📿 منتظر وعدهای از آسمان
در یکی از سفرهای کاروان «زیر سایه خورشید»، خادمان به روستایی دورافتاده در دل کویر رسیدند. هوا گرم بود و جاده خاکی، اما چیزی در دلشان میگفت که این مسیر، بیدلیل انتخاب نشده.
در نزدیکی روستا، پیرزنی با چادر سفید و سینی اسپند در دست، کنار جاده ایستاده بود. خادمان با تعجب پرسیدند: «مادرجان، منتظر کسی هستی؟»
پیرزن با نگاهی آرام و لبخندی پر از یقین گفت:
«دیشب خواب دیدم آقا امام رضا فرمودند فردا میان دیدنم. گفتند همینجا منتظر باشم... منم از صبح ایستادم، چون وعده آقا دروغ نیست.»
خادمان بیاختیار اشک ریختند. فهمیدند که این دیدار، از پیش مقدر بوده. پرچم سبز رضوی را به دست پیرزن دادند و او با دستان لرزان، آن را بوسید و گفت:
«حالا دیگه میتونم با دل راحت بمیرم... آقا اومدند.»
#خاطره_خادم_گمنام
#کانون_خدمت_رضوی_شهر_پرند
#همه_خادم_الرضائیم
┏━━━━━ 🔆 ━━━━━
🆔 @aqr_parand 🕊
┗━━━━━ 🔆 ━━━━━