eitaa logo
هیأت نوجوانان انصار الشهدا
73 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
21 فایل
https://eitaa.com/mohammadsharif ارسال پیام به هیأت انصار الشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈✨🌈✨ ✍ سعادت نداشتم خیلی درمعیت، علی هادی باشم، اما همان روزها که برای اعزام تلاش می‌کرد، چند باری که او را دیدم ....👀 🔸یکبار قامت به نماز📿 بست ،خوب نگاهش کردم انگار فرشته ای🧚‍♂ نماز می خواند🌸 💠 نمی‌دانم این نوجوان کم سن و سال این طرز نماز خواندن را از کجا یاد گرفته بود! 🧐 💫به هر بندگی خدا در ذاتش بود او در همان چند برخورد دلم را هم مثل خیلی‌های دیگر ربود.....💞 🔹 بعدها از آن شنیدم که علی بین خیلی از بچه های حزب الله لبنان محبوبیت دارد😍 😉 کار خاصی هم نمی کرد که محبوب جلوه کند یک جذبه ای 💥در ذاتش داشت که آدم را جذب خود می کرد در رفتارش داشت.. اخلاص او را آسمانی کردد🌈💫 ✍نویسنده:سربازالمهدی
گفتم: حاجی قبول باشه. ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد. می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم. 📚 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۰۹
♨️ ♨️ 🖼 | روزگار نوجوانی آقا 🏐 روایت رهبرانقلاب از ورزش در ابتدای دوران طلبگی 😉 وسط کوچه نخ می‌بستیم و والیبال بازی می‌کردیم! 😍 خیلی هم والیبال رو دوست داشتم 🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘
🌷 🍂هر سال فاطمیه ده شب داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که (ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...😔 تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه😭 میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..😭😔 خاص خداست💚
↻📓🌪••|| 🎞 شب‌که‌دیر‌می‌اومد‌خونه‌در‌نمیزد . از‌روی‌دیوار‌میپرید‌تو‌حیاط ؛ و‌تا‌اذان‌صبح‌صبر‌می‌کرد،‌بعد به‌شیشه‌میزد ..! و‌همه‌را‌برای‌نماز‌بیدار‌میکرد .. بعد‌از‌شهادتش‌مادرم‌هر‌شب‌با صدای‌برخوردِ‌باد‌به‌شیشه می‌گفت : ابراهیم‌اومده :)💔🖐🏻 -