📚خبرنامه کتاب و کتابخوانی
📚دریافت رایگان آثار مکتوب
📚مهمترین محورها ::👇::
📚علوم انسانی، اجتماعی و ارتباطات
ارتباط:
@asmanabi14
✔️ دوستی با «دوستانِ کتاب» دریچهای به سوی زندگی اندیشمندانه
https://eitaa.com/joinchat/504889710C40f1629af6
اعراف
📚خبرنامه کتاب و کتابخوانی 📚دریافت رایگان آثار مکتوب 📚مهمترین محورها ::👇:: 📚علوم انسانی، اجتماعی
کانال دوستان کتاب را دنبال کنید
روز هفتم
فاخلع نعلیک
به پایان راه نزدیک میشدیم. قرار بود ۳۰۰ عمود مانده به کربلا، دوباره دور هم جمع شویم تا برای قرار بعدی محلی تعیین کنیم، اما زانویهای جعفر به او اجازه ادامه ی مسیر را نمیداد و دوتا از تاولهای من هم زخمباز کرده بود و میسوخت. تصمیم گرفتیم تا مسیر باقیمانده را با اتوبوس واحدهای عراق برویم. نفری نیم دینار دادند. انتهای اتوبوس تعدادی جوان عراقی باهم گپ میزدند. فهمیده بودند ما ایرانی هستیم. در بین ما، جعفر فقط عربی فصیح بلد بود. نمیفهمیدم گویش عراقیها چه ارتباطی با عربی فصیح داشت که جعفر متوجه صحبتشان میشد!
البته جعفر بعدها میگفت صحبت با عراقیهای مقیم ایران به فهم او کمک زیادی کرده است.
جعفر و دوستان، تا انتهای مسیر انواع و اقسام کلمات مختلف را باهم به فارسی و عربی ترجمه میکردند.
حال و هوای عجیبی در اتوبوس بود. همه میخواستند به یکجا بروند و آن کربلا بود. هیچگاه بشر با هم بر سر یک مسئله به تفاهم نرسیده بود مگر شر بودن ظلم و خیر بودن عدل؛ و کربلا که تجسم جدال بین تمام ظلم و تمام عدل است، به مأمنی برای تحقق آرمانهای مظلومین جهان بدل گشته است. همین مساله، مکتب حسین فاطمه(ع) را به تنها مکتب پایا و پویا مبدل کرده تا پیروانش سعادتمندان عالم بشریت باشند و خائنین به آن روسیاهان عالم خلقت.
ازدحام بسیار بود. قدمها، میلی متری پیموده میشد.
صدای تپش قلبم لحظه به لحظه بیشتر میشد.
بعد از دو بار تفتیش، وارد شارع بغداد شدیم. خستگی امانمان را بریده بود ولی ندیدن حرم بعد از یکسال، سوز دردهایمان را کمتر و کمتر میکرد.
فاخلع نعلیک انک بالوادی المقدس طوی...
چه گنبد و گلدستهای! چه هیبتی! گویا خود علمدار قد علم کرده است. مکین و مکان چه به هم میآیند!
آرام به سمت حرم قمر بنی هاشم(ع) حرکت میکردیم. اشک در چشمان منتظران حلقه زده بود. السلام علیک یابن امیر المومنین در بالای باب الحسین، نقش بسته بود. با رؤیت حرم حضرت ماه آرامشی عجیب در قلبم ساکن شد.
کربلا تنها مقصدیاست که پایانی برای آن ترسیم نشده ؛ چراکه همیشه برای حق طلبان و عدالتخواهان نقطهی آغازین حرکت به سوی تحولی عظیم در جهان هستی بوده است.
🖋علی عسگری
#اعراف
@araf11
روز هشتم
انسان صورتان و انسان سیرتان
امام حسین(ع) مرز دارد اما نه مرز جغرافیایی!
موکبها و دستههای عزارداری سید و سالار شهیدان یکی پس از دیگری وارد حرمین شریفین میشدند. جمعیت بی سابقه امسال، چون امواج دریا متلاطم بود و از هیچ طرفی نمیتوانستیم به دل این دریای خروشان بزنیم تا وارد حرم ارباب شویم.
سید، اذن دخول زیارت ارباب را در زیارت علمدار کربلا میدید. به سمت حریم امن فاتح علقمه رهسپار شدیم تا خیمهای برای دل شکسته خود برپا کنیم. جمعیت متراکم بود و ورود به حرم سخت و استخوان شکن!
ولی هر طور بود وارد حرم شدیم. جای خالی پیدا نمیشد. به هر سو نگریستم اقیانوس عشق را دیدم که هر کدام از قطراتش به نحوی عرض ارادت میکردند. عدهای با نوای دستهها سینه میزدند و میگریستند و تعدادی گوشهای ایستاده، با رفیق شفیقشان که سلطان ادب میخواندندش، درد ودل میکردند. کمی گذشت تا توانستیم بنشینیم و روضهی سقای تشنهلب را با هزاران راز و نیاز در دل نهفته، بخوانیم.
روضه، بزمی شده بود. من تمام میکردم جعفر شروع میکرد و او تمام میکرد من شروع میکردم.
ذکر مصیبت قمر منیر بنیهاشم، پایان ندارد! عراقی و غیر عراقی هم ندارد! عباس مکتب حقی است که انسان سیرتان، از آن دم میزنند و انسان صورتان با آن به قتال برمیخیزند.
این یعنی مکتب حسین(ع) محدود به جغرافیایی از جنس زمان و مکان نیست؛ بلکه مکتب حسین را هویتها و چگونه زیستنها مرزبندی میکند.
با چشمان تر راهی حرم سید الشهداء شدیم.
السلام علیک یابن الزمزم و الصفا....
وقتی چشمانم به این فراز از زیارت خامس آل عبا افتاد، این بیت بر زبانم جاری شد:
پدر خاک پسرت خاک نشد
مادر آب پسرت آب نخورد.
حسین(ع) خودش برای گریه کردن و صفای باطنم، بهانه به دستم میداد تا پاکم کند. آخر او کشتی نجاتی است که به کمترین ارادتی، عنایتی شاهانه دارد.
اصلا بگذار فارغ از به به و چه چه زید و عمرو و بکر، اینبار برای تو بنویسم:
بین خودم و خودت بماند ارباب! چقدر زیاد من را دوست داری و من قدر نمیدانم!
بعد از خروج از حرم ازدحام جمعیت امانمان را بریده بود. تشنگی بر لبها چیره شد. الحمدلله کسی بود تا جواب العطش ما را بدهد. راهی مضیف عتبه حرم حضرت عباس(ع) شدیم. شام را گرفتیم و به محل اسکان رفتیم.
🖋 علی عسگری
#اعراف
@araf11
هدایت شده از سَرْدَرْگُمْ|سیدمحسن حسینی
فارغ از قیل و قالهای مرسوم و ژستهای علمی، چهقدر به این دید و نگرش نیازمندیم
نگرشی که در ۸سال جنگ، کارهای بهظاهر غیر ممکن رو ممکن میکرد:
«میریم تا حرف امام زمین نمونه»
شاید واقعا برای برونرفت از مشکلات و حل مسائل، ما هم باید بریم تا حرف آقا زمین نمونه...
@srdrgm
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🔸خط پایان «زن،زندگی،آزادی» کجاست؟
✍ علی کردانی
رسانههای بیگانه به همراه عناصر داخلیشان شعار «زن، زندگی، آزادی» را در دهان دختران و زنان نجیب ایرانیانداختند. مقصود از آزادی در چنین شعارهایی، هرگز حقیقت آزادی که مربوط به ارزشهای والای انسانی است، نبوده است بلکه منظور آنها چیز دیگری است.
فمینیستها بهدنبال حقوق زنان بودند و از این رو نظریه برابری را که عمده برابری جنسیتی بود مطرح کردند. آنان منشأ تبعیض علیه زنان را تبعیض جنسیتی تلقی کرده و در غرب زنان را در جامعه رها کردند، تا آنجا که طبیعت و لطافت زنان پایمال شد. در صورتی که تفاوتهای بشری جزء قوانین طبیعت بوده است و از جلوههای زیبایی آفرینش همین تفاوتهاست.
🔰 متن کامل در روزنامه کیهان
#روزنامه
#زن_زندگی_آزادی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از ویراستی ها
اعراف
🖋 مهسائیل #انقلاب_اسلامی #مرگ_بر_اسرائیل #ویراستی_ها ☑️@VIRASTYHA
ویراستیها را دنبال کنید.
☑️@VIRASTYHA
روز نهم(اربعین)
فهمیدن یا توهم فهمیدن
شب اربعین شب عشق بازی با کهکشان راه هستی بود. شبی بود که این بار مردم به دور خورشید و ماه میگشتند تا کمی از آنان نور بگیرند و بذر عقلانیت و محبت را در خود شکوفا کنند.
سحر گذشت و خورشید هنوز طلوع نکرده بود. نماز صبح را در محل اسکان خواندیم و بعد از بین الطلوعین راهی بین الحرمین شدیم. میخواستیم زیارت اربعین را داخل حرم بخوانیم ولی دستهها مانع حضور زائران به آنجا شدند.
گوشه ای از بین الحرمین ایستادیم و با سید و جعفر، زیارت اربعین را خواندیم.
عصارهی زیارت اربعین، اقتدا به تفکر و حفظ هویت است.
آنجا که از بذل مهجه برای نجات بشر از جهالت میگوید و مسیر گمراهی را نقطهی تقابل هویت انسانی و هویت حیوانی میداند، یعنی کربلا میدان تقابل فهمیدن با توهم فهمیدن است. چه اندیشههایی که درون انسان را از هویت اساسی خویش تهی کرده است اما ظاهرش، دل عوام الناس را با خردمند نامیدن شان فریفته.
به کنارهای رفتیم و نمازی خواندیم؛ سپس از بین الحرمین سلامی به امام حسین(ع) دادیم و به محل اسکان برگشتیم.
روز اربعین، روز جدایی از تمسک به ظواهر است. اینکه دستمان را به ضریح برسانیم تا مهر قبولی بر زیارت خود بزنیم، همان ظاهر گرا بودن است. در این میان، اهل بصیرت کنارهای ایستادن و اکتفا به تباکی کردن را بر هر تقلایی در جهت حفظ ظواهر ترجیح میدادند. اینجاست که مرز بین گریه بر جسم حسین و یا بر اندیشه حسین(ع) معلوم میشود.
آنان که همیشه از حسین بن علی(ع) جسمش را میخواهند، عشقشان را محدود به مکان و زمان میکنند و آنان که شهید کربلا را مکتب فکری میدانند، هر زمان و مکان که بخواهند با دستی بر روی سینه و یک عرض ارادت کوچک، عشق خودشان را ابراز میکنند.
اینجاست که اگر از دستهی اول باشیم، یزید ۶۱ را شر میشماریم ولی برای همدستانش در ادامهی تاریخ سهمی از شرارت قائل نیستیم و سودای سازش با آن را در سر میپرورانیم ولی اگر از دستهی دوم باشیم، هیچگاه برای یزید، تاریخ انقضاء پیدا نمیکنیم و همیشه برای مدلهای جدیدترش شیوهی مبارزه را بروز میکنیم.
این یعنی باید بین خمینیها و حلبیها فرق قائل بود به تعبیر دیگر بین فهمیدن با توهم فهمیدن زمین تا آسمان تفاوت است.
نزدیک مغرب با تعدادی از دوستان وارد خیمهگاه شدیم. جعفر برای اولین بار خیمهگاه را زیارت میکرد. کنار خیمهی امام حسین(ع) نشستیم و روضهی حضرت رقیه خواندیم.
نمیدانم. ولی شاید رقیه بانو، همینجا بغل بابا، عمه و برادرانش دلبری میکرد!
برای من فضای خیمهگاه از قتلگاه غمانگیز تر بود.
چه وداعهایی که در این مکان رقم نخورده است! چه نگاههایی که از اینجا بدرقهی جگرگوشههای بنی هاشم نشده است!
صدای شیون مخدرات هنوز به گوش میرسد. آنجا که دیدند ذوالجناح با زین واژگون شده، به سمت خیمهها شیحه کنان میآید.
نماز مغرب را در میان خیمهها خواندیم و به سمت حرم حرکت کردیم.
🖋 علی عسگری
#اعراف
@araf11