eitaa logo
انصارالمهدی
173 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
8هزار ویدیو
467 فایل
اطلاع رسانی مسجد و مشاوره و پاسخ به سوالات @a1nemati
مشاهده در ایتا
دانلود
عمل جراحی بدون بیهوشی! مرحوم آیت الله میلانی از مراجع بزرگ دچار بیماری معده شده بود پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که در آن زمان (۱۳۸۲ ه ق) در شهر مشهد مشغول کار بود ، ایشان را عمل کرد. پرفسور پس از یک عمل ۳ ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت : تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند. . آیت الله میلانی در آن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد. پروفسور برلون بعد از دیدن این صحنه گفت: برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم ؟! . وقتی علت را پرسیدند، گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود. . در آن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، در آن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است. . طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبر مرحوم میلانی بود دفن کردند. 🌷❀●•۰▬▬▬▬▬▬▬ 🌼مسجدوبسیج امام حسین علیه السلام قزلحصار 🌼      ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮           @masjedemamhoseinghezelhesar       ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
جالبه بخونید ☘ امام محمد و احمد غزالی؛ اولی از قله های علمی جهان اسلام و دومی از قله های عرفانی است. محمد غزالی در اثر نبوغی که داشت، از سوی خواجه نظام الملک طوسی، به ریاست بزرگترین دانشگاه اسلامی آن روزگار، یعنی نظامیه بغداد منصوب شد. وی در همان جا نماز جماعت اقامه می کرد و حتی عالمان به او اقتدا می کردند. روزی به برادر عارفش احمد، گفت: مردم از دور و نزدیک به اینجا می آیند تا نماز خود را به امامت من بگذارند؛ اما تو که در کنار من و برادر من هستی؛ نمازت را با من نمی گزاری ! احمد رو به برادر بزرگتر خود کرد وگفت: پس از این در نماز شما شرکت خواهم کرد. روز بعد، چنین کرد. اما هنوز در نیمه‌ی نماز بودند که احمد نماز را کوتاه کرد و در جایی دیگر نماز خواند. محمد غزالی وقتی متوجه شد با ناراحتی از او پرسید: این چه کاری بود که کردی؟ - وقتی در نماز بودی، به تو اقتدا کردم اما وقتی از نماز خارج شدی منصرف شدم. - آیا من از نماز خارج شدم ؟ - آری تو در اثنای نماز، از آن بیرون آمدی و پی کاری دیگر رفتی. - اما من نمازم را به پایان بردم ! - نه برادر! تو در اثنای نماز به یاد اسب خود افتادی و یادت آمد که او را آب نداده ای؛ سپس، بنظرت رسید که اسبت را سیراب گردانی. وقتی دیدم که قلب و فکرت از خدا به اسب مشغول شده؛ وظیفه خود دیدم که به شما اقتدا نکنم چون نمازگزار باید متمرکز بر خدا نماز بخواند. محمد غزالی دانست که برادر از قلب او آگاه است. آنگاه روی به اطرافیان خود کرد وگفت: برادرم، احمد، راست می گوید. دراثنای نماز از حالت نماز خارج شدم. 📚 کتاب حکایات پارسایان ╭🪴