#خاطرات_خدمت
👈 دیدم تو آسایشگاه یه گوشه ای نشسته، جوراباشو درآورده داره ساق پاهاشو ماساژ میده، رفتم جلوتر دیدم چندتا تاول بزرگ کف پاش زده،کنارش نشستم گفتم چندروزه اینجایین؟
گفت:باامشبسه شبه فردا میخوام برم.گفتم: شما پاهاتون تاول زده نمیخواد برین ویلچر بیایین براتون جای ساده تری روتعریف کنمگفت: دو سال بود نیومده بودم، یکی از آشناهامون رو که زندانی بودضمانت کردم بره مرخصی، چند روز پیش بهم زنگ زدن کهاز مرخصی برنگشته، یکهفته مهلت دارید تحویلش بدید اگر نه حکم جلب شما صادر میشه، منم هر چی دنبالش گشتم اثری ازش نبود، تو همین احوال یک شب یاد حرم امام رضا (ع) افتادم با خودم گفتم میرم مشهد هم خدمت میکنم هم از آقا کمک میخوام بقیش با خدا، اومدم و هیچی هم به آقا نگفتم آخه روم نمیشد بعد از دوسال که نیومده بودم چیزی از مشکلاتم به آقا بگم، امروز صبح یک شماره ناشناس بهم زنگ زد دیدم همون بنده خداست که ضمانتش کرده بودم، گفت فلانی من سر مرزم میخواستم از ایران برم ولی چند روزه کارم درست نمیشه، از دیروز یکسره امام رضا (ع) تو نظرمه و هی به خودم میگم این نامردیه این کار رو نکن بخاطر امام رضا(ع) اینکار رو نکن از خود امام کمک بخواه یک نفر دیگه رو گرفتار نکن، خواستم بهت بگم نگران نباش برمیگردم و خودم رو معرفی میکنم. بعد سرشو بلند کرد و با چشم خیس گفت شما بگو وقتی آقام اینقدر مرده من چجوری غیر از ویلچر برم کار دیگه ای بکنم؟ بخدا اگر از پاهام خون هم بیاد باید امشبو ویلچر برونم.
ازش پرسیدم شام خوردی؟
گفت: گرفتم بیارم بین راه یک زائری ازم گرفت .دیگه حرفی نداشتم.
__
به جمع خادمیاران رضوی قم بپیوندید👇
🌐@Aqr_qom