eitaa logo
انصار ولایت ۳۱۳
170 دنبال‌کننده
954 عکس
87 ویدیو
5 فایل
شهـ🌷ـید محمد علی صمدی: خواهـ🌸ـران گرامی! حجـ❤️ـاب شما برتر از خـ🌹ـون شهیدان است! و دشـ😈ـمن پیـ…ـش از آنـکه از خـون شهـ💗ـید به هـراس آید، از حجـ🌺ـاب کوبنــده تو وحشت دارد! جهت تبادل و ارتباط: @Ammare_Halab لینک کانال شهیدخلیلی: @shahidalikhalily
مشاهده در ایتا
دانلود
خـــ❤️ـدایا🙏 ♦️ٺو نادیده میگیرے من هم نادیده میگیرم♦️ 🔸ٺو خــطاهایم را مــݩ عــطاهایٺ را 😓 #ظـــــهـــور_نـــزدیـــڪـــ_اســـتـ... 🍃🌸 @ansar_velayat_313
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🌸📖نام رمان: 🌸 🌸🗞موضوع:عاشقانه مذهبی 👤نویسنده:الهام تیموری 🇮🇷 @ansar_velayat_313 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 یک ساعتی هست که خواهر افسانه برای دیدنش آمده و من را با کنجکاوی بررسی می کند و کلافه ام کرده.دلم نمی خواهد بیشتر از این زیر نظرش باشم، لباس می پوشم تا از خانه بیرون بزنم.همین که پا به کوچه می گذارم آه از نهادم بلند می شود.به امید اینکه بهزاد که در حال قفل کردن در ماشینش است مرا ندیده باشد سرم را پایین می اندازم و چند قدم می روم اما صدایش را می شنوم _پناه؟؟ پوفی می کشم و زیر لب می گویم"خدا بخیر کنه!" بر می گردم و سلام می کنم.متعجب نگاهم می کند و می پرسد: +خودتی؟ به این فکر می کنم که قبلا لحنش انقدرها هم خودمانی نبود!اخم می کنم،نگاه خیره اش را بر می دارد و می گوید: _ببخشید،آخه...یعنی...باورم نمیشه.چرا کسی به من نگفته بود برگشتین؟! نیشخندی می زنم و به کنایه جواب می دهم:شما خودت که خوب بلدی آمار منو دربیاری!عجیبه که خبرا از زیر دستت در رفته دستی به موهای بالا زده اش می کشد و می گوید: _خدا شاهده من... +قسم نخور آقا بهزاد،این موضوع اصلا برام دیگه مهم نیست متوجه می شوم که هر لحظه تعجش بیشتر می شود.انگار طاقت نمی آورد که می پرسد: _چقدر عوض شدین؟! +آدما تغییر می کنن،شرایطه که عوضشون می کنه مثل شما _من؟! دلم می خواهد نیشم را بزنم و بعد بروم دلم طاقت نمی آورد که بعضی چیزها را نگویم +مبارکتون باشه،من بجای شما خوب از همه چی خبر دارم سرخ می شود و سوییچ را توی مشتش فشار می دهد. _هنوز که چیزی معلوم نیست.مامان و خاله طبق معمول برای خودشون بریدن و دوختن +بهرحال امیدوارم خوشبخت باشید هنوز یک قدم هم دور نشده ام که می پرسد: _پناه خانوم؟ +بله _گیج شدم،شما...اینجا...اینجوری +چجوری؟اینجا خونمه نباید می اومدم یا باید قبلش با کسی هماهنگ می کردم؟ _منظورم این نیست اما آخه... +آره،با پناهی که شما تهران اومدی و زاغ سیاهش رو یواشکی چوب زدی فرق کردم.ولی خودمم نمی دونم چرا.پس منتظر جواب نمونی بهتره _انگار دارم خواب می بینم +هیچ اتفاق خاصی نیفتاده _از نظر کی؟من یا شما؟ +من _ولی اشتباه می کنید.امروز شما با روز آخری که توی همین کوچه من جلوتون رو گرفتم و التماس کردم که تهران نرین یکیه؟!نه که نیست می ترسم می ترسم که اگر چند دقیقه اضافه تر بمانم،به قول خودش وسط همین کوچه دست دلم را رو کند و به خودش و خودم بفهماند که عاشق شده ام...آخ شهاب کاش بجای بهزاد تو بودی!فکر نمی کنم درست باشه توی خیابون اینهمه حرف زدن.من باید برم،فعلا و از مقابل چشم های گرد شده از تعجبش می گذرم و می روم. برای لاله که تعریف می کنم می گوید: بدبخت چه غافلگیر شده پس،چقدر مامانش مخش رو زده که بردش خواستگاری کاش امروز نمی دیدت +تقصیر من که نبوده _نه،ولی خب...پناه؟یه چیزی بگم نمی کشیم؟چی؟ _میگم بهزادم پسر خوبیه ها.اراده کنی میاد خونتون با دبدبه و کبکبه +حرف مفت نزن لاله...یه عمر باهاش مشکل دارم از اینکه خجالتیه و تو سری خور خانوادش متنفرم _والا همچینم خجالتی نیستا +ولم کن توام،تا حالا که شهاب نبودم نمی تونستم راجع به بهزاد فکر مثبتی داشته باشم دیگه چه برسه به الان _فقط چون مامانش براش تصمیم می گیره؟ +علاوه بر اینکه بچه ننست دستشم تو جیب باباشه و خیلیم دست و پا چلفتیه،من ازش خوشم نمیاد.از بس که خون دل خوردم از دستش.همین که سایشو با تیر نمی زنم شانس آورده.دیگه هم چیزی در موردش نگو خواهشا _باشه،ولی وقتی همین بهزاد خنگ سر سفره عقد نشست می بینمت که از حسادت می سوزی +هرگزحالا می بینیم... 🌹 @ansar_velayat_313
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🌸📖نام رمان: 🌸 🌸🗞موضوع:عاشقانه مذهبی 👤نویسنده:الهام تیموری 🇮🇷 @ansar_velayat_313 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 حتی با یک محاسبه ی سرانگشتی هم می شود فهمید که شهاب کجا و بهزاد کجا!تفاوت از زمین تا آسمان است... هرچند دل کندن به ظاهر ناگهانی بهزاد غافلگیرم کرد،اما با حرف های امروزش مطمئن شدم که هنوز گلویش گیر دارد! منتها من انتخاب خودم را کرده بودم... _حالا پاشو بریم تا اذان نشده +کجا؟ _حرم می گوید و به چشمانم خیره می شود. مثل همیشه نگاهم را بی هدف می چرخانم و جواب می دهم: +خونه کار دارم _مگه نگفتی بهزاد و مامانش اونجان؟ _خب آره +پس برنمی گردی خونه _ولی حرمم نمیام +میشه بگی دردت چیه؟تو مگه مدام نمیگی اون پناه قبلی نیستم،پس کو؟ آخه آدم مشهد باشه و چندسال نره زیارت؟خیلی سنگدلی بخدا...یا این دفعه میای یا دیگه نه من نه تو!خود دانی _چرا گروکشی می کنی لاله؟ همانطور که جورابش را می پوشد می گوید: +همین که گفتم.خجالت آوره ،این رفتارت رو نمی تونم درک کنم _به خودم مربوطه +آره اما تو فقط یه بار یه دلیل محکم بیار که چرا با آقا قهری،لاله دیگه لال میشه...اوم اوم و می کوبد روی دهانش.نفس عمیقی می کشم و به دلیلی که خودم هم نمی دانم فکر می کنم!این شاید صدمین باریست که در چنین شرایطی قرارم می دهد. باعجز پاسخ می دهم: _نمی دونم +پس برو وضو بگیر تا بریم _ول کن دستمو +پس دیگه... _باشه حالا روش فکر می کنم! +پشیمون نمیشی.همین که بری تو حرم،خودت می فهمی چه توفیقی رو از دست داده بودی. اونوقت می شینی یه گوشه زار می زنی _هه... +مرض!تو ماشین منتظرتم. هنوز نرفته بر می گردد و می گوید: _بیا و از خود امام رضا حاجتت رو بگیر دستت رو رد نمی کنه.حداقل حالا که کارت گیره بیا...پایین منتظرم کدام حاجتم را بگیرم؟شهاب؟!خنده ام می گیرد...هرچقدر توی ذهنم مرور می کنم دلیلی برای نرفتن ندارم.قبل از این همیشه حسی مانع می شد تا اصلا به حرم رفتن فکر کنم،اما لاله راست می گفت.مگر ادعا نداشتم که پناه سابق نیستم؟مگر حاجت نداشتم؟اصلا مگر قرار بود با رفتن یا نرفتنم اتفاق خاصی بیفتد!؟...شاید بد هم نباشد،هم تجدید خاطراتی بشود و هم ... نمی خواهم خودم را بیشتر از این درگیر چیزی بکنم،فعلا از طرف شهاب و بهزاد و افسانه و درس و دانشگاه و سوگند و...همه جوره تحت فشار فکری هستم. ادامه دارد... 🌹 @ansar_velayat_313
#چادرانه •◉|من یک دخترم 👧 ᭂ◉|از نوع چادریش ⸙◉|من وقتی توی خیابان که راه میروم: 🚶♀ ✛◉|نه نگران پاک شدن خَط خَطی های صورتم هستم♀ ✼◉|و نه نگران مورد قبول واقع نشدن 💁♀ ✻◉|تنها دغدغه ام عقب نرفتن چادرم هست و بس.😌🌱 ❀|| @ansar_velayat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آقـامونه🍃🌺 رهبــر انقلاب خطاب به👇 دشمنـان و خائنین👊 تــا جــان در بــدن دارم نمےگذارم به مقصود💪 خــود برسیــد👊 #اشڪ_هاے_ســـردار_سلیمـانے👊 #عمـــار_داره_ایــن_خــاڪ 👊 @ansar_velayat_313
🌹پنج شنبه است 💔ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهد 😔و عده ای آن طرف چشم به راه هدیه ای تا آرام بگیرند.... ✨با فاتحه و صلواتی هوایشان را داشته باشیم✨ ✋دیر یا زود ما هم رفتنی هستیم...... 🌹 @ansar_velayat_313
خدا گفت:تو ریحانه خلقتی😇😉 #ریحانه @ansar_velayat_313
هدایت شده از KHAMENEI.IR
970712_بیانات رهبر انقلاب در همایش ده‌ها هزارنفری «خدمت بسیجیان» در ورزشگاه آزادی.mp3
24.47M
🎙بشنوید| صوت سخنرانی امروز رهبرانقلاب در همایش ده‌ها هزارنفری «خدمت بسیجیان» در ورزشگاه آزادی 💻 @Khamenei_ir
4_5934030488074191467.mp3
3.42M
•••→🍃🍂←••• 🌷 🌷 ✨چشم منو و امر ولی(😌😇) ✨جان منو سید علی(☺️😇) شاءالله_با_سیدعلی😌😇 •••→🍃🍂←••• @ansar_velayat_313
🏴 🔆حاج حسین یکتا: 🔸بچه ها بگردید یه پیدا کنید... وقتی یه تیپ و یه دست میشدن باید میدیدیشون... میگشتن هم کر و هم تیپ خودشون رو پیدا می کردن، بعد با هم رفیق میشدن دیدنی... صیغه میخوندن خواستنی... الان خیر سرش بچهه برا من دوست دختر، دوست پسر پیدا میکنه!! 🔹تو بیا من دوستی یادت بدم؛ دوستی یادت بدم؛ داری یه همچین رفیق و دوست صادقی که وقتی یه دست شدید، یه تیپ شدید، وسط میدون مین دستتو بگیره؟ یا یه ذره دیگه هم هولت میده؟! 🔸بچه ها بگردید یه دوست خوب پیدا کنید دوستیای الآن واسه اینه که بریم با یکی حال کنیم... بچه ها برید یه دوست گیر پیدا کنید!! گیر بده... گیر سه پیچ بده... 🔹بچه ها به خودتون سخت بگیرید که اون دنیا بهتون سخت نگیرن... به خودتون سخت بگیرید که خدا راحت بگیره... به خودتون سخت بگیرید تا راحت زندگی کنید... بچه ها به این دلهای مرده شور برده سخت بگیرید... این دلا رو سخت بگیرید... 🔸بذارید رنگین کمون هفت رنگ تو دلتون تجلی کنه... نه این الکی... نه این رنگای الکی که با یه آب بارون پاک میشه میره! رنگ خدایی به دلاتون بزنید... یه تیپ و یه دست بشید مثل شهدا... ...💚 @ansar_velayat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت ڪردیم در رہ عشق جگردارتر از صد مردیم هرزمان شور خمینی به سر افتد مارا دور سیدعلی خامنہ ای میگردیم #اجتماع_دشمن‌شڪن_بعدی #انشالله_مسجدالاقصی #سنصلی_فی‌_القدس 🌹 @ansar_velayat_313