⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
2️⃣ قسمت دوم:
حضرت زهرا آنگاه فرمود:
پدر جان! بعد از رفتن تو، نورهاى دنيا منقطع شد. دنيا آن تر و تازگى را كه با بودن تو داشت از دست داد و روزگار تيره و تار گرديد. تاريكىهاى دنيا تر و خشكش را فرا گرفت. پدر جان! من تا آن هنگام كه تو را ملاقات نمايم، غصه مىخورم. پدر جان! پس از مفارقت تو چشم من به خواب نرفته. پدر جان! كيست كه به داد بيوه زنان و بينوايان برسد؟ كيست كه تا روز قيامت به داد امّت تو برسد؟ پدر جان! ما بعد از تو ضعيف و ناتوان شديم.
پدر جان! مردم از ما روگردان شدهاند، در صورتى كه ما به واسطۀ تو در ميان مردم معظّم و بزرگ به شمار مىرفتيم. كدام اشك است كه در فراق تو فرو نريزد؟! كدام غم و اندوه است كه بعد از تو براى مصيبت تو دائمى نباشد؟! كدام چشم است كه بعد از تو به خواب رود؟! در صورتى كه تو بهار دين و نور پيامبران بودى، چگونه است كه كوهها خراب نشدند و درياها فرو نرفتند و زمين طعمۀ زلزله نگرديد؟! پدر جان! من دچار مصيبت بزرگى شده ام. اين مصيبت من مصيبت كوچكى نيست.
پدر جان! من مغلوب اين عزاى بزرگ و اين پيش آمد هولناك شده ام. پدر جان! ملائكه براى تو گريان شدند و افلاك از حركت ايستادند. منبرت بعد از تو دچار وحشت، و محرابت از وجود تو خالى شده. قبر تو براى اينكه تو را در بر گرفته، خوشحال، و بهشت به تو و دعا و نماز تو مشتاق گرديد.
پدر جان! آن مجالسى كه تو داشتى دچار ظلمت بزرگى شدهاند. براى تو غصه می خورم تا اينكه به همين زودى نزد تو بيايم. ابو الحسن تو را از دست داد. همان ابو الحسنى كه امین، پدر دو فرزند تو حسن و حسين، برادر تو، دوست تو و محبوب توست. همان على كه تو او را از زمان كودكى پرورش دادى و در بزرگسالىِ او با وى برادر شدى. همان على كه محبوبترين دوستان و اصحاب تو بود. همان على كه در اسلام آوردن و هجرت نمودن و يارى كردن تو بر همه سبقت گرفت. ما تو را از دست داده ايم. گريه، قاتل ما خواهد بود. تأسف، همراه و مونس ما گرديده.
سپس حضرت زهرا فريادى زد و نالهاى كرد كه نزديك بود روح از بدنش مفارقت نمايد. آنگاه اين اشعار را خواند:
🔹صبر من كم، و عزاى من آشكار شد بعد از آنكه خاتم انبيا را از دست دادم.
🔹اى چشم من! اشك فراوان بريز! اى چشم من! واى بر تو! بخیل نباش و خون گريه كن!
🔹اى رسول خدا! اى برگزيدۀ خدا! اى پناهگاه يتيمان و ضعيفان!
🔹حقّا كه كوهها و وحوش و پرندگان و زمين بعد از گريۀ آسمان براى تو گريان شده اند.
🔹محراب عبادت و مجلس درس قرآن كه در هر صبح و شام تشكيل مىشد براى تو گريه مىكنند.
🔹دين اسلام كه در ميان مردم، يكى از غریبها به شمار مىرود در مصيبت تو گريان شد.
🔹كاش آن منبرى را كه بر فراز آن مىرفتى، مىديدى كه چگونه بعد از نور وجودت، اكنون ظلمت، آن را فرا گرفته.
🔹اى خداى زهرا! اجل مرا به زودى برسان! زيرا زندگى من تيره و تار گرديده.
حضرت زهرا سپس به جانب منزل خود بازگشت و شب و روز شروع به گريه و ناله كرد. اشك وى خشك نمىشد و ناله و ضجّهاش آرام نمىگرفت. بزرگان اهل مدينه اجتماع كردند و به حضور امير المؤمنين على آمدند و گفتند: اى ابو الحسن! فاطمه شب و روز گريه مىكند. هيچ كدام از ما شب در رختخواب به خواب نمىرويم. در حالى كه روزها به علّت مشغله و طلب معاش قرار و آرام نداريم. ما از تو تقاضا مىكنيم كه فاطمه يا شب گريه كند و يا روز.
حضرت امير فرمود: مانعى ندارد.
بعد اين موضوع را با فاطمه در ميان نهاد. ولى متوجّه شد كه آن حضرت از گريه ساكت نمىشود و تسليت گفتن براى او ثمرى ندارد. در اين حال فاطمه به علی گفت: ابو الحسن! من مدتی زیادی در ميان اين مردم نخواهم ماند و به زودى از ميان اين مردم مىروم. على جان به خدا سوگند من شب و روز از گريه آرام نخواهم گرفت تا اينكه به پدرم ملحق شوم.
حضرت امير فرمود: باشد. هر طور كه ميل دارى انجام بده.
على بعد از آن، اطاقى خارج از شهر مدينه براى حضرت فاطمه ساخت كه آن را بيت الاحزان مىگفتند. به هنگام صبح، فاطمه، حسن و حسين را برمىداشت و به بقيع مىرفت و همچنان تا شب مشغول گريه بود و چون شب فرا مىرسيد، حضرت امير مىآمد و فاطمه را به منزل برمىگرداند. حضرت فاطمه پس از فوت پدر بزرگوارش مدت بيست و هفت روز اين برنامه را انجام مىداد. آنگاه مريض شد و تا چهل روز زنده بود و سپس از دنيا رحلت كرد.
به هنگام رحلت آن حضرت، على نماز ظهر را خوانده بود و به سوى منزل بازمی گشت که كنيزان را ديد در حالى به استقبال آن حضرت آمدند كه گريان و محزون بودند. امام به آنها فرمود: چه خبر شده؟ چرا شما را ناراحت و مضطرب مىبينم؟!
گفتند: يا امير المؤمنين! دختر عموى خود زهرا را درياب، گر چه گمان نمىكنيم حاصلى داشته باشد.
🔻 ادامه دارد ...
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
3️⃣ قسمت سوم:
حضرت على به سرعت به سوى اطاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد. ناگهان ديد فاطمه در ميان بستر خويش افتاده و به طرف راست و چپ مىغلطد. امام على، عبا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارك خود انداخت و لباس خود را درآورد. آنگاه آمد و سر مبارك حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: زهرا!
ولى حضرت فاطمه سخنى نگفت. براى دومين بار فرمود: دختر محمّد مصطفى!
فاطمۀ زهرا باز هم جوابى نداد!
امام سومين بار صدا زد: اى دختر كسى كه زكات را در دامان خود براى فقرا مىبرد!
ولی باز هم جوابى نشنيد.
باز هم صدا زد: اى دختر آن كسى كه با ملائكه نماز خواند!
حضرت زهرا این بار هم جوابى نداد.
امام باز هم صدا زد: فاطمه! با من سخن بگو! منم پسر عموى تو، على بن ابى طالب.
فاطمه این بار چشمان خود را به روى او باز كرد و به او نگاه کرد. آنگاه آن بانو گريه کرد و على هم گريان شد و به زهراى اطهر فرمود: تو را چه شده؟ منم پسر عمويت على.
فاطمه گفت: پسر عمو! آن مرگى را كه نمىتوان از دست آن گريخت، احساس مىكنم. مىدانم كه تو بعد از من نمىتوانى ازدواج نكنى. يا على! اگر ازدواج كردى يك شبانه روز نزد همسرت باش، و يك شبانه روز پيش فرزندان من. على جان! به صورت حسن و حسينم سيلى نزن. اينها يتيم و دل شكستهاند. ديروز جدّ بزرگوار خود را از دست داده اند و امروز هم مادر خود را از دست مىدهند. واى بر آن امّتى كه آنان را مىكشند و با ايشان بغض و دشمنى مىورزند!!
حضرت زهرا آنگاه اشعارى را بدين ترتيب خواند:
🔹اگر گريه مىكنى بر من گريه كن اى بهترين هدايتكنندگان، و اشك بريز كه روز فراق رسيده.
🔹اى همسر بتول! من دربارۀ نسل خود به تو سفارش مىكنم، زيرا كه ايشان همراهان اسلامند.
🔹براى من و يتيمهاى من گريه كن، مخصوصا كشته كربلا را فراموش نكن.
🔹اينها تنها هستند و يتيمانى حيران و سرگردان مىشوند. خداوند مقرّر كرده كه امروز فراق است.
حضرت امير به زهراى اطهر فرمود: دختر رسول خدا! تو خبر وفاتت را از كجا مىگويى، در صورتى كه وحى خدا با مرگ پیامبر از خاندان ما قطع شده؟!
فاطمه گفت: ابو الحسن! امروز خواب ديدم كه پدر بزرگوارم در ميان قصرى از جواهرات سفيد است. چون مرا ديد، فرمود: دخترم! نزد من بيا، زيرا من مشتاق توام.
به ایشان گفتم: پدر جان! به خدا سوگند كه من بيشتر از شما شوق ملاقات شما را دارم.
پدرم فرمود: تو امشب نزد من خواهى بود.
پسر عمو! گفتار پدرم هميشه راست است و به وعدۀ خود وفا خواهد كرد. على جان! تا سورۀ يس را قرائت کردی و به پایان رسید، بدان كه اجلم فرا رسيده. خودت مرا غسل بده، ولى بدنم را برهنه نكن، زيرا من پاك و مطهّرم. على جان!فقط خودت و اهل خانهام كه به من نزديك هستند بر جنازهام نماز بخوانيد. على جان! مرا شبانه به خاك بسپار. اين نحوه را پدرم پيغمبر خدا به من خبر داده.
حضرت امير فرموده: به خداوند سوگند من خودم متصدى امر آن بانو شدم و بدن وى را با پيراهنش غسل دادم. به خدا سوگند كه بدن فاطمۀ زهرا پاك و مطهّر بود. آنگاه بدن مقدس او را از باقيماندۀ حنوط پيامبر حنوط كردم. سپس پيكر مباركش را در ميان كفنهايش جاى دادم و چون تصميم گرفتم كفن او را گره بزنم، صدا زدم: امّ كلثوم! زينب! سكينه! فضّه! حسن! حسين! بياييد و مادر خود را براى آخرين بار ببينيد. روز فراق آمده و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.
حسن و حسين در حالى آمدند كه فرياد مىزدند: آه از اين حسرتى كه به علّت از دست دادن جدّمان، پيامبر خدا و مادرمان فاطمۀ زهرا هيچ وقت از بين نخواهد رفت. ای مادر حسن و حسين! هنگامى كه جدّ ما حضرت محمّد مصطفى را ملاقات نمودى، سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنيا يتيم شديم!
🔻 ادامه دارد ..
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
4️⃣ قسمت چهارم:
سپس حضرت على فرمود:
من خداوند را شاهد مىگيرم كه فاطمۀ زهرا آه و ناله كرد. دستهاى خود را دراز کرد و حسن و حسين را چند لحظهاى به سينۀ خود چسباند. ناگاه هاتفى از آسمان ندا داد: ابو الحسن! حسين را از روى سينۀ فاطمه بردار. به خداوند سوگند كه ملائكۀ آسمانها را گريان كردند. زيرا دوست، مشتاق لقاى دوست است.
من حسن و حسين را از روى سينۀ زهرا برداشتم و در حال بستن بندهاى كفن، اين اشعار را سرودم:
🔹فراق تو برايم سخت ترین کار است و از دست دادن تو سختترين مصيبت.
🔹من براى حسرت و غم آن كسى گريه و ناله مىكنم كه بهترين راه را براى مرگ پيمود.
🔹اى چشم من! با من همراهى كن كه محزون دائمى هستم و براى محبوب خود گريانم.
سپس امير المؤمنين جسد فاطمۀ زهرا را روى دست خويشتن گرفت و به سوى قبر پدرش رسول خدا آورد و فرمود: سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى حبيب خدا! سلام بر تو اى نور خدا! سلام بر تو اى برگزيدۀ خدا! درود و تحيّت من و دخترت فاطمه بر تو كه بر تو وارد مىشود. حقّا كه امانت تو برگردانده شد. آه از حزن رسول! آه از حزن بتول! دنيا براى من تيره و تار شده. خوشحالى و سرور از من دور شده. آه از حزن و تأسف من!
حضرت علی آنگاه جنازۀ آن بانو را نزديك قبر پيغمبر خدا آورد و با گروهى از اهل خانۀ خود و اصحاب و دوستان و برخى از مهاجرين و انصار بر بدن مبارك حضرت زهرا نماز خواند. و چون پيكر فاطمه را به خاك سپرد و در لحد جاى داد، اشعارى خواند به اين مضمون:
🔹مصايب و مشكلات دنيا براى من زياد است. همنشين دنيا كه دنيا طلب باشد، تا زمان مرگ عليل خواهد بود.
🔹بعد از آنكه دو نفر با هم دوست بودند، قطعا فراقى وجود خواهد داشت. حقّا كه بقاى من نزد شما قليل و اندك خواهد بود.
🔹حقّا از دست دادن فاطمۀ زهرا كه بعد از رسول خدا براى من اتّفاق افتاد، دليل بر اين است كه هيچ دوستى تا ابد برقرار نخواهد بود.
پایان.
📚 بحار الأنوار، ج ۴۳ ص ۱۷۴
#مصائب_فاطمیه
◼️ وقتی که فاطمه زهرا سلام الله علیها از بلال میخواهد تا دوباره اذان بگوید...
درد و جراحات ، فاطمه زهرا سلام الله علیها را ساعت به ساعت رنج می داد و چون درد حضرت شدید میشد، غش می کردند.
روزی پیغام برای بلال فرستادند تا اذان بگوید تا بدین وسیله روزگار حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاد آورد.
بلال مدتی بود که اذان گفتن را ترک کرده بود ولی با اصرار فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد که اذان بگوید.
فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به طرف فضة نمود و فرمود :
مادامی که بلال، اذان می گوید بستر مرا کنار درب خانه ببر تا صدای بلال را خوب بشنوم.
لأنها لم تكن تقوّي على حمل الفراش ذلك؛أن ضلعا من أضلاعها قد كسر
▪️حضرت این درخواست را از فضة نمود چون از آن جا که استخوانی از پهلویش شکسته شده بود، توانایی آن را نداشت که خودش بسترش را جابجا کند.
بلال اذان را شروع کرد و وقتی که گفت :الله اکبر؛ حضرت ناله ای زد و آهی از دل برآورد.
و وقتی که به "اشهد ان محمد رسول الله" رسید، فاطمه زهرا سلام الله علیها فریاد زد :
پدر جان! ای رسول خدا!
اسمت را بر مناره ها می آورند ولی جسمت بین خاک است.
ثم وقعت على الأرض مغشيا عليها.ركض الحسنان و قالا:يا بلال! اقطع الأذان،لقد أغمي على أمّنا.
▪️سپس حضرت روی زمین افتاده و از هوش رفتند.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام چون حال مادرشان را دیدند، رفتند و به بلال گفتند :دگر اذان را قطع کن که مادرمان از هوش رفت.
📚 اعلموا اَنّی فاطمة ج١٠ص۶۶٩
#مصائب_فاطمیه
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا سلام الله علیها...
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند ؟!
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
«یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
«ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه اطهر علیها السّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده . »
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه اطهر، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إذا وهجتها الشمس تفيّأت بظلّ أراكة هناك؛فبلغ ذلك الرجلين فقطعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند.
اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلما خرجت في اليوم الثاني رأت الأراكة قد قطعت،فجلست تبكي ذلك اليوم في الشمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنینش علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد و حال آن ها را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود :
اللهم أنت شاهد كل نجوى و موضع كل شكوى؛اللهم إنك ترى ما يفعل بآل نبيك و صفيك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که با عترت رسولت، این قوم چه میکنند....
ثم صنع ظلالا من جريد النخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجعلت تخرج إليه.فاتفق المنافقون و هدّموه،فجعلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي .
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " *بیت الاحزان* " گذاشت.
اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنینش بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه اطهر سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
#معارف_فاطمی
◼️ فرازی از یکی از زیارت نامه های جامعه ، که عباراتی لطیف و نغز نسبت به صدیقه کبری علیها السلام در آن وارد شده است...
در یکی از زیارتنامه های جامعه (غیر از آن زیارت جامعه معروفه) که از امام هادی علیه السلام به دست ما رسیده، اینگونه وارد شده است :
... اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ الزَّهْرَاءِ ابْنَةِ الرَّسُولِ أُمِّ الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَارِثَةِ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ وَ قَرِینَةِ خَیْرِ الْأَوْصِیَاءِ الْقَادِمَةِ عَلَیْکَ مُتَأَلِّمَةً مِنْ مُصَابِهَا بِأَبِیهَا مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِهَا مِنْ غَاصِبِیهَا، سَاخِطَةً عَلَی أُمَّةٍ لَمْ تَرْعَ حَقَّکَ فِی نُصْرَتِهَا، بِدَلِیلِ دَفْنِهَا لَیْلًا فِی حُفْرَتِهَا، الْمُغْتَصَبَةِ حَقُّهَا وَ الْمُغَصَّصَةِ بِرِیقِهَا صَلَاةً لَا غَایَةَ لِأَمَدِهَا وَ لَا نِهَایَةَ لِمَدَدِهَا وَ لَا انْقِضَاءَ لِعَدَدِهَا.
🔹 ترجمه:
خدایا، و بر بتول، آن بانوی پاکیزه، زهرا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مادر امامان هدایتگر، سرور زنان جهانیان، وارث برترین پیامبران، و همسر برترین جانشینان، شتافته به سوی تو با حالت اندوهبار از آنچه به پدرش رسید، و دادخواه از آنچه از سوی غصب کنندگان حقش به او رسید، خشمگین بر امتی که در یاری او، حق تو را رعایت نکردند، به دلیل اینکه شبانه او را در قبر دفن کردند، همان کسی که حقش مورد غصب واقع شد، و آب دهانش را از روی غصه فرو میبرد،
درودی بفرست که نه پایانی برای امتدادش باشد، و نه نهایتی برای دوامش، و نه تمام شدنی برای شمارش آن.
📚 مصباح الزّائر ص٢۵٠
📚بحارالانوار ج ٩٩ص١٨٠
👌این زیارتنامه ، از حیث فصاحت ادبی و سنگینیِ معارفی که در آن وارد شده از زیارات کم نظیر مأثوره از اهلبیت علیهم السلام است؛که سزاوار است تشنگان معارف ناب اهلبیت علیهم السلام و اهل تحقيق، از آن غفلت نورزند. علیها السلام در آن وارد شده است...
✳️ بازخوانی سیره حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها؛ الگویی ماندگار برای سبک زندگی معنوی و اجتماعی
🔸 همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها سیره و آموزههای این بانوی بزرگ اسلام بهعنوان الگویی جامع برای تعالی فردی و اجتماعی مورد بازخوانی قرار گرفت و بر ضرورت بهرهگیری از این الگوی نورانی در تقویت بنیانهای اخلاقی فرهنگی و رفتاری جامعه تأکید شد.
🔸 حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در طول زندگی کوتاه اما سرشار از معنویت خود نمونهای کامل از ایمان بصیرت سادهزیستی و پایبندی به ارزشهای الهی را به نمایش گذاشت. رفتار و منش این بانوی گرامی نشاندهنده جایگاه والای زن در اسلام و نقش اثرگذار او در تحکیم بنیان خانواده و جامعه است.
🔸 در سیره حضرت زهرا سلاماللهعلیها توجه به کرامت انسانی مسئولیتپذیری اجتماعی و دفاع از حق از شاخصهای برجسته به شمار میرود. حضور آگاهانه در عرصههای اجتماعی و روشنگری در بزنگاههای حساس تاریخی گویای عمق بصیرت و ولایتمداری این بانوی بزرگ است.
🔸 همچنین سبک زندگی حضرت فاطمه سلاماللهعلیها مبتنی بر قناعت صبر مهربانی و تربیت نسل متعهد الگویی الهامبخش برای خانوادههای امروز به شمار میرود و میتواند در مسیر تقویت فرهنگ دینی و انسجام اجتماعی نقشی مؤثر ایفا کند.
🔸 بازخوانی سیره نورانی حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در این ایام فرصتی ارزشمند برای بازگشت به اصول اخلاقی و الهی و تعمیق معرفت دینی در جامعه است و زمینهساز ترویج سبک زندگی فاطمی در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی خواهد بود.
📚📚
داستان کودکانه
#تسبیحات_حضرت_زهرا
حضرت فاطمه (س) دختر گرامی پیامبر و همسر #حضرت علی (ع) زمان زیادی را صرف کارهای منزل می کردند. آن حضرت کارهای منزل مانند پختن غذا، جمع آوری هیزم، نظافت منزل، آسیاب کردن گندم برای پختن نان و دیگر کارهای خانه را به تنهایی انجام می دادند. در آن زمان برای تهیه آب آشامیدنی باید مسافت زیادی را راه می رفتند تا آب را از چشمه بیاورند. برای پختن نان باید ابتدا گندم را با آسیاب دستی آسیاب می کردند و بعد نان را می پختند و برای پختن غذا باید هیزم روشن می کردند و ….و به همین شکل همه کارهای خانه برای حضرت فاطمه (س) سخت بود.
در قدیم معمولا برای انجام کارهای خانه شخصی به عنوان کنیز و خدمتکار در خانه ها وجود داشته اما حضرت فاطمه کارهای خانه را به تنهایی انجام می دادند و از کسی کمک نمی گرفتند. روزی انجام کارهای خانه برای آن حضرت به قدری سخت شد که به همسر خود امام علی (ع) گفتند که انجام این همه کار برای من سخت است و از بس کار کرده ام دست هایم تاول زده است. حضرت علی به حضرت فاطمه گفتند که برای حل این مشکل از پدر خود حضرت محمد (ص) کمک بگیر و از ایشان درخواست کن تا کنیزی به تو بدهند تا در کارها به تو کمک کند.
حضرت فاطمه (س) پیش پدرشان رفتند ولی چون دیدند که پیامبر تنها نیستند رویشان نشد که حرف خود را به پدر بگویند و بازگشتند. پیامبر که این صحنه را دیدند فردای آن روز به خانه دخترشان فاطمه رفتند و از او پرسیدند که دیروز با من چه کاری داشتی که نگفتی و برگشتی؟
#حضرت_فاطمه
حمیده دهقانی: حضرت فاطمه داستان را برای پدرشان گفتند و از او تقاضای کمک نمودند. پیامبر (ص) به دخترشان گفتند آیا می خواهی راه حلی برای مشکلت پیدا کنم که بدون داشتن کنیز و خدمتکار بتوانی از عهده انجام کارهای خانه بربیایی؟ حضرت فاطمه کنجکاو شدند که پدرشان چه می خواهد بگوید. گفتند بله پدر.
پیامبر گفتند دخترم بعد از هر نمازی که می خوانی و قبل از خواب این ذکرها را بگو:
34 مرتبه الله اکبر
33 مرتبه الحمدلله
33 مرتبه سبحان الله
پیامبر به دخترشان گفتند هر زمانی که احساس کردی کارها برایت سخت شده اند و از عهده آن ها برنمیایی این ذکرها را بگو تا خداوند به تو کمک کند و فرشتگان را به کمک تو بفرستد. میبینی که انجام کارها برای تو آسان شده و تحمل سختی ها برایت امکان پذیر می شود.از آنجایی که این تسبیحات را پیامبر به دخترشان حضرت زهرا هدیه کردند به آن تسبیحات حضرت زهرا یا تسبیحات حضرت فاطمه می گویند. حضرت فاطمه از پیشنهاد پدر بسیار خوشحال شدند و با پارچه پشمی یک نخ تسبیه درست کردند و دانه های تسبیح را در آن انداختند و تا زمانی که زنده بودند تسبیحات حضرت زهرا را فراموش نکردند و همیشه بعد از همه نمازهای خود و همچنین قبل از خواب این ذکرها را می گفتند.
وقتی که حضرت حمزه عموی پیامبر به شهادت رسید حضرت فاطمه از خاک مزار او دانه های تسبیح را درست کردند. بعد از حضرت فاطمه امامان دیگر نیز تسبیحات حضرت فاطمه زهرا را می گفتند و به دیگران سفارش می کردند و معتقد بودند که ذکر تسبیحات حضرت زهرا باعث آمرزش گناهان می شود و انسان را از ناامیدی نجات می دهد.
📚📚📚
#سبک_زندگی_فاطمی
صبح بود و فاطمهسلاماللهعلیها
نان پخته بود،
و همینطور که سفره را پهن میکرد
برای بچه ها شعر میخواند.
_شبیه پدرتان باشید.
_از حق حمایت کنید.
_خدایی را عبادت کنید که به شما
نعمات زیادی داده است.
_آدم کینهای را برای دوستی انتخاب نکنید.
و بعد فرمود:
پسرم حسن؛ مثل پدرت علی باش؛
بند ظلم را از حق بر کن.
بعد فرمود:
اما #حسینم؛ تو هیچ به پدرت نرفتهای!
شبیه پدر من هستی.
امیرالمومنینعلیهالسلام میشنید،
و میخندید.
مناقب آلابیطالب،ج۳،ص۳۸۹
کرامتی از حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام)
در «عبّاس آباد هند» جمعی از شیعیان در ایّام عاشورای حسینی جمع شدند که شبیه حضرت عبّاس (علیهاالسّلام) بسازند. شخصی که رشید و تنومند باشد، نیافتند تا آنکه جوانی را پیدا کردند که پدرش از دشمنان اهل بیت (علیهم السّلام) بود.
او را شبیه کردند و مراسم تعزیه را برپا نمودند. چون شب شد به خانه آمد. پدرش از او پرسید: کجا بودی؟
چون از کار پسرش آگاه گردید، بسیار عصبانی شد و گفت: مگر عبّاس را دوست می داری؟
جوان گفت: آری، جانم به فدای او باد.
پدر گفت: اگر چنین است، بیا تا دست های تو را به یاد دست بریده ی عبّاس قطع نمایم.
آن جوان دست خود را دراز کرد و پدرش دستش را برید. مادرش گریان شد و گفت: ای مرد! چرا از فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) شرم نکردی؟
آن مرد گفت: اگر فاطمه را دوست داری، بیا تا زبان تو را هم قطع کنم.
پس زبان زن را هم برید و در آن شب هر دو را از خانه بیرون کرد و گفت: بروید و شکوه ی مرا پیش عبّاس نمایید. آن دو به عبّاس آباد آمدند و به مسجد محلّه رفته، نزدیک منبر تا به سحر ناله کردند.
آن زن گوید:
چون صبح نزدیک شد، زنانی چند را دیدم که آثار بزرگی از جبهه ی ایشان ظاهر بود. یکی از آنها آب دهان بر زخم زبانم می مالید. فی الحال زبانم التیام یافت. دامنش را گرفتم و عرض کردم: جوانیدارم که دستش بریده و بی هوش افتاده، به فریادش برس.
فرمود: آن هم صاحبی دارد.
گفتم: تو کیستی؟
فرمود: «من فاطمه، مادر حسین (علیه السّلام) هستم.»
این بگفت و از نظرم غایب شد.
پس به نزد فرزندم آمدم. دستش را دیدم که خوب شده است. پرسیدم: چگونه چنین شده است؟
پسر گفت: در اثنای بی هوشی، جوان نقابداری به بالینم دیدم، او فرمود: «دست را به جای خود بگذار.» پس نظر کردم، هیچ اثر زخمی در آن ندیدم.
گفتم: «می خواهم دست تو را ببوسم. ناگاه اشکش جاری شد و فرمود: «ای جوان! معذورم دار که دستم را کنار نهر علقمه جدا کردند.»
عرض کردم: شما کیستی؟
فرمود: «منم عبّاس بن علی (علیه السّلام).»
پس از نظرم غایب گردید!(1)
توسّل حضرت زکریّا به حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام)
مولایمان حضرت بقیّة الله-ارواحنا له فداه- در پاسخ سعد بن عبدالله در ضمن حدیثی طولانی می فرماید:
«حضرت زکریّا از پروردگارش درخواست نمود که نام «پنج تن» را به او بیاموزد. جبرئیل (علیه السّلام) بر او نازل شده، آنها را به او آموخت. هرگاه که زکریّا نام محمّد، علی، فاطمه و حسن (علیه السّلام) را می برد، اندوهش برطرف می شد؛ ولی همین که نام حسین (علیه السّلام) را می برد، بغض گلویش را می فشرد و نفسش به شماره می افتاد و گریه اش می گرفت.
روزی گفت: «خداوندا! چه سرّی دارد که هرگاه نام چهار نفر از اینان را می برم غم و اندوهم برطرف شده و خاطرم تسکین می یابد؛ ولی به هنگام نام بردن از حسین (علیه السّلام) اشکم جاری و آه و ناله ام بلند می شود؟»
خداوند متعال داستان امام حسین (علیه السّلام) را به او خبرداده و فرمود: «کهیعص».(2)
«کاف» اسم کربلاء «هاء» هلاکت و نابودی خاندان پیامبر، «یاء» یزید که به حسین ظلم و ستم نمود، «عین» اشاره به عطش و تشنگی حسین و «صاد» صبر او است.
زکریّا (علیه السّلام) که این مطالب را شنید، سه روز از مسجد خود بیرون نرفت و دستور داد کسی بر او وارد نشود و شروع به گریه و زاری نمود و ذکر مصیبت او این عبارات بود:
«خداوندا! آیا بهترین آفریدگانت به فرزندش مصیبت زده می شود؟ آیا چنین مصیبتی بر آستانه ی آنان فرود می آید؟ خداوندا! آیا علی و فاطمه این چنین عزادار می شوند؟»
بعد گفت: «خداوندا! فرزندی به من بده که در دوران پیری دیدگانم به او روشن شده، وارث و جانشین من باشد! او را برای من به مانند حسین (علیه السّلام) نسبت به حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار ده! بعد از آنکه او را به من دادی، مرا گرفتار محبّت گردان و بعد همان گونه که حبیبت، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به مصیبت او دچار می شود، مرا نیز دچار مصیبت او بگردان!
خداوند، یحیی (علیه السّلام) را به زکریّا داد و او را به مصیبت فقدان او دچار کرد.
دوران حمل یحیی، همچون دوران حمل حسین، شش ماه بود.»(3)
📚 منابع:
1. محمودی، محمّدحسین، در کنار علقمه(مجموعه ای از کرامات حضرت اباالفضل العبّاس، ص 62).
2. سوره ی مریم(19)، آیه ی 1.
3. بحارالأنوار، ج52، ص 84.
بسمالله الرحمن الرحیم
✍🌹 سلام و درود خدا بر شما همراهان اهل انفاق و معرفت 🤲🌺
در این ایام جانسوز فاطمیه، روزهایی که دلها بیش از همیشه یاد بانوی دو عالم، حضرت زهرا سلاماللهعلیها را زنده میکند… همانی که در اوج جوانی، لباس عروسیاش را به سائل بخشید و با عمل خود به ما آموخت که زیبایی انسان نه در داشتهها، که در بخشیدنهاست…
و یاد مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام که سه شب پیاپی غذای اهل خانه را به یتیم و مسکین و اسیر بخشید و آیه «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ…» درباره ایشان نازل شد.
در چنین روزهایی، قلب آدم بیشتر میلرزد وقتی صدای مظلومیتی را میشنود…
دوستان عزیز، همدلهای مهربان…
امشب میخواهیم صدای کسی باشیم که هیچکس را جز خدا ندارد؛ یک زن جوان مؤمن که زندگیش زیر بار سختیها در حال خرد شدن است.
همسرش را از دست داده…
پدر و مادر ندارد…
برادری که سالی یک بار هم سراغش را نمیگیرد…
خودش هم مدتی است گرفتار بیماری خونی شده و هر بار که مریض میشود دیگر توان کار کردن ندارد.
⭕ تا همین چند ماه قبل، با کارهای خدماتی زندگی را میچرخاند. اما بیماری و فشار زندگی او را از پا انداخته است.
در این میان، صاحبخانهای که اگر ذرهای انسانیت داشت چنین نمیکرد، به خاطر دو ماه کرایه عقبافتاده از این زن بیپناه شکایت کرده!
با اینکه این بانو فقط دو هفته مهلت خواسته بود تا خانه جدید (در خرمدشت) را تخلیه کند، صاحبخانه نه تنها قبول نکرد، بلکه جلو همسایهها آبرویش را هم برد و حالا حکم تخلیه و جریمه هم برایش گرفتهاند.
اگر تا یک هفته آینده پول جور نشود، مأمور میآید و وسایل این زن بیپناه را با همراهی همان صاحبخانه بیرحم، وسط کوچه میریزند…
⭕ این زن مؤمن، دو ماه است شب و روز اشک میریزد…
بیماریاش شدیدتر شده…
و تنها کسی که کنارش مانده، پسر ۱۵ سالهای است که کفش واکس میزند تا خرج مادر را بدهد.
دوستان…
مصیبت این خانواده را هرچه بگوییم کم گفتهایم.
🤍 ما فقط باید ۳۰ میلیون تومان برای این خانواده جمع کنیم.
۳۰ میلیون برای نجات یک مادر بیمار و یک نوجوان بیپناه از بیخانمانی…
اگر توان مالی ندارید، بازنشر همین پست کمک بزرگی است.
اگر بتوانید حتی ۱۰ هزار تومان کمک کنید، شما هم در نجات یک خانواده شریک خواهید بود.
🌿 خداوند وعده داده است که دستگیر دستگیرکنندگان خواهد بود…
بیایید امشب را شب نجات این مادر قرار دهیم.
برای یاریرسانی به این مادر مؤمن و گرفتار، لطفاً کمکهای نقدی خود را به شماره کارت زیر واریز فرمایید:
شماره کارت: ⬅️ [۵۸۵۹۸۳۱۱۰۹۵۰۶۶۱۷]
📣 به نام غلامی👈 بانک تجارت
حتی کمکهای کوچک، دریایی از امید برای این خانواده خواهد ساخت.
زمان:
حجم:
458.8K
🕯بسم رب الزهرا سلام الله 🕯
📣📣📣📣 جهت اطلاع رسانی محضر تمامی خواهران وبرادران شریف و غیرتمندی که در کار خیر و دستگیری از ضعیفان در همیشه. ی احوال ثابت قدم بودند و مارو در این مسیر نور یاری کردند 🙏