eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
257 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ درباره پسوند "-ار" پسوند "-ار" در فارسی امروز به بن ماضی افزوده می‌شود و در موارد زیر به کار می‌رود: ۱. برای ساختن صفت فاعلی، مانند: نمودار، خواستار ۲. برای ساختن اسم مصدر، مانند: رفتار، دیدار ۳. برای ساختن صفت مفعولی، مانند: گرفتار این پسوند بازمانده پسوند tar- ایرانی باستان است که در ایرانی میانه غربی به صورت هایtār- و dār- در می‌آید. اما بنا به ملاحظات قواعد ایرانی میانه غربی tār- و dār- را نمی‌توانیم پسوند به‌شمار بیاوریم بلکه باید ār- را پسوند فرض کنیم چون اگر tār- و نیز dār- را پسوند به حساب بیاوریم، مجبوریم ماده‌هایی را فرض کنیم که در ایرانی میانه غربی چنین ماده‌هایی وجود ندارد. در فارسی میانه ترفانی -buxtār به معنی "نجات‌دهنده" صفت فاعلی است از فعل buxtan به معنی 'نجات دادن' و kištār به معنی "کشت" اسم مصدر است از فعل kištan به معنی 'کاشتن' جالب این است که در زبان پهلوی کلمه گفتار یا guftār صفت فاعلی است به معنی 'گوینده'. حتی در فرهنگ مکنزی برابر انگلیسی آن speaker ذکر شده است. درحالی‌که در فارسی جدید ما کلمه "گفتار" را اسم مصدر به کار می‌بریم یعنی الان معنی speaking می‌دهد نه speaker. این پسوند در زبان پهلوی بیشتر برای ساختن صفت فاعلی به‌کار می‌رود. به همین خاطر کلمات "گفتار" و "کردار" و "رفتار" هر سه در زبان پهلوی صفت فاعلی هستند: gufta:r = speaker گوینده karda:r = active,worker,doer کننده rafta:r = goer رونده گاهی این پسوند در آخر یک کلمه در یک جمله نقش صفت فاعلی و در جمله دیگر نقش صفت مفعولی دارد: fre:fta:r = deceiver, deceived در پهلوی لغت "فریفتار" هم به معنی 'فریبنده، فریب دهنده' است و هم به معنی 'فریفته، فریب خورده'. @arayehha
نگاهی به فریدون توللی عمری به عبث راندم وهر نقش دلاویز بی پرده چو دریافتمش نقش خطا بود جز مر گ که یکتا در زندان حیات است باقی همه دیوار ه ی دروازه نما بود توللی مهدی پرهام درباره اخلاق توکلی می نویسد " وقتی دست به قلم می برد . دل انسان به دنبالش کشیده می شد.درناهمواری شبیه محمد مسعود بود. حتی درآخر عمر هم لحن آمیخته به طنز ومزایایی که همیشه داشت برجا بود" شعرهای کارون توللی وخانلری وگلچین گیلانی راه را برای نیما هموارتر کرد. درمقابل حمله های رضا براهنی که توللی را عامل عقب افتادگی شعر ایران می دانست شمس لنگرودی " توللی را یکی از موثرترین شاعران نوپرداز ما می داند." برای نیما شعر زندگی بود ولی برای توللی جان پناهی فاخر بود توللی درمقدمه ی کتاب رها که بهترین دفتر شعراوست .به سنت گرایان می تازد ومی نویسد الف ،الفاظ سنت گرایان مربوط به زندگی امروزنیست. ب،عنصر زمان ومکان درشهر سنت گرایان مبهم است ج،مفاهیم شعری آنان کلیشه ای ست د، محتوا درشهر این شاعران تابع شکل است نه محتوا توللی گاهی به نیما وپیروانش می تازد. اما چون روح مدرنیته را درک نمی کند نمی تواند در نوگرایی به جایی برسد. ولی حضور پر رنگ وسایه ی سنگین توکلی برسر شاعران پس از او بیانگر موفقیت شاعر درکسب وجاهت ادبی است. هرچند درکتابهای پویه وشگرف شاعر به تکرار خویشتن پرداخته است. ولی درزمینه نثر کتاب التفاصیل توللی یکی ازبهترین نقیضه پردازی وطنز روزگارمان لهراسپ،بهرامیان @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️ ۹ خرداد سالروز درگذشت فریدون توللی (زاده سال ۱۲۹۸ شیراز -- درگذشته ۹ خرداد ۱۳۶۴ تهران) شاعر او در رشته باستانشناسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و به‌کار باستان‌شناسی روی آورد و تا امرداد ۱۳۳۲ چندی رئیس اداره باستانشناسی استان فارس بود. همچنین به‌ عنوان دستيار باستانشناس معروف گريشمن در حفاريهاى شوش شركت داشت. پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد فعالیت‌های سیاسی شده بود و به‌ نوشتن مقالات سیاسی در نشریات حزب توده و مجموعه سیاسی طنزآمیزی با نام «التفاصیل» می‌پرداخت. اما چندی بعد از فعالیت‌های سیاسی دست کشید و در کتابخانه دانشگاه پهلوی شیراز به‌کار مشغول شد و بر اثر آشنایی با نیمایوشیج در شعر، به‌شیوه جدید گرایش یافت و به‌ یکی از پیشروان آن تبدیل شد. دفترهای شعر «رها» و «نافه» او محصول همین دوران است. او بعدها به‌ مخالفت با فرم آزاد نیمایی پرداخت و مجموعه‌ای از غزل و قصیده به شیوه قدیم را با نام «پویه» منتشر کرد. شعر او عمدتاً شعری عاشقانه، رمانتیک و احساساتی است: با تصاویر، واژه‌ها و ترکیب‌های فریبنده خوشاهنگ، که با بیان شاعرانه احساسات فردی، بیش از هر چیز از کامجویی‌های جسمانی سخن می‌گوید و توفیقش در شاعری، به‌ سبب همین شعرهاست. او در سرودن شعر عاشقانه به‌شیوه نو، روزگاری پیشرو و نظریه‌پرداز بود و در این زمینه سهم بزرگی دارد و با زبان فرانسه آشنایی داشت و اشعاری از شاعران فرانسه‌ زبان را به‌ فارسی برگردانده‌است. ویژه‌نامه توللی در شماره ۸۵ مجله بخارا با مقالاتی از شفیعی کدکنی، افشین‌وفایی، مهدی فیروزیان، سعیدی سیرجانی و... در زمستان ۱۳۹۰ منتشر شده‌است. دفتر اشعار: التفاصیل (۱۳۲۴) رها (۱۳۲۹) کاروان (۱۳۳۱) نافه (۱۳۴۰) پویه (۱۳۴۵) شگرف (۱۳۵۳) بازگشت (۱۳۶۹) کابوس (۱۳۸۶) ‎🆔 @arayehha
نسبت نوازندگی با نویسندگی در موسیقی، مفهومی داریم به‌نامِ «موتیف». موتیف کوچک‌ترین واحدِ دارای مفهوم است. «تِم» نیز مفهومی موسیقایی است که از چند موتیف ساخته می‌شود و بخشی از جمله را تشکیل می‌دهد. چنان‌چه بخواهیم این سازه‌ها را با سازه‌های زبان تطبیق بدهیم، شاید غلط نباشد اگر موتیف را معادل «کلمه» و تِم را معادل «عبارت» بدانیم؛ هم‌چنان‌که در زبان هم از ترکیبِ کلمه‌ها عبارت‌ها و از ترکیبِ عبارت‌ها جمله‌ها ساخته می‌شوند. نوازندگان برای تمرینِ نواختن یا ساختنِ یک قطعه، سال‌ها روش‌مندانه و نظام‌‌مندانه، جمله‌های خاص و قطعه‌های پیشین را می‌شنوند و بارها موتیف‌ها و تِم‌های آن را تحلیل و تمرین می‌کنند. این کار آن‌قدر تکرار می‌شود که اصطلاحاً ملکهٔ ذهن نوازنده می‌گردد و او در بداهه‌نوازی‌ و آهنگ‌سازی‌، آن موتیف یا تم یا جمله یا آمیزه‌ای بدیع از همهٔ آن‌ها را ناخودآگاه به‌ کار می‌گیرد. اما حین بداهه‌نوازی، نوازنده دیگر چندان ذهنش را مشغول انتخاب موتیف‌ها و تم‌ها و جمله‌ها نمی‌کند، بلکه عناصری که سال‌ها شنیده و نواخته است، عیناً یا به‌طرزی نو، بر مغز و دست وی جاری می‌شوند. این پدیده موجب می‌شود بخش عمدهٔ فکر نوازنده به حفظ ضرب و ضرب‌آهنگ و انسجام ساختاری قطعه اختصاص یابد. چنین پدیده‌ای برای نویسندهٔ ورزیده نیز رخ می‌دهد. او سال‌ها آن‌قدر متن خوانده است و جملات و عبارات و کلماتش را تحلیل و تمرین کرده است که موقع نوشتن، انتخاب آن عناصر دیگر توان و زمان چندانی از او نمی‌گیرد و می‌تواند با فکری آزادتر به پرداختِ هرچه آموده‌تر و آزموده‌تر نوشته‌اش بپردازد. اما آن‌چه گفتم بِدان معنا نیست که نویسنده یا نوازندهٔ ورزیده در انتخاب واژه‌ها یا موتیف‌ها دقت نمی‌کند؛ بلکه بدین معناست که بر اثر تمرین بسیار، واژه‌آگاهی یا موتیف‌آگاهیِ وی به‌قدری رشد یافته است که پردازش زبانی یا موسیقایی برایش به‌نسبتِ تازه‌کاران بسیار سریع‌تر و آسان‌تر است. البته نمی‌توان ادعا کرد که آن‌چه کهنه‌کاران برمی‌گزینند لزوماً دقیق‌ترین گزینه است و نمونهٔ بهتری از آن نیست. در موسیقی، نوازنده و به‌خصوص آهنگ‌ساز، انواع سبک‌ها را بسیار گوش می‌دهد و مدت‌ها بر سبک یا نوازندهٔ خاصی تمرکز می‌کند تا بتواند خصوصیات آن سبک یا آن شخص را دریابد، و آن گاه که بر آن اِشراف می‌یابد، می‌تواند شبیه‌سازی یا تقلیدش کند. این‌گونه است که نوازنده آهنگی می‌سازد که رنگ‌وبوی آهنگ‌های موتسارت را می‌دهد، حال‌آن‌که موتسارت آن آهنگ را نساخته است. در نوشتن هم نویسنده با مطالعهٔ متمرکز و فشردهٔ آثار یک سبک یا یک شخص، قادر است بر ویژگی‌های بارزِ آن مسلط شود و متنی بنویسد که کاملاً شبیه نوشته‌ای معیّن است، اما آن نوشته از قلم نویسندگان آن سبک نتراویده است. این کار اگرچه ممکن است هیچ‌گاه به‌صورت مستقیم به‌ کار نویسنده نیاید، اما توان نویسنده را در انعطافِ نثری افزایش می‌دهد و او را در به‌کارگیری انواع سبک‌ها توانا می‌سازد. معین پایدار، ۰۴ خرداد ۱۴۰۳ @arayehha
چرا یادگیری درست‌نوشتن برای همگان واجب است؟ اگر از شعارهای نخ‌نما و تکراری بگذریم و قدری واقع‌بین و کاربردگرا شویم، می‌بینیم که برخلاف آن‌چه در نگاه اول به‌ چشم می‌آید، دانش و هنر نوشتن و البته درست و زیبا و دقیق نوشتن، آن‌قدرها هم که گمان می‌کنیم کم‌کاربرد و دستِ‌چندم نیست. تقاضانامه‌ای که خطاب به فلان اداره و بَهمان مدیر می‌نویسیم، قراردادنامه‌ای که با کارفرما یا کارمندمان تنظیم می‌کنیم، پایان‌نامه‌ای که در پایان تحصیلمان تألیف می‌کنیم، گزارش‌نامه و سفرنامه‌ای که به‌قصد ثبت وقایع و تجارب تحریر می‌کنیم، شکایت‌نامه‌ای که برای دادگستری تنظیم می‌کنیم، یا اندکی خاص‌تر و هنری‌تر، ‌داستان و نمایش‌نامه و فیلم‌نامه‌ای که به‌عنوان اثری هنری خلق می‌کنیم، هر یک نمونه‌ای از انواع نوشتن است. نوشتن و انواع آن باز هم بیش‌تر از این‌ها در زندگی روزمره نقش دارد. هنگام پرکردن فرم‌ها و اظهارنامه‌ها، موقع فرستادن پیام‌ها و پیامک‌ها، و حتی حین درج لیست خرید و ثبت دخل‌وخرج روزانه، دانش و هنر نوشتن کارساز و دست‌گیر خواهد بود؛ چراکه نوشتنْ بسیار فراتر از صرفاً چیدن حروف روی صفحات است. نوشتن گونه‌ای از اندیشیدن است، گونه‌ای که به‌نسبت گفتارْ دقیق‌تر و سنجیده‌تر و مستندتر است و از همین بابت در بسیاری از بزن‌گاه‌ها یار و کمک‌کار می‌گردد. بگذریم از این‌که مهم‌ترین دست‌آورد انسان، یعنی تمدن بشری، در بستر نوشتار شکل گرفته و بر مدار آن جریان یافته است. باری، همان‌طور که برخورداری از این دانش و هنر می‌تواند کاروان زندگی را پیش براند و حتی شخص را از آن قافله پیش بیندازد، نابرخورداری از آن هم می‌تواند در مسیر زندگی آدم دست‌انداز بسازد و قطار پیش‌رفت را به ورطۀ سکون و رکود بیندازد. پیامی بدخوان و چندمعنا که موجب رنجیدن یا گیج‌شدن مخاطب شده، رساله‌ای که چندین بار بیش‌تر از آن‌چه واقعاً نیاز بوده مکتوب و اصلاح گشته، قرارداد یا اظهاریه‌ای که به‌سبب مبهم‌بودن و دقیق‌نبودنْ خسارت و مرارت به‌ بار آورده، نامه‌‌ای که به‌خاطر ایجاز مخل یا اطناب ممل یا اصلاً خوانده نشده یا در وصول و حصول منظور و مقصود نویسنده ناکام مانده، و هزاران نمونۀ ریز و درشت دیگری که رخ نمی‌داد اگر شخصْ مختصری از خم‌وچم نوشتن آگاه‌تر و در هزارتوی آن واردتر می‌بود، نمودی است از آن‌چه گفته آمد. # @arayehha
هفت نکته دربارهٔ خلاقیت زبانی ۱. اگر بخواهیم همیشه خلاق باشیم و همواره خلاق بمانیم، نمی‌توانیم به چند تکنیک خاص بسنده کنیم، بلکه می‌باید در درجۀ اول تعریف خلاقیت و در درجۀ دوم سازوکار ذهن را به‌طور کلی دریابیم. البته توجه ویژه به خلاقیت در زبان به‌عنوان مهم‌ترین ابزار ابراز رفتارهای شناختی انسان هم در این میان بایسته است.  ۲. واژه‌شناسی در ظاهر به واژه‌سازی و خلاقیت زبانی مربوط نیست، اما در واقع موتور مولد واژه‌سازی و بروز خلاقیت زبانی است؛ چراکه برای ساختن واژه باید نخست ادوات آن را شناخت و این شناخت ادوات از تأمل در اجزای واژه‌های موجود و قواعد حاکم بر ترکیب آن اجزا به دست می‌آید. ۳. اگر پیش از هر کاری مبنا داشته باشیم، به‌مراتب بهتر می‌توانیم آن کار را انجام دهیم و پس از انجامش کیفیت کارمان را بسنجیم. واژه‌سازی هم از این اصل مستثنا نیست. بسیاری اوقات، علت واژه‌سازی ناشیانۀ واژه‌ساز کم‌بود دانش واژگانی او نیست، بلکه علتش دانش اندک او از مبانی مفهومی و سازوکارهای ذهنی در واژه‌سازی است. ۴. شناخت جای‌گاه و کاربرد وندها و بررسی و طبقه‌بندی آن‌ها به‌صورت موضوعی راز واژه‌سازی حرفه‌ای و خلاقیت همیشگی است. ۵. اگر هم نگوییم عمدۀ متونِ این روزهای دانش‌گاه‌ها و نشرهای امروز ایران ترجمه است، دست‌کم بخش مهمی از این متون حاصل ترجمه یا تحت تأثیر ترجمه است. این موضوع به‌ خودی خود نه بد است و نه خوب؛ اما از دید واژه‌سازی اهمیت دارد، چراکه واژه‌ساز باید با اقتضائات آن زبان مبدأ و ترجمه از آن زبان آشنا باشد. ۶. خلاقیت در سطح نحوی هرچند در حد محدود اما به‌طور مؤثری نمود دارد. شاید بتوان گفت اسکلت متن جملات‌اند و این اسکلت با نحو زبان به هم پیوند می‌خورند و با هم معنا می‌سازند؛ از این رو استفادۀ هنرمندانه و بهینه از این امکان زبانی می‌تواند وجه تمایز و مزیت رقابتی نویسنده در مقایسه با هم‌کاران یا رقیبان باشد. ۷. سازوکار زبان بسیار پیچیده‌تر از آن است که به چند ضابطۀ دستوری، اعم از صرفی و نحوی، محدود و ختم گردد. پشتوانه‌های فرهنگی و اقتضائات اجتماعی وقتی در کنار سازوکارهای شناختی و ادراکی قرار می‌گیرند، می‌توانند میدان وسیعی برای بروز خلاقیت و اثرگذاری پدید آورند. نورمحمدی @arayehha
اطوار یا اطفار؟ به ‌نظرِ شما، کدام یک از صورت‌های عنوان درست است؟ با جست‌وجو در چهار فرهنگ‌ِ دهخدا و معین و عمید و سخن دربارۀ هر کدام از آن واژه‌ها به اطلاعاتِ زیر دست می‌یابیم: اَطوار [Ɂatvār]: جمعِ طور [towr] به‌معنای حالت‌ها، کیفیت‌ها، هیئت‌ها، حال‌ها، وضع‌ها، حرکات و رفتار بی‌مزه، اَدا، ژست، قِر، ناز، اَشکال، اَنحا، روش‌ها، کردارها، رفتارها، گونه‌ها، نوع‌ها اَطفار [Ɂatfār]: دراَصل، جمعِ طور [towr] بنابراین نگاه کنید به اَطوار فرهنگ‌های معین و عمید مدخلِ «اَطفار» را ثبت نکرده‌اند؛ ولی به‌گواهیِ فرهنگ‌های دهخدا و سخن «اَطفار» صورتِ عامیانۀ «اَطوار» است. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که دستِ‌کم در نوشتار، صورتِ معیارِ این واژه «اَدا و اَطوار» است. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که اگر این دو واژه در معنا با هم تمایزی ندارند، پس چرا «اَطوار» به «اَطفار» تبدیل شده است. پاسخِ این پرسش را باید در واج‌شناسی جُست. همان‌ گونه که در آوانگاریِ دو واژۀ «اَطوار» و «اَطفار» می‌بینیم، واج‌های /v/ و /f/ هر یک بعد از واجِ /t/ قرار گرفته است. ویژگی‌های این سه واج به‌ شرحِ زیر است: واجِ /v/: صامت، لبی‌دندانی، سایشی، باواک واجِ ‌/f/: صامت، لبی‌دندانی، سایشی، بی‌واک واجِ /t/: صامت، دندانی‌لثوی، انسدادی، بی‌واک هر واج بر اثرِ مجاورت با واج‌های قبل و بعد از خود و نیز اثرپذیری از آن واج‌ها، به‌ گونه‌ای خاص تلفظ می‌شود. این گونه‌‌های خاص را در واج‌شناسی اصطلاحاً «واج‌گونه» می‌نامیم. واجِ /v/ در واج‌شناسی دستِ‌کم هفت نوع واج‌گونۀ حائزِ‌ اهمیت دارد. یکی از این انواعِ واج‌گونۀ «نیم‌واک‌رفته» است که در این دو موقعیت پدید می‌آید: ۱. در پایانِ واژه، قبل از سکوت و پس از صامت‌های باواک ۲. در آغازِ هجای تکیه‌دار، پس از صامت‌های بی‌واک چنان‌‌که پیداست، موقعیتِ واج /v/ در واژۀ «اَطوار [Ɂatvār]» با موردِ دوم کاملاً منطبق است؛ چون هم در آغازِ هجای تکیه‌دار واقع شده، هم پس از صامتِ بی‌واک که در این واژه همان واجِ /t/ است قرار گرفته است. بنابراین واجِ /v/ در واژۀ [Ɂatvār] نیم‌واک‌رفته می‌شود و به سازگارترین واج‌گونه‌‌اش با /t/ تبدیل می‌گردد. این واج‌گونه بسیار شبیهِ واج /f/ تلفظ می‌شود؛ زیرا /f/ فقط از حیثِ مشخصۀ «باواکی/بی‌واکی» با آن واج /v/ اختلاف دارد. با توجه ‌به یافته‌های بالا، نتیجه می‌گیریم که در تبدیلِ «اَطوار» به «اَطفار»، فرایندِ آواییِ «هم‌گونیِ پیش‌روِ ناقص» رخ داده است. در هم‌گونیِ پیش‌روِ ناقص، از دو صامتِ هم‌نشین، آن که پیش‌تر است ثابت می‌ماند و صامتی که پس از آن آمده دست‌خوشِ هم‌گونی شده، برخی مشخصه‌های واجیِ صامتِ پیش از خود را به‌ خود می‌گیرد. در این نمونه، واجِ /v/ مشخصۀ بی‌واکیِ واجِ /t/ را به ‌خود گرفته و نیم‌واک‌رفته شده است. نکته: ۱. تفاوت «واج: [phoneme]» با «واج‌گونه: [allophone]» در این است که واج ممیزِ معنا است، ولی واج‌گونه ممیزِ معنا نیست. به‌بیانِ دیگر، واج‌گونه‌ها شِق‌های گوناگونِ تلفظیِ واج‌اند و دراَصلْ آوا هستند. ۲. در زبانِ فارسیِ معیارِ معاصر، در واژه‌هایی که مقولۀ صرفی‌شان «اسم» است، هجای تکیه‌دار همیشه آخرین هجاست. مقولۀ صرفیِ «اَطوار» اسم است و آخرین هجایش «وار [vār]» است. @arayehha
چرا آموزشِ نوشتن باید خصوصی گردد؟ می‌دانیم که امروزه دانش‌آموزان و حتی دانش‌جویان و چه‌بسا بسیاری دیگر از عوام و خواص در نوشتن به‌طورِ عام و در درست‌نوشتن به‌طورِ خاص ناتوان‌اند. علتِ این ناتوانی گذشته از این‌که در فرهنگِ باستانِ گفتارمحورِ ما ریشه ‌دارد، آموزشِ نادرست و ناکافی و ناکارآمدِ ما در نظامِ آموزشی‌ و نیز در فضای جامعه‌ی ماست. برخلافِ دیگر تحلیل‌گران و آسیب‌شناسان که چاره را فقط در آموزش‌وپرورش و آموزشِ‌عالی می‌جویند، من راهِ‌حل را در خارج از این دو سازمان می‌بینم. دلایلم این‌اند: ۱. آموزش در دو سازمانِ پیش‌گفته فراگیر است و همین فراگیریِ بیش‌ازحد سببِ اُفتِ کیفیت و حتی کمیتِ آموزش‌ها شده‌ است؛ زیرا بدیهی ا‌ست که همه‌ی دانش‌آموزان و دانش‌جویان به یک ‌اندازه به این آموزش‌ها نه نیاز دارند، نه علاقه؛ حال‌آن‌که آموزش‌ها برای همه یک‌سان است و برنامه‌ریزان آموزشی برای آن‌که همه‌ی دانش‌پذیران بتوانند از پسِ آموختنِ این آموزه‌ها برآیند، کمینه‌ی کمیت و کیفیت را در نظر می‌گیرند. ۲. با افزایشِ شمارِ آموزگاران و استادان، خواه‌ناخواه سطحِ کیفی و ژرفای علمی و هنریِ نوشتن و نیز آموزشِ نوشتن فرومی‌کاهد؛‌ چنان‌که اکنون هم بسیار می‌بینیم، خودِ آموزگاران نیز گاهی در نوشتن درمی‌مانند و از نگارش می‌هراسند. ۳. هر قدر هم که حکومت و دولت و نهادهای آموزشِ عمومی در این زمینه خوب سیاست‌گذاری و سیاست‌گزاری کنند، باز هم کافی ‌نخواهد بود؛ چون نوشتن و خوب و درست‌ نوشتن بسیار بیش‌ از آن‌چه این عامل‌ها می‌توانند و بتوانند، زمان و انرژی می‌بَرد. پس راه‌کار چیست؟ به‌نظرِ من، راه‌کارْ خارج از این نهادها است. مؤسسه‌هایی باید ویژه‌ی این کار پدیدار بیایند؛ یعنی نوشتن، خوب‌نوشتن، درست‌نوشتن و خلاقانه‌نوشتن. در ایران، اکنون چنین کانون‌هایی با برخورداری از همه‌ی استانداردهای لازم و کافی البته وجود ندارند؛ اما هستند مراکزی که دغدغه‌شان همین مسئله است. این مؤسسات، هم به‌قدرِ کافی علم و تجربه دارند، هم خودْ آموزگارانِ کارآزموده می‌پرورند، هم زمانِ کافی را برای این هدف دارند و در نظر می‌گیرند. پس نقشِ حکومت و دولت و نیز سازمان‌های عریض و طویلِ آموزشی‌شان چیست؟ آموزش‌وپرورش و آموزشِ‌عالی و نهادهای علمی‌فرهنگیِ زیرِ فرمانِ حکومت باید هر جا که می‌توانند این فرهنگ را بگسترند و بر اهمیتش تأکید کنند. البته پُر هویداست که صِرفِ تأکید کارا نیست و در بِهْ‌ترین حالت به شعار خواهد انجامید! پیشینیان گفته‌اند رقم رمق می‌آورد و بی‌مایه فطیر است. پس باید پول خرج‌ کنند که نمی‌کنند و تا سیاست‌بازی و سیاست‌زدگی هست، خبری از عِلم‌آموزی و فرهنگ‌ورزی نیست و بدیهی ا‌ست که سرمایه یک‌سره به‌سوی‌ غوغاسالاری‌ها روانه ‌می‌شود. اما آیا با این وضع، باید دست‌ از کار کشید؟ نه! عجالتاً در این دست‌گاه‌ها آموزگاران و مدیران نقشی به‌سزا در انگیزشِ دانش‌پذیران دارند و می‌توانند فضا را به‌گونه‌ای بیامایند که نوشتن و درست‌نوشتن فضیلت شوند. هم‌چنین می‌توانند در هم‌کاری با مؤسساتِ یادشده بکوشند و با بهره‌گیری از فناوری‌های ارتباطی و آموزش‌های بی‌هزینه یا کم‌هزینه، خود را روزآمد نگاه ‌دارند. @arayehha
سواد بگذارید معانیِ درون‌زبانی و برون‌زبانیِ این اصطلاحِ «سواد» را در حدِ توان بررسیم تا بهتر بتوانیم درباره‌اش غور کنیم. معمولاً وقتی مردم می‌گویند فلان شخص باسواد است، منظورشان دو حالت بیش‌تر نیست: یکی این‌که از نظرِ زبان و بیان قدَر است، و دیگری این‌که از نظرِ دانشِ عمومی یا تخصصی بهره‌ی وافر دارد. البته من اضافه بر این دو حالت به وجودِ یک حالتِ سوم هم معتقدم و آن اندیشه‌ی نظام‌مند است؛ یعنی آن نیروی سازمان‌دهنده که می‌تواند هر چیزی را به مناسب‌ترین وجهِ لازم تبدیل کند و ارائه دهد. پس درکل به سه حالت می‌توانیم سواد را تعبیر کنیم. سواد در دو معنای اولش کاملاً معیّن است. دانشِ علمی و زبانی را باید متناسب با نیازِ نوشته و مخاطب بروز داد. در این حالات، افراط و تفریط خود نمودی از بی‌سوادی است. اما سواد در معنای سومش می‌تواند در هر نوشته‌ای سریان یابد و جلوه کند. این جنس سواد را البته افرادِ کم‌تری متوجه می‌شوند و از عهده‌ی تجزیه‌اش برمی‌آیند؛ ولی همگان از بود و نبودش لذت و رنج می‌برند. تلاشِ من در همه‌ حال نمودنِ این حالتِ سومِ سواد است. @arayehha
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶️چهاردهمین سالروز تولد سه‌گانی مبارک ╔════❖⧽⧽⧽⧽☛Like @nabzeghalam @arayehha   Like ☚⧼⧼⧼⧼⧼❖═══╝ ╚════‌══🔸🔹🔸════╝
دربارۀ «ضرب‌الاجل» واژۀ عربیِ «ضرب‌الاجل» از سه جزء تشکیل شده‌است: ضرب ال‍ اجل «اجل» یعنی مهلت یا زمانِ مشخص و معیّن. یکی از معانیِ متعددِ «ضرب» هم در عربی، «تعیین کردن» است. بنا بر این مثلاً می‌گویند: ضَرَبَ لَنا أجَلًا؛ یعنی: مهلتی برایمان تعیین کرد. «ضرب‌الاجل» یعنی مهلتی که پایانش تعیین شده‌است. معادلِ انگلیسی‌اش deadline است. جزءِ آخرِ این واژه، یعنی «اجل»، هیچ ربطی به ریشۀ «ع‌ج‌ل» (عجله، عجول، تعجیل) ندارد. بعضی‌ها به‌ غلط «ضرب‌العجل» می‌نویسند، چون خیال می‌کنند با «عجله» ربط دارد. 🦋🦋 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
🚠بندسُره و ریل‌سُره از چند سال پیش در ایران فعالیتی تفریحی با استفاده از تجهیزاتی باب شده که به آن در انگلیسی «زیپ‌لاین» (zip line یا zip-line) می‌گویند. از همان آغاز راه‌اندازی، متخصصان در اندیشۀ ساخت یا انتخاب واژه‌ای فارسی برای آن بودند و، در نهایت، از میان معادل‌های پیشنهادی، برابرِ «بندسُره» (همانند سرسره) برگزیده شد. البته کاربرد بندسُره تنها برای تفریح نیست، بلکه نوعی سامانۀ حمل‌ونقل نیز هست که در روستاهای مناطق کوهستانی از آن استفاده می‌شود. یکی از انواع بندسُره که در آن، به‌جای بافه/ کابل، از ریل هوایی سُر می‌خورند، «ریل‌سُره» خوانده می‌شود. در انگلیسی آن را rollglider یا roller coaster zipline می‌نامند. (تهیه‌شده در گروه واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی) گروه واژه‌گزینی 🦋🦋 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌