ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
@arbabam_hosseiin
2.5هزار
دنبالکننده
4.9هزار
عکس
3.3هزار
ویدیو
4
فایل
اللهم عجل الولیک الفرج "بـسمـ خالقعشاق❤️ آقایِامامحسین جریان عشق شما دررگهایم بیانتهاست🫀 اینجا؟!کانالی ازجنس امام حسین:)♥️ کپے؟ازپست ها حلال از روزمرگی ها خیر🌱 کپی ازاسم کانال❌ شروعمون۱۴۰۳/۳/۲۲ پایان شهادت💔🤲🏻
مشاهده در ایتا
پیوستن
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
2.5هزار دنبالکننده
دانلود
مطالب قبلی
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت111 ــ برای خواب، وقت زیاد هست. الان میخوام باهات حرف بزنم. مهیا منت
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت116 برگشت که با دیدن شهاب، شوکه شد. از روی صندلی بلند شد. شهاب به سمت
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت121 مهیا، آرام هق هق می کرد. مریم به او گفته بود، که باهم بروند؛ پیش
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت126 ــ مهیا جان! میای تو آشپزخونه، کارت دارم. ــ چشم مامان جون! مهیا
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت131 که مریم پشت سر شهاب ریخت؛ مهیا باور کرد که شهابش، همسرش، رفته است
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت136 ــ خوبم قربونت برم! تو خوبی؟! ــ خوبم عزیز دلم! معلومه خیلی دلتن
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت141 شهاب چشمانش رابست و سعی کرد بخوابد. مهیا به دست شهاب نگاهی انداخ
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت146 ــ خیلی پرویی مهیا !! با سرفه ی دکتر به خودشان آمدند: ــ این دستت
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت151 ــ چشم خانمی .من باید برم خداحافظ ــ خداحافظ مهیا در را باز کرد
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت155 حتی به زبون اوردنش هم سخت بود. ــ من چی ؟به شهادت رسیدم؟ مهیا سر
پایانِ رمان زیبای
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ناحله💗 قسمت141 کلی دعا کردم.یاد دعاهایی که محمد همیشه میکرد افتادم و گفتم: خدای
ادامه رمانِ
#جانم_می_رود
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
ۼڜڨ إڷځښےݩ🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ناحله💗 قسمت156 بارون شدیدی میزد . با لباس بیرون رو تخت نشسته بودم. چهلمین روزِ
پایانِ رمان زیبای
#جانم_می_رود