eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
:مقام مادر وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺎﻃﻊ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮستید،ﻭﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ نیکی ﻛﻨﻴﺪ،ﻫﺮﮔﺎﻩ یکی ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﭘﻴﺮی ﺭﺳﻨﺪ[ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻭﺭﻧﺪ]ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍُﻑ ﻣﮕﻮی ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ[ﺑﺎﻧﮓ ﻣﺰﻥ ﻭ] ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﻜﻦ،ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ سخنی ﻧﺮم ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ[ﻭﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍنه]ﺑﮕﻮ. 📚سوره مبارکه آیه ۲۳ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺭﻭی ﻣﻬﺮ ﻭﻣﺤﺒّﺖ،ﺑﺎﻝ ﻓﺮﻭتنی ﻓﺮﻭﺩ ﺁﺭ ﻭ ﺑﮕﻮ:ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﻛﻮﺩکی ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺣﻤﺖ ﻗﺮﺍﺭﺩﻩ. 📚سوره مبارکه آیه ۲۴ پیامبر صلّی اللّه عليه و آله وسلّم الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ بهشت،زير پاى مادران است. 📚كنزالعمّال حدیث ۴۵۴۳۹ پیامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم أعظَمُ الناسِ حَقّا على المرأةِ زَوجُها،وأعظَمُ الناسِ حقّا عَلَى الرَّجُلِ اُمُّهُ بزرگترين حقّ را بر زن،شوهر او دارد و بزرگترين حقّ را بر مرد،مادر او دارد. 📚كنز العمّال حدیث۴۴۷۷۱ امام عليه السّلام جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبیِّ صلّى الله عليه و آله و سلّم فقالَ:يا رسولَ اللّه،مَن أبَرُّ ؟قالَ: اُمَّكَ،قالَ:ثُمّ مَن؟قالَ:اُمَّكَ، قالَ:ثُمَّ مَن؟قالَ:اُمَّكَ،قالَ:ثُمّ مَن؟قالَ:أباكَ مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلّم آمد و عرض كرد:اى رسول خدا،به چه كسى نيكى كنم؟فرمود:به مادرت. عرض كرد:سپس به چه كسى؟فرمود:به عرض كرد:بعد از او به چه كسى؟فرمود به عرض كرد:سپس به چه كسى؟فرمود:به پدرت. 📚منتخب ميزان الحكمه حدیث۶۱۴ روزی حضرت موسی علیه‌ السّلام درضمن مناجات به پروردگار عرض کرد:خدایا می‌خواهم همنشینی را که در بهشت دارم،ببینم که چگونه شخصی است! جبرئیل بر او نازل شد و گفت:یا موسی قصابی که در فلان محل است،همنشین تو است،حضرت موسی درب دُکان قصاب آمد، دید جوانی شبیه شب گردان، مشغول فروختن گوشت است،شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل رفت،حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید به جوان گفت:مهمان نمی‌خواهی؟ گفت:بفرمائید،حضرت موسی علیه السّلام رابه درون خانه برد،حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود،آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد،پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او راشستشو داد،غذا را با دست خودبه اوخورانید،موقعی که خواست زنبیل را به جای اول بیاویزد،پیرزن کلماتی را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی علیه السّلام غذا آورد و خوردند،آن حضرت سؤال کرد،حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟عرض کرد:این پیرزن مادر من است،چون وضع مادی‌ام خوب نیست کنیزی برایش بخرم،خودم او را خدمت می‌کنم،پرسید:آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟گفت:هر وقت او را شستشو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم می‌گوید:خدا ترا ببخشدو همنشین و هم درجه حضرت موسی علیه السّلام در بهشت گردی... حضرت موسی علیه السّلام فرمود:ای جوان بشارت می‌دهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده،جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی. 📚 یک‌ صد موضوع پانصد داستان https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
‍ 🌸🍃🌸🍃 نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد. وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد. روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد. بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد. روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند. به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند. https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:صدقه وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً و هر كه روزی او تنگ باشد،بايد از آنچه خدا به او داده است انفاق كند، خدا هيچكس را بيش از آنچه به او داده مكلّف نمی کند،خدا از پس سختی آسانی قرار می دهد. 📚سوره مبارکه آیه۷ إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﺍم ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ،[ ﻭﺍﻣﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ] ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺷﻮﺩ،ﻭ ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﻲ ﺍﺳﺖ. 📚سوره مبارکه آیه ١٨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ.... ﺍی ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ.... 📚سوره مبارکه آیه٢٦٤ پيامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبّ ِ ،خشم پروردگار را فرو می‌نشاند. 📚نهج الفصاحه صفحه۲۸۴،حدیث۶۴۶ حضرت علیه السّلام اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّة ِ روزی را به وسيله طلب كنيد و كسی كه به گرفتن عوض باور داشته باشد، به بخشش جوانمردی كند. 📚نهج البلاغه حكمت۱۳۲ .اِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَة ِ چون تنگدست گشتيد به وسيله دادن با خدا معامله كنيد. 📚نهج البلاغه حكمت۲۵۰ امام علیه السّلام اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ يَنفيانِ الفَقرَ وَ يَزيدانِ فِى العُمرِ وَ يَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعينَ ميتَةَ سوءٍ  كار خير و ،فقر را مى بَرند،بر عمر مى افزايندو هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى كنند. 📚من لا یحضره الفقیه ج۲،ص۶۶، ح۱۷۲۹ روزی حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از شیطان پرسید:ای ملعون!چرا مانع از دادن می شوی؟عرض کرد:ای رسول خدا اگر اَره ای بر سرم گذارند و مانند درخت اَره ام کنند برایم راحتر است از تحمل صدقه دادن اشخاص،حضرت فرمود:چرا از صدقه دادن مردم ناراحتی؟شیطان گفت:در پنج خصلت است: ۱.مال را زیاد می کند. ۲.مریضان را شِفا می دهد. ۳.بلاها را دفع می کند. ۴.صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور می کنند. ۵.بدون حساب واردبهشت میشوند و عذابی برایشان نیست. رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از استماع این سخنان از شیطان به او فرمود:خدا عذابت را زیاد گرداند. 📚کتاب داستانهای عبرت انگیز از شیطان https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:کم فروشی وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ ﻭﺍی ﺑﺮ ! ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﻛﺎﻟﺎیی ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﻭزن می ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ،ﺗﻤﺎم ﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﻰ ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﻭﺯﻥ ﻛﻨﻨﺪ،ﻛﻢ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ. ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺮ ﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ؟ 📚سوره مبارکه آیه ۱،۲،۳،۴ وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﻣﻜﺎﻫﻴﺪ. 📚سوره مبارکه آیه ۹ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ. ﻭ [ﻣﺘﺎﻉ ﻭ ﻛﺎﻟﺎ ﺭﺍ] ﺑﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭی ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺯﻥ ﻛﻨﻴﺪ،ﻭ ﺍﺯ ﻗﻴﻤﺖ ﺍﺷﻴﺎء ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻣﺮﺩم ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﺮﻳﺪ ﻧﻜﺎﻫﻴﺪ،ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺒﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻧﻪ ﻓﺘﻨﻪ ﻭ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺮﭘﺎ ﻧﻜﻨﻴﺪ. 📚سوره مبارکه آیه های ۱۸۳،۱۸۲،۱۸۱ حضرت علیه السّلام إِذَاطُفِّفَتِالْمَكَايِيلُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِينَ وَالنَّقْصِ هر زمان که مردم کم فروشی کنند،خداوند آنان را به خشکسالی وکم شدن محصول،گرفتار سازد. 📚بحار الأنوار،جلد۹۷،صفحه۴۵ نخستین ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﻀﺮﺕ شعیب علیه السّلام بود،ﻗﻮﻣﺶ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ،ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺟﻬﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺗﺎﺯﻩ، ﺑﺮ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺷﻨﻴﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ،ﻛﺎﻟﺎ ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﻣﻞ ﻭﺯﻥ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ ﺭﺍ ﺭﻭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ،ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺍﺥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺣﺘﻜﺎﺭ ﻭ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ،ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﻭ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﻋﺬﺍﺏ ﺑﺮ آن قوم ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺁﺗﺸﺒﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﻳﻪ ﺧﺎﻧﻪ ها ﻭ ﺁﺏ ﻫﻢ ﻛﺴﻰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺩ،ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻯ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺴﻴﻢ ﺧﻨﻜﻰ ﻭﺯﻳﺪﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻗﻄﻌﻪ ﺍَﺑﺮ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﺭﻫﺎﺋﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ،ﭼﻮﻥ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺑﺮ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﻫﺎﻯ ﺁﺗﺶ ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺸﺎﻥ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﻫﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪند ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻨﺪ،ﻣﺪﺕ ﺍﻳﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭﺷﺎﻣﻞ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ،ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺩﺍﻍ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻟﺮﺯﻩ بود. 📚یکصد موضوع پانصد داستان،بخش عذاب شخصى به دیگرى كه ترازو دار و در حال جان دادن بود گفت:بگو:(لا اله الّا اللّه)او گفت:من به گفتن این كلمه قادر نیستم،پرسیدچرا؟ گفت زیرا كه آن زبانه ترازو،بالاى زبان من قرار گرفته و مانع گفتن:(لا اله الا اللّه) شده ! به او گفت:مگر تو حق مردم را به هنگام وزن کردن اشیاء ادا نمی كردى؟ گفت:چرا،ولى گاهى میشد كه من متوجه نبودم و مقدارى گرد و غبار در میان كفه ترازو بوده و من آن گرد و غبارها را نمیگرفته ام. 📚تفسیر آسان جلد۱۸صفحه ۲۰۱ https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:اسراف ....وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﺁﺗﺶ ﺍﻧﺪ. 📚سوره مبارکه آیه ٤٣ ...وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ...ﻭ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﻭ ﺑﻴﺎﺷﺎﻣﻴﺪ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﻜﻨﻴﺪ،ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ. 📚سوره مبارکه آیه٣١ وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا ﻭ ﺣﻖّ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺣﻖّ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ،ﻭ ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﻭﻟﺨﺮجی ﻣﻜﻦ. 📚سوره مبارکه آیه٢٦ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا بی ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﻭلخرجان ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﺍﻧﺪ،ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺱ ﺍﺳﺖ. 📚سوره مبارکه آیه٢٧ پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم مَنْ تَتَبَّعَ ما يَقَعُ مِنْ مائدَةٍ فَاَكَلَهُ ذَهَبَ عَنْهُ الْفَقْرُ وَعَنْ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ اِلَى السَّابِعِ كسى كه جستجو كند و آنچه از سفره افتاده بردارد و بخورد،فقرو تنگدستى از خودش و اولادش تا هفت پشت رخت برمىبندد. 📚مجموعه الاخبار باب 171 حديث 8 پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم اَرْبَعَةٌ يَذْهَبْنَ ضياعاً:اَلْاَكْلُ عَلَى الشِّبَعِ وَالسِّراجُ فِى الْقَمَرِوَالزَّرْعُ فِىالسَّبْخَةِ وَالصَّنيعةُ عِنْدَ غَيْرِاَهْلِها. چهار چيز هدر مىرود: 1.خوردن بعد از سيرى 2.روشن كردن چراغ در مهتاب و جائى كه روشن است 3.زراعت در زمينى كه شورهزار است 4.نيكى كردن به كسى كه لايق آن نيست 📚من لايحضره الفقيه جلد4صفحه 352 امام علیه السلام فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِك را رها كن و ميانه روى در پيشگير و امروز به ياد فردا باش و از مال به اندازه ضرورتت نگهدار و اضافى آن را براى روز نيازمنديت (قيامت) پيش فرست. 📚صنیف غررالحکم و دررالکلم صفحه 359 حدیث 8128 امام علیه السلام لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ يَشْتَرى ما لَيْسَ لَهُ وَيَلْبِسُ ما لَيْسَ لَهُ وَيَأْكُلُ ما لَيْسَ لَهُ كننده را سه نشانه است:چيزهائى را میخرد و مىپوشد و مىخورد كه در شأن او نيست. 📚تفسير نورالثقلين امام علیه السلام اَدْنَى اْلاِسْرافُ هِراقَةُ فَضْلِ اْلاِناءِ وَابْتِذالُ ثَوْبِ الصَّوْنِ وَاِلْقاءُ النَّوى پائين ترين مرتبه عبارتست از 1.دور ريختن آبى كه از آشاميدن اضافه آمده است 2.اينكه لباس كار و لباس بيرونى، يكى باشد 3.بدور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما  چون از هسته خرما ماده غذائى براى شتران تهيه مى شود. 📚وسائل الشيعه،حدیث3باب28 صفحه 374 چند نفر از دوستان و آشنایان در خانه امام رضا علیه السلام مهمان بودند،امام از اتاق بیرون آمد،دقایقی سپری شد،مهمان‌‌ها منتظر برگشتن امام بودند و از دیرکردن ایشان نگران شدند،یکی از دوستان جوان امام که از لای در متوجه آمدن امام شد،بیرون آمد وگفت:سرورم!چرا داخل نمی‌شوید؟چیزی شما را ناراحت کرده است؟امام سیب نیم‌خورده‌ای را نشان داد و گفت و فرمود این میوه را چه کسی این گونه خورده؟مرد جوان صدایش را بلند کرد وگفت این میوه نیم‌خورده کیست؟ مهمان‌ها از اتاق بیرون آمدند،مرد جوان سیب نیم‌خورده را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد،یکی از مهمانان دست بر سینه گذاشت و گفت:مولایم! از شما عذر می‌خواهم،این سیب را من خورده‌ام،امام رو به او کرد و فرمود چرا# اسراف می‌کنی؟ چرا قدر نعمت‌های خدا را نمی‌دانی و به آن بی‌اعتنایی،مگر نمی‌دانی که خدا را به سختی می‌دهد؟ امام با مهمانان به اتاق برگشت،وقتی همه در جای خود نشستند،امام رو به آن‌ها کرد و فرمود:دوستان من!وقتی به چیزی نیاز ندارید،بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید به کسانی بدهید که به آن نیازمندند. 📚فروع کافى جلد ششم صفحه 297 https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:مشورت وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ(مومنان کسانی هستند)ﻛﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ﺍﺳﺖ و از آنچه روزی آنان کرده ایم انفاق میکنند. 📚سوره مبارکه آیه ٣٨ ...وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين َ ...ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻦ،ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮفتی ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ،ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ. 📚سوره مبارکه آیه١٥٩ رسول صلى الله عليه و آله مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ و َيُمنٌ و َتَوفيقٌ مِنَ اللّه  فَإِذا أَشارَ عَلَيكَ النّاصِحُ العاقِلُ فَإِيّاكَ و َالخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِكَ العَطَب َ كردن با عاقِل خيرخواه،مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند،پس هرگاه خيرخواه عاقل،تو را راهنمايى كرد، مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود. 📚محاسن جلد2صفحه602حدیث25 رسول صلى الله عليه و آله يَا عَلِيُّ لَا تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ وَ لَا تُشَاوِرِ الْبَخِيلَ فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِكَ وَ لَا تُشَاوِرْ حَرِيصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّهَا اى على با مكن،زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با مكن،زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با مكن،زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد. 📚علل الشرايع جلد2 صفحه559 حدیث1 امام عليه السلام خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُوا النُّهى وَالعِلمِ و َاولُو التَّجارِبِ و َالحَزمِ بهترين كسى كه با او كنى كسى است كه صاحب عقل و علم و تجربه ها و دورانديشى باشد. 📚غرر الحكم جلد1 صفحه 389 امام عليه السلام مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا هر كس خود رأى شد هلاك مى شود و هر كس با افراد صاحب نظر كند در عقل آنان شريك مى شود. 📚نهج البلاغه قصار161 امام عليه السلام لا غِنَی کالعَقلِ،و لا فَقرَ کالجَهلِ،و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون نخواهد بود. 📚نهج البلاغه حکمت 54 امام  علیه السلام ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشدِهِم هيچ قومى با يكديگر نكردند مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند. 📚تحف العقول صفحه233 امام جعفر عليه‌السلام مَنِ استشارَلَم يُعَدمْ عِنَدالصّوابِ مادِحاً وَ عِندَ الخَطَأِ عاذِراً کسی که مشورت می کند اگر کارش را درست انجام دهد مردم او را می ستايند و اگر اشتباه کند(چون قبلش مشورت کرده است)ديگران وی را معذور خواهند میدانند. 📚بحارجلد75 صفحه104 در شهر مدينه،مردی که در کمال توانگری بود خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و با آن حضرت درباره ازدواج کرد و گفت: می خواهم با فلان زن که مال و منال زيادی دارد ازدواج کنم،امام حسين عليه السلام فرمودند:اگر با او ازدواج کنی نيازمند و پريشان ميشوي،مدتی نگذشت که آن مرد با امام مخالفت کرد و آن زن را به عقد خود درآورد و بعد از مدت کوتاهی همه دارایی و مال او از بين رفت و در کمال فقر و احتياج به سر برد،روزی خدمت امام حسين عليه السلام آمد در حالی که پشيمان شده بود،امام فرمودند:من تو را از اين کار منع کردم؛ولی تو بر خلاف گفته من عمل کردی،اکنون اگر نظر من را ميخواهی با فلان زن ازدواج کن؛که وضع مالی خوبی ندارد،آن مرد به فرمايش امام عمل کرد و روزی زيادی نصيب او شد. 📚کرامات حسينيه و عباسيه صفحه 59 https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:بُخل و خِسَّت هَا أَنتُمْ هَٰؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُم ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ!ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍی ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰﺷﻮﻳﺪ،ﭘﺲ ﺑﺮخی ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﻭﺭﺯﻧﺪ،ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﻨﺪ،ﻓﻘﻂ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ[ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻭ ﺧﻮشبختی] ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ،ﻭ ﺧﺪﺍ[ﺍﺯ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻭ ﺻﺪﻗﺎﺕ ﺷﻤﺎ] ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﺍﺳﺖ،ﻭ ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻫﺴﺘﻴﺪ،ﻭ ﺍﮔﺮ[ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻫﺎی ﺍﻭ]ﺭﻭی ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺷﻤﺎ ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻳﮕﺮی ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ[ﺭﻭی ﮔﺮﺩﺍﻥ،ﺳﺴﺖ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻭ ] ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ. 📚سوره مبارکه آیه ٣٨ وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﻭ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻓﻀﻠﺶ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻰ ﻭﺭﺯند،ﮔﻤﺎﻥ ﻧﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ،ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ،ﺑﻪ ﺯﻭﺩی ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻃﻮﻕ ﮔﺮﺩﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ،ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم می ﺩﻫﻴﺪ آگاه است. 📚سوره مبارکه آیه١٨٠ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِين ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ[ﺍﺯﺍﻧﻔﺎﻕ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ] ﻣﻰ ﻭﺭﺯﻧﺪ،ﻭ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ،ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ[ﻛﺎﻓﺮﻧﺪ]ﻭ ﻣﺎ ﺑﺮﺍیﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻋﺬﺍبی ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ. 📚سوره مبارکه آیه٣٧ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﻭ ﺍﺯ [ﺩﺍﺩﻥ]ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﺿﺮﻭﺭی ﺯﻧﺪگی ﻭ ﺯﻛﺎﺕ،ﻫﺪﻳﻪ ﻭ ﺻﺪﻗﻪ ﺑﻪﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ]ﺩﺭﻳﻎ ﻣﻰ ﻭﺭﺯﻧﺪ. 📚سوره مبارکه آیه٧ پيامبر صلی ‌الله عليه و آله و سلم حُرِّمَتِ الجَنَّةُُ عَلَي المَنّانِ وَ البَخيلِ وَ القَتّاتِ. سه نفر به بهشت راه ندارند:آدم‌های منّت‌گذار، و سخن‌چين. 📚بحار،جلد73 صفحه302 امام علیه السلام والبُخُل جامِعٌ لِمساويِ العيُوبِ وَ هُوَ زِمامٌ يُقادُبِهِ اِلي كُلِّ سُوءٍ! وَ خِسَّت مجمع تمام عيوب و كاستي‌ها و ريسمانی است كه انسان را به هرگونه شرور و بدی ‌ها راهداری مي‌كند! 📚نهج‌البلاغه حکمت378 امام علیه السلام ماَ اجْتَلَبَ سَخَطَ اللهِ بِمثلِ البُخلِ! هيچ‌چيز به اندازه و خسيسي غَضب خدا را باعث نشده است!! 📚فهرست غرر صفحه30 امام جعفر علیه السلام أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِما افتَرضَ اللهُ عَلَيه. مردم آن کسی است كه در آنچه خداوند بر او(از حقوق مالی و غيره)واجب كرده نمايد(و آن را نپذيرد) 📚بحارجلد73 صفحه300 روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که مشغول طواف خانه کعبه بود ناگهان مردی را دید که پرده آن را گرفته و می گوید:خدایا به احترام این خانه(کعبه)گناه مرا ببخش،پیامبر پرسید:گناهت چیست؟ مرد گفت:گناه من بزرگتر از آن است که برای شما بگویم،پیامبر فرمود:وای برتو! گناه تو بزرگتر است یا زمین؟  مرد گفت:یارسول الله گناه من بزرگتر است،پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود:وای بر تو!گناه تو بزرگتر است یا کوه ها! مرد گفت:یارسول الله گناه من بزرگتر است،پیامبر فرمود:گناه تو بزرگتر است یا آسمان ها!مردگفت:یا رسول الله گناه من بزرگتر است،پیامبر فرمود:گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟ مردگفت:خداوند بزرگتر و والاتر و برتر است،آنگاه پیامبر فرمود:وای بر تو!بگو ببینم گناهت چیست؟مردگفت:یا رسول الله! من مردی ثروتمند هستم اما هرگاه کسی از من چیزی می خواهد از شدت خست و انگار با شعله ای از آتش به نزدم می آیند،درخواست او چون آتش برای من است،رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم پس از شنیدن این سخن فرمود:از من دور شو و مرا به آتش خودت مسوزان،سوگند به آنکه مرا با هدایت و کرامت برانگیخت،اگر تو در میان کعبه و مقام ابراهیم که مکان مقدسی است بایستی و سالها در آن به نماز مشغول شوی و آنقدر گریه کنی که از اشک چشمانت همچون رودها جاری شود و درختان از آن سیراب شوند،اما در حال مردن،خسیس و از دنیا بروی،خداوند قطعاً تو را در آتش خواهد انداخت،وای بر تو! آیا نمی دانی که خداوند متعال می فرماید: وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ هر کس بخل کند تنها با خود بخل می کند. 📚جامع السعادات نراقی جلد2 صفحه110 https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
:ازدواج وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا الی‌ها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لاَیات لِقوْم یَتَفَکَّرُونَ.  و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید،ودرمیانتان مودّت ورحمت قرار داد،این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند! 📚سوره مبارکه آیه۲۱ وَ أَنکِحُواْ الْأَیَامَی مِنکم وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکم وَ إِمَائکُم إِن یَکُونُواْ فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِه وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم مردان و زنان بی‌همسر خود را همسر دهید،همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز می‌سازد خداوند گشایش‌دهنده و آگاه است 📚سوره مبارکه آیه۳۲ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فَتَّحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ بِالرَّحْمَةِ فِي أَرْبَعِ مَوَاضِعَ عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَ عِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فِي وَجْهِ الْوَالِدَيْنِ وَ عِنْدَ فَتْحِ بَابِ الْكَعْبَةِ وَ عِنْدَ النِّكَاح درهای رحمت آسمان در چهار وقت گشوده میشود: ۱.هنگام بارش باران ۲.زمانی که فرزند به چهره پدر و مادرش مینگرد ۳.هنگام گشوده شدن در کعبه ۴.هنگام برپایی مراسم عقد و عروسی 📚بحار الانوار جلد100 صفحه 221 حضرت علیه السلام أَفْضَلُ الشَّفَاعَاتِ أَنْ تَشْفَعَ بَيْنَ اثْنَيْنِ فِي نِكَاحٍ حَتَّى يَجْمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا. از بهترین شفاعتها،شفاعتبین دو نفر در امر است تا اینکه خداوند آنان را مجذوب یکدیگر گرداند. 📚کافی(ط-الاسلامیه) جلد5 صفحه331 امام جعفر علیه السّلام مَنْ زَوَّجَ أَعْزَباً، كَانَ مِمَّنْ يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. کسی که مجردی را تزویج کند و امکان او را فراهم نماید از کسانی است که در قیامت خداوند به آنان نظر لطف می کند. 📚وسایل الشیعه جلد20 صفحه45 امام موسی علیه السّلام ثَلَاثَةٌ يَسْتَظِلُّونَ بِظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ رَجُلٌ زَوَّجَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ أَوْ أَخْدَمَهُ أَوْ كَتَمَ لَهُ سِرّا سه دسته در روز قیامت،روزی که سایه و پناهی جزء سایه خداوند نیست،در سایه و پناه خدا هستند: ۱.مردی که زمینه برادر مسلمانش را آماده نماید ۲.مردی که به برادر مسلمانش خدمت کن. ۳.کسی که سر برادر مسلمانش را بپوشاند 📚وسائل الشیعه جلد20 صفحه46 امام رضا عليه السّلام فرمود:جبرئيل نازل شد به رسول گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و سلّم گفت:يا محمّدصلّى الله عليه و آله و سلّم خدايت هرآينه به تو سلام مى رساندو مى فرمايد:دختران ودوشيزگان از زنان به منزله ميوه هستند بالاى درخت،زمانى که ميوه بالاى درخت رسيد چاره اى جز چيدن ندارد(بايد آن را چيد)و الّا آفتاب آن را فاسد مى کند و باد(خزان)رنگ آن را تغيير مى دهدو از بين مى رود،به تحقيق دوشيزگان شما وقتى که درک کردند آنچه را که زنان درک مى کنند(يعنى وقتى که به سن بلوغ رسيده و حائض شدند)چاره اى ندارند جز شوهر کردن،و الّا از فتنه و آشوب در امان نمى مانند،رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم پس از شنيدن اين کلام از پيک وحى (جبرئيل)حرکت کرده و به سوى مسجد آمد و جمع کرد مردم را و بر بالاى منبر رفت و اعلام کرد بر مردم آنچه را که جبرئيل به دستور خداى تبارک و تعالى به آن حضرت رسانيده بود،بعد از فرمايشات نبىّ اکرم صلّى الله عليه و آله و سلّم،مردى از ميان مردم برخاست و گفت،يا رسول الله دخترانمان را به چه کسى کنيم؟پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمود:به کفوهايشان،آن مرد گفت:کفوهايشان چه کسانى هستند؟  حضرت فرمود:بعضى از مؤ منان کفوهاى بعضى ديگر هستند و اين جمله را تکرار فرمود.  📚با چه کسي ازدواج کنيم؟ نویسنده استاد اسدالله داستانی بِنيسی https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
*﷽* *زیارت عاشورا را آگاهانه تر بخوانیم* ما در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا داریم که متناسب با آن هجده مقام معنوی را از خدا درخواست می‌کنیم که بعضی از آنها به‌ قدری بالاست که اگر زیارت عاشورا وجود نداشت، نمی‌توانستیم باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد. و اما آن مقام‌ها: ۱- *مقام خونخواهی امام حسین(ع)* ⬅️ان یرزقنی طلب ثارک اینکه کسی بخواهد خونخواهی امام حسین را بکند، مقام خیلی بالایی است، چون خونخواهِ اصلی ابی‌عبدالله، امام زمان(عج) هستند. ‌ ۲- *مقام وجاهت عند الله (آبرومندی نزد خدا)* ⬅️اللهم اجعلنی عندک وجیها ‌ ۳- *مقام معِیَّت (همراهی) با معصوم* ⬅️ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة ⬅️مع امام منصور این درخواست، بسیار ویژه است، چون تمام اولیا آرزویش را داشته‌اند. ‌ ۴- *تمام مراحل زندگی ما، درهم‌ تنیده با معصوم باشد.* ⬅️اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد ‌ ۵- *مقام شهادت* ⬅️و مماتی ممات محمد و آل محمد چون مرگ همه ائمه از امام علی تا امام حسن عسکری علیهم‌السلام، با شهادت بوده. ‌ ۶- *رسیدن به مقام محمود* ⬅️ان یُبِلِّغنی المقام المحمود در قرآن آیه‌ای داریم که به پیامبر(ص) می‌گوید: نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسی. مقام محمود از نگاه بیشتر مفسران، یعنی مقام شفاعت. خود شفاعت شدن، یک مقامی است که به هر کسی نمی‌رسد (لا یملکون الشفاعة... شفاعت به هر کس نمی‌رسد). حالا یک مقامی هست که از شفاعت‌شدن بالاتر است و آن هم مقام شفاعت‌کردن است و ما در این فراز، این را از خدا می‌خواهیم. ‌ ۷- *مقام مشارکت در مصیبت ولیّ معصوم* ⬅️لقد عظمت الرّزِیّة... بک علینا ⬅️و اسئل الله بحقکم... ان یعطینی بمصابی بکم یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم می‌دانم ⬅️الحمد لله علی عظیم رزِیّتی دقیقا در اینجاست که انسان مصیبت را برای خودش می‌داند. داستان زیارت عاشورا، داستانِ یکی‌ شدن با اهل‌بیت است، قرار است از این طریق، به شجره حیات متصل شویم. ‌࿐‌᪥࿐ ۸- *مقام برائت* برای دوری و تبرّی‌ جستن از بعضی جریان‌ها و افراد و نیز بعضی خصوصیت‌ها ⬅️و بالبرائة من اعدائکم ‌࿐‌᪥࿐ ۹- *مقام لعن* این مقام، آنقدر مهم است که در زیارت عاشورا بر سلام اولویت دارد. اول صدتا لعن می‌دهیم و بعد صد سلام ⬅️اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد چهره اصلی برائت و لعن، بعد از ظهور دیده می‌شود، چون ما مردم اصلا تا قبل از ظهور نمی‌فهمیم کسانی که باعث و بانی ماجرای کربلا بوده‌اند، ما را از چه نعمات زیاد و برکات بزرگی محروم کرده‌اند. ما الآن از دنیای بعد از ظهور چیزی نمی‌دانیم و درک نمی‌کنیم. اصل برائت در آن زمان اتفاق می‌افتد. یعنی وقتی ظهور انجام می‌شود و می‌فهمیم چه چیزی را از ما گرفته‌اند، تازه حسّ واقعیِ برائت را درک خواهیم کرد. ‌࿐‌᪥࿐ ۱۰- *مقام سِلم* ⬅️انی سلم لمن سالمکم ⬅️و ولیّ لمن والاکم این مقام، عبارت است از مقام دوستی با دوستان و دوستداران اهل‌بیت، برای تشکیل یک شبکه متحد در راه تحقق منویّات این خاندان. ‌࿐‌᪥࿐ ۱۱- *مقام حَرب* ⬅️حرب لمن حاربکم این مقام، یعنی مقام دشمنی با دشمنان اهل‌بیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر. آیا هرکسی می‌تواند به مقام مجاهدت برسد؟ ‌࿐‌᪥࿐ ۱۲- *مقام ایثار* ایثار یعنی بذل بهترین‌ها، و ما بهترین داشته‌های خود را فدای امام می‌کنیم. ⬅️بابی انت و امی ‌࿐‌᪥࿐ ۱۳-  *مقام قربة الی الله* مقام قرب و نزدیکی به خدا، بالاترین مقام ممکن است، منتها مراتب بالای آن فقط به کمک و دستگیری ولیّ‌ خدا که در این مسیر پیشتاز است، ممکن می‌شود. ⬅️انی اتقرب الی اللّه ⬅️اللهم انی اتقرب الیک ‌࿐‌᪥࿐ ۱۴- *مقام دوستی و نزدیکی به اهل‌بیت* ⬅️انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی... این مقام نیز، امتداد مقام قربة الی اللّه است. ‌࿐‌᪥࿐ ۱۵- *مقام معرفت اهل‌بیت* در حدیث داریم: من مات و لم یعرف امام زمانه ، مات میتة جاهلیة ⬅️اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم ‌࿐‌᪥࿐ ۱۶- *مقام ثبات قدم و اهل تزلزل نبودن* ⬅️ان یثبّت لی عندکم قدم صدق ⬅️ثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین ‌࿐᪥࿐ ۱۷-  *مقام رجعت* هرکسی قادر نیست به این مقام برسد و شخص باید خیلی کارها در این راه انجام دهد. ⬅️ *و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام منصور* ࿐᪥࿐ ۱۸- مقامی که خدا به ما درود بفرستد ⬅️ *اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفرة* 👈🏻در زیارت عاشورا، خیلی از این مقام‌ها و خواسته‌ها را محدود به یک زمان و مکان خاص نمی‌کنیم. ⬅️ *فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیاتی* (  الآن و اینجا و همه روزهای عمرم ) ⬅️ *و لا جعله الله آخر العهد منی* تا ابد باشد و محدود به حال نباشد. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را جدا کرد، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن. اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده،بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست. داستان زندگی هم مثل همین کلم است. ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود. زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
🌸🍃🌸🍃 در زمان پیامبر - ص - جوانی بود او را علقمه می گفتند ، او بیمار شد ، چون به دم مرگ رسید رسول خدا - ص - به مسلمانان از جمله عمار فرمود : بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید . آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید ، حضرت را خبر کردند ، فرمود : مادر او را بیاورید ، چون مادرش حاضر شد ، پیامبر - ص - فرمود : میان تو و علقمه چگونه است ؟ عرض کرد : یا رسول الله ! از وی رنجیده ام . حضرت رو به اصحاب نمود و فرمود : زبان علقمه از خشم مادرش در بند است اگر بی شهادت از دنیا برود . آنگاه حضرت به بلال فرمود : برو و هیزم و هیمه بسیار بیاور تا علقمه را بسوزانیم ! پیرزن فریاد برآورد که یا رسول الله تا به این حد راضی نیستم ، هر چند از وی رنجیده ام ، آخر او پاره تن من است . حضرت فرمود : به آن خدایی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاد ، اگر تو از وی راضی نشوی نماز و روزه و طاعات او قبول درگه حق تعالی واقع نمی شود و او را به آتش می سوزانند ، آن زن عرض کرد یا رسول الله گواه باش که از او راضی شدم و او را حلال کردم . حضرت به بلال فرمود : ببین حال علقمه چطوراست ، بلال چون به در خانه رسید آواز علقمه را شنید که شهادتین می گفت و وفات نمود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آثار توکل [منبر ۲۰ دقیقه ای] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلّیَ اللهُ عَلَى خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین‏ 🌙بیان احکام دست زدن به خط قرآن بدون وضو حرام است و این امر، اختصاص به قرآن کریم ندارد، بلکه شامل همه‌ی کلمات و آیات قرآنی می‌شود، هر چند در کتاب دیگری یا در روزنامه، مجله، تابلو و غیر آنها باشد. همه جای بدن، مانند لب و صورت و غیره هم حکم دست را دارد. 💠داستان [ایجاد انگیزه] یکی از اصحاب پیامبر(ص)، وضع مالی خوبی نداشت و در امرار معاش خانواده اش، دچار مشکل بود. روزی همسرش گفت: مرد! این همه مردم نزد پیامبر (ص) و سلم می روند، از مشکلات و نیازمندی خود می گویند و پیامبر(ص) نیز به آنان کمک می کند. تو هم برخیز به محضر پیغمبر (ص) شرفیاب شو و پولی به عنوان کمکی بگیر. این صحابی به مسجد نزد پیامبر(ص) آمد و تا سلام کرد، پیامبر(ص) فرمودند: «من سألنا اعطیناه و منِ استغنی اغناه الله» هرکس از ما چیزی بخواهد، به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند. مرد با خودش گفت: پیغمبر (ص)با من بود و به خانه برگشت. همسرش گفت: پس چرا از پیش پیامبر (ص) دست خالی برگشتی؟ مرد فرموده ی رسول اکرم(ص) را بازگو کرد. زن نگاهی به او انداخت و گفت: مرد حسابی، این همه آدم دور پیامبر (ص) هستند از کجا معلوم که حضرت با تو بوده است برو و این بار، حاجت خود را برای رسول خدا (ص) مطرح کن. مرد بیچاره باز به مسجد آمد. وقتی خواست سلام کند، حضرت همان کلام سابق را تکرار فرمود، این صحابی نگاهی به اطراف نمود و یقین کرد که پیامبر (ص) روی سخنش با او است. وقتی به خانه پیش همسرش برگشت، زن باز هم قانع نشد و برای بار سوم او را به مسجد فرستاد مرتبه ی سوم نیز رسول الله (ص)همان سخن قبل را تکرار نمود. بنده خدا از مسجد که بیرون آمد، دیگر حوصله بازگشت به خانه و اصرارهای همسرش را نداشت. دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: بارالها حال که پیامبرت این چنین راه نشانم می دهد، من هم از دیگران دست می کشم و فقط بر تو ابراز نیاز می کنم توکل و امیدم را بر تو بستم. همینطور که مشغول قدم زدن و مناجات با پروردگار بود، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد اینکه یکی از ضروریات زندگی مردم مدینه، هیزم و خار و بوته است. مردم برای تأمین سوخت خود، گرم کردن خانه، پختن غذا، آب گرم برای حمام، کوره ی آهنگری و... نیاز به هیزم و بوته دارند. مرد بسم الله گفت و با توکل بر خدا به صحرا رفت و با هر سختی و مشقتی که بود، مقداری هیزم و بوته جمع کرد و به مدینه آورد. آن ها را در بازار فروخت و با پولش مقداری نان و گوشت خرید و شاد و سربلند به خانه رفت. فردا تیشه ای خریداری نمود و توانست هیزم بیشتری جمع آوری کند. هر روز با امیدواری بیشتری کار می کرد و کم کم از این راه به ثروت فراوانی دست یافت، چند شتر و نوکری خرید و از مال دنیا بی نیاز شد. بعد از مدتی وقتی به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله مشرف شد و حضرت از اوضاع و احوال او مطلع گردید، فرمود: «قلت لک، من سألنا اعطیناه و من استغنی اغناه الله» (19) من که به تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می گرداند. ✅بیان موضوع «توکّل» یکى از مهمترین مظاهر ایمان و به معنای تکیه و اعتماد به خداوند متعال و درک این حقیقت است که سود و زیان انسان تنها به دست خداوند است و اثر گذاری همه اسباب در عالم وجود به اذن و اراده الهی است. ➖حقیقت توکّل این است که انسان باور داشته باشد که آنچه در عالم وجود محقق می شود به اذن و اراده خداوند است و تأثیر اسباب و علل طبیعی مستقل از اراده خداوند نیست. در نتیجه انسان متوکل با وجود بهره گیری از اسباب، هرگز آنها را مستقل از اراده خداوند ندیده و در نتیجه به جای اعتماد به اسباب، به خالق آنها اعتماد و تکیه می کند. پیامبر(ص)، تفسیر توکل را از جبرئیل سؤال کرد، جبرئیل گفت: «الْعِلْمُ بِأنَّ الْمَخْلُوقَ لایضُرُّ وَ لا ینْفَعُ وَ لا یُعْطی وَ لا یمْنَعُ، وَ اسْتِعْمالِ الْیأس مِنَ الْخَلْقِ، فَاذا کانَ الْعَبْدُ کذلِک لَمْ یعْمَلْ لِاحَدٍ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یرْجِ و لم یخَفْ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یطْمَعْ فی احَدٍ سِوَی اللَّهِ، فَهذا هُوَ التَّوَکلُ». توکل علم به این است که سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها نا امید بود و اگر بنده اى به این مرتبه از معرفت برسد، جز براى خدا کارى انجام ندهد و جز او به کسى امیدوار نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم طمع به کسى ندارد. این همان توکل بر خدا است.(۱) 🔻 ادامه دارد 👇👇
🟢برطرف شدن شبهات شبهه ها و وسوسه های فکری، عاملی برای پیروزی و موفقیت ابلیس و شیاطین در مقابله آنها با انسان می باشد، یکی از آثار مهم توکل، برطرف شدن این شبهات است. قال علی علیه السلام: مَنْ تَوَکلَ عَلَی اللَّهِ سُبْحانَهُ اضائَتْ لَهُ الشُّبُهاتُ». کسی که به خداوند توکل کند، شبهه ها برای وی روشن می شود.(۱۰) 🟢 برطرف شدن یأس و نا امیدی توکل در مقابل یاس و ناامیدی حاصل شده از گناهان، برای افزایش امیدواری به غفران و بخشش اثری بسیار مهم دارد. الَّهِی انْ کانَ قَلَّ زادی فِی الْمَسیرِ الَیک فَلَقَدْ حُسْنُ ظَنّی بِالتَّوَکلِ عَلَیک، وَ انْ کانَ جُرْمی قَدْ اخافَنی مِنْ عُقُوبَتِک فَانَّ رَجائی قَدْ اشْعَرَنی بِالْامْنِ مِنْ نَقِمَتِک». خدایا اگر توشه ام در مسیر تو کم بوده ولی گمان نیک با توکل به تو داشته ام، و اگر گناهم مرا از عقوبت تو می ترساند، ولی امیدواریم، اطمینان و ایمنی از انتقامت به من داده است.(۱۰) 🟢توانمندی و روحیه مندی توکل به خداوند در مشکلات، پشتوانه ای محکم بوده و انسان ضعیف را به مبدأ قدرت و توان متصل می سازد. ➖پیامبر (ص) فرمود : «مَن أحَبَّ أن یَکُونَ أقوَی النّاسِ فَلیَتَوَکَّل عَلَی اللهِ»کسی که دوست دارد قوی‌ترین مردم باشد باید بر خدا توکل کند .(۱۱) ➖خداوند، خطاب به پیامبرش می فرماید: « فَاعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکلْ عَلَی اللَّهِ وَ کفی بِاللَّهِ وَکیلًا.»به آنها اعتنا مکن، و به خداوند توکل نما، تا او یار و مدافع تو باشد.(۱۲) آیه ذیل که در آغاز بحث گذشت نیز متوکل را امیدوار می سازد به اینکه خداوند خود کفیل انجام امور متوکل است. «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَی ءٍ قَدْراً».و هرکسی بر خدا توکل کند، او کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان او را به انجام می رساند و او برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.(۱۳) و امام رضا علیه السلام در بیان کفایت خداوند فرموده اند: «حَسْبِی الرَّبُ مِنَ الْمَربُوبینَ، حَسْبِی الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقینَ، حَسْبِی الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقینَ، حَسْبِی اللَّهُ ربُّ العالَمینَ، حَسْبی مَنْ هُوَ حَسْبی، حَسْبی مَنْ لَمْ یزَلْ حَسْبی، حَسْبی مَنْ کانَ مُذْکنْتُ لَمْ یزَلْ حَسْبی، حَسْبِی اللَّهُ لا الهَ الّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ العَظیمِ.»خدای رب العالمین، خدای خالق، خدای رازق، خدای پروردگار جهان ها مرا کافی از دیگران است، او مرا کافی است، کافی است مرا آنکه همیشه مرا کافی بود و از زمان وجودم مرا کافی بوده است آن که واحد بی شریک است مرا کافی است به او توکل می کنم و او پروردگار عرش با عظمت است.(۱۴) حضرت امیر علیه السلام در همین باره فرموده است:«التَّوَکلُ خَیرُ عِمادٍ».توکل بهترین تکیه گاه است. ➖به دنبال حصول اثر سابق، قلب انسان متوکل تقویت یافته و سختی پیش آمده را در مقابل عظمت خداوند و توان لامتناهی او کوچک می شمارد و آماده دریافت فیض حقّ می شود. حضرت امیر علیه السلام ریشه قوت قلب را توکل معرفی نموده است. «اصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوکلُ عَلَی اللَّهِ»ریشه قوت قلب، توکل بر خداوند است.(۱۵) 🟢عدم نگرانی از حوادث در قرآن کریم در حال زندگی کردن و غصه گذشته را نداشتن و نگران آینده نبودن معیار دوستی خداوند دانسته شده است ؛ «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند! ➖انسان مؤمن متوکل از حوادث روزگار و از اقبال و ادبار اهل روزگار واهمه ای ندارد. خداوند می فرماید:« فَاَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللهِ وَ کَفی بِاللهِ وَکیلاً ».  به آن‌ها اعتنا مکن [ و از نقشه های آن‌ها وحشت نداشته باش ] و توکل بر خدا کن و کافی است که او یار و مدافع تو باشد . ➖و می فرماید«فَاِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِیَ اللهُ لا إلهَ اِلّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیمِ ». اگر آن‌ها روی [ از حق ] بگردانند [ نگران مباش ] بگو خداوند مرا کفایت می‌کند ، هیچ معبودی جز او نیست ، بر او توکّل می‌کنم و او صاحب عرش بزرگ است [ و همه ی عالم در قبضه ی قدرت اوست و تمام قدرت‌ها در برابر قدرت او ناچیز است ] . ➖ در آیه نورانی دیگری میخوانیم«وَ ما تَوفیقی اِلّا بِاللهِ عَلَیهِ تَوکَّلتُ وَ اِلَیهِ اُنیبُ» . و توفیق من جز به خدا نیست ، تنها بر او توکل دارم و تنها به سوی او باز می‌گردم . 🔻 ادامه دارد 👇👇
💠داستان از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود هنگامى که ابراهیم علیه السلام را بالاى منجنیق گذاشتند و مى خواستند او را در آتش بیفکنند، جبرئیل به ملاقاتش آمد و پس از سلام گفت آیا نیازى دارى که به تو کمک کنم؟ ابراهیم در جواب گفت: به تو نیاز ندارم.  جبرئیل گفت: پس از خدا نیازت را بخواه. و ابراهیم علیه السلام جواب داد: «حَسْبِی مِنْ سُؤَالِی عِلْمُهُ بِحَالِی»؛ همین قدر که از حال من آگاه است کافى است.و سرانجام براى این که کار خود را به خدا واگذاشت و به او اعتماد کرد آتش بر او گلستان شد که: «قُلْنا یا نارُ کونى بَرْدا وَسَلاما عَلى ابْراهیمَ»؛ و ما گفتیم اى آتش سرد و سالم بر ابراهیم باش. 💠داستان عارفی گفته شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان بدنم را می‌لرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیده‌ام و طعمه درندگان بیابان نخواهم شد. به نزدیک صدای خروس رسیدم، خرابه‌ای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هر چه داشتم غارت کردند. ناراحت و عبوس به گوشه دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟ خوابیدم. در عالم رویا خبرم دادند، توکل کردی باید تا آخر می‌رفتی، وقتی صدای خروس را شنیدی ترست از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکلت کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت، که خروس بود رها کنند پس گرفتار راهزنان شدی. سحر برخیز و به خرابه برگرد. طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم ۳ گرگ راهزنان را طعمه خود کرده‌اند و هر چه از من به تاراج برده‌بودند آنجا بود. ‌‌‌‌به خداوند توکل کن و کار وامور خویش به او بسپارکه او توکل کنندگان  را دوست میدارد وکارشان را به سرانجام میرساند. ــــــــــــــــــــــــــــ 📎پی نوشتها ۱.معاني الأخبار ،ص۲۶۱ ۲.الکافی، ج۲،‌ ص۶۵. ۳.مشكاة الأنوار ،ص۳۲۴. ۴.نحل/۹۹. ۵.یونس/۸۵. ۶.غرر الحکم/۱۳۷۴ ۷.بقره/۱۵۵. ۸..شرح نهج البلاغة ، ج۲۰ ص۲۸۹. ۹.غرر الحكم/۸۹۸۵. ۱۰.مناجات الراغبین ۱۱. الأمالى ، صدوق ، ص۳۸۱. ۱۲.نسا/۸۱. ۱۳.طلاق/۳. ۱۴.مفاتیح الجنان ۱۵.غرر الحكم /۳۰۸۲ 👈قبلا مبحثی در ارتباط با توکل تقدیم شده است اینجا و این مبحث با بهره مندی از سخنرانی حجت الاسلام واعظ قمی تقدیم می شود. 🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
:خوش اخلاقی وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنًا با مردم به سخن بگویید. 📚سوره مبارکه آیه۸۳ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ....َ [ ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ]ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺮم ﺧﻮیﺷﺪی،ﻭﺍﮔﺮ ﺩﺭﺷﺖ ﺧﻮی ﻭ ﺳﺨﺖ ﺩﻝ ﺑﻮﺩی ﺍﺯ ﭘﻴﺮﺍﻣﻮﻧﺖ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ.... 📚سوره مبارکه ١٥٩ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻮ ﺑﺮ ﺑﻠﻨﺪﺍی ﺳﺠﺎﻳﺎﻱ ﺍﺧﻠﺎﻗی ﻋﻈﻴﻤﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭی. 📚سوره مبارکه ٤ پيامبر صلّى الله عليه و آله ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُنَّ قَالَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ،عرض شد:اى رسول خدا ! آنها كدامند؟ فرمودند: ۱.بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند. ۲. كه با آن در ميان مردم زندگى كند. ۳.پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد. 📚بحارالانوار(بیروت)جلد 66 صفحه 386 حدیث 49 امام عليه السّلام تَحَرِّى الصِّدْقِ وَ تَجَنُّبُ الْكَذِبِ اَجْمَلُ شيمَةٍ وَ اَفْضَلُ اَدَبٍ راستگو بودن و پرهيز نمودن از دروغ،زيباترين و بهترين ادب است. 📚تصنیف غررالحکم217 حدیث 4294 امام عليه السّلام لا عَيْشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ هيچ زندگى گواراتر از و رفتار پسنديده نيست. 📚تحف العقول صفحه 360 روزی حضرت علی علیه السّلام از سوی پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند،پیکارکند،آن حضرت،یکی از آن سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آورد،پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم،اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند،فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد،در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل شد و عرض کرد:خدای متعال می فرماید:یکی از این دو نفر را که مردی و سخاوتمند است،عفو کن،آن گاه پیامبر از قتل او صرف نظر کرد،وقتی آن فرد دانست که به سبب داشتن این دو صفت نیکو،مورد عفو الهی قرار گرفته است،شهادتین را گفت و اسلام آورد،و رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم درباره وی فرمود:او از کسانی است که وسخاوتش،او را به سمت بهشت کشانید. 📚ماهنامه طوبی شماره 10 صفحه52 سعدبن‌معاذیکی از بهترین اصحاب و یاوران پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم بود،او بزرگ و آقای انصار واز نخستین کسانی از مردم مدینه بود،که اسلام آورد و پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را به مدینه دعوت کرد،او بازوی ولایت و رسالت بود،وقتی که خبر رحلت سعدبن‌معاذ را به پیامبر دادند،آن حضرت به سرعت با پای پیاده و برهنه به سوی جنازه سعدبن معاذ شتافتند در حالی که در بین راه عبا از دوش مبارکشان افتاد و حضرت اعتنایی نکردند،به هنگام تشییع جنازه سعدبن معاذ دیدند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در پشت تابوت،سمت راست تابوت،جلوی تابوت و سمت چپ تابوت حرکت می‌کنند،پرسیدند:یا رسول الله،این چه حالی است که از شما می‌بینیم؟!فرمودند:به خدا،دستم در دست برادرم جبرائیل است که مرا دور تابوت سعدبن معاذ طواف می‌دهد،اینک جبرائیل و میکائیل به همراه هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه سعد شرکت کرده‌اند،پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم با دست مبارک خویش بدن مطهر سعد را درون قبر گذاشت وبرای او از خداوند طلب مغفرت فرمود،مادر سعدبن معاذوقتی این صحنه را دید،خطاب به فرزندش سعدبن معاذگفت:یا سعد،هنیئاً لَکَ الجنّةُ:فرزندم، بهشت گوارای وجودت باد،پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم با شنیدن این جمله چهره درهم کشیدوبا ناراحتی و عتاب فرمود:مادر سعدبن معاذ!درباره امر پروردگار این‌گونه با قاطعیت سخن مگو!همینک قبر،چنان فشاری بر فرزندت سعد وارد ساخت که شیری که در دوران کودکی از سینه تو نوشیده بود،از سر انگشتانش خارج شد،همه مات و مبهوت مانده بودند،آخر چرا؟کسی که هفتادهزار ملک به تشییع جنازه‌اش آمده‌اندو پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با دست خویش او را دفن کرده و برایش طلب مغفرت فرموده‌اند،چرا باید چنین فشار قبری داشته باشد؟حضرت در پاسخ فرمودند آری،برای آن که با اهل و عیالش اندکی بد بوده است. 📚بحار الانوار جلد21 صفحه257
🔴 نکند این شخص محترم امام زمان(ع) باشد آیت الله شهاب الدین مرعشی نقل کرده اند که: وقتى در سامراء اقامت داشتم، شبى براى زیارت حضرت سیّد محمّدعلیه السّلام از سامراء بیرون رفته و راه را گم نمودم. پس از یاس از زندگى خود بخاطر تشنگى فوق العاده و گرسنگى ورزیدن باد سموم در قلب الاسد، بیهوش شده روى خاک‌هاى گرم افتادم؛ ولى دفعتاً چشم باز کردم و سر خود را بر زانوى شخصى دیدم. 🍃آن شخص کوزه آبى به لب من رسانید که تاکنون نظیر آن آب را در گوارایى و شیرینى نیاشامیده بودم. پس از خوردن آب، سفره نان را باز نمودم. دو سه قرص نان ارزن در آن بود. پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهرى جارى در اینجا وجود دارد. خود را در آن شستشو بده! 🍃من گفتم: در اینجا نهرى نیست وگرنه من این قدر تشنه نمى شدم که مشرف به هلاکت باشم .آن مرد عرب فرمود: این آب است که در اینجا جارى است. من به مجرد صادر شدن این کلمه از آن شخص عرب، دیدم در آنجا نهر باصفایى است و تعجّب کردم که نهر آب در کنار من بوده و من از تشنگى و عطش بسیار، نزدیک به هلاک شدن بوده ام! 🍃سپس آن مرد عرب از من پرسید قصد کجا دارى؟ گفتم حرم مطهّر سیّد محمّد (علیه السّلام) آن شخص عرب فرمود: این هم حرم سیّد محمّد است. 🍃من مشاهده کردم، دیدم نزدیک بقعه سیّد محمّد هستم و حال آنکه محلى که در آنجا راه را گم کرده بودم قادسیه بود و مسافت فراوانى از آنجا تا مرقد سیّد محمّد وجود داشت . در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب از وى استفاده فراوان بردم و مطالبى چند را برایم توضیح داد. 🍃از سفارشها و توصیه هاى وى تاءکید بر تلاوت قرآن مجید، انکار تحریف قرآن، نیکى به والدین، رفتن به زیارت بقاع متبرکه و امامزادگان، احترام به ذریه علوى، خواندن نماز شب، ذکر تسبیح حضرت زهراعلیهاالسّلام و تاکید در زیارت حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام بود. 🍃در این هنگام به فکرم خطور کرد که نکند این شخص محترم همان امام زمان (عج ) باشد. با بروز این فکر در ذهنم ناگهان آن شخص عرب از نظرم ناپدید گردید و چقدر متاسف شدم که یار در کنارم بود و گمشده ام را یافته بودم اما او را نشناختم. 📚کرامات مرعشیّه؛ علی رستمی چافی ➥شیخ احمد ڪـافی
🔴 روزی که راه پیشگوئی برای همیشه بسته شد... «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ» «مگر آن‌كس‌ كه استراق سمع كند و دزدانه گوش فرا دهد كه «شهابى آشكار» او را تعقيب مى‌كند و مى‌راند.» (حجر/ ۱۸) 🌕 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ مَنَعَ السَّمَاءَ بِهَذِهِ النُّجُومِ فَانْقَطَعَتِ الْکِهَانَهًُْ فَلَا کِهَانَهًَْ» با بعثت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله خداوند عزّوجلّ آسمان را به‌وسیله‌ٔ این ستارگان از استراق‌سمع شیاطین حفظ نمود و در نتیجه راهِ پیشگویی بسته شد و دیگر خبردادن از آینده وجود ندارد!» 🌕 امام کاظم علیه‌السلام نیز فرمودند: «أَنَ الْجِنَ کَانُوا یَسْتَرِقُونَ السَّمْعَ قَبْلَ مَبْعَثِهِ فَمُنِعَتْ فِی أَوَانِ رِسَالَتِهِ بِالرُّجُومِ وَ انْقِضَاضِ النُّجُومِ وَ بُطْلَانِ الْکَهَنَهًِْ وَ السَّحَرَهًِْ»؛ «جنّیان قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، در آسمان‌ها استراق‌سمع می‌کردند و در ابتدای پیامبری آن حضرت بود که با رانده‌شدن و فرودآمدن ستارگان بر سرشان از این‌کار منع شدند و در نتیجه پیشگویی و جادوگری باطل گردید» 📗تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۷،ص۴۶۰ 📗بحارالأنوار، ج۶۰، ص۲۸۰ 📗دعایم الإسلام، ج۲، ص۱۴۲ 📗مستدرک الوسایل، ج۱۳، ص۱۱۰ ➥ شیخ احمد ڪـافی
‌🔴 پاسخ شهید کافی به زن بی‌حجاب آقای کافی نقل می کردند:داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد.می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه. برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ بردار یکی بشینه.نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم: این خانم ماست. گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟ همه خندیدند. گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم. یهو یه چیزی به ذهنم رسید. بلند گفتم: آقای راننده! زد رو ترمز. گفتم: این چیه بغل ماشینت؟ گفت: آقاجون، ماشینه! ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟! گفتم: چرا؟! دیدم. ولی این چیه روش کشیدن؟ گفت: چادره روش کشیدن دیگه! گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟ گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ، انگولکش نکنن ، خط نندازن روشو ...گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟ گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه! کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن! "منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم". ➥ شیخ احمد ڪـافی
(1) لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت: یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟ رسول خدا فرمود: - آری! به آسمان نگاه می کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود. فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند: ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود. خداوند به آن فرشتگان فرمود: تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم.(1) (2) نوبت را رعایت کنید! روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست، حضرت نیز قدری شیر دوشید و کاسه شیر را به دست وی داد، در این حال، حسین علیه السلام از جای خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد. حضرت فاطمه علیه السلام که این منظره را تماشا می کرد عرض کرد: - یا رسول الله! گویا حسن را بیشتر دوست داری؟ پاسخ دادند: - چنین نیست، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود.(2) (3) گریه پیامبر صلی الله علیه و آله رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان ام سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه و زاری شد. ام سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود: خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان! خدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروههایی که از آنها نجاتم داده ای بر نگردان! خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وا مگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار! در این هنگام، ام سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند. ام سلمه گفت: - یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وا نگذارد، پس وای بر احوال ما! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: - چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را (3) خداوند لحظه ای به خود وا گذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!(4)📚
(4) رعایت حجاب در نزد نابینا! ام سلمه نقل می کند: در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم. یکی از همسرانش به نام میمونه نیز آنجا بود. در این هنگام، ابن ام مکتوم که نابینا بود به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله به من و میمونه فرمود: - حجاب خود را در برابر ابن مکتوم رعایت کنید! پرسیدم: - ای رسول خدا! آیا او نابینا نیست؟ بنابراین حجاب ما چه معنی دارد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: - آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی بینید؟ زنان نیز باید چشمانشان را از نامحرم ببندند.(5) (5) بد خلقی فشار قبر می آورد! به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ فوت کرده. پیغمبر صلی الله علیه و آله با اصحابشان از جای برخاسته، حرکت کردند. با دستور حضرت - در حالی که خود نظارت می فرمودند - سعد را غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و کفن، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند. در تشییع جنازه او، پیغمبر صلی الله علیه و آله پا برهنه و بدون عبا حرکت می کرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را می گرفت، تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آنرا بر طرف کردند و پس از آن فرمودند: - من می دانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام می دهد محکم باشد. در این هنگام، مادر سعد کنار قبر آمد و گفت: - سعد! بهشت بر تو گوارا باد! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: - مادر سعد! ساکت باش! با این جزم و یقین از جانب خداوند حرف نزن! اکنون سعد گرفتار فشار قبر است و از این امر آزرده می باشد. آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم که همراه پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند، عرض کردند: یا رسول الله! کارهایی که برای سعد انجام دادید نسبت به هیچ کس دیگری تا کنون انجام نداده بودید: شما با پای برهنه و بدون عبا جنازه او را تشییع فرمودید. رسول خدا فرمود: ملائکه نیز بدون عبا و کفش بودند. از آنان پیروی کردم. عرض کردند: گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را می گرفتید! حضرت فرمود: چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او می گرفت من هم می گرفتم! عرض کردند: - یا رسول الله صلی الله علیه و آله بر جنازه سعد نماز خواندید و با دست مبارکتان او را در قبر گذاشتید و قبرش را با دست خود درست کردید، باز می فرمایید سعد را فشار قبر گرفت؟ حضرت فرمود: - آری، سعد در خانه بد اخلاق بود، فشار قبر به خاطر همین است!(6) (6) دوازده درهم با برکت شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید دید لباس کهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقدیم نمود و عرض کرد: یا رسول الله! با این پول لباسی برای خود بخرید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: پول را بگیر و پیراهنی برایم بخر! علی علیه السلام می فرماید: - من پول را گرفته به بازار رفتم پیراهنی به دوازده در هم خریدم و محضر پیامبر بر گشتم، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن را که دید فرمود: این پیراهن را چندان دوست ندارم ارزانتر از این می خواهم، آیا فروشنده حاضر پس بگیرد؟ علی می فرماید: من پیراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ایشان رساندم، فروشنده پذیرفت. پول را گرفتم و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتادیم تا پیراهنی بخریم. در بین راه، چشم حضرت به کنیزکی افتاد که گریه می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک رفت و از کنیزک پرسید: - چرا گریه می کنی؟ کنیز جواب داد: - اهل خانه به من چهار درهم دادند که متاعی از بازار برایشان بخرم. نمی دانم چطور شد پول ها را گم کردم. اکنون جرات نمی کنم به خانه بر گردم. رسول اکرم صلی الله علیه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به کنیزک داد و فرمود: هر چه می خواستی اکنون بخر و به خانه بر گرد. خدا را شکر کرد و خود به طرف بازار رفت و جامه ای به چهار درهم خرید و پوشید. در بر گشت بر سر راه برهنه ای را دید، جامه را از تن بیرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پیراهنی به چهار درهم باقیمانده خرید و پوشید سپس به طرف خانه به راه افتاد. در بین راه، باز همان کنیزک را دید که حیران و اندوهناک نشسته است. فرمود: چرا به خانه ات نرفتی؟ - یا رسول الله! دیر کرده ام، می ترسم مرا بزنند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: - بیا با هم برویم. خانه تان را به من نشان بده، من وساطت می کنم که از تقصیراتت بگذرند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اتفاق کنیزک راه افتاد. همین که به جلوی در خانه رسیدند کنیزک گفت: - همین خانه است
. رسول اکرم صلی الله علیه و آله از پشت در با صدای بلند گفت: - ای اهل خانه سلام علیکم! جوابی شنیده نشد. بار دوم سلام کرد. جوابی نیامد. سومین بار سلام کرد، جواب دادند: - السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: - چرا اول جواب ندادید؟ آیا صدای مرا نمی شنیدید؟ اهل خانه گفتند: - چرا! از همان اول شنیدیم و تشخیص دادیم که شمایید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: - پس علت تأخیر چه بود؟ گفتند: - دوست داشتیم سلام شما را مکرر بشنویم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: - این کنیزک شما دیر کرده، من اینجا آمدم تا از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنید. گفتند: - یا رسول الله! به خاطر مقدم گرامی شما این کنیزک از همین ساعت آزاد است. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله با خود گفت: خدا را شکر! چه دوازده درهم با برکتی بود، دو برهنه را پوشانید و یک برده را آزاد کرد!(7)📚
(7) سفارش هایی از پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه ای بنمایند. حضرت این گونه توصیه فرمودند: - من به تو سفارش می کنم برای خدا شریک قرار ندهی، اگر چه در آتش بسوزی و شکنجه ببینی! پدر و مادرت را نیز اذیت مکن و به آنان نیکی کن، زنده باشند یا مرده. اگر دستور دهند که از خانواده و زندگیت دست برداری چنین کن! و این نشانه ایمان است. آنچه که اضافه داری در اختیار برادر دینی ات بگذار! در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش! به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر آنان ببار! هر کدام از مسلمانان را دیدار کردی سلام برسان! مردم را به سوی اسلام دعوت کن! بدان که هر کارگشایی تو ثواب بنده آزاد کردن را دارد، بنده ای که از فرزندان یعقوب است. بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرامند.(8) (8) گریه برای یتیمان در جنگ احد بسیاری از رزمندگان اسلام، از جمله، حضرت حمزه علیه السلام به شهادت رسیدند. به طوری که شایع شد که شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نیز شهید شده اند. زن های مدینه به سوی احد حرکت کردند. فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در میان آنان بود. پس از آنکه دریافتند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سالم است به مدینه بازگشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز با کمی فاصله به طرف مدینه حرکت نمود. زنان بار دیگر گریه کنان به استقبال شتافتند. در این وقت زینب دختر جحش محضر پیامبر گرامی رسید. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: - صبور و پایدار باش! گفت: - برای چه؟ فرمود: - در شهادت برادرت عبدالله. گفت: - شهادت برای او گوارا و مبارک باد! فرمود: - صبر کن! گفت: - برای چه؟ فرمود: - درباره شهادت داییت حمزه علیه السلام. گفت: - همه از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم، مقام شهادت برای او مبارک باد! پس از چند لحظه، دوباره پیامبر صلی الله علیه و آله رو به زینب کرد و اظهار فرمود: - صبور باش! گفت: - دیگر برای چه؟ فرمود: - به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر. زینب تا این جمله را شنید با صدای بلند گریه کرد و به طور جانگدازی ناله سر داد. او در پاسخ کسانی که می گفتند. - چرا برای شوهرت چنین گریه می کنی؟ پاسخ داد: - گریه ام برای شوهرم نیست، چرا که او به فیض شهادت در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده، بلکه گریه ام برای یتیمان اوست، که اگر سراغ پدر را بگیرند، چه جوابی به آنان بدهم؟(9) (9) با دوستان، مدارا! رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست، به طوری که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود: - دو نفر از امت من می آیند و در پیشگاه پروردگار قرار می گیرند؛ یکی از آنان می گوید: خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال می فرماید: حق برادرت را بده! عرض می کند: خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده متاعی دنیوی هم که ندارم. آنگاه صاحب حق می گوید: پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن! پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود: آن روز، روزی است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسی حمل کند. خداوند به آن کس که حقش را می خواهد می فرماید: چشمت را برگردان، به سوی بهشت نگاه کن، چه می بینی؟ آن وقت سرش را بلند می کند، آنچه را که موجب شگفتی اوست - از نعمت های خوب - می بیند، عرض می کند: پروردگارا! اینها برای کیست؟ می فرماید: برای کسی است که بهایش را به من بدهد. عرض می کند: چه کسی می تواند بهایش را بپردازد؟ می فرماید: تو. می پرسد: چگونه من می توانم؟ می فرماید: به گذشت تو از برادرت. عرض می کند: خدایا! از او گذشتم. بعد از آن، خداوند می فرماید: دست برادر دینی ات را بگیر و وارد بهشت شوید! آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید!(10)
(10) تلاش یا راه توانگر شدن! شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید تا چیزی درخواست کند. شنید که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: هر که از ما بخواهد به او می دهیم و هر که بی نیازی پیشه کند خدایش بی نیاز کند. مرد بدون آنکه خواسته اش را اظهار کند، از محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامی آمد و بی پرسش برگشت. تا سه بار چنین کرد. روز سوم رفت و تیشه ای به عاریت گرفت، بالای کوه رفت و هیزم گرد آورد و در بازار به نیم صاع جو (تقریباً یک کیلو و نیم) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد. بعد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: - نگفتم هر که از ما خواهشی کند به او می دهیم و اگر بی نیازی پیشه کند، خدایش توانگر سازد!(11) (11) علی علیه السلام از عدالت می گوید یکی از خصوصیات حضرت علی علیه السلام این بود که بیت المال را به طور مساوی میان مردم تقسیم می کرد و بین مسلمانان تبعیض قایل نمی شد؛ این امر باعث شده بود، برخی از طرفداران تبعیض و انحصار طلب ها به معاویه بپیوندند. عده ای از دوستان علی علیه السلام به حضور حضرت رسیدند و گفتند: - چنانچه افراد سیاس و انحصار طلبها را با پول راضی کنی، برای پیشرفت امور شایسته تر است. امام علی علیه السلام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود: - آیا نظرتان این است به کسانی که تحت حکومت من هستند ظلم کنم و حق آنان را به دیگران بدهم و با تضیع حقوق آنان یارانی دور خود جمع نمایم؟ به خدا سوگند! تا دنیا وجود دارد و تا آفتاب می تابد و ستارگان در آسمان می درخشند، این کار را نخواهم کرد. اگر مال، از آن خودم بود آن را به طور مساوی تقسیم می کردم، چه رسد به اینکه مال، مال خداست. سپس فرمود: - ای مردم! کسی که کار نیک را در جای نادرست انجام داد، چند روزی نزد افراد نااهل و تاریک دل مورد ستایش قرار می گیرد و در دل ایشان محبت و دوستی می آفریند؛ ولی اگر روزی حادثه بدی برای وی پیش بیاید و به یاریشان نیازمند شود، آنان بدترین و سرزنش کننده ترین دوستان خواهند شد.(12) (12) در وادی یابس چه گذشت؟ ابو بصیر می گوید: از امام رضا (ع) در مورد سوره والعادیات پرسیدم، امام (ع) فرمود: این سوره در ماجرای وادی یابس (بیابان خشک) نازل شده است. پرسیدم: قضیه وادی یابس از چه قرار بود. امام صادق علیه السلام فرمود: - در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را بکشند. جبرئیل جریان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهی چهار هزار نفری به سوی ایشان فرستاد که البته بی نتیجه بازگشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله در مرحله آخر علی علیه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوی وادی یابس رهسپار نمود. حضرت علی علیه السلام با سپاه خود به طرف بیابان خشک حرکت کردند. به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهی علی علیه السلام روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. علی با جمعی از اصحاب به سوی آنان رفتند. هنگامی که در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمی دارید؟ علی علیه السلام در پاسخ فرمود: - من علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم، شما را به شهادت یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنم. اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید. ایشان گفتند: - سخن تو را شنیدیم، آماده جنگ باش و بدان که ما، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت! وعده ما صبح فردا. علی علیه السلام فرمود: - وای بر شما! مرا به بسیاری جمعیت خود تهدید می کنید؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک می جوییم: ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم دشمن به پایگاههای خود بازگشت و سنگر گرفت. علی علیه السلام نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام، علی علیه السلام فرمان داد مسلمانان مرکب های خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل برای حمله صبحگاهی باشند. وقتی که سپیده سحر نمایان گشت، علی علیه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوی دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیری نمی فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند. حملهه چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقی سپاه اسلام، اغلب آنان به هلاکت رسیدند. در نتیجه، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست
مسلمین افتاد. جبرئیل امین، پیروزی علی علیه السلام و سپاه اسلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی، مسلمانان را از فتح مسلمین باخبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند! پیامبر صلی الله علیه و آله و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال علی علیه السلام شتافتند و در یک فرسخی مدینه، سپاه علی علیه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت علی علیه السلام هنگامی که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانی) علی علیه السلام را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام قدردانی می کردند و کثرت غنایم جنگی و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر می گذراندند. در این حال، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزی سوره عادیات به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وحی شد: والعادیات ضبحاً، فالموریات قدحاً، فالمغیرات صحباً، فأثرن نفعاً فوسطن به جمعاً... (13) اشک شوق از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر گشت، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به علی علیه السلام فرمود: اگر نمی ترسیدم که گروهی از امتم، مطلبی را که مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنی می گفتم که از هر کجا عبور کنی خاک زیر پای تو را برای تبرک برگیرند!(14)