🔅 #پندانه
✍ طناب من کدام است؟
🔹مردی کنار بيراههای ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طنابها به دوش در گذر است.
🔸کنجکاو شد و پرسيد:
ای ابليس، اين طنابها برای چيست؟
🔹جواب داد:
برای اسارت آدميزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعيفالنفس و سست ايمان، طنابهای محکمتر هم برای آنانی که دير وسوسه میشوند.
🔸سپس از کيسهای طنابهای پارهشده را بيرون ريخت و گفت:
اينها را هم انسانهای با ايمان که راضی به رضای خدايند و اعتمادبهنفس داشتند، پاره کردهاند و اسارت را نپذيرفتند.
🔹مرد گفت:
طناب من کدام است؟
🔸ابليس گفت:
اگر کمکم کنی که اين ريسمانهای پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب ديگران میگذارم.
🔹مرد قبول کرد.
🔸ابليس خندهکنان گفت:
عجب، پس با اين ريسمانهای پاره هم میشود انسانهايی چون تو را به بندگی گرفت!
🆔 @Masaf
#پندانه
🔴نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان
✍زنی به روحانی مسجد گفت: من نمیخوام در مسجد حضور داشته باشم!روحانی گفت: میتونم بپرسم چرا؟ زن جواب داد: چون یک عده را میبینم که دارند با گوشی صحبت میکنند، عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند، بعضیها غیبت میکنند و شایعهپراکنی میکنند، بعضی فقط جسمشان اینجاست، بعضیها خوابند، بعضیها به من خیره شدهاند ...روحانی ساکت بود، بعد گفت: میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ زن گفت: حتما، چه کاری هست؟روحانی گفت: میخواهم لیوان آبی را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت: بله میتوانم! زن لیوان را گرفت و دو بار دور مسجد راه رفت، برگشت و گفت: انجام دادم!روحانی پرسید: کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟زن گفت: نمیتوانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ...
روحانی گفت: وقتی به مسجد میآیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.
برای همین است که حضرت محمد فرمود: «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکزتان بر خدا مشخص شود.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
🔅#پندانه
✍ از آنچه دوست دارید ببخشید تا به نیکی برسید
🔹در یک رستوران در یکی از ایالتهای آمریکا خانم گارسون منوی غذا را به یک زنوشوهر داد.
🔸قبل از اینکه آن دو به لیست غذاها نگاهی بیندازند از او خواستند که ارزانترین غذا را برایشان بیاورد، چون به حد کافی پول ندارند و بهخاطر مشکلاتی که شرکتشان با آن مواجه شده، چند ماه است حقوقشان را دریافت نکردهاند.
🔹خانم گارسون که ساره نام داشت خیلی فکر نکرد و یک غذا به آنان پیشنهاد کرد و آن دو هم که فهمیدند ارزانترین غذاست، بلافاصله پذیرفتند.
🔸او غذایشان را آورد و آنها با اشتها آن را خوردند.
🔹قبل از رفتن، فاکتور را از گارسون تقاضا کردند. او با کیف مخصوص فاکتورها که یک ورق در آن گذاشته بود، برگشت.
🔸در آن ورق نوشته بود:
«من بهخاطر وضعیت مالیتان پول غذای شما را شخصا پرداخت کردم و این ۱۰۰ دلار را هم بهعنوان هدیه به شما میدهم. این کمترین چیزی است که میتوانم برای شما انجام دهم. تشکر از لطف شما. ساره»
🔹زنوشوهر با خوشبختی زائدالوصفی از رستوران خارج شدند.
🔸جالبتوجه اینکه ساره علیرغم وضعیت مادی سختش از پرداخت پول فاکتور غذای آن زنوشوهر احساس خوشبختی زیادی میکرد.
🔹او حدود یک سال بود که برای خرید لباسشویی تماماتوماتیک رؤیاییاش پول پسانداز میکرد و هدردادن هر مبلغی زمان رسیدن به این لباسشویی رؤیایی را به تاخیر میانداخت. او لباسهایش را با یک لباسشویی قدیمی میشست.
🔸ولی چیزی که خیلی او را ناراحت کرد سرزنش دوستش بود که وقتی از ماجرا باخبر شد این کارش را رد کرد، چراکه خود و کودکش را از پولی که برای خریدن لباسشویی به آن نیاز داشتند محروم کرده بود.
🔹قبل از اینکه بهخاطر سرزنش دوستش پشیمانی در وجودش رخنه کند، مادرش به او زنگ زد و با صدای بلند گفت:
چهکار کردی ساره؟
🔸او با صدای گرفته و لرزانی جواب داد:
من کاری نکردم. چه اتفاقی افتاده؟
🔹مادرش جواب داد:
فیسبوک در تحسین تو و کاری که کردی غوغا کرده است. اون آقا و خانم که پول غذایشان را پرداخت کردی، نامه تو را در حسابشان در فیسبوک گذاشتند و تعداد زیادی آن را لایک کردند. من به تو افتخار میکنم.
🔸بلافاصله بعد از زنگ مادرش دوست زمان تحصیلش به او زنگ زد و گفت نامهاش ویروسوار در تمام سایتها و شبکههای اجتماعی در حال پخش است.
🔹بهمحض اینکه حساب فیسبوک را باز کرد با صدها نامه از مجریان تلویزیون و خبرنگاران روبهرو شد که از او تقاضای مصاحبه درباره این اقدام متمایزش میکردند.
🔸روز بعد ساره مهمان یکی از مشهورترین و پربینندهترین برنامههای تلویزیونی آمریکا بود. برنامه بهصورت مستقیم پخش میشد.
🔹مجری برنامه یک لباسشویی تماماتوماتیک بسیار لوکس و یک تلویزیون مدلبالا و ۱۰هزار دلار به او تقدیم کرد و از یک شرکت الکترونیکی کارت خرید مجانی به مبلغ ۵۰۰۰ دلار دریافت کرد و بهخاطر این رفتار انسانی بزرگ هدایایی بهسویش سرازیر شد که قیمتشان به ۱۰۰هزار دلار میرسید.
🔸دو پرس غذا به قیمت ۲۷ دلار بهاضافه ۱۰۰ دلار زندگیاش را تغییر داد.
💢 کرم این نیست که آنچه نیاز نداری ببخشی. کرم این است که آنچه را که خیلی به آن نیاز داری ببخشی.
🔻سخنی بلیغتر و بزرگتر و ژرفتر از سخنان خداوند متعال وجود ندارد که میفرماید:
💠 هرگز به نیکی نمیرسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید. (آلعمران:۹۲)
🆔 @Masaf
🔅#پندانه
✍️ بخشیدن دل بزرگ میخواد
🔸دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاثکشی. گفتن ۲۰۰ تومن، من هم چونه زدم شد ۱۵۰ تومن.
🔹بعد از پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا ۵۰تومنی دادم بهشون.
🔸یکی از کارگرا ۵۰ تومن برداشت و ۱۰۰ تومن داد به اون یکی.
🔹گفتم:
مگه شریک نیستید؟
🔸گفت:
چرا، ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره.
🔹من هم برای این طبع بلندش دوباره ۵۰ تومن بهش دادم.
🔸تشکر کرد و دوباره ۲۵ تومن داد به اون یکی و رفتن.
🔹داشتم فکر میکردم هیچوقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم. اونجا بود که یاد جمله زیبایی که روی پل عابر خونده بودم، افتادم:
💢بخشیدن دل بزرگ میخواد نه توان مالی.
🆔 @Masaf
🔅#پندانه
✍️ چوب خدا
🔹یکی از بزرگترین فقیهان جهان تشیع در نجف میزیسته و شاگردان بسیاری تربیت کرده است.
🔸آن زمان شایع شده بود از همسرش کتک میخورد!
🔹وقتی از او در این باره پرسیدند، گفت:
بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قویالبنیه هم هست، گاهی که عصبانی میشود، حسابی مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد!
🔸از او پرسیدند:
چرا طلاقش نمیدهید؟
🔹گفت:
این زن در این خانه برای من از اعظم نعمتهای خداست، چون وقتی بیرون میآیم و برای نماز میایستم، تمام صحن، پشتسر من نماز میخوانند، مردم در برابر من تعظیم میکنند.
🔸گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمیدارد. همانوقت میآیم در خانه کتک میخورم، هوایم بیرون میرود.
🔹این چوب الهی است، این باید باشد!
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍️ آرزوهايتان را به خدا بسپارید
🔹روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت. درون بشکهها پر از بود.
🔸پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود.
🔹به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی.
🔸تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت.
🔹سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد.
🔸آن مرد تعجب کرد و گفت:
از تو مقدار کمی درخواست کرد، نپذیرفتی. الان میخواهی یک بشکه کامل به او بدهی؟
🔹تاجر جواب داد:
او بهاندازه خودش درخواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم.
💢 کاسههای حوائج ما کوچک و کمعُمقند، خدایا خودت بهاندازه سخاوتت بر ما عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم.
🆔 @Masaf
#پندانه
✍️ بدعتها را کنار بگذارید
🔹فروشنده لوازم خانگی گفت:
روزی در مغازه نشسته بودم که مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست.
🔸او گفت:
برای یک هفته چند کارتن نو و خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم.
🔹پرسیدم:
برای چه؟!
🔸چشمانش پر از اشک شد و گفت:
قول میدهید محرم اسرار من باشید؟
🔹گفتم:
بلی! حتماً.
🔸گفت:
این هفته عروسی دخترم است. جهیزیه درست و حسابی نتوانستم بخرم. از صبح گریه میکند. مجبور شدم این نقشه را طرح کنم. کارتن خالی ببریم و داخلش آجر بگذاریم تا دیگران نگویند جهیزیه نداشت.
🔹اشک در چشمانم جمع شد و...
💢در دین اسلام بدعتگذاشتن امری حرام است. یکی از این بدعتهای غلط، بازدید جهیزیه دختر است که باعث روشدن فقرِ فقرا میشود.
🔺کسی که بتواند این بدعتها را بهنوبه خود بشکند و در عروسی خود کسی را به دیدن جهاز خود دعوت نکند، یقین بهعنوان مبارزه با بدعت، یک جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
🆔 @Masaf
🔅#پندانه
✍️ بیمارانی در دل این دنیا
🔹پزشکی میگفت:
وارد اتاق احیا شدم. پیرمردی با چهره نورانی روی تخت خوابیده بود. نگاهی به پرونده او انداختم. بر وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خونریزی شده بود. به همین سبب خون به برخی از قسمتهای مغزش نرسیده و به کما رفته بود.
🔸دستگاهها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه ۹ بار نفس میکشید.
🔹یکی از فرزندانش کنار او بود. دربارهاش پرسیدم، گفت پدرش سالهاست در یک مسجد موذن است.
🔸نگاهش کردم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. با او صحبت کردم. هیچ واکنشی نشان نمیداد. وضعیتش خطرناک بود.
🔹پسرش کنار گوشش شروع به حرفزدن کرد. اما او چیزی نمیفهمید.
🔸گفت:
مادر حالش خوبه. برادرها هم حالشون خوبه. دایی از سفر برگشت.
🔹و همینطور با او صحبت میکرد. اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکسالعملی نشان نمیداد. دستگاه تنفس هر دقیقه ۹ بار به او نفس میداد.
🔸ناگهان پسر در گوش پدرش گفت:
مسجد مشتاق توست. بهجز فلانی که اشتباه اذان میگه کس دیگهای نیست که اذان بگه. جای تو توی مسجد خالیه.
🔹همین که اسم مسجد و اذان را برد، سینه پیرمرد لرزید و شروع به نفسکشیدن کرد. به دستگاه نگاه کردم؛ نشان میداد که ۱۸ تنفس در دقیقه دارد. پسر اما خبر نداشت.
🔸سپس گفت:
پسرعمو ازدواج کرد. برادرم فارغالتحصیل شد.
🔹باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به ۹ بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود.
🔸این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. هیچ حرکتی نداشت. هیچ واکنشی نشان نمیداد. تعجب کردم.
🔹به گوشش نزدیک شدم و گفتم:
الله اکبر، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح.
🔸در همین حال دستگاه تنفس را نگاه میکردم. تعداد ۱۸ تنفس را در دقیقه نشان میداد. چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما!
💠 «مردانی که نه تجارتی و نه خریدوفروشی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات مشغول نمیدارد؛ از روزی میترسند که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود. تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام دادهاند، پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی میدهد.»(نور: ۳۷و۳۸)
🔹این بود حال آن بیمار. اکنون تو ای کسی که از بیماریها و دردها دوری، آیا از نعمتها و فضل بیشمار او برخوردار نیستی؟
🔸آیا نمیترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید:
بندهام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزیات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنواییات را سالم نگرداندم؟
🔹و تو بگویی:
آری.
🔸سپس بگوید:
پس چرا با نعمتهای من معصیتم کردی؟
💢 چه داری بگویی؟!
🆔 @Masaf
🔅#پندانه
✍️ میوه سالم هزارساله!
🔹میوهفروشها همیشه میوهای که بهعلتی در مغازه مانده و پوسیده یا گندیده شده را به نصف قیمت یا گاهی کمتر از آن به فروش میرسانند!
🔸در عوض، میوههای سالم را بدون هیچ تخفیفی میفروشند.
🔹انسانها هم گاهی آفت میگیرند و بیقیمت یا کمقیمت میشوند!
🔸البته گاهی هم با انتخاب خودشان، نفیس و پرارزش میگردند.
🔹اگر آفتزده شوند کسی به آنها رو نمیکند؛ ولی گاهی بهقدری قیمتدار میشوند که تا هزاران سال بعد هم مردمی هستند که خریدارشان باشند.
🔸مهم این است که بخواهیم تازه و معطر باشیم یا پوسیده و گندیده و بدبو!
🔹خاندان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)، ارزشمندترین جنس انسان بودهاند که هیچگاه در زندگیشان اثری از آفت و پلیدی نبوده است.
🆔 @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
🔅#پندانه
✍ خداوند از مثقال ذرهها سوال خواهد کرد
🔹مادرشوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت:
تو توانستی در عرض ۳۰ روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی ۳۰ سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....!
🔸عروس جواب داد:
مادر داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟
🔹میگویند سنگ بزرگی راه رفتوآمد مردم را سد کرده بود. مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین ۹۹ ضربه بر پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.
🔸مردی از راه رسید و گفت:
تو خسته شدهای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد؛ طلای زیادی زیر سنگ بود.
🔹مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت:
من پیدایش کردم. کار من بود، پس مال من است.
🔸مرد گفت:
چه میگویی من ۹۹ ضربه زدم، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!
🔹مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.
🔸مرد اول گفت:
باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا من ۹۹ ضربه زدم و سپس خسته شدم.
🔹دومی گفت:
همه طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم.
🔸قاضی گفت:
۹۹ جزء آن طلا مال مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن مال توست. اگر او ۹۹ ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمیتوانست بهتنهایی سنگ را بشکند.
🔹و تو مادر جان ۳۰ سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم!
🔸چه انسان خوبی که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت:
بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم.
🔹مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بیثمر نبوده است.
💢 اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و بااخلاق سرچشمه میگیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود میدانند، کم نیستند، اما خداوند از مثقال ذرهها سوال خواهد كرد.
☑️ @Masaf
🤔#پندانـه
🔻 تصور کن تمام این افراد در روز قیامت منتظر گرفتن حقشان از تو هستند
❌ بخاطر دروغ ، بهتان ، غیبت ، خوردن مال مردم ، تمسخر دیگران ، ظلم ، تایید ظالمان ، خیانت و حق النّاس هایی... که در دنیا انجام دادهای.
⭕️ فقط یکی از آنها میتواند تمام نیکیها و حسنات تو را برای خود بگیرد و بقیه از بدیهایشان به تو میدهند و اینجاست که زیانبار میشوی.
🖌 نیازمند اندیشیدن و بازخواست خودمان هستیم.
•┈••✾•🪷•✾••┈•
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِّٖکَالفَرَجْ
•┈••✾•🪷•✾••┈•
🔅#پندانه
✍ صدای درون فرزندت را تقویت کن
🔹وقتی بچه بودم کار اشتباهی که میکردم، مادرم میگفت:
اشکال نداره. حالا چیکار کنیم تا درست بشه؟
🔸اما مادر دوستم بهش میگفت:
خاک بر سرت. یه کار درست نمیتونی انجام بدی.
🔹امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی میفته اولین فکری که به ذهنم میاد اینه که خب چیکار کنم؟ و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم.
🔸اما دوستم موقع مواجهشدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه:
خاک بر سر من که نمیتونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟
🔹حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان میدهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد.
🔸مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان میدهیم.
🆔 @Masaf