eitaa logo
سوزستان
1.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
669 ویدیو
25 فایل
می‌نویسم آنچه را باید نوشت... دستنوشته های زهرا آراسته نیا ارتباط با من: @suzestan کانال اختصاصی اشعار: @ghatre_ashk
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت دوم رسیدیم تهران. اسکان خانم های خوزستان توی یک حسینیه بود و اسکان آقایون در یکی از مساجد. پیاده شدیم و با همسفریایی که کم کم داشتیم با هم اُخت میشدیم راه افتادیم به سمت حسینیه. توی اتوبوس شماره های خانم های دزفول رو گرفتم تا برای هماهنگی ها کار راحت تر باشه. وقتی فامیلشونو برای ذخیره کردن می پرسیدم یکی شون گفت: فامیل آقامون غلامیه ولی ... مِن من میکرد. گفتم من طرفدار خانم هام، فامیل خودتون چیه؟ آروم و با بی میلی گفت کردنژاد. گوشیشو دراورد و گفت این عکس آقامونه. خشکم‌زد. عکس شهید جانباز فریدون غلامی بود. جانبازی که کلی از فعالیت های فرهنگی شهر به ایشون متصل بود و تازه و بعد از حدود ۳۵ سال جانبازی شهید شده بودن.😭 از اون به بعد با افتخار «خانم غلامی» صداشون می کردم. صبح ساعت شش و نیم باید میرفتیم طرف بیت رهبری😍. بر خلاف شب عاشقان بی دلِ قبل از حرکت، این یکی شب عاشقان بی دل واقعا چه شب درازی بود! لحظه شماری می کردم اذان رو بگن و نماز بخونیم راه بیوفتیم. هرچند می دونستم سخنرانی ساعت ۱۰ هست ولی دیگه دل تو دلم نبود. صبحونه توزیع شد. یه پنیر کوچیک رو‌خالی خالی خوردم و آماده حرکت شدم. گفتن هیچ چیز همراهتون نیارید غیر از کارت ملی و کارت ورود. دیشب و در حین اون شب دراز نشسته بودم به دست نویس کردن دلنوشته ای که سال گذشته از طرف اعضای سینماوارثین (ستاد اکران مردمی فیلم های جشنواره عمار در دزفول) خطاب به رهبر عزیز نوشته بودم. چقدر به دوباره خوندنش نیاز داشتم. همین چهارشنبه بود که وسط کارهای اکران و درگیری ها با مسئولین زده بودم به سیم آخر و هنوز اعصابم سر جاش نیومده بود و خوندن این نامه تلنگری بود تا یادم بیاد قرارمون پای کار انقلاب موندن و خسته نشدن بوده پس بی خیال همه چی! شاید تمام این سفر برای همین تلنگر بود، شاید... نامه رو نوشتم و زیرش از آقا خواستم برامون دعا کنه. پشت برگه هم شعر مبینا رو که توی یادداشت های گوشیم ذخیره ش کرده بود نوشتم. توی شعر از آقا خواسته بود یه انگشتر بش بده تا روز قیامت نشونه ای داشته باشه که ثابت کنه سرباز سید علیه! آخرشم امضا کرده بود: مبینا سعیدفر، اولین کسی که ماشین زمان رو اختراع می کنه و اولین کسی که ایران رو به اوج خودش میرسونه! ❤️ بلا اشکم رو دراورد! 😢😅 نامه و کارت ها رو گذاشتم توی کیسه کوچیک جانمازم و راه افتادیم به سمت دیدار یار... ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
قسمت سوم پیاده اومدیم تا سر خیابون اصلی. یه اتوبوس از این آکاردئونیای سه تیکه کنار خیابون بود سوارش شدیم. بقیه میگفتن گفته میره بیت ولی من همش دلشوره داشتم که نکنه اشتباه سوار شده باشیم یا مثلا آدرس رو اشتباه بره و دیر برسیم؟! 😱 ولی اصلش این بود که تا خود آقا رو نمیدیدم باورم نمی شد که قسمتم شده. همه چیز به طرز مشکوکی عادی بود! پ یه گارد ویژه ای! یه بستن خیابونی چیزی! سر یک کوچه اتوبوس ایستاد. فقط یه ماشین پلیس دم کوچه بود. وارد کوچه شدیم. عبور و مرور مردم عادی هم جریان داشت. الحمدالله به خاطر این آزادی... دم گیت ورودی یکی از همراهامون متوجه شد کارتش رو گم کرده. خواست برگرده و بره محل اسکان رو بگرده که گفتیم بیا حالا بپرسیم شاید اجازه دادن وارد بشی. حراست دم در گفت اگه اسمت توی لیست مسئولتون باشه و توی لیست ما هم باشه میشه بری. حالا مسئول خوزستان اصلا کی بود؟! یه ردیف از آقایون صف کشیده بودن تا با کارت های قسمت ویژه وارد بشن. یکیشونو شناختم رفتم و مشکلمونو مطرح کردم. کمی غصه مونو خورد و بعد با دست مسئول خوزستان رو نشون داد. رفتیم پیش مسئول ولی ایشون نه تنها هیچ کاری نکرد حتی غصه مونم نخورد! لاجرم از دوستمون جدا شدیم و اون موند بین گروهی که اونا هم کارت نداشتن و ما رفتیم سمت گیت خواهران. بر خلاف ما که نه میدونستیم چند نفر از دزفول اومدن و نه هماهنگی قبلی ای داشتیم و نه چیزی همراه آورده بودیم، اندیمشکی ها سه اتوبوس بودند، خانم های راوی کتاب حوض خون با کلی پوستر عکس شهدای اندیمشک و نشان کتاب حوض خون در بیت حاضر شدند. ردیف صندلی های کنار بیت هم براشون رزرو بود. اگر درست یادم باشد نامه ها رو دم گیت دوم ازمون تحویل گرفتند. کفش ها را تحویل کفش داری دادیم و وارد شدیم. میزهایی با کیک یزدی و قندهای دوتایی بسته بندی شده و چای مهیا بود. باید همونجا میخوردیم بعد وارد حسینیه می شدیم. قندها رو باز نکرده برای سوغات و تبرک برداشتم. از گیت آخر که رد می شدیم گفتند قندها و خودکارت همینجا بماند برگشتی برش دار. پاهام سبک شده بود. شاید اون چند قدم تا حسینیه اصلی را بال زده بودم. ویدئو چک لطفا! حالا از دزفولی ها دو نفر کنار هم مانده بودیم. تا جایی که راه بود رفتیم جلو. سه چهار ردیف با میله های قسمت ویژه فاصله داشتیم اما ستون ها مانع دیدن صندلی رهبر بود. گفتیم همانجا می مانیم تا وقتی آقا آمد و مردم بلند شدن جا باز شود و کمی از ستون فاصله بگیریم. توی صف گیت اول که بودیم یادم آمد نه تنها عکس و پوستری ندارم بلکه حتی چفیه هم نیاورده ام! 😢 خواستم کف دستم شعار بنویسم که خب برای وضو دردسر می شد. آستین سویشرتم را بالا کشیدم و روی کش‌بافت مچی اش با خودکار نوشتم: لبیک... همراهم گفت بنویس لبیک یا امام گفتم دقیقا همین را می خواستم بنویسم و نوشتم «لبیک یا امام» حالا داخل حسینیه مچی سوییشرت را محکم گرفته بودم و دستم را تا آسمون بلند می کردم و از ته دل برای رهبر عزیزتر از جانم عاشقانه شعار می دادم. حسینیه گرم بود اما خب نمی شد قید شعار روی کش بافت رو زد پس عرق ریختم و تحمل کردم به عشق اینکه شاید چشم آقا شعار روی لباسم رو ببیند. ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
ادامه بدم یا دارین نفرینم می کنین؟😅
قسمت چهارم خانم غلامی پشت سرم نشسته بودن برگشتم گفتم: «شما تشریف ببرید روی صندلی ها بنشینید، شما همسر شهیدید! این خانم ها که نشستن سر صندلی مادر یا همسر شهید نیستن و فقط خاطره دارن» دختری گفت: «مگه خاطره داشتن چیز کمیه؟ اینا همراهای مان چرا اینجوری میگی؟» گفتم: «تک تک مردم خوزستان خاطره دارن فقط خاطرات این خانم ها نوشته شده، اگه به خاطره ست که همه ما باید اونجا نشسته باشیم. ولی ایشون همسر شهیده و باید مورد احترام باشه» چند دقیقه بعد خانمی اومد و گفت فرزند شهیدها بیان جلو. به انتظامات گفتم ایشون همسر شهیده بذارید لااقل روی صندلی بشینن ولی اجازه نداد. چند دقیقه بعد همون خانم قبلی اومد و این بار دنبال همسر شهیدها می گشت. با ذوق و شوق خانم غلامی رو روانه کردیم جلو و بلند «خدا رو شکر» ی گفتم. ما موندیم و ستون هایی که بین ما و جایگاه رهبر عزیزمون فاصله انداخته بود. خدایا یک پول قلمبه به حضرت آقا بده تا بتونن این ستون ها رو با ستون های شیشه ای تغییر بدن و ما بتونیم پشتشونو ببینیم. 🤲 یکی یکی افرادی از بین جمعیت بلند می شدن، رجزهایی با زبان محلی شون در بیعت با حضرت آقا می خواندن. هم‌زبانهاشون هم زیر لب برامون ترجمه می کردن و در ما عشق به میهنمون جاری می شد. کرمانی ها برگه های سرود همخوانی همراه داشتن. شروع به خوندن کردن. بند اولش سریع هم‌دلمون کرد و حفظش شدیم. از ره رو حاج قاسم بودن می گفت و اشک ما رو گرفت. بند های بعدیش اما همراهی خود کرمانی ها رو هم نداشت. دو گروه سرود خوندن که معلوم بود کارهاشون موزیکاله و حالا بدون آهنگ و زنده خواندنشون از زیباییشون کم کرده بود. پاهام درد گرفته بود و حالا دیگر بیشتر مشتاق اومدن آقا بودم. تو دلم گفتم خدایا تا اینجاش رو که حتی بدون اینکه بدونم، خودتون جور کردین، پس لطفا اگر صلاح میدونین، جلوتر رفتنم رو هم جور کنید. 😅 گل پسر فاطمه منتظریم ما همه و گل پسر فاطمه آمد... اشکها جاری شد. فریادها برخاست. جمعیت به جلو هجوم آورد و صلوات ها و شعارها آواز منتشر حسینیه شد. حالا وقتش بود نقشه رو عملی کنیم و از پشت ستون به در آییم! به در آمدیم یعنی بهتر بگم با هجوم جمعیت به در آورده شدیم! اما خب دیگه جایی برای نشستن نبود. به زور نشستم اما خب بقیه ناراضی بودن و «آخ پام آخ پام» هاشون بلند شد. دیدم اگر بشینم حق الناس گردنم میاد پس دل به دریا زدم و پشت سر همشهریم که اونم بلند شده بود، به طرف نوار خالی پشت صندلیا رفتم تا از اونجا به انتهای سالن برم. اما خانمی که اونجا نشسته بود منو فرستاد به سمت قسمت جلو، یعنی قسمت کارت ویژه دارها! 😍 حالا فقط پنج شش متر با ولی فقیهم فاصله داشتم. اشک امون نمی داد. حاج‌صادق شروع به مداحی کرد. از داغ حاج قاسم خوند و من التماسش می کردم بس کن! دل حضرت آقا اذیت می شه.😭 رسیدیم به «بر شهیدان به خون غلتان خوزستان درود» سینه زنی اوج گرفت و حال و هوا دفاع مقدسی شد. عزیز دلمون شروع به سخن کرد و دل ها پر کشید. خیره بودم به چهره ی نورانی شون. صدای گریه ی بچه ها میومد و می دونستم آقا با شنیدن صدای بچه شیعه های ایرانی ذوق می کنن. کرمانی‌ها کلی مادر و کودک همراهشون بود‌. باز یاد اشکای مبینا افتادم... سر که چرخوندم همون مسئول گروه خوزستان رو دیدم که فاصله‌ش با حضرت آقا بیشتر از من بود. دلم خنک شد! 😅 ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید: و فتنه 88 📌 گزیده ای از مستند برادران، با صدای استاد زنده یاد ناصر طهماسب 📌کارگردان اثر: مهدی نقویان 📌 تهیه کننده: مهدی نقویان و مدرسه سینمایی عمار 📽️ جشنواره مردمی فیلم عمار 🌐 @AmmarFest
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید: نامه امام به منتظری با صدای ناصر طهماسب 📌 گزیده ای از مستند قائم مقام ، با صدای استاد زنده یاد 📌کارگردان اثر: سید محمدعلی صدری نیا 📌 تهیه کننده: محمدمهدی صفار هرندی-مرکز مستند صور 🔗تماشا در عماریار: ammaryar.ir/m/yril4 📽️ جشنواره مردمی فیلم عمار 🌐 @AmmarFest
امروز با شنیدن خبر درگذشت استاد ناصر طهماسب حالم گرفته ست. مستند با صدای ایشون اصلا یه چیز دیگه بود. 😢 ان شاءالله خداوند به خاطر روشنگری هایی که با کمک صدای ایشون انجام شد، بهترین جایگاه های اخروی رو نصیبشون کنه🤲
هدایت شده از سوزستان
*🌸السلام علیک یا عیسی روح الله🌸* دردانه پاک مریمت می‌دانیم پیغمبر حیّ داورت می‌خوانیم گفتند که در روز فرج می‌آیی ما منتظر آمدنت می‌مانیم ✍زهرا آراسته نیا 🔷🔸 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c @arastehnia
🔴خبرنگار اسرائیلی: رضی موسوی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران ایران در سوریه حذف شد. (شهیدشد) عاملی کلیدی که نیروهای وابسته به ایران را در آنجا مدیریت میکرد 💠کانال :👇 🌐 @pelakdez
سوزستان
🔴خبرنگار اسرائیلی: رضی موسوی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران ایران در سوریه حذف شد. (شهیدشد) عاملی ک
لطفا یکی به سردار سلامی بگه باز نیاد از انتقام رجزخوانی کنه! اگه میخواد بزنه بره بزنه!
قسمت پنجم قبل از اینکه آقا تشریف بیارن هرکی یه چیزی می خوند. من اعصابم خرد بود که چرا هیچ شعری یادم نمیاد. انگار حتی یک بیت از شعرهام رو حفظ نیستم که حالا لااقل به شکل شعار بخونم و بقیه تکرار کنند. قبل تر برای چند گروه که توفیق زیارت حضرت آقا نصیبشون شده بود شعر همخوانی نوشته بودم. یادم بود که نوشتم ولی نه شعرش یادم میومد و نه حتی گروهی که براشون نوشته بودم که لااقل برم در گفتگوهای پیامرسان هام بگردم و پیداش کنم. تازه بعد یادم افتاد که اصلا گوشی همرام نیست! خدایا یک کوچولو حافظه به من میدادی به جایی برنمی‌خورد ها! 😒 در این فکر ها بودم که خانم گزارشگری گفت اگه کسی حرفی یا شعری داره بیاد بخونه. یهو انگار خون به مغزم رسیده باشه، صدای شوهرم تو سرم پیچید که گفت: «رفتی اونجا حتما «مو بچه جنگُمه» رو بخون!» و منم بش خندیده بودم و گفته بودم: «بابا دیدار عمومیه ها! چجوری شعر بخونم؟!» ولی همین تلنگر کافی بود تا دو بیتی قدیمیم یادم بیاد، البته نسخه اولیه ای که توی نوجوانی نوشته بودم ولی خب بازم بهتر از هیچی بود. پا شدم رفتم طرف خانم خبرنگار. دوربین رو که آماده کردن با اشاره بهم گفت بگو! انتظار داشتم سوال بپرسه ولی حالا تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم و سریع باید یه جمله می گفتم. تو دلم بسم الله کردم و گفتم: زهرا آراسته نیا هستم از پایتخت مقاومت ایرانی اسلامی، دزفول قهرمان. میخوام با زبان شعرم به حضرت آقا بگم که: مو بچه جنگُم و کَله‌م خرابه سی مو سیّدعلی لِف بوترابه أ بی دینون عالم هیچ غمم نِه که هر چه خو ببینن کل سرابه (من بچه ی جنگم و کله م خرابه، برای من سیدعلی مثل حضرت بوتراب میمونه. از بی دینهای عالم هیچ غمی ندارم چون که هرچی خواب می بینن همشون سرابه) انگار ماموریت خودم رو به خوبی انجام داده باشم آروم و با لیخند برگشتم سر جام. حالا حضرت آقا داشتن سخنرانی می کردن و من که کمی خیالم راحت شده بود حرفم رو به آقا گفتم سرتاپا فقط گوش شده بودم. خدا کنه واقعا اون فیلم به دست حضرت آقا برسه! آقا از خوزستان گفتن و من به خود بالیدم که خدا نعمت خوزستانی بودن رو بهم عطا کرده. نعمتی که شکرش مسئولیت سنگین توی راه شهدا موندن و پیامشون رو به دنیا رسوندنه‌. کاری که توش خیلی خیلی خیلی کم کاری کردم. 😭 آقا از انتخابات گفتن و لزوم مشارکت بالای مردم. اینکه مشارکت در انتخابات به نفع دموکراسی و ضد دیکتاتوریه. اینکه تحول با شرکت در انتخابات به وجود میاد و... و من زیر لب گفتم: «چشم آقا! هرچی شما بگید» دیگه به خودم قول داده بودم کاری به کار انتخابات نداشته باشم ولی خب انگار حضرت آقا فکرم رو خونده باشه قشنگ دست گذاشت رو تصمیمم و گفت بی خود! پاشو پاشو! تنبلی موقوف! 😅 بین حرفای حضرت آقا هر جا یکی تکبیر می گفت بقیه می گفتن بذارید آقا حرف بزنن! انگار همه تشنه بودن و نمی خواستن حتی یک جرعه از آب حیات صحبتهای امام خامنه ای رو از دست بدن. 😍 خدایا نعمت با سید علی بودن رو از ما نگیر🤲 ✍ زهرا آراسته نیا 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
🌷 برای شهید سیدرضی موسوی رسیدی خون‌چکان آخر به جمع جاودانی ها تو را کم داشت انگاری سپاه آسمانی ها برایم خاطرات تو شبیه حاج قاسم بود اشارت به شهادت داشت کل این‌همانی ها مسیر داغ غزه داشت می شد راه تکراری تو رفتی تا که جان گیرند در جان‌ها نشانی ها تو هم اسطوره خواهی شد، حماسه از تو خواهد خواند به تاریخ وطن ثبت است شرح قهرمانی ها خوشا حال غریب تو که قبل از پیری ‌ات آورد سروش عالم برتر برایت مژدگانی ها تو را در خانه ات کشتند تا عالم بداند که چه میزان ناجوانمردند و لاکردار، جانی ها # شهادت افتخار ماست اما کار تو سخت است که سیلی میخوری ای خصم حتی از یمانی ها ✍ زهرا آراسته‌نیا 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای همدیگه و برای اونی که این کلیپ رو در پیجش گذاشت و اونی که من توی کانالش دیدم هم دعا کنید. 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد به تیغ اشک خود، اعرابشان را بی‌محل کردی   🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ببینین قاطی کردن رسم و رسوم و دلخواه های فردی در دین کار رو به جایی رسونده که ولی فقیه و نایب امام زمان باید از ابتداییات احکام همسرداری بگه و به نظر مردم جدید بیاد! 😢 چقدر خانواده ها دور و برمون داریم که وقتی ازشون می‌پرسیم روزی چند دقیقه با همسرت وقت می‌گذرونی و حرف می‌زنی؟ جواب می‌شنویم: «مگه این کارای خونه میذاره!!» حتی مورد داشتیم خانمه میگفت با شوهرم دعوا کردم که چرا زود پا نمیشه بره دم مغازه‌ش که من برسم بیشتر خونه رو تمیز کنم!!!! خب خواهر من خونه رو واسه کی میخوای تمیز کنی؟! بشین دو دقه عین ملکه ها از همصحبتی با شوهرت لذت ببر! والا بخدا!!😅😅😅 پ ن: سرعت کلیپ رو بزنید روی خیلی زیاد، ریتم تکبیر آخرش خیلی جالب میشه. به نظرم خوبه یه تحولی ایجاد کنیم و از این به بعد تکبیر رو اینجوری روی دور تند بگیم.😁😎 ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
⭕️ کشف یک پای قطع شده در دزفول امشب وسط بدو بدوهای اکران و توی تاریکی محض راهروی سالن، یهو سفیدی یه پا که تنش با کیسه زباله پوشونده شده بود رو گوشه دیوار دیدم.😱 عاغا میاین دکور میزنین، بعد مانکن خرابه هاتونو توی سالن ول نکنین برید خب! 😅😂 ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
مجری آقا، دو سخنران آقا، اجرای گروه سرود پسران، میثاق نامه ای که از کرمان پخش مسقیم قرائت میشد و بی اغراق هر دو ثانیه یک بار قطع میشد، شعرخوانی ضحی باباماندنی کلاس سوم ابتدایی! سین‌برنامه های همایش دختران حاج قاسم بود که برای دختران دانش آموز دزفول برگزار شد. و فقط همخوانی حاضران با سرود نسل آرمانی بخشی بود که شاید ربطی به دختران حاضر داشت. خداقوت!! 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
مجری آقا، دو سخنران آقا، اجرای گروه سرود پسران، میثاق نامه ای که از کرمان پخش مسقیم قرائت میشد و بی
خب الحمدلله، دکلمه دقیقا دو دقیقه ای یک دختر خانم نوجوان هم به برنامه اضافه شد و تمام.
ویژه نامه شماره 2 «دیدار یار».pdf
5.65M
💌 | ویژه نامه شماره دو «دیدار یار» های من در ویژه نامه دیداریار حوزه هنری استان خوزستان 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
💌 | ویژه نامه شماره دو «دیدار یار» #خوزستان #دیدار_یار۱۴۰۲ #دیدار_یار_نوشت های من در ویژه نا
روایت هام از دیدار رو همونجا تند تند می نوشتم و توی کانال بدون ویرایش، ارسال می کردم. به همین دلیل بعدا متوجه شدم که یه قسمت رو محاوره نوشتم و قسمت بعد رو کلاسیک! 😢 البته توی کانال، چون قسمت ها جدا از هم بودن احتمالا مخاطب متوجه تغییر زبان نگارش نمی شد ولی اینجا دقیقا همونجوری کپی کردن و خب اینجوری شده که یهو وسط متن زبان نوشتار تغییر می کنه! 😭
⭕️ برای سردار سلیمانی، او که گفت: «من اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدم‌کشان است نه برای آدم کشتن!» حضرت سرباز وطن، السلام در ره دین، سوخته‌تن السلام اسوه ی ققنوس شدن السلام نام تو اسطوره ی من السلام مثل دلم گرم رجزخوانی است هر که هوادار سلیمانی است تهمتنی، دیو ز جا کنده ای عطر شهید است پراکنده ای بهر شهادت چه برازنده ای زنده تر از زنده تر از زنده ای سخت تر از هرچه که می‌دانی است هر که هوادار سلیمانی است خانه ی ایمان به جهان ساختی یک تنه تا عمق خطر تاختی تیغ به یاری خدا آختی بر دل شب صاعقه انداختی روزن نور شب ظلمانی است هر که هوادار سلیمانی است ناب ترین حکمت حکم جهاد ای که تو را عشق، سلاحی بداد چشم تو آتش به دل ما نهاد آه از آن لحظه که دستت فتاد شرح عطش را دل بارانی است هر که هوادار سلیمانی است قاسم صد تکه چو اکبر شده نام تو با عشق برابر شده مکتب تو خانه ی باور شده مثل تو این نسل دلاور شده یکسره در غرش و طوفانی است هر که هوادار سلیمانی است ای که بریدی و رسیدی به یار از دل این قافله بردی قرار بی تو به هم ریخته شد روزگار جانب ما دست به یاری برار در ره دین رهرو و قربانی است هر که هوادار سلیمانی است روضه ی مکشوفه شدی سوختی شعله به نیزار برافروختی سینه به سینه، غزل اندوختی تیر شدی چشم ستم دوختی میثمی و حری و سلمانی است هر که هوادار سلیمانی است غنچه و باد است، نگاهی عزیز! عصر فساد است، نگاهی عزیز! عشق، کساد است، نگاهی عزیز! فتنه زیاد است، نگاهی عزیز! خامنه‌ای‌وار و جمارانی است هر که هوادار سلیمانی است سردی دی داغ شود نو به نو شعله زند در دل ما داغ تو خیز و علم‌گیر و علمدار شو می رود این قوم به یادت جلو در صف آن لشکر نورانی است هر که هوادار سلیمانی است ✍ 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
💢 مجموعه مردمی سینماوارثین تقدیم می‌کند: 📽🎞 اکران مستند «خاطرات تکه تکه» 🥀جدیدترین مستند با موضوع شهید ابومهدی المهندس و حاج قاسم + زمان: یکشنبه ۱۰ دی ماه - ساعت ۱۹:۰۰ + مکان: سالن موسسه فرهنگی علامه مخبر(کتابخانه مخبر) +بهای بلیط برای هر نفر: ۱۰ هزار تومان 🖇تهیه بلیط: 👤Http://eitaa.com/cinema_varesin 📞 09924354214 ⬅️ حتما قبل از حضور اقدام به تهیه بلیط بفرمایید. ‼️ 🔰 https://eitaa.com/joinchat/3525771264C13057ea2c0
۹ دی شده، و من برای اینکه یادم نرود حتی دموکراسی هم می‌تواند علم دیکتاتوری بلند کرده و بر عدالت بتازد، برای اینکه یادم نرود، عده ای در این مملکت هستند که فتنه کردند اما زندان که هیچ, حتی حصر خانگی هم نشدند، برای آنکه یادم نرود آن عده هر لحظه به دنبال آشوبی نو در میهنم هستند، برای آنکه یادم نرود خصم بیدار است و باید یک‌چشم بخوابم، برای آنکه یادم نرود، پشتیبان ولایت فقیه باشم تا آسیبی به این مملکت نرسد، امروز را تا همیشه جشن می‌گیرم و روز دوباره در آغوش گرفتنِ «جمهوری اسلامی ایران» می‌دانمش. برای من که ۲۲ بهمن ۵۷ و ۱۲ فروردین ۵۸ را ندیده‌ام، ۹ دی ۸۸ تداعی انقلاب شد. ✍ پ ن: اقدام عملیم برای اینکه هیچ وقت حماسه ۹ دی رو فراموش نکنم هم اینکه سر سال خمسی‌م رو ۹ دی انتخاب کردم. سر سال بیعت با امامم. 🔥سوزستان⬇️ https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | أین عمار... ✏️ رهبر انقلاب: من در سال ۸۸، مسئله‌‏ى بصیرت را مطرح کردم؛ عدّه‌‏اى این را مسخره کردند، «بصیرت» را مسخره کردند؛ مسخره نداشت، واقعیّت بود؛ الان هم واقعیّت است. 🗓 بازنشر به مناسبت سالروز حماسه ۹دی۸۸ 📥 سایت | آپارات 💻 Farsi.Khamenei.ir