eitaa logo
انوار الهی💥
290 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
15.3هزار ویدیو
269 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
13990516000303_test.pdf
2.15M
🔴دانلود کتاب «سه دقیقه در قیامت» ☑️ فایل pdf این کتاب توسط ناشر کتاب به صورت رایگان منتشر شده است. ☑️ خاطرات بیان شده در این کتاب کاملا مبتنی بر واقعیت است و چند تن از مراجع تقلید ، روحانیون و علماء صحت و منطبق بودن آن بر آیات و روایات را تایید کرده اند. ☑️ این کتاب در عرض ‌یک سال با تیتراژ بیش از یک میلیون نسخه و دانلود بیش از این تعداد، یکی از پرفروش ترین و جذاب‌ترین کتاب‌های تاریخ کشور لقب گرفته است.
📜📖📜 📖📜 📜 🕊🥀 ↩️ روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران می کردند . همه آنجا را ترک کرده بودند. من هم بیروت بودم اما مصطفی جنوب مانده بود با بچه ها و من که به همه شان علاقمند شده بودم نتوانستم صبر کنم و رفتم مجلس شیعیان پیش امام موسی ، سراغ مصطفی و بچه هارا گرفتم ، آقای صدر نامه ای به من داد و گفت: باید هرچه سریعتر این را به دکتر برسانید . با استاد یوسف حسینی زیر توپ و خمپاره راه افتادیم رفتیم موسسه . آنجا گفتند دکتر نیست ، نمی دانند کجاست . خیلی گشتیم و دکتر را در "الخرایب" پیدا کردیم . تعجب کرد ، انتظار دیدن مرا نداشت . بچه ها در سختی بودند ، بمب و خمپاره، وضعیت خیلی خطرناک بود .   مصطفی نامه را از من گرفت و پاسخی نوشت که من برسانم به آقای صدر . گفتم: نمی‌روم ، اینجا می مانم و به بیروت بر نمی گردم. مصطفی اصرار داشت که نه، شما باید هر چه زودتر برگردی بیروت. اما من نمی خواستم برگردم و آن وقت مصطفی که آن همه لطافت و محبت داشت، برای اولین بار خیلی خشن شد و فریاد زد ، گفت: برو توی ماشین ! اینجا جنگ است ، باکسی هم شوخی ندارند ! من خیلی ترسیدم و هم ناراحت شدم . خوب نبود ، نه این که خوب نباشد ، اما دستور نظامی داد به من و من انتظار نداشتم جلوی بچه ها سرم داد بزند و بگوید: برو دیگر ! وقتی من خواستم برگردم ، مصطفی جلو آمد و به یوسف حسینی گفت: شما بروید من ایشان را با ماشین خودم می رسانم . من تمام راه از الخرایب تا صیدان گریه می کردم . به مصطفی گفتم: فکر می کردم شما خیلی با لطافتید ، تصورش را نمی کردم اینطور با من برخورد کنید . او چیزی نگفت تا رسیدیم صیدان ، جایی که من باید منتقل می شدم به ماشین یوسف حسینی که به بیروت برگردم. آنجا مصطفی از من معذرت خواست ، مثل همان مصطفی که می شناختم گفت: من قصدی نداشتم ، ولی نمیخواهم شما بی اجازه فامیلتان بیایید و جنوب بمانید و شما باید برگردی و با آنها باشید.... ........ 📗از زبان همسرشان غاده 🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊 @anvar_elahi 📜 📖📜 📜📖📜
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج @anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200411-WA0017.mp3
5.93M
قرائت دعای عهد💕 @anvar_elahi
انوار الهی💥
#نکات_دعای_عهد 24 دعاگوی معشوق💕 وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ... خدواندا ! آسان ف
25 وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ... خدایا مرا به راه او در آور... 🕋در میان سخنان حضرت سيدالشهدا پيش از ترك اعمال حج و حركت به سمت كوفه امده است: 📣من كان باذلا فينا مهجته، فليرحل معنا! هركس حاضر است در راه ما خون دل بخورد، با ما همراه شود! 🌷حضرت شرط همراهي را تنها آمادگي براي جان فدا كردن و يا خون دادن تعيين نكردن،‌ در عوض فرمودن؛ ✅ هر کس که مشاهده ظلم و سياهي و گمراهی كاسه صبرش را لبريز كرده و براي هدايت بشريت غصه‌دار هست در دل اين كاروان جا دارد. ⚠️به شرط آن‌كه اين خون دل خوردن منفعلانه نباشه بلكه در اوج تلاش و پويايي رو به جلو حركت نمايد! در زيارت اربعين از قول امام صادق در توصيف ابا عبدالله آمده است: بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة! خدایا سيدالشهدا در راه تو خون دلها خورد، ریخت و پاش ها‌ کرد تا بندگانت را از ناداني و سردرگمي و گمراهي رهايي بخشد... و این👆 سلوک همه امامان است❣ 🤲لذا در این فراز از دعای عهد از خدا می خواهم که من هم در راه هدایت بندگان خدا مانند مولایم باشم، مولایی که غصه ها دارد و دلش از این همه ظلم و سیاهی خون است....😭 آقاجان بمیرم برات💐 @anvar_elahi
دلتنگ حضوریم مه هر دو جهان را بی نور تو کوریم همه جا و مکان را با مقدم خود نما کرم بر همه عالم روشن بنما دل همه پیر و جوان را @anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 نقد بودن دنیا آدم رو جذب نمیکنه مشکل یه چیز دیگه هست... 🎤 استاد پناهیان @anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهارتهای کلامی_16.mp3
12.64M
۱۶ 🔥سخن چینی ؛ نجاستی است که جز فرد حقیر، به آن تن نمی‌دهد! چرا که سه نفر را درگیرِ این نجاست میکند؛ گوینده، شنونده، و کسی که مورد بدگویی قرار می‌گیرد! سخن چینی ؛ ـ اگر راست باشد؛ غیبت است ... ـ اگر دروغ باشد ؛ تهمت است ... مراقب این خنجر زهرآلود شیطان باشیم. @anvar_elahi
🌺 امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: بکوشید زمان های (زندگی) شما چهار قسمت باشد: زمانی برای مناجات با خدا، زمانی برای کسب و کار، زمانی برای ارتباط با برادران و افراد مورد اعتمادی که عیب هایتان را به شما گوشزد میکنند و در باطن خیر خواه شما هستند و زمانی برای کامجویی هایتان از لذّت های حلال. 📚الکافی، ج ۲، ص ۱۷۵ 📚مهارت های زندگی 🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🍃 🌟🌟🌟🌟🌟 🆔 @anvar_elahi
✨ هرگاه حاجتی داری و سینه ات از آن به تنگ آمده باشد، نماز استغاثه به حضرت زهرا(س) را به صورت زیر به جای آور:👇 🌟 دو رکعت نماز مثل صبح بخوان، پس از سلام، سه مرتبه تکبیر بگو و پس از آن، تسبیح "حضرت زهرا (س) را بگو، پس به سجده برو و یکصد مرتبه بگو " یا مولاتی یا فاطمهُ اغیثینی" سپس بجانب راست صورت را بر زمین بگذار و همان را یکصد مرتبه بگو، بعد به سجده برو و همین را صد مرتبه بگو، سپس به جانب چپ، صورت را بر زمین بگذار و صد مرتبه همان ذکر را بگو، باز هم به سجده رفته، و صد و ده مرتبه آن را بگو و حاجت خود را یاد کن، ان شاء الله بر آورده می شود. 📚معجزات و عنایات حضرت زهرا(س) 🌹🌹🌹🌹 🆔 @anvar_elahi
انوار الهی💥
📜📖📜 📖📜 📜 #رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀 #قسمت_هفتم↩️ روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران می کردند .
📜📖📜 📖📜 📜 🕊🥀 ↩️ به هرحال ، روزهای سختی بود اجازه نمی دانند از خانه بروم بیرون . بعد از هجده سال تنها این ور و آن ور رفتن ، کلید ماشین را از من گرفتند . هر جا می خواستم بروم برادرم مرا می برد و بر می گرداند تا مبادا بروم مدرسه یا پی آقای غروی . طفلک سید غروی به خاطر ازدواج من خیلی کشید . می گفتند: شما دخترم را با این آقا آشنا کردید . البته با همه این فشارها من راههایی پیدا می کردم ومصطفی را می دیدم . اما این آخری ها او خیلی کلافه و عصبانی بود . یک روز گفت: ما شده ایم نقل مردم ، فشار زیاد است شما باید یک راه را انتخاب کنید یا این ور یا آن ور . دیگر قطع اش کنید . مصطفی که این را گفت بیشتر غصه دار شدم . باید بین پدر و مادرم که آنهمه دوستشان داشتم و او ، یکی را انتخاب می کردم . سخت بود ، خیلی سخت . گفتم: مصطفی اگر مرا رها کنی می روم آنطرف ، تو باید دست مرا بگیری ! گفت: آخر این وضعیت نمی تواند ادامه داشته باشد آن شب وقتی رسیدم خانه ، پدر ومادرم داشتند تلویزیون نگاه می‌کردند . تلویزیون را خاموش کردم و بدون آنکه از قبل فکرش را کرده باشم گفتم: بابا ! من از بچگی تا حالا که بیست و پنج شش سالم است هیچ وقت شما را ناراحت نکرده ام ، اذیت نکرده ام ، ولی برای اولین بار می خواهم از اطاعت شما بیایم بیرون و عذر می‌خواهم. پدرم فکر می کرد مسئله من با مصطفی تمام شده ، چون خودم هم مدتی بود حرفش را نمی زدم پرسید: چی شده ؟ چرا ؟ بی مقدمه ، بی آنکه مصطفی چیزی بداند ، گفتم: من پس فردا عقد می کنم . هر دو خشکشان زد . ادامه دادم: من تصمیم گرفتم با مصطفی ازدواج کنم ، عقدم هم پس فردا پیش امام موسی صدر است . فقط خودم مانده بودم این شجاعت را از کجا آورده ام ! مصطفی اصلاً نمی دانست من دارم چنین کاری می کنم . مادرم خیلی عصبانی شد . بلند شد با داد و فریاد ، و برای اولین بار می خواست من را بزند که پدرم دخالت کرد و خیلی آرام پرسید: عقد شما باکی ؟ گفتم: دکتر چمران . من خیلی سعی کردم شمارا قانع کنم ولی نشد . مصطفی به من گفت دیگر نتیجه ای ندارد و خودش هم میخواست برود مسافرت. پدرم به حرفهایم گوش داد و همانطور آرام گفت: من همیشه هرچه خواسته اید فراهم کرده ام ، ولی من می بینم این مرد برای شما مناسب نیست . او شبیه ما نیست ، فامیلش را نمی شناسیم . من برای حفظ شما نمی خواهم این کار انجام شود .    گفتم: به هرحال من تصمیمم را گرفته ام . می روم . امام موسی صدر هم اجازه داده اند ، ایشان حاکم شرع است و می تواند ولی من باشد . بابا دید دیگر مسئله جدی است گفت : حالا چرا پس فردا ؟ ما آبرو داریم . گفتم: ما تصمیم مان را گرفته ایم ، باید پس فردا باشد . البته من به امام موسی صدر هم گفته ام که می خواهم عقد خانه پدرم باشد نه جای دیگر . اگر شما رضایت بدهید و سایه تان روی سر ما باشد من خیلی خوشحال ترم . باباگفت: آخر شما باید آمادگی داشته باشید . گفتم: من آمادگی دارم ، کاملاً ! نمی دانم این همه قاطعیت و شجاعت را از کجا آورده بودم . من داشتم ازهمه امور اعتباری ، از چیزهایی که برای همه مهمترین بود می گذشتم . البته آن موقع نمی فهمیدم ، اصلاً وارستگی انجام چنین کاری را نداشتم، فقط می دیدم که مصطفی بزرگ است، لطیف است و عاشق اهل بیت است و من هم به همه اینها عشق می ورزیدم .... ........ 📗از زبان همسرشان غاده 🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊 @anvar_elahi 📜 📖📜 📜📖📜
پیش مردم کج مکن " که حیرانت کنند آبرویت برده و بدتر پریشانت کنند سفره دل باز کن در هنگام سجود، پیش " کن گدایی، تا که " کند. ✨✨انوار الهی✨✨
'گذشته↘️ 🔵 راه های تشخیص اجتهاد و اعلمیّت مرجع تقلید👇 ) آزمودن و شناخت شخصی، در صورتی که خودش اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد. #ب) شهرتی که مفید علم باشد؛ یعنی بین اهل خبره چنان به اجتهاد و اعلمیّت مشهور باشد که موجب علم به اجتهاد یا اعلمیّت آن فرد باشد. #ج) گواهی دو نفر عادل اهل خبره، به شرطی که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته ی آنان مخالفت نکنند‌. ۱_ بر مکلّف واجب است که برای شناختن مجتهد اعلم جستجو و تفحّص کند. ۲_چنانچه دو یا چند مجتهد از نظر علمی با هم مساوی باشند، شخص مقلّد، مخیّر است به هر کدام از آنان که بخواهد رجوع کند. همچنان که می تواند بعضی از مسایل را از یکی و بعضی دیگر را از دیگری تقلید کند. ۳_اگر دو مجتهد هر یک در بخشی از احکام اعلم باشند، مثلا یکی در احکام عبادات اعلم است و دیگری در معاملات، مکلّف باید بنابر احتیاط واجب، در هر بخش، از اعلم تقلید کند. 🆔 @anvar_elahi
#۲۶ به کسانی که از مرگ فرار می کنند چه باید گفت؟👇 💫( قُل اِنَّ المَوتَ الَّذِی تَفِرُّنَ مِنهُ فَاِنَّهُ مُلاقِیکُم ثُمَّ تُرَدُّنَ اِلی عالِمِ الغَیبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ) معنی👈* بگو: این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است باز گردانده می شوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد!💫 (سوره جمعه : آیه ۸) 🆔 @anvar_elahi
‌‌‌‌‌🎆✨🌙--------------------🌟 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج @anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅ اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد... @anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا