eitaa logo
هیأت نوجوانان انصار الشهدا
65 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
21 فایل
https://eitaa.com/mohammadsharif ارسال پیام به هیأت انصار الشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
4️⃣ 💢هیچ کس به من نگفت که گناه، خانه قلب را تیره می سازد و شما که ترین هستی، در خانه سیاه نمی مانی. آن وقت خانه دل ما، سوت و کور می شود مثل خرابه ها، مگر اینکه با ، آن تیره‌گی ها را از بین ببریم و دوباره مهیای پذیرایی از شما شویم. 💢 من در ، آمادۀ کاشتن بذر بود، اما هر چه انتظار کشیدم کسی نگفت که باید برترین شد تا قلب شود، به من نگفتند که باش قلبت را به هر کس و ناکسی نسپاری که صاحب اصلی آن، کسی است که وقتی قلبت شود می آید. 💢و به ما نگفتند که جای شما در ماست نه در جزیرۀ خضرا و مثلث برمودا! به ما نگفتند که مواظب باشیم تا شما را از مهمانی قلبمان بیرون نکنیم. وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟ 💢 ایشان جواب داد که: « آقا در شماست مواظب باشید بیرونش نکنید». 💢کاش، قلبم را در به تو می سپردم و هر دم یادت را از قلبم به زبان جاری میساختم.
📚---------- [۱]: میر مهر، ص۳۴۴.🌱 جوانی تا صدای اذان را شنید از راننده اتوبوس خواست تا همان وسط بیابان برای نماز اول وقت نگه دارد، راننده اول قبول نکرد، اما اصرار و خواهش‌های جوان پاهای او را از پدال گاز به ترمز انتقال داد. بعد از خواندن نماز به او گفتم: آقا چه اصراری بود که حتماً اول وقت بخوانی. می‌رفتیم جلوتر، هم رستوران بود و هم نمازخانه.✨ جوان تکانی خورد و گفت: نمی شد؛ من قول داده‌ام که نماز را همیشه اول وقت بخوانم.🌸 با تعجب گفتم: به چه کسی قول داده ای که این قدر مهم است؟ گفت: من در پاریس، پایتخت فرانسه درس می‌خواندم، اما منزلی که گرفته بودم یک ساعت دورتر از پاریس بود، صبح‌ها با یک ماشین عمومی می‌آمدم و عصرها برمی گشتم خیلی هم اهل نماز نبودم...🍂 چهار سال درس خواندم، روز آخر که امتحان نهایی برای گرفتن مدرک بود فرا رسید و من عازم پاریس شدم، اما در راه ماشین خراب شد و راننده هر کار کرد ماشین روشن نشد... 🚶🏻‍♂ اضطراب سراسر وجودم را گرفته بود؛ اگر به این امتحان نمی رسیدم یک سال دیگر باید درس می‌خواندم، یک دفعه یاد امام زمان علیه السلام افتادم؛ در آن دیار غربت به ایشان گفتم: آقا جان اگر اینجا به داد من برسی و به امتحانم برسم، قول می‌دهم همیشه نمازم را اول وقت بخوانم... بعد از چند لحظه آقایی سمت راننده رفت و با زبان فرانسوی محلی از راننده خواست تا ماشین را او درست کند...🌸 تا دستی به موتور ماشین زد ماشین روشن شد و من و مسافران دیگر سریع سوار شدیم که به کارمان برسیم. 🌱 بعد همان آقا به داخل ماشین نگاه کرد و به زبان فارسی به من فرمود: آقا قولت یادت نرود و به پشت ماشین رفت. من مات و مبهوت از ماشین پیاده شدم، ولی هیچکس را ندیدم... 🍃 ‹35›