#داستانک
#انتخابات
#مدرس
رضا شاه دورو
رضا در اوّل خیابان سپه محوطهی بزرگی را که به نام باغ ملّی بود تعمیر و بازسازی نموده، مراسم نظامی را در آن برگزار میکرد. در بالای سر در بزرگ آن، مجسّمهی نیم تنهای از خود نصب نمود که مانند دو مجسّمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون، تمام صورت پیدا بود و هم از درون.
روزی برای مراسمی، مدرّس را دعوت کردند. هنگامی که مدرّس به باغ ملّی رسید، رضاخان و عدّهای دیگر از وی استقبال کردند و رضاخان به شرح و توصیف پرداخت. سپس در چادری نشستند.
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
رضاخان از مدرّس پرسید: حضرت آقا! در ورودی را ملاحظه فرمودید؟ مدرّس جواب داد: بله، مجسّمهی شما را دیدم. درست مثل صاحبش دورو دارد.
رضا شاه از شرم و ناراحتی به خود میپیچید و تا پایان مجلس، دیگر سخنی نگفت.
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
#داستانک
#مدرس
#انتخابات
قرارداد
روزی، وثوقالدّوله پس از تعظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانهی مدرّس آمد و گفت: آقا! شنیدهام شما با قرارداد تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالف کردهاید.
مدرّس: بلی،
وثوقالدّوله: آیا قرارداد را خواندهاید؟
مدرّس: نه
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
وثوقالدّوله: پس به چه دلیل مخالفید؟
مدرّس: قسمتی از آن قرارداد را برای من خواندهاند. جملهی اوّلش که نوشته بودید دولت انگلیس استقلال ما را به رسمیّت شناخته است. انگلیس کیست که استقلال ما را به رسمیّت بشناسد؟ آقای وثوق! چرا شما این قدر ضعیف هستید؟
وثوقالدّوله: آقا! به ما پول هم دادهاند.
مدرّس: آقای وثوق اشتباه کردید، ایران را ارزان فروختید.
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
#داستانک
#انتخابات
#مدرس
بیهوش دشمن را باهوش میبیند
سیّدحسن تقیزاده تازه از اروپا برگشته بود. روزی به منزل مدرّس آمد و طیّ مذاکرات مفصّل اظهار داشت: آقا! انگلیسیها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند. نمیتوان با آنان مخالفت کرد.
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
مدرّس پاسخ داد: اشتباه میکنی، آنها مردم باهوشی نیستند، شما نادان و بیهوشید که چنین تصوّری دربارهی آنان دارید.
#داستانک
#انتخابات
#رشوه
چک دولت انگلیس برای مدرّس!
یک شب نیمههای شب یک مرد خارجی با یک مترجم به منزل مدرّس آمدند. شخص خارجی شروع به صحبت کرد و دیگری هم ترجمه مینمود و معرّفی کرد که آقا! ایشان نماینده دولت انگلیس هستند. یک چک سفید برای شما آوردهاند که مبلغ آن را هر طور میخواهید بنویسید و به هر طریق که میخواهید خرج کنید.
مدرّس گفت: این چک چیست؟
جواب داد: آقا! چک کاغذی است که مینویسند و میبرند در بانک، آنجا امضا میکنند و هر مبلغی که در آن نوشته از بانک میگیرند.
مدرّس گفت: چرا حالا (نصف شب) آوردی؟
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹
جواب داد: ما شنیده بودیم شما پول نمیگیرید؛ حالا نصف شب چک را آوردیم.
مدرّس اظهار داشت: نه، هر که به شما گفته بیخود گفته، من پول میگیرم منتهی به این صورت نه، اوّلاً، باید طلا باشد آن هم بارشتر و در میان روز روشن و بعد از نماز در مدرسهی سپهسالار با شتر بیاورند در این صورت میگیرم و هیچ اشکالی ندارد.
وقتی پاسخ را ترجمه میکند، نماینده یا سفیر میگوید: مدرّس میخواهد آبرو و حیثیت سیاسی ما را در تمام دنیا ببرد.
در نتیجه بلند میشوند و میروند.
🌹🌹@tth_ir 🌹🌹