💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۴
✍اسلم که شهید میشود، "انس بن حارث" که بیش از هفتاد سال سن دارد و روزگاری در لشکر و دوشادوش پیامبر شمشیر میزده، دلش دلبری برای خدا و مولایش را میخواهد، پس رخصت میگیرد و امام با لبخند مهربانی میفرماید:
_«ای شیخ، خدا از تو قبول کند»
انس پارچه ای بر ابروان پر پشت و سفید میبندد و شالی هم به کمرش، انگار که نه هفتاد سال و بلکه نوجوانی تیزپاست، به میدان میشتابد و همزمان با حمله رجز میخواند:
_« آگاه باشید که خاندان علی بن ابیطالب پیرو خدا هستند و بنی امیه پیرو شیطان»
انس عاشق مولایش علیست و نام علی رمز جنگیدن این پیر جنگاور شده، پیش میرود و کافران را میکشد و پس از جنگی شجاعانه او هم به دیدار معبود میشتابد درحالیکه محاسن سفیدش با خون سرش خضاب شده...
اینک نوبت "وهب" است، همو که با همسر جوان و مادرش، تازه به دین اسلام درآمدند.
وهب اجازه میدان میگیرد و بر سپاه دشمن یورش میبرد و مادرش درحالیکه اشک شوق میریزد، هنرنمایی فرزندش را به نظاره نشسته...
عدهای را به خاک و خون کشیده و خود هم زخمی شده، وهب برمیگردد و به مادر میگوید:
_حال از من راضی شدی؟
مادر با لحنی قاطع میگوید :
_نه!
همگان تعجب میکنند و مادر ادامه میدهد:
_پسرم وقتی از تو راضی میشوم که در راه حسین کشته شوی..
انگار خداوند تمام عظمتها را میخواهد به یکباره در صحرای کربلا به تصویر کشد.. مادری با مرگ جگر گوشهاش از او راضی میشود!! و خوب میداند که این مرگ زندگی ابدی زیبایی را برای او و فرزندش در پی دارد
همسر وهب که او هم به تاسی از شوهرش تازه مسلمان شده و هنوز دلش در گرو مهر شوهرش است میگوید:
_وهب مرا به داغ خود مبتلا نکن..
حال وهب بین دو راهی گیر کرده، عشق همسر جوانش یا عشق حسین و خدایش؟! و شیر پاکی که خورده او را به بهترین راه،راهنمایی میکند، او عشق عالم هستی را برمیگزیند و سر به آستان ارادت حسین میساید و دوباره به میدان برمیگردد.
سپاه شمر او را دوره میکند، این شیرجوان دشت کربلا تعدادی را به درک واصل میکند و سپس سپاه شمر هر دو دستش را قطع میکند و سپس او را از نفس میاندازند و سر وهب را جدا میکنند و در دامن مادر وهب میاندازند و منتظرند که مادر وهب آه و ناله و گریه سر دهد
اما این شیرزن تازه مسلمان، انگار اسلام را بهتر از کهنه مسلمانانی که در مقابل خون خدا قد علم کرده اند میشناسد، سر فرزند را برمیدارد و میبوسد و با لبخند میگوید:
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۵
✍من از تو راضی ام که پیش خدا و رسولش مرا سرافراز کردی
و سپس از جا برمیخیزد، به سمت خیمه میرود و عمود خیمه را میکشد و با همان چوب به سپاهیان شمر حمله میکند و دو سرباز را میکشد...
همه مبهوتند از حرکت مادری که در داغ جوانش است، اینجاست که امام میفرماید:
_«ای مادر وهب! به خیمه ها برگرد خدا جهاد را از زنان برداشته»
او به خیمه برمیگردد اما به مقصود نرسیده چون میخواست آنقدر از سربازان بکشد تا جانش را فدای حسین زهرا نماید و کشته شود، امام که خوب میداند مادر وهب چه فکری در سرداشت رو به او میفرماید:
_«تو و پسرت روز قیامت با پیامبر خواهید بود»
و چه مژده ای زیباتر و والاتر از این...
آفتاب آسمان خبر از ظهر داغ میدهد و "ابوثمامه" نگاهی به آسمان میکند و نزد امام میرود و لبهای ترک خورده امام داغ دلش را تازه میکند و میگوید:
_جانم به فدایت!دوست دارم آخرین نماز را با شما بخوانم، اذان ظهر نزدیک است»
امام خیره در چشمان مردی که خیره در مدار آرامش زمین است،میشود و میفرماید:
_«نماز را به یادمان انداختی، خدا تو را در گروه نمازگزاران قرار دهد»
امام رو به سپاه کوفه میکند و از آنها می خواهد برای اقامه نماز لحظاتی جنگ را متوقف کنند، یکی از فرماندهان سپاه به نام ابن تمیم فریاد میزند:
_«مگر شما نماز هم می خوانید؟! نماز شما که پذیرفته نیست»
با این حرف، غربت حسین همرنگ غربت پدرش علی میشود، چرا که زمانی خبر شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد به گوش مردم شام رسید آنها با تعجب میگفتند:
_مگر علی نماز هم میخواند؟!
حبیب که دلش از این حرف به درد آمده فریاد میزند:
_آیا گمان میکنی نماز پسر پیامبر قبول نمیشود نماز نادانی چون تو قبول است؟!
ابن تمیم به سمت حبیب حمله ور میشود، حبیب از امام رخصت میگیرد و به سمت او میتازد.
غیرت حبیب بن مظاهر به جوشش افتاده کسی جلودارش نیست، با یک حرکت ابن تمیم را سرنگون میکند و سپاهش حبیب را دوره میکنند و حبیب در میان میدان مشغول دلبری از خدا و ملائک میشود، میتازد و میکشد و میگوید:
ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ...
🌱سلام بر تو ای مولای معصوم من، که بدون هیچ جرم و خطایی، از شّر دشمنان آواره بیابان ها شده ای!
سلام بر تو و بر غربت و تنهایی ات!
الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزمون رو با سلام به ائمه شروعڪنیم🌷
✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨
▫️🍃السلامعلیڪیارسولالله
▫️🍃السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
▫️🍃السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
▫️🍃السلامعلیڪیاحسـنِبنعلی
▫️🍃السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
▫️🍃السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
▫️🍃السلامعلیڪیامحمدبنعلے
▫️🍃السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
▫️🍃السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
▫️🍃 السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضی
▫️🍃السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
▫️🍃السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
▫️🍃السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
▫️🍃السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
❇️حرز حضرت صاحب الزّمان علیه السلام برای حفظ شدن از بلایا و مکر دشمنان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،
يَا مَالِكَ الرِّقَابِ، وَ يَا هَازِمَ الْأَحْزَابِ، يَا مُفَتِّحَ الْأَبْوَابِ، يَا مُسَبِّبَ الْأَسْبَابِ، سَبِّبْ لَنَا سَبَباً لَا نَسْتَطِيعُ لَهُ طَلَباً، بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ أَجْمَعِين.
﷽💠🌹هر روز با تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
👈سوره نساء
👈صفحه:۷۸
🌹 ختم قرآن به نیت تعجیل در ظهور مولا (عج)
🍃👈هدیه به چهارده معصوم علیهماالسلام
🍃👈 جهت عاقبت به خیری ،حاجتروایی و ذخیره آخرت
#ختم_قرآن 👇👇
▪️امام صادق علیهالسلام فرمودند
إِذَا أَكْثَرَ اَلْعَبْدُ مِنَ اَلاِسْتِغْفَارِ رُفِعَتْ صَحِيفَتُهُ وَ هِيَ تَتَلَأْلَأُ.
▫️هرگاه بنده ای بسیار استغفار کند
نامه عملش بالا برده میشود در حالی که درخشان است
📚 اصول کافی جلد ۴ صفحه ۳۱۷
🌈🔖 حکیمانه ها
یکی، در پیش بزرگی از فقر خود شکایت می کرد و سخت می نالید
گفت: خواهی که ده هزار درهم داشته باشی و چشم نداشته باشی؟
گفت: البته که نه، دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمی کنم.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه می کنی؟
گفت: نه
گفت: گوش ودست و پای خود را چطور؟
گفت: هرگز
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است
باز شکایت داری و گله می کنی؟!
بلکه تو حاضر نخواهی بود که حال خویش را با حال بسیاری از مردمان عوض کنی و خود را خوش تر و خوش بخت تر از بسیاری از انسان های اطراف خود می بینی
پس آنچه تو را داده اند، بسی بیش تر از آن است که دیگران را داده اند و تو هنوز شکر این همه را به جای نیاورده، خواهان نعمت بیش تری هستی؟!
کرامات حضرت رقیه (ع)
از حضرت رقیه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت،در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز کرده است . در این مطلب توجه شما را به یک کرامت شگفت جلب میکنیم:
بگو چند جمله از مصیبت دخترم( رقیه) رابخواند
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم 1396 ه. ق)، فرزند مرحوم محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای مشهور تهران بودند. ایشان میفرمود: یکسال به بیماری وناراحتی حنجره وگرفتگی صدا مبتلا شده بودم،تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من ممکن نبود . مسلم، هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه میافتد، من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.
پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.
طبیب معالج در ضمن نسخهای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا مطلبی از زن و بچهام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم،تا در نتیجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت وطاقتفرساست،زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور میشود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم ؟!
آن هم معلوم نیست که نتیجه چه باشد.
برهمه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی،چه حال اضطراری به بیماردست میدهد اضطرار میاندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام چارههای بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی میافتد تا به وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بیپایان لطف خداوند بهرهای بگیرد.
من هم باچنین پیش آمدی، چارهای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم . روزی بعد ازنماز ظهر وعصر،حال توسل به دست آمد وخیلی اشک ریختم وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم : یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من طاقتفرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برایشان منبربروم.
من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفتهام و از نوکران شما اهل بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم . ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است،دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا خدا شفایم دهد.
به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. درعالم خواب، خودم را در اطاق بزرگی دیدم که نیمی ازآن منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک.
درآن قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته است . خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال رویا نیز پیداکردم . بنا کردم عرض حاجت نمودن، ومخصوصا اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شدهام،ولی با این حال حنجره ا زکارافتاده چطور میتوانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه دکتر منع کرده که حتی با بچههای خود نیز حرفی نزنم.
چون خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم، حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید،ان شاءالله تعالی خوب میشوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران میباشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان میخواست از ذکر مصیبت خودداری کند،حضرت سید الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه (ع) شد و من هم گریه میکردم و اشک میریختم، اما متاسفانه بچههایم مرااز خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم ماندهام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت.
پی نوشت :
[1] کامل بهائی، ج 2، ص
نحو غسل دادن حضرت رقیه
مثل ...هیچ کس!
بیاتو ای زن غساله از طریق وفا به این صغیره بده غسل ازبرای خدا
مگوکه ازچه رخ اوچوکهربا باشد زداغ تشنگی دشت کربلاباشد
مگوکه زخم به پایش برون بودازحد به روی خار مغیان دویده اوبی حد
روایت شده است پس از اینکه حضرت رقیه علیه السلام به شهادت رسید ((یزیدملعون))دستوردادکه چراغ وتخته ی غسلی به خرابه ببرند وسه ساله ی امام حسین علیه السلام راباهمان پیراهن کهنه اش کفن کنند .
زن غساله به خرابه ی شام امد ومشغول غسل دادن بدن پاک ومطهررقیه علیه السلام شد نااگاه درحین غسل دادن دست هایش رابرسرزد وبلندبلند گریست ازاوسوال سوال کردند :
_چرابه سروصورت می زنی ؟!
_این دختربچه چه بیماری داشته که تمام بدنش کبودوسیاه است؟
خانم زینب (ع) جلوامد وفرمود :
((ای زن!این سه ساله ی بردار بیماری نداشت این کبودی ها جای تازیانه واثار ضربه های دشمن است .))
هنگامی که می خواستندپیکر مطهر حضرت رقیه (ع) راپس غسل دادن بردارند وبرای خاکسپاری مهیا کنند مردم شام همگی جمع شدند علم های سیاه برپا کردند وبرسر وصورت خودمی زدند وعزاداری می کردند.
رقیه (ع)راپس از غسل دادن درهمان لباس کهنه اش کفن کردند وبرپیکرش نماز خواندند وبه خاک سپردند .
مرحوم ایت الله بیرجندی می گوید :
((دختر سه ساله ی امام حسین (ع)درروزپنجم صفرسال 61هجری ازدنیا رفت وجسم پاک وشریفش در همان خرابه ی شام به خاک سپرده شد))
کتاب نفس المهموم در صفحه ۴۵۶