#داستان_نماز؛ بخشش در لحظه🧭
🔆 صف های #نماز_جماعت بسته شده بود و همه آماده شنیدن اذان بودند. ناگهان مردی با چهره ای نگران در حالی که سرش را پایین انداخته بود، در کنار پیامبر صلی الله علیه به زمین نشست، اما خجالت می کشید به چهره او نگاه کند. پیامبر صلی الله علیه با مهربانی نگاهی به او کرد و آماده شنیدن حرف ها یش شد. مرد به آهستگی و با صدای لرزان گفت ای رسول خدا من گناهی کرده ام که پیامبر صلی الله علیه دیگر به حرف های آن مرد گو نداد و برخاست تا نماز را شروع کند مرد فکر کرد که بی موقع مزاحم آن حضرت شده است. به همین دلیل با شرمندگی بلند شد و به صف های نمازگزاران پیوست. همین که نماز تمام شد به سرعت و قبل از آن که کسی به حضور پیامبر صلی الله علیه برسد، نزد او رفت و دو زانو نشست. #پیامبر صلی الله علیه به چهره آن مرد نگاهی کرد. مرد که سرش پایین بود، گفت: «یا رسول الله عرض کردم گناهی کردم که پیامبر صلی الله علیه با مهربانی پرسید مگر اکنون با ما نماز نخواندی ؟ مرد جواب داد بله یا رسول الله پیامبر صلی الله علیه پرسید مگر به خوبی #وضو نگرفتی مرد جواب داد بله یا رسول الله حضرت به آرامی گفت پس نمازی که خواندی #کفاره_گناه تو بود
📚 منبع تفسیر نمونه جلد ۹ صفحه ۲۶۸
#نماز
#آثار_نماز
#حکایات_نماز
🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_نماز؛ ضررِ مستدام🔥
🎙حجت الاسلام ابوالقاسم غروی می فرمودند:
شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد.
پدرم گفت: بد است ضرر می کنی. بلکه در هر معامله ای که انجام دهی ضرر خواهی کرد.
آن مرد گفت: آقا چرا اینطور است؟
من می توانم کار را بیافرینم. اما در عین حال همیشه متضرر می شوم.
پدرم گفت: می خواهی علت آن را بدانی؟
گفت: آری
فرمود: علت آن دو چیز است:
📌یکی به خاطر خانه ای که در آن زندگی میکنی؛
📌دوم به خاطر استخفاف و بی اهمیتی که نسبت به نماز داری. مثلا همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی.
آن مرد گریه کرد و رفت.
بعد از مدتی نزد پدرم آمد , ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود.
چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل محل زندان دولت (طاغوت) بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است.
در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد.
📚روزنه هایی از عالم غیب ؛ص ۱۸۷