eitaa logo
انوار توحید
23.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
کانال رسمی موسسه تحقیقاتی پویندگان انوار توحید وبگاه فروش آثار https://shop.anwartohid.ir کانال فروش کتاب @anwartohid_shop ادمین فروش @Anwartohid_bookstore تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3841065622Cd7e4318d12
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شخصی به نام «ابو مطر» نقل می‌کند زمانی به کوفه رفتم. در بازار کوفه مردی را دیدم که مردم و بازاری‌ها را نصیحت می‌کند. از سخنان حکیمانه او تعجب کردم. به قیافه اش نگاه کردم هیچ مشخصه ای نداشت. گویی همانند اعراب بیابان گرد بود. از کسی سؤال کردم او کیست؟ گفت: غریب هستی؟ گفتم: بله، من از بصره آمده‌ام و در کوفه غریب هستم. اولین بار است که به این شهر آمده ام. گفت: این امیر المؤمنین علی علیه السلام است. من به دنبال علی علیه السلام راه افتادم تا ببینم چه می‌کنند. به هر صنفی که می‌رسیدند موعظۀ ویژه ای می‌کردند به برخی فرمودند: ﴿ لَا تَحْلِفُوا فَإِنَ الْيَمِينَ تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ ﴾ ؛ [۲] در خرید و فروش، سوگند مخورید؛ زیرا برکت را از بین می‌برد. به عده دیگری از بازاری‌ها فرمودند: ﴿ أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ يَرْبُو كَسْبُكُمْ ﴾ ؛ [۱] به نیازمندان رسیدگی کنید تا کسب شما برکت پیدا کند. همین طور دنبال حضرت می‌رفتم. به اصناف مختلف که می‌رسیدند به تناسب شغل شان موعظه ای می‌کردند تا به صنف پارچه فروش‌ها رسیدند. آن جا ایستادند تا پیراهنی بخرند. فروشنده حضرت را شناخت. از این رو حضرت خرید نکردند. مسیر را ادامه دادند تا به مغازه دیگری رسیدند. جوانی آن جا بود که حضرت را نمی شناخت. فرمود: پیراهنی به سه درهم می‌خواهم پیراهن را آماده کرد و حضرت پول آن را داد. ایشان راه افتادند و مسیر بازار کوفه را پیمودند تا به مسجد آمدند و در آن جا برای رفع حاجات مردم نشستند. صاحب آن مغازه ای که حضرت از او پیراهن خریده بود وقتی به بازار رسید دیگران به او گفتند: امیر المؤمنین از پسر شما پیراهنی خرید. مرد به پسرش گفت: چند فروختی؟ گفت: سه درهم. با عجله خدمت حضرت آمد که یک در هم را برگرداند. حضرت فرمود: نه معامله تمام شده است. من راضی بودم، او هم راضی بود. حضرت هنگامی که پیراهن را خریدند، این گونه دعا کردند ﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رزقني من الرياش... ﴾ ؛ سپاس خدایی که لباسی روزی من کرد. به حضرت گفتند: این را از کجا آموختی؟ فرمودند: این دعا را از پیامبر آموختم. ایشان وقتی پیراهنی می‌خریدند و می‌پوشیدند این دعا را می‌خواندند. [۱] ---------- [۲]: بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۳۳۲ [۱]: بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۳۳۲ [۱]: بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۳۳۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
✍شهید مطهری در کتاب «احیای تفکر اسلامی» می‌نویسد: استاد الفقها وحید بهبهانی رحمه اللّه علیه روزی دیدند عروس شان لباس خیلی گران قیمتی به تن کرده است. ناراحت شدند و اعتراض کردند. پسر ایشان مرحوم آقا محمّد اسماعیل خدمت پدر آمد و گفت: آقا چرا اعتراض کردید؟ لباس عروس شما (همسر من) لباس نو و گران قیمتی است. مگر قرآن نمی فرماید: ﴿ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّه الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ﴾؟ [۲] با توجه به این آیه قرآن، مگر لباس گران قیمت بر ما حرام است؟ آیت اللّه وحید بهبهانی همان جواب امیر المؤمنین علیه السلام را دادند که پوشیدن لباس گران قیمت حرام نیست، ولی ما پیشوایان مردم هستیم و زندگی ما باید طوری باشد که فقرا و نیازمندان ناراحت نشوند. ---------- [۲]: سوره اعراف، آیه ۳۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
✍فرزدق در محضر امیر المؤمنین علیه السلام ابن ابی الحدید می‌نویسد: شخصی با فرزند خود خدمت امیر مؤمنان علیه السلام آمد. حضرت فرمودند: این نوجوانی که همراه شماست کیست؟ گفت پسر است، نامش «فرزدق» است. به او شعر یاد می‌دهم و امیدوارم در آینده شاعر زبر دستی شود. حضرت فرمود: ﴿ لَوْ أَ قَرَأْتُهُ الْقُرْآنَ فَهُوَ خَيْرُ لَهُ ﴾ ؛ [۱] اگر قرآن به او آموزش دهی برای او بهتر است. فرزدق می‌گوید: کلام حضرت آن چنان در من اثر گذاشت که همیشه این سخن حضرت را در خاطر داشتم و قسم خورد تا حافظ قرآن نشده است به کار دیگری نپردازد. ---------- [۱]: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۹۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
جوانی که حافظ قرآن شد قطب راوندی می‌نویسد: حضرت علی علیه السلام طبق رویه همیشگی و برای نظارت به کار بازاریان در بازار کوفه قدم می‌زدند در مغازه ای به جوانی برخوردند که خیاطی می‌کرد و در حین کار آواز می‌خواند. حضرت ایستادند و با مهربانی فرمودند: ﴿ يَا شَابُ لَوْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ لَكَانَ خَيْراً ﴾ ؛ [۱] ای جوان، اگر قرآن بخوانی، بهتر است. جوان مؤدبی بود. از این رو گفت یا امیر مؤمنین، نمی توانم قرآن بخوانم. فرمود: نزدیک بیا. نزدیک آمد. حضرت جمله ای به گوش این جوان فرمودند. (در روایت نیست که چه جمله ای) که یک باره حافظ تمام قرآن شد و قول داد که از این پس قرآن بخواند. ---------- [۱]: الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۱۷۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
✍ثروت امیر المؤمنین علیه السلام این داستان را اولین بار از مرحوم آیت اللّه احمدی میانجی رحمه اللّه علیه شنیدم. می‌فرمود: بعضی با طعنه می‌گفتند امیر مؤمنان فقیر است. این سخن به گوش حضرت رسید. به خادم خود فرمود: این بار پولی که از این نخلستان‌ها و مزارع به دست می‌آوریم، میان فقرا توزیع نکن. به دستور حضرت عمل شد. در اندک زمانی سکه و پول زیادی جمع شد. حضرت فرمود: روی آن‌ها بپوشانید که پیدا نباشد. سپس بعضی از افرادی را که ایشان را فقیر می‌دانستند به همان نخلستان دعوت کردند. حضرت با خادم خود هماهنگ کرده بود که به تو می‌گویم برو کاری انجام بده؛ مثلاً آب بیاور تو برو عمداً خودت را به این کُپه ای که پول و طلا و نقره است بزن تا پیدا شوند. خادم همین دستور را اجرا کرد و ناگهان همه دیدند که حجم زیادی از طلا و نقره و پول پیدا شد آنان با تعجب به امیر مؤمنان نگاه کردند و گفتند: این‌ها چیست و برای کیست؟ فرمود: این‌ها برای همان کسی است که پشت او می‌گفتید فقیر و تهی دست است. می‌خواستم بدانید که من دارم ولی در راه خدا می‌دهم. 📚 داستان های سمت خدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
✍مرحوم محدّث قمی در کتاب فوائد الرضويه شرح حال صد‌ها نفر از علما را نوشته است. از جمله در زندگی نامه شیخ اعظم، حاج شیخ مرتضی انصاری رحمه اللّه علیه آورده است وقتی از دنیا رفت، علما شدند که بعد از ایشان مرجع تقلید چه کسی باشد؟ یک نفر در این جلسه غایب بود و همان فرد غایب باید مرجع تقليد بعد از شیخ انصاری می‌شد؛ یعنی میرزای شیرازی رضوان اللّه علیه. پیغام دادند ایشان آمدند. علما گفتند: ما بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که واجب عینی است که مرجعیت را قبول کنید. او نپذیرفت تا این که پس از بحث‌ها و گفت و گو‌ها و اصرار‌ها قبول کرد. امّا وقتی پذیرفت اشک می‌ریخت که مسئولیت من سنگین است. مرحوم محقق اردکانی (فاضل اردکانی) تقریباً در حکم استاد میرزای شیرازی بوده است. اما اگر کسی برای تقلید به ایشان مراجعه می‌کرد، می گفت: مرجع تقلید فقط میرزای شیرازی است. اگر وجوهات شرعی می‌آورند، می‌گفت: به خدا قسم یک درهم آن را نمی پذیرم مرجع فقط میرزای شیرازی است. 📚 داستان های سمت خدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
موعظه همیشگی مرحوم فاطمی مرحوم حاج آقا حسین فاطمی رحمه اللّه علیه استاد اخلاق بود و در قم منبر می‌رفت، خیلی از علما حتی مراجع و نیز امام خمینی به مجلس موعظه او می‌آمدند. ایشان از ملازمین مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه اللّه علیه و با ایشان محشور بودند. شب‌های جمعه در خانۀ خود منبر می‌رفتند و موعظه می کردند. هر شب جمعه بدون استثنا حداقل یک بار و گاهی چند بار در همۀ سخنرانی خود این شعر را می‌خوانده اند: صَمت و جُوع و سَهَر و عُزلت و ذکر به دوام *** نا تمامان جهان را کند پنج تمام صَمت، یعنی سکوت، جُوع، یعنی گرسنگی و کم غذایی، سَهَر، یعنی شب زنده داری، عُزلت، یعنی خلوت و تنهایی، و ذکر، یعنی یاد خدا. این پنچ چیز انسان را به کمال می‌رساند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
خاطره ای از آیت اللّه شرعی مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلام حسین شرعی رحمه اللّه علیه مرد بسیار بزرگواری بود. ایشان برای تحصیل به نجف رفته و پنج سال در آن جا درس خوانده بود. روزی که می‌خواسته به نجف برود، مادرش مختصری وسایل زندگی از جمله یک لحاف و تشک خیلی تمیز و نو به او داده بود تا آن جا راحت باشد. به او می‌گوید: پسرم به حجره که رفتی پهن کن و شب‌ها راحت بخواب. ایشان به نجف می‌رود و پنج سال در آن جا مشغول تحصیل می‌شود. وقتی به ایران بر می‌گردد بقچه را همان طور باز نکرده به مادر خود می‌دهد. مادر می‌گوید: چرا باز نکردی؟ می‌گوید فکر کردم اگر روی چنین تشک نرمی بخوابم، دیگر اهل بیدار شدن سحر و شب زنده داری و زیارت حرم امیر مؤمنان علیه السلام نیستم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
🔹فرار از غیبت ✍آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علميّه قم، مجسمۀ تقوا بود. او شاگردانی مثل آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی، اراکی را پرورش داد و آنان به شاگردی او افتخار می‌کردند. امام ارادات بسیاری به مرحوم آیت اللّه العظمی حائری داشت. زمانی به امام گفته بودند: این انقلابی که شما کردید چرا استاد تان مرحوم حائری نکرد؟ فرموده بودند: کاری که مرحوم حاج شیخ در حفظ و احیای حوزه علمیه کردند، از کار ما بزرگ تر بود. ایشان در نجف درس می‌خواندند ولی تصمیم می‌گیرند از نجف به کربلا بروند. علما با تعجب از ایشان می‌پرسند: چرا حوزه نجف را که عظمت علمی بیشتری دارد ترک کردید؟ فرمود: من نجف را خیلی دوست داشتم، ولی در داستان مشروطه (که عدّه ای مخالف مشروطه و گروهی موافق آن بودند. ) هر جلسه ای می‌رفتم آن قدر مخالفان و موافقان مشروطه علیه هم دیگر عیب گویی و عیب جویی می‌کردند که ترسیدم به گناه بیفتم. از این رو تصمیم گرفتم از نجف به کربلا بروم. 📚 داستان های سمت خدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
🔹عدالت آیت اللّه بروجردی ✍در خاطرات مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی فرزند امام، آمده است: به امام گفتم: می‌خواهم از حضرت آیت اللّه بروجردی تقلید کنم. علمیّت ایشان برای من ثابت است و هیچ بحثی در آن نیست، اما عدالت ایشان را از کجا بدانم؟ امام فرموده بودند: نشانۀ عدالتش این است که هنگام عصبانیت، زبان خود را کنترل می‌کند و از مرز شرع تجاوز نمی نماید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
پدر مرحوم آقا سیّد علی قاضی، آقا سیّد حسین قاضی نام داشت. ایشان عالمی بسیار بزرگوار و اولین استاد اخلاق و عرفان فرزند شان آقا سید علی قاضی بوده اند. ایشان در نجف از محضر اساتید بزرگی همچون میرزای شیرازی استفاده کردند. ایشان وقتی می‌خواهد از نجف برگرد، خدمت استاد شان میرزا می‌رود و می‌گوید: قصد برگشت به ایران دارم، نصیحتی بفرمایید. میرزا می‌فرماید: وقتی به ایران برگشتی روزی یک ساعت برای خود بگذار و به تفکّر و اندیشه و مراقبت بگذران. بعد از مدّتی عدّه ای از مردم تبریز عازم عراق بودند. ایشان می‌فرمایند: اگر خدمت میرزا رفتید، سلام مرا برسانید و بگویید آن دستوری که شما فرمودید که روزی یک ساعت تفکر و سکوت و اندیشه و مراقبه داشته باشم، آن یک ساعت همۀ ساعات مرا پر کرده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی @anwartohid_ir www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
🔹تمسخر دیگران ✍مرحوم آیت اللّه سید احمد زنجانی، پدر بزرگوار آیت اللّه سيّد موسى شبیری زنجانی، از مراجع تقلید معاصر، در کتاب خود به نام «الكلام يجر الکلام» می‌نویسد: کسی وسواس داشت و مشغول نماز بود. یک نفر که شاهد بود می‌خندید و او را مسخره می‌کرد. چیزی نگذشت که آن فرد مسخره کننده که قبلاً هیچ گونه وسواسی نداشت به همین مرض مبتلا شد و پانزده سال طول کشید! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------