افتخار زنان همین بس که روز میلاد
برترین گوهر خلقت بانوی بهشت
فاطمه زهرا سلام الله علیها
روز زن نامیده شده است
🌸🌹🎉🌸🌹🎉🌸🌹🎉🌸
میلاد مشکات انوار الهی
آن قطب نور نیّرین
ام الحسن والحسین
حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها
را به پیشگاه فرزندش حضرت
ولی عصر عج الله تعالی شریف
و شما همراهان سیده عالم ملکوت
تبریک و شاد باش عرض مینمایم🎊🌸
امیدوارم شفیع روز جزا
و آرامش دلهای مضطر
در پیشگاه درگاه لایزال الهی
برای همه ما محتاجان شفاعت گردد
مادر ای زیباترینشعرخدا ♥️'
بیایین یه کاری بکنیم 😉
یه کار نااااب ✨
اگه نزدیک مادرتون هستین همین الان برید و دست مادرتون
رو ببوسید!
حسش خیلی قشنگه😍
کسانی هم که مادرشون مثل من در قیدحیات
نیستن، یه سوره بخونن یا یه خیرات به نیابت
مادرشون انجام بدن ... 😭😭😭
📣📣📣
🔴رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای درپی شهادت جمعی از زائران مزار شهید سلیمانی در حادثه تروریستی در مسیر گلزار شهدای کرمان پیامی صادر کردند.
📝بسم الله الرّحمن الرّحیم
دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران، بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند.
ملت ایران عزادار شد و خانوادههای زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارتزا که آنان را به این گمراهی کشاندهاند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.
اینجانب در عزای خانوادههای مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم.
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۲/۱۰/۱۳
دقت کردید چی شد؟
همه اشرار عالم دارن میگن آقا کار ما نبوده
🔴متیو میلر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در واکنش به حملات تروریستی در کرمان ایران اعلام کرد که ایالات متحده در انفجارهای کرمان ایران دخالتی نقشی نداشته است و اگر ایران به دنبال پاسخ است ما نباید هدف او باشیم.
🔴اسرائیل گفته کار ما نبوده
🔴رئیس سازمان ملل سریع این اقدام محکوم کرده
🔶میدونید چرا؟
چون اینبار رهبری وارد میدان شده
🔸چون این بار فرزند فاطمه دستور تنبیه و انتقام صادر کرده
🔸چون این ارازل میدانند وقتی سید علی وارد میدان شود بایدومنتظر نابودی باشند
♦️قدرت رهبری انقلاب را درک کنید♦️
أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ
سلام بر آن خون هاى جارى ...
⚫️حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان را خدمت مردم شریف ایران تسلیت عرض می نماییم.
💠 تقوا یعنی آدم خودش را حفظ کند. تقوا از «وَقَیَ» که میگوییم: «و قنا عذاب النار» «ق» یعنی حفظ کن.«ق» یعنی حفظ کن. «قنا» یعنی ما را از عذاب حفظ کن. تقوا از همان «وقایه» یعنی آدم خودش را حفظ کند. کنترل خود، نظارت بر خود، ما الآن مالمان را حفظ میکنیم. ناموسمان را حفظ میکنیم، خودمان را هم حفظ کنیم. یعنی هرچه میخواهیم نگوییم، خودت را نگه دار، این کلمه را نباید بگویی. هر تصمیمی را نگیر، هر طوری موضع گیری نکن.
تقوا آثاری دارد، معنای تقوا را گفتیم، یعنی کنترل خود، حفاظت از خود، آثار تقوا و بعداً راه بدست آوردن تقوا را میگویم.
آثار تقوا را در این جلسه ببینیم به کجا میرسیم، بحث کنیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، تقوا، آثار تقوا، و بعد راه بدست آوردن تقوا، معنای تقوا یعنی حفاظت از خود، حفاظت، اما آثار تقوا،
1- مغفرت
2-هدایت
3- رحمت
4 -کرامت
5- بصیرت
6- وسعت، توسعه
7- بیعت با پیغمبر
8- برکت.
اینها آثار تقواست. یک تابلو است. همه از قرآن است. هیچی از خودم نیست. اما مغفرت.
1- تقوا، بستر مغفرت الهی
قرآن در سورهی نساء آیهی 31 میفرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ» شما اگر تقوا داشته باشید، گناهان کبیره را انجام ندهید، «نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» گناهان کوچک را ما میبخشیم. مثل یک آدمی که یک چیزی خریده، 1174 تومان. میگوید: هزار تومانش را بده، 174 تومانش را نمیخواهد، میبخشد. «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ» گناهان کبیره، گناهان کبیره گناهانی است که وعدهی عذاب داده شده. اگر شما از گناهان کبیره دوری کنید، گناهان کوچک را خدا میبخشد. این یک مورد. پس آدم در سایهی تقوا، یعنی اجتناب از گناه کبیره، گناهان کوچک...
هدایت، قرآن در سورهی انعام آیهی 153 میفرماید: «لا تَقْرَبُوا الْفَواحِش» فاحشه یعنی گناهان زشت. اگر از گناهان زشت دوری کنید، آخرش میگوید: «وَ أَنَّ هَاذَا صرَِاطِى مُسْتَقِیمًا» (انعام/153) راه مستقیم این است. یعنی هدایتتان میکند. اگر کسی از گناهان دوری کند، گناهان رسوا و زشت را انجام ندهد، خدا به راه مستقیم هدایتش میکند.
رحمت، در سورهی یس آیهی 45 میگوید: «اتَّقُوا» آخرش میگوید: «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»، اگر میخواهی خدا به تو رحم کند، تقوا داشته باش.
کرامت، قرآن میفرماید: «وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا» (آلعمران/135) حالا یک دسته گلی هم آب دادی، دیگر تکرار نکن. اگر کسی خلافی کرد، چون معصوم که نیستیم، ممکن است یکبار انسان از دستش دربرود و یک حرفی را بزند. یک عملی را انجام بدهد. اگر اصرار نکنی، یعنی در دفعهی دوم خودت را نگه داری، بعد میگوید: «نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً» (نساء/31) «مُدْخَلاً کَریماً» یعنی کرامت. یک جایگاه در شأن به شما میدهم.
2- بصیرت، در سایه تقوا
بصیرت، میگوید اگر تقوا داشته باشید، «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) در بن بست قرارتان نمیدهم. هروقت نمیدانید چه کنید، اگر تقوا داشته باشید، در بن بستهایی که نمیدانید و متحیر هستید، به شما میگوییم چه کن. راهنماییات میکنیم. نمونههای راهنمایی هست. گاهی وقتها انسان واقعاً میفهمد که خدا کمکش کرده است.
وسعت، میگوید اگر تقوا داشته باشی، از راههایی که تو به حساب نیاوردی زندگیات را توسعه میدهیم. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب» (طلاق/3) آدم اگر خودش را وقت گناه، نگه دارد، از راه بیگمان خدا روزی میدهد. شما فکر میکردی چنین کنی، چنین کنی، چنین کنی، هر برنامهریزی میکردی که زندگیات توسعه پیدا کند. ما از راهی که شما برنامهریزی نکردی، مربوط به مال هم نیست. شاعر گاهی هرچه فکر میکند برای یک قافیه، چیزی یادش نمیآید. گاهی وقتها میبینی بیست بیت پشت سر هم آمد. گاهی وقتها صبح تا شب در مغازه باز است، مشتری نمیآید. آخر شب داری میروی خانه، در راه میگوید: آقا این را میفروشی؟ خوب بنا نداشتی بفروشی اما میگویی حالا که مشتری است، آره. چند؟ اینقدر. میبینی در راه رفتن که هیچ در فکر مشتری هم نبودی، یک چیزی را خیلی شیرین فروختی. آنوقت صبح تا شب که هی نگاه کردی و به همه هم گفتی: سلام علیکم، حال شما خوب است، مخلصم، چاکرم، قربونت برم. دلتنگت هستم. جیرجیرکتم! همه تملقها را میگویی، آخرش هم از تو نمیخرند. اگر شما وقت گناه خودت را نگه داری، یک جاهایی که برنامه نریختی خدا کمکت میکند. برعکسش هم میشود. بیتقوایی کنی، کل مطلب را حفظ کنی، سر امتحان یادت میرود. دم بزنگاه یادت میرود. خدا قول داده که اگر تو تقوا داشته باشی، یک جایی که در حساب تو نبود، ما کمکت میکنیم.
اگر تقوا داشته باشی، دریافت بهتر. هرچه بدهد، بیشترش را میدهیم.
میگوید: «وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى» (نجم/31) شما«احسنوا» احسان کن، نمیگوید من هم محسن هستم. میگوید: «حسنی»، «حسنی» یعنی احسنش را به شما میدهم. شما اگر چیز خوبی را تحویل دادی خدا گفته: اگر کسی گفت: «سَلَام»، بگو: «سَلَامُ عَلَیْکُمْ»! گفت: «سَلَامُ عَلَیْکُمْ» بگو: «سَلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحمَةُ اللهِ»! گفت: «سَلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحمَةُ اللهِ»! بگو: «سَلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه»! خدا به ما سفارش کرده اگر کسی به تو هدیه داد، ربع سکه آورد، نیم سکه ببر نیم سکه آورد سکه تمام ببر. یک کادوی بیست تومانی آورد، تو یک کادوی سی تومانی برایش ببر. به ما خدا دستور داده که اگر کسی به شما محبت کرد شما جزای بهتری به او بدهید. شد؟ خدا هم اینطور است. میگوید: اگر شما کار حسنه انجام دادی من به شما «حسنی» میدهم. حسنی یعنی پاداش برتر
عدهای از زنها نزد پیغمبر آمدند، که یا رسول الله میخواهیم با تو بیعت کنیم. فرمود: اگر تقوا داشته باشید، من با شما بیعت میکنیم«لا یَزْنینَ» (ممتحنه/12) اهل زنا نباشید. «وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ» کورتاژ نکنید، سقط نکنید، بچههایتان را نکشید. «وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ»تهمت به کسی نزنید.«وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ» در دستورهایی که میدهم، یعنی اگر شما تقوا داشتید، واجبات را انجام دادید، محرمات را ترک کردید میگوید: «فَبایِعْهُنَّ» پیغمبر با این خانمها بیعت کن. بیعت کردن دست دادن نیست. نقل شد پیغمبر دستش را در یک آبی گذاشت و بعد گفت: باقی زنها هم نوک انگشتشان را در آب بگذارند. یا دستشان را در آب بزنند. بیعت!
3- لذت گناه، لحظهای و زود گذر
گاهی وقتها یک چیزی در یک لحظه خوشمزه است مثل لیمو شیرین! لیمو شیرین در یک لحظه خوشمزه است. یک خرده باد به آن میخورد، تلخ میشود. گناه هم همینطور است. در یک لحظه گناه شیرین است. آدم یک گناه میکند یک چیزی میگوید، یک عملی را انجام میدهد، فکر میکند شیرین بود. اما بعد این تلخی گناه همینطور تا آخر عمر در ذهنش میماند. یک شیرینیهایی لحظهای است. امیرالمؤمنین میفرماید: «لا خیر فی لذة من بعدهاالنار» (نهجالبلاغه ج18ص310)
یادم هست حدود چهل سال پیش، من کاشان جلسه داشتم. این را نوشتم و بچههای کاشان میخواندند. جلسهی من اینطور بود. اول پنج دقیقه اصول دین بود. بعد تفسیر بود، یک آیه را مینوشتم تفسیر میکردم، پنج دقیقه. بعد قصه بود، یک قصه میگفتم پنج دقیقه. بعد سؤال شرعی بود، مسألهی شرعی بود. احکام بود، و احکام... آخرش هم میگفتم: شعار. یعنی آن نیم ساعت، چهل دقیقه که صحبت کردم، هر چند دقیقهاش یکی بود. این شیوهی کلاسداری من بود. تنوع! آنوقت الآن که میخواستم بنویسم یادم آمد. یک روز شعار ما این بود، «لا خیر...» میگفتیم این را حفظ کنند. «لا خیر فی لذة» خیر نیست در لذتهایی که «من بعدها النار» بعدش آتش است. آدم گاهی یک فحش به کسی میدهد، به نظر اینها لهش کردم. داغونش کردم. یک متلکی به او گفتم، سوخت. خیلی خوب، در یک لحظه او را سوزاندی. اما تا آخر عمر او کینهی تو را در دل دارد. این لذت نیست.
(نذر می کند آقا چقدر میدهی این فلفل را بخورم؟ تمام این فلفل تند را بخورم چند؟ میگوید: اگر خوردی صد هزار تومان میدهم. دویست هزار تومان میدهم. من چنین جوانی را دیدم. گفت: چقدر میدهی این فلفل را بخورم؟گفت: اینقدر. گفت: بده بخورم. آقا خورد، همانطور تا شب میسوخت. حالا که چه؟ که چه؟ چقدر میدهی از اینجا پایین بپرم؟ چه میکنی مثلاً چنین کاری کنم؟ در یک لحظه جوانی، خل گری، چشم و هم چشمی، آقا من یک شیشه آبغوره را، سه کیلو آبغوره را با یک نفس میخورم. حالا گاهی وقتها از این کارهای حماقتی و احمقی، در خیابانها تابلو هم میزنند.
در یکی از شهرها یک تابلویی دیدم که هر کس یک ساندویچ چند کیلویی را در یک ربع بخورد، یک ماشین میگیرد. حالا آن کسی که طراحش بوده احمق بوده. آن کسی که تابلو زده، احمق بوده. ان کسی که این ساندویچ به این چند کیلویی را یک ربع بخورد، احمق است. آن کسی که جایزهاش را هم تعیین کند احمق است. یعنی احمق ضربدر احمق، ضربدر احمق، ضربدر احمق! جمهوری اسلامی که نباید این حماقتها درونش باشد. چرا تابلو میزنی؟ توجه توجه! سرکشیدن سه کیلو آبغوره در سی ثانیه! آخر این هم شد کار؟
گاهی وقتها کمال که نیست، آدم اگر کمال داشته باشد، روی خدمتش، روی سوادش، رو خوبیهایش مردم احترام میکنند. این آقا هیچ کمالی ندارد، روی آروق زدن و سرکه سر کشیدن و فلفل خوردن و ساندویچ چند کیلویی را خوردن و میخواهد مردم نگاهش کنند. چون کمالی ندارد که مردم نگاهش کنند، از راه بیکمالی میخواهد نظر مردم را به خودش جلب کند. هیچ کمالی ندارد، زنگ موبایلش را صدای الاغ میگذارد. خوب بابا این همه، میخواهد... این همه صدا بود، صدای خر روی تلفنت گذاشتی؟! مریض است.
دلش میخواهد مردم نگاهش کنند. تمام کسانی که کارهای ناهنجار میکنند، امام فرمود: اینها یک بیماری درونی دارند، میخواهند خودشان را مطرح کنند. چه کند خودش را مطرح کند؟ با این کارها خودش را مطرح میکند. تا همه کانادا میخورند، میگوید: برای من پپسی بیاورید. میگویم: بیا، تو را به حضرت عباس می فهمی فرق بین کانادا و پپسی چیه؟ به حضرت عباس نمیفهمد. فقط مریض است میخواهد با همه فرق کند. حالا اگر همه پپسی میخوردند، میگفت... تا چای میخورند، میگوید: برای من آبجوش بریز. تا آبجوش میخورند میگوید... دلش میخواهد خانهای که میسازد، هیچکس، دلش میخواهد جهازیهاش را هیچکس... دلش میخواهد قیافهاش را هیچکس، دست به یک کارهای وحشیگری میکند. «لا خیر فی لذة من بعدها النار» این لذتهای لحظهای، ممکن است چهار نفر هم نگاهت کنند، ولی اگر هرکدام اینها بعد که نگاهت کردند بگویند: آقا از رادیو و تلویزیون بیاید، ببخشید! شما این آقایی که یک ساندویچ چند کیلویی را چند دقیقه خورد، نظرتان چیه؟ میگوید: خیلی آدم خری بود. نگاهت میکند، ولی قضاوتش این است که خیلی آدم خری است. اینطور نیست که هرکس نگاهت کند تو را عظمت شمارد.
بعضی از دخترها و زنها به قدری بد حجابی میکنند، این وقتی راه میرود مردم هم نگاهش میکنند، منتها باید بداند اینکه نگاهش میکند نه اینکه آدم محترمی است. این مشکل دارد. این قیافه یعنی چه؟ این مشکل دارد. با همهی آنها هم که او را نگاه کردند، اگر مصاحبه کنیم، که این خانم چرا با این قیافه آمد، یا این جوان دو پشته سوار میشود و چرخ جلو را هم بلند میکند و بعد هم با یک دستش میرقصد. فکر هم میکند همه نگاهش میکنند و فکر میکند محترم شد. بعد به همهی اینهایی که نگاه کردند میگویی: آقا نظرت راجع به این موتور سوار چه بود؟ میگوید: میخواست خودش را نشان بدهد. کمبود دارد. احساس حقارت میکند، میخواهد آن کمبودش را به نحوی جبران کند. مواظب باشیم طبیعی باشیم. صدایمان، مهمانیمان، بناییمان، طبیعی باشد، حرف زدنمان، زنگمان، لباسمان، فُکلمان، هرچه طبیعی باشد، علامت این است که اصلاً مریض نیست، مشکل ندارد. «لا خیر فی لذة من بعدها النار». بخوانید ببینم. یک، دو، سه... «لا خیر فی لذة من بعدها النار» (حضار با هم میخوانند.) [نه بلند بخوانید.] «لا خیر فی لذة من بعدها النار»، [یکبار دیگر] «لا خیر فی لذة من بعدها النار» این را تابلویش کنیم. لذتهای لحظهای که بعدش آتش است، این خیر ندارد.
برکت، گوسفند یک قلو میزاید و گاهی هم دو قلو میزاید. حالا اگر یک گوسفندی چند قلو بزاید این را باید 20:30 نشان بدهد. این دیدنیهاست. گوسفند یکی میزاید. گاهی هم دوتا! اما سگ چند قلو، چند قلو میزاید. شما هزارها بار با کم و زیادش گلهی گوسفند را دیدی، یکبار یک گلهی سگ دیدی؟ با اینکه هفت تا هفت تا و شش تا شش تا میزاید، ولی نسلش برکت ندارد. گوسفند با اینکه یکی یکی میزاید، برکت دارد. شما گلهی سگ دیدید؟ گلهی گوسفند را مرتب میبینید. )
4- برکت در مال و عمر، در سایه تقوا
قرآن میگوید: اگر تقوا داشته باشید، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ» (اعراف/96) اگر تقوا داشته باشید، به شما برکت میدهم. برکت غیر از داشتن است. ممکن است آدم یک خودکار داشته باشد ولی با برکت باشد. با این خودکار هزارها کلمهی خوب بنویسد. ممکن است یک خودنویس گران داشته باشد، بیبرکت باشد. چهار تا کلمه حرف حسابی با این خودنویس گران ننوشته. برکت غیر از سرمایه است. افرادی سرمایهشان کم است، مالشان مبارک است. افرادی سرمایهشان زیاد است، مالشان برکت ندارد. قرآن گفته: اگر میخواهی به مالت برکت بدهم، تقوا داشته باش. وقت گناه خودت را حفظ کن. حفظ هم معنایش این نیست که بگویی: «أَعُوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم»، باید بلند شوی بروی. وگرنه یک جوان راست یک دختر بنشیند، بگوید: «أَعُوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم»!
امام رضا فرمود: اگر استغفار کنی، ولی تکان نخوری، تصمیم نگیری، خدا را مسخره کردهای. وقتی دیدیم اینجا گناه است، باید بلند شویم برویم. (من با این منشی گناه میکنم.) من با این شغل گناه میکنم. من با این تلفن گناه میکنم. تلفن را قطع کنیم. تلفن را پاک کنیم. من را به گناه میکشد.
به امیرالمؤمنین گفتند: چرا به زنهای جوان سلام نمیکنی؟ پیغمبر سلام میکند. چرا شما سلام نمیکنید؟ فرمود: پیغمبر سنش از من 30 سال بیشتر است. (او طوریاش نمیشود. من جوان هستم. نگران هستم یک خانمی را سلام کنم، او یک جواب به من بدهد، جواب خانم دل علی را تکان بدهد.) امیرالمؤمنین وحشت میکند که دلش بلرزد. آنوقت ما راحت میگوییم نه، ما دیگر از این حرفها گذشته آقای قرائتی. یعنی چه؟ یعنی ما ایمانمان از علی بیشتر است. او علی بود که دلش تکان میخورد. ما طوریمان نمیشود. اینطور نیست.
گاهی شغلها، گاهی مکانها، گاهی تلفنها، گاهی و گاهی و گاهی...
قرآن میگوید: اگر میخواهید به مالتان برکت بدهیم، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ» یعنی برکات را باز کنیم. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» (اعراف/96) ایمان و تقوا در آن باشد.
5- توفیق الهی، در گرو تقوای الهی
آدم با تقوا هیچ وقت گیر نمیکند. «یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً» (طلاق/4) عربیهایی که میخوانم قرآن است. یعنی آدم با تقوا وقتی نمیداند چه کند «یُسر» راه پیدا میکند.
در دنیا، موفق میشود. یعنی شما نگاه کن بیتقواها که بودند. قرآن میگوید: تمام رفاقتهای افراد بی تقوا، تبدیل به کینه میشود. زمانی که میخواستند هویدا را اعدام کنند. هویدا را گرفتند و خواستند او را بکشند، قبل از مرگش به شاه فحش داد. که چرا خودش و سگهای خانهاش و خانوادهاش را فراری داد، من را فراری نداد. قرآن هم همین را میگوید. قرآن هم همین را میگوید. میگوید: تمام رفیقهای جون جونی تبدیل به دشمنی میشود. « الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُو» (زخرف/67) «الْأَخِلاَّءُ» خلیل، خلیل یعنی دوست. دوستهای داغ داغ به هم فحش میدهند، «إِلاَّ الْمُتَّقین» (زخرف/67) رفاقتهایی که براساس تقواست، ماندگار هستند. تا قیامت ماندنی هستند. اما رفاقتهایی که براساس انتخابات و شورای شهر و وکیل و وزیر و رئیس جمهور و کابینهی فلان و این رفاقتهایی که به خاطر پول و پلو و پست است، اینها به کینه تبدیل میشود. بشکند این دست، بشکند، ما این همه پوسترش را چسباندیم، آخرش هم رفتیم، برای ما یک پستی قرار نداد. بله! این دست بشکند. چون تو به خاطر این پست رفتی پوسترش را چسباندی. نه به خاطر اینکه لایق بود. به خاطر اینکه همشهریات بود، هم محله بود. شیر را در پستان تقسیم کردید. گفتید: من چنین میکنم، تو چنین کن. قرارهایی که گذاشتی برای خدا نبود. برای دنیا بود. قرآن میگوید: «الْأَخِلاَّءُ» یعنی دوستان، همهی دوستها به دشمن تبدیل میشود. گاهی وقتها یک کاری که خیلی خوشت میآید، قرآن میگوید: روز قیامت «یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْن» (زخرف/38) کاش من یک سمت دنیا بودم، او یک سمت دیگر دنیا بود. کاش او را نمیدیدم. کاش او را نمیشناختم. «بُعْدَ الْمَشْرِقَیْن» یعنی من آن طرف دنیا بودم، او نقطهی مقابل بود. خیلی چیزهایی که دوست داریم به دشمنی تبدیل خواهد شد.
در دنیا هم آثار تبدیل را میبینید. اینکه عزیزش است، قربونش میرود. از دنیا که میرود میگوید:نه من میترسم. ببرید او را بیرون. ببرید او را در سردخانه بیاندازید. حالا بابا، خانم این باشد تا صبح. من میترسم، من سکته میکنم. دیشب کنارش خوابیده بود، امشب میگوید: سردخانه! یک نفس قطع شود، در همین دنیا هم وحشت میکند. قرآن میگوید: تا قیامت را میبینند میگویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ» (انعام/23) به خدا ما مشرک نبودیم. ما موحد بودیم. میگوید: نه، مشرک بودی. اینجا قاطی کردی.
6- خداوند، بهترین دوست و رفیق
(یکوقت صدام تصمیم گرفت نماز بخواند. نماز بی رکوع و سجود خواند. یعنی چون او نماز نمیخواند، یکبار هم رفت بخواند، قاطی کرد.) باید مواظب باشیم، در ماه رمضان یک دعای جوشن داریم میگوید: «یا نعم الرفیق». رفیق اصلی خداست. با خدا رفیق شوید. قانونش را، رفیقش را، راهش را، راههای دیگر ما را دوست ندارند. دیگران ما را برای خودشان میخواهند، خدا ما را برای خودمان میخواهد. دیگران رفاقتشان لحظهای است. تا عروس خوشگل است، دوستش دارید. یک خرده عروس زشت شد، دوستش ندارید. تا این آقا پولدار است، دوستش دارید. پولهایش کم شود دوستش ندارید. رفاقتهای دیگران مثل رنگ کردن تخم مرغ است. با یک خرده آب دهان پاک میشود. رفاقت با خدا مثل رنگ دم طاووس است. شیلنگ هم بگیری، پاک نمیشود. حتی رفاقتهای پدر و مادر. کسی بیاید نزد شما بگوید: آقاجان، جد نهم شما 732 سال پیش مرحوم شده است. چه چه؟ جد نهم من 732 سال پیش مرحوم شده. خوب! غرض شما؟ یک پولی بده میخواهیم سالگرد بگیریم. برو خدا یک جو عقلت بدهد! شما برای پدر بزرگت دیگر سالگرد نمیگیری. (بله اگر پدرت باشد، سال اول طوری نیست. هفته و چهل و سال. 732 سال پیش جد نهم!) اما برای امام حسین که میگویند: 1400 سال پیش شهید شده پول میدهیم. چون امام حسین را برای خدا دوست داریم، پدر و مادر دوستی برای خدا نیست، عاطفه است. عاطفه هم بد نیست. ولی آن قداستی که دوستی خدا دارد، دوستی پدر و مادر ندارد. (پدر و مادر هم، من گاهی فکر میکنم از الطاف خدا این است که پدر و مادرها گاهی می میرند. وگرنه اگر همین مرگ نباشد، انسان بیدار میشود، بلند میشود، خوب پدرش هشتاد سال است که زنده است. پدر بزرگش هم 110 ساله است. یک چایی هم به او بده. پدر بزرگش هم 170 ساله است، یک چای هم به او بده.
پدر بزرگ پدر بزرگش هم 190 ساله است، یعنی اگر 64 پدر بزرگ، من یک بار چای به اینها بدهم شب میشود. زندگی چه میشود؟! لطف خداست که مرگ و میرها هم لطف خداست.)
7- سعادت دنیا و آخرت، در گرو تقوا
خوب، در همین دنیا، قرآن میگوید: «فَأَوْحَى إِلَیهِْمْ رَبهُُّمْ لَنهُْلِکَنَّ الظَّلِمِینَ، وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَالِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِى»(ابراهیم/13 و 14) اگر کسی تقوا داشته باشد، از خدا بترسد، از مقام خدا بترسد، «لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ» در همین زمین به حکومت می رسد. «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَْوَى، فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى» (نازعات/40 و41) در دنیا، «لَنُسْکِنَنَّکُمُ» در آخرت«فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى» برای چه کسی؟ برای کسی که «خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ» این بالاترین مقامی است که خدا به تقوا داده است.
تقوا چیست؟ به گناه رسیدیم خودمان را نگه داریم. این حرف را میخواهی بزنی، نزن. اگر یک کلمه میخواهی بگویی، بگو: بعضی... مثلاً میخواهی بگویی: رشتیها، مازندرانیها، کاشانیها، شیرازیها، تبریزیها، هرچه میخواهی بگویی، مثلاً بگو بعضی. بگویی: بعضی غیبت نیست. اما کلمهی بعضی را نگویی، غیبت است. یکوقت میگویی: کاشیها ترسو هستند. غیبت همه شد. اما گفتی: بعضی کاشیها ترسو هستند، خوب بله بعضی از کاشیها ترسو هستند. (عربها کثیف هستند، غیبت همه را کردی. اما اگر گفتی بعضی از عربها،) یک کلمهی بعضی را بگو، می شود تقوا. کلمهی شاید را بگو، تقوا میشود. شاید، شاید را که گفتی... یک کلمهی به نظرم بگوید، دیگر تقوا میشود. همینطور اگر صاف گفتی بیتقوایی است. گفتی: به نظر من همانطور است. این هندوانه شیرین است. پاره میکنیم میبینیم شیرین نیست، دروغ است. به نظر من شیرین است. به نظرم بگویی، دیگر دروغ نیست.
یک کسی میگفت: هندوانه به شرط چاقو! به شرط چاقو هندوانه! گفت: یکی را بده. یک هندوانه خرید و گقت: چاقو را بزنم؟ چاقو را در شکم هندوانه زد، پاره کرد دید نرسیده است. گفت: اینکه نرسیده سفید است. گفت: بابا این قرمز بود، چاقو در شکمش رفت رنگش پرید. (خنده حضار)
(آدمی که تقوا دارد، نگاه به خانمی کردی، دیدی شکلش خوب است. نگاه به آقایی کردی، دیدی شکلش خوب است. نگاه دومی را دیگر نگاه نکن. نگاه اولی، چون نگاه میافتد طوری نیست. اما اگر افتاد، دیدی آب و رنگش خوب است، دیگر ادامه نده.)
8- فهم درست دستورات دین
یک کسی به یک نفر نگاه کرد، دید خیلی خوشگل است. دیگر نگاهش را برنداشت و همینطور نگاه کرد. گفتند: چیه؟ گفت: اسلام گفته یک نظر حلال است. منتها من یک نظر را طول میدهم. بابا آنکه گفته یک نظر حلال است، یعنی یک نظر افتادن، نه اینکه یک نظر داشتن. فهمیدن هم مهم است.
یک کسی مفاتیح را آورد، مسخره کرد. گفت: ببین شما آخوندها چه دینی را آوردید؟ آخر اول مفاتیح را لابد دیدید. نوشته دعای ساعات اول روز، دعای ساعت دوم، دعای ساعت سوم، دعای ساعت چهارم. گفت: ببین مردم هواپیمای اف 16 ساختند فضا را تسخیر کردند، انرژی هستهای چنین شد. نمیدانم زیر دریا پل زدند، بالای دریا چه کردند. شما آخوندها هی نشستید گفتید: دعا کن. این دین است شما دارید؟ دنیا پیش رفت و شما عقب ماندید. حرفهایش که تمام شد گفتم:آقاجان! اگر گفتند: تهران- قم ساعت هشت، تهران- قم ساعت نه، تهران- قم ساعت ده، تهران- قم ساعت یازده، این معنایش این نیست که هی قم برو و برگرد تهران. یعنی هر ساعتی خواستی بروی، ماشین هست. اگر گفتند: داروخانهی شبانهروزی یعنی چه؟ یعنی شبانه روز دارو بخرند. میخواهند چه کنند؟ یعنی هر ساعتی خواستی دارو بخری، داروخانه باز است. اینکه میگویند: دعای ساعت چهارم روز، یعنی چه؟ یعنی یک کسی از سحر تا ساعت چهارم وقت دعا ندارد. مثل خمیرگیرها، خمیرگیرها سحر باید بلند شوند بروند خمیر کنند، یا کله پاچه فروشها! اینها از سحر که بلند میشوند دیگر وقت دعا ندارند، جز مثلاً ساعت نه. میگوید: ساعت نه بیکار شدی، ساعت نه دعا داریم، دعای ساعت نه را بخوان. یعنی هر ساعتی بخواهی دعا بخوانی، دعایش هست. نه اینکه صبح تا شب دعا بخوان. مگر امامان ما کار نمیکردند؟ مگر مراجع ما صبح تا شب دعا میخوانند؟ این فهم دین مسألهی مهمی است.
از چیزهایی که ما را به تقوا یاد میکند، رفیق خوب است. بخشی از گناهان ما به خاطر رفیق است. این رفیق است که ما را سیگاری میکند. (سکس میدهد، سیدی میدهد، نوار میدهد.) این رفیقهای بد هستند از طریق ماهواره، از طریق سیدی، از طریق مجله، از طریق آشنایی، از طریق... تمام تریاکیهای ما، معتادهای ما از طریق رفیق هستند.
آخرین سوره قرآن سوره ناس است. آخرین کلمهی این سوره هم ناس است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (ناس/1)
آخرش هم میگوید:«مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» (ناس/6) این ناسی که آخرین کلمهی قرآن است چیست؟ آخرین کلمهی قرآن آدم بد است. «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ، الَّذِى یُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» ناس یعنی مردم. آخرین کلمهی قرآن این است که از شر مردم، این هم به چه؟ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ» به همهی اینها گره بخور، که چه؟ از دست آدم بد.
اما تمام شرور عالم، تمام شرها، یعنی تمام شرها به یک «بِرَبِّ الْفَلَقِ» (فلق/1) با نخ «بِرَبِّ الْفَلَقِ»، نخ «بِرَبِّ الْفَلَقِ» را بگیر، از همه شرها نجات پیدا میکنی. اما اگر خواستی از آدم بدجنس فرار کنی، سه تا نخ را باید بگیری. «بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ» یعنی به سه صفت خدا باید بچسبی، تا از شر مردم نجات پیدا کنی. از شر مردم سه تا طناب میخواهد تا نجاتت بدهد. اما از تمام شرهای هستی یک طناب بس است. گرفتید چه میگویم؟
تکرار میکنم. نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. با یک طناب از شر همهی شرها میشود نجات پیدا کرد. اما از شر آدم بد و رفیق بد، یک طناب کافی نیست. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ». سه تا طناب باید بگیری، تا از رفیق بد نجات یابی. عامل بیتقوایی رفیق بد است. آن دختر بیحجاب است، این هم بیحجاب میشود. او سیگاری است، این هم سیگاری میشود. او نمیدانم چنین است، او چنان است... یکی از عوامل مهم رفاقتها است.
خدایا، خودت ما را از همهی خطرها حفظ بفرما. ایمانی به ما بده که در سایهی آن ایمان ما همه اهل تقوا باشیم. همهی ما را از همهی برکات تقوا برخوردار بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
🌸🍃🌸🍃
#مراقب_شیطان_باش
يكي ازاولياءخدا قضيه اي نقل ميكرد:
شبي مشغول خواندن قرآن بودم تارسيدم به آيه ي "إنّه يراكم هو وقبيله من حيث لا ترونهم" "هماناشيطان وبستگانش شما راميبينند ازجايي كه شما آنهارا نميبينيد"
باخودگفتم معناي ظاهري آيه معلوم است كه بالاخره شيطان از جنّ است وجن درلغت به معناي پوشيده است؛ اما گويا معناي باطني آيه رامتوجه نميشوم !
درهمين افكار بودم كه عالَمي برايم پيش آمد وشيطان ظاهرشد وگفت: آمده ام باتوبحث كنم،پاشو بيا!
ديدم همين قدم اول بايدبااومخالفت كنم،گفتم نمي آيم، توبيا!
شيطان باهمه تكبرش آمد!
يك ساعت بحث عالي فلسفه وكلام كرديم ودر آخر مغلوبش كردم وپيروز بحث شدم!
به شيطان گفتم:
با اين همه اسم ورسمت، مغلوب شدي!
شيطان خنده اي كردوگفت:
آقا سيد! فقط خواستم يك ساعت ازعمرت را تلف كنم!
آن صحنه تمام شد! معناي آيه را فهميدم؛
يعني شيطان به هركس از يك جا ضربه ميزند
مراقب شيطان باش
#استاد_فاطمی_نیا
#بیکاری_ممنوع 😴🚫
علامه جعفری میگفتن ؛
من به هیچ وجه اجازه نمیدم نفسم
چیزی به اسم بیکاری رو تجربه کنه 👊🏻
اونوقت میبینی یک پسری به بلوغ رسیده شونزده هفده سالش هست همینجوری از صبح تا شب بیکار تو خونه اس درو دیوارو نگاه میکنه و بیکاره ، چنین فردی اگه گناه نکنه عجیبه😒
حدیث داریم:👇🏻
نفس رو اگه مشغول نکنی مشغولت میکنه👿
یعنی اگه خودت نفست رو بکار خوبی مشغول نکنی اون تورو به کار گناهی مشغول میکنه☹️
✨﷽✨
🌼آثاروبرکات توبه در زندگی
✍یکی از زیبایی های اسلام، توبه است. توبه به معنای امکان بازگشت از گناه و پاک شدن دوباره است به گونه ای که دوباره متولد و زاده شده است. توبه بذرهای امید را در دل های گنهکاران می کارد و افسردگی و نومیدی را از انسان می گیرد و او را برای بازسازی مسیر و حرکت رو به جلو و رشدی آماده می سازد.
توبه در اسلام واجب است و از هر انسانی خواسته شده که از مسیر گمراهی و گناه به سوی خدا بازگردند و از فرصت کوتاه عمر برای خوشبختی و سعادت ابدی بهره گیرند. خداوند توبه پذیر است و هر گناهی را در هر درجه ای باشد تا پیش از مرگ می پذیرد. البته درهای توبه با کشف الغطاء و برطرف شدن پرده ها در هنگامه احتضار و پس از آن بسته می شود. پس تا پیش از احتضار و مرگ، به این دستاویز استوار الهی بیاویزیم و توبه کرده و راه راستی را بپیماییم.
توبه در زندگی انسان تاثیر بسیار زیادی دارد؛ چرا که لحظه لحظه های زندگی او را تحت تاثیر مستقیم خود دارد. خداوند به هر انسانی تا دم مرگ و هنگامه احتضار، این امکان را داده است تا از گناهان خویش توبه کند و بدی ها و زشتی های گناه را جبران کند و از آثار و تاثیرات دنیوی و اخروی آن رهایی یابد. توبه
خداوند بسیار توبه پذیر ومهربان است در صورت توبه ی واقعی خداوند گناهان گذشته را تبدیل به حسنه می کند
تا قبل از دیدن ملک الموت توبه قبول است کسی خبر از یک ثانیه بعد خودش ندارد باید هر لحظه بفکر مرگ وتوبه باشیم .
کسی که آلوده وبدون توبه این دنیا را ترک کند انجاست که خداوند بسیار شدید العقاب است ......
📝 از امام جواد (علیه السلام) که فرمود:
🌸ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ:
كَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ،
وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ. 🌸
👈سه چيز، سبب رسيدن به رضوان
خداى متعال است:
1️⃣ نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار و اظهار ندامت كردن؛
2️⃣ اهل تواضع كردن و فروتن بودن؛
3️⃣ صدقه و كارهاى خير بسيار انجام دادن.
📚 بحارالانوار
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از دوستانش که از بزرگان نیشابور بود، میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای او را میشنید که در حال نصیحت و اندرز شخصی بود.
آن شخص به دوست ابوریحان میگفت: «هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید.»
دوست ابوریحان او را نصیحت میکرد که: «عمر کوتاهست و عقل تعلل را درست نمیداند. آن زن اگر تو را میخواست حتما پس از سالها باز میگشت. پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر خویش باشی.»
سه روز بعد ابوریحان در حال خداحافظی با دوست خود بود که خبر آوردند: «کسی را که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ افتاده و در این چند روز هیچ نخورده است.»
میزبان ابوریحان قصد دیدار آن مرد کرد. ابوریحان دستش را گرفت و گفت: «نفسی را که سردی بر گرمای امید دمیده و مرگ را به بالینش فرستاده دوباره روان مکن.»
میزبان سر خم نمود. این بار ابوریحان به دیدار آن مرد رفت و چنان گرمای امیدی به او بخشید که او از جای برخواست و آب نوشید.
گویند چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک میکرد آن مرد با همسر بازگشتهاش اشکریزان وی را بدرقه میکردن
💠 بررسی حوادث تاریخی به شکل های مختلفی صورت می گیرد. یکی از این روش ها نگاه تطبیقی به تاریخ است که می تواند سبب عبرت و پند آموزی انسان باشد، زیرا سنن الهی در تاریخ سنت های واحدی است و همان سنت ها در تاریخ تکرار می شوند. انسان باید دلایل موفقیت و عدم موفقیت افراد را در طول تاریخ بیابد و در شرایط مختلف از این تجربیات بهره ببرد.
انسان بدون آمادگی؛ سربار معصومین
یکی از دلایل گمراهی انسان دلدادگی های اوست. انسانی که به جای در نظر گرفتن اهداف معصومین به اهداف دنیایی خویش بپردازد نمی تواند سرباز معصومین باشد و آنها را یاری دهد، بلکه خود باری بر دوش معصومین می گردد. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَه من می خواهم با شما دردم را دواکنم، در حالی که خود شما درد من هستید. مَثل من و شما مثل کسی است که می خواهد تیر را با تیغ دیگری از پای خود بیرون آورد، باید آن تیر را با تیغی بیرون آورد که استقامت دارد و تیغ را سالم از پا بیرون بیاورد. اگر تیغ دوم نیز در پا فرو رود و بشکند مشکل جدیدی ایجاد می کند. انسانی که آماده نیست (خصوصا اگر از طرفداران و پیروان معصومین باشد) تنها برای معصومین ایجاد مشکل می کند.
انسان در همه ی حالات بین بهشت و جهنم مخیر است
حر به امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر فاطمه، من گمان نمی کردم کار این جمعیت با شما به این جا بکشد و هم اکنون من خود را بین بهشت و جهنم مخیر می بینم و بهشت را انتخاب می کنم. آیا تردید بین بهشت و جهنم تنها در محدوده ی قتل و شهادت امام حسین و فرزندان ایشان وجود دارد یا این تردید در کوچک ترین رفتارهای انسان نیز وجود دارد؟ امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّار کسی که بهشت و جهنم را پیش رو می بیند در هر نگاه و حرکتش خود را بین بهشت و جهنم مخیر می بیند. از اولین قدم، مسئله ی بهشت و جهنم مطرح است و ایمان و کفر یکباره در انسان حاصل نمی گردد، بلکه به صورت تدریجی ایجاد می شود. از بین رفتن ایمان نشانه ی کفران نعمت است.
لذت های کوچک؛ عامل ایجاد لذت های بزرگ
انسان در آخرت بین رضایت خداوند و لذت نفس مخیر می شود. اگر انسان در دنیا از لذت ها نگذرد در راه خداوند نیز نمی تواند گذشت نماید. انسانی که حاضر نیست حق واجبی (خمس و زکات) را که خداوند در مال او قرار داده ادا کند نمی تواند در راه خدا از جانش بگذرد و به مقام رفیع شهادت دست یابد. کسانی که امام حسین را به شهادت رساندند نمی توانستند از لذت نوشیدن جرعه ای آب بگذرند و این لذت ها به تدریج آنان را تا طمع مُلک ری پیش برد. در صدر اسلام کسانی که تقاضای جهاد داشتند خود را مهیا نکرده بودند و زمانی که جهاد بر آنان واجب شد به جای توکل و اعتماد به خداوند از دشمن می ترسیدند یخشون الناس ... یدالله هو فوق خشیتهم و حاضر نشدند به میدان جنگ بروند.
گناهان کوچک؛ عامل گمراهی های بزرگ
انسان باید گناهان کوچک خود را به حساب آورد و نگذارد کار به مرحله ی نهایی برسد و آن گاه بگوید بین بهشت و جهنم مخیر هستم. امیدی به بازگشت انسان نیست. انسانی که از لذت های کوچک نمی گذرد چگونه می تواند از لذت های بزرگتر بگذرد؟ روایت شده که هیچ گناهی را کوچک نشمارید و نگویید این گناه مهم نیست و من این گناه را انجام می دهم و گناهان کوچکتر را ترک می نمایم. در بین لشگریان عمر سعد عده ی معدودی توانستند لشگر را ترک کنند. همه در تردید ماندند و یا کارشان به جایی رسید که تدریجا در شهادت امام حسین علیه السلام شریک شدند. انسان می تواند به سنجشی برسد که بهشت وجهنم را ببیند و بهشت را انتخاب نماید و به آزادی دست یابد. حر توانست با یک سنجش قوی به سوی امام حسین علیه السلام بیاید و بهشت را به دست آورد.
امید به رحمت الهی
در هیچ زمانی انسان نباید از رحمت الهی ناامید شود، مانند حر که راه را بر امام حسین علیه السلام بسته بود، اما امام او را پذیرفت. آخرین جمله ی اذن دخول این است: فأذن لي يا مولاي في الدخول أفضل ما أذنت لأحد من أوليائک اجازه دهید ورود من به آستان شما به گونه ای باشد که بهترین اولیای خدا در آن حالات بر شما وارد می شوند؛ حالت معرفت، خشوع، خضوع و ادب. وان لم یکن اهلا لذالک اگرچه در خود این همیت را نمی بینم که در صف اولیای شما باشم، اما از کرم شما دور نیست که مرا نیز مثل آنان تکریم نمایید. اقربهم منزلتا منک ... خداوندا مرا از بهترین و نزدیک ترین اولیای خود قرار ده. در مناجات هفتم از مناجات پانزده گانه ی امام سجاد علیه السلام آمده است: خداوندا مرا از برگزیدگان و اخیار خودت قرار ده والحقنی بالصالحین من اخیار مرا به جمع صالحین و اخیار ملحق کن.
در مورد حضرت ابراهیم آمده که فرمود خداوندا مرا به صالحین و نیکان خود ملحق نما. امید سبب رهایی از اسارت ها می گردد و بندگی پس از این آزادگی شکل می گیرد.
کفر به طاغوت؛ مقدمه ی ایمان
ومن یکفر بطاغوت ویومن بالله کفر به طاغوت مقدمه ی ایمان و توجه و عبودیت است. انسانی که اسیر و بنده ی هزاران دلبستگی است نمی تواند بنده ی خداوند متعال باشد. ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِه حضرت می فرمایند کسی که دشمن ما را دوست بدارد نمی تواند ما را دوست داشته باشد. خداوند به انسان دو قلب نداده که با یک قلب ما را دوست داشته باشد و با دیگری دشمن را دوست بدارد. قلبی که در مقابل کسی غیر از خداوند متعال خضوع دارد نمی تواند در مقابل خداوند متعال خاضع باشد. رهایی و آزادی این نیست که انسان از همه چیز آزاد باشد، بلکه انسان باید بنده باشد و بنده وار در این عالم زندگی نماید.
خطرات راه
در کنار امید، خطری انسان را تهدید می کند و آن این است که انسان فرصت محاسبه را به دست نیاورد. در بین لشگریانی که به کربلا آمده بودند عده ی کمی به این سنجش رسیدند و بهشت را انتخاب کردند. گاهی اوقات لذت ها انسان را وادار می نماید که به سمت خود برود، یعنی در عین درک، به آزادی نمی رسد و بر روی یقین خویش پا می گذارد. انسان نباید از کار خود نا امید باشد، بلکه باید به الطاف خداوند و معصومین علیه السلام امیدوار باشد. در کتاب کافی آمده است: شما برای رسیدن به بهشت و مقامات و نعمت ها و قرب خدا به عمل خود امید نداشته باشید.
بهترین حالت انسان
بهترینِ حالات ما شکستگی و خضوع در برابر خداوند متعال است. ریاضت ها، زحمت ها و علم ما دستمان را نمی گیرند. ریاضت ما به اندازه ی خودمان است و محصول ما بزرگتر از خود ماست و آن قرب به خداوند متعال است. عمل انسان به اندازه ی خود اوست و نمی تواند انسان را به خداوند برساند. انسان باید به حالت خضوع و شکستگی خویش امیدوار باشد. یک غرور و صفت نابه جا ممکن است اثر تمامی اعمال انسان را از بین ببرد و او را به زمین بزند. در روایات آمده گناهی که شیطان را زمین گیر کرد کبر در برابر خداوند متعال و ولی معصوم خداوند بود. نقل شده ابلیس معلم ملائکه بوده است، اما با این خطا از درگاه الهی رانده شد. بنابر این نمی توان به عمل، امید داشت. مهمترین کالای ما نزد خداوند متعال گریه و زاری و شکستگی است. شکستگی می تواند انسان را به وصال برساند. شکستگی نباید با غرور همراه شود و انسان نباید شکستگی خود را به نمایش بگذارد و برای آن طلب مزد نماید. شکسته حال کسی است که خود را مجرم می بیند و نمی گوید من کاری کرده ام، بلکه می گوید من کاری نکرده ام و بد کرده ام. اجر حالت شکستگی از عبادت بیشتر است. معصیتی که انسان را بشکند بهتر از عبادتی است که انسان را مغرور کند، زیرا اگر گناه، انسان را بشکند دست او را می گیرند، اما انسان مغرور را زجر می دهند.
کوتاهی در ماه رمضان چیست؟
در دعای وداع با ماه رمضان حضرت به خدا عرض می کند واجرنا ... خدایا مرا برای کوتاهی هایم مزد بده. کوتاهی و تفریط در ماه رمضان یعنی انسان از فرصتی که خداوند برای پاک شدن در اختیار او قرار داده استفاده نکند. ماه خالص شدن و پاک شدن از عناوین ماه رمضان است.
توبه و اثرات آن
توبه حالت شکستگی در برابر خداوند متعال است. اولین اثر توبه این است که خداوند متعال گناه انسان را از خاطره ی دیگران و خود او پاک می کند و دیگر کسی به یاد نمی آورد که او اهل معصیت بوده است؛ سپس در اثر این شکسته حالی خداوند متعال گناه را به عبادت تبدیل می کند (یبدل السیئات بالحسنات).
بازگشت و شکستگی حر
شکستگی حر او را به مقام سایر شهدا رسانده است. حر کمی دور از جوار حضرت آرمیده، اما باب الورود امام حسین است و در هنگام ورود و خروج به حرم امام حسین علیه السلام از کنار قبر او می گذرند. حر پس از شکستگی اولین کسی بود که به شهادت رسید و این نشان از عظمت اقدام او دارد، زیرا امام حسین علیه السلام به سادگی کسی را نمی پذیرفتند. وقتی امام به یارانش فرمود دشمن باشما کاری ندارد، دست زنان و فرزندانتان را بگیرید و بروید و به آنها برسید یاران امام مضطرب و نگران بودند که مبادا امام ما را نخواهد.
در نظر گرفتن ولی خدا در کارها
مردم ژاپن برای خود سه خانه دارند؛ خانه ای که در آن زندگی می کنند، کارخانه ای که در آن کار می کنند و کشورشان؛ یعنی در همه ی کارها علاوه بر منفعت شخصی منفعت کشورشان را نیز در نظر می گیرند. حال باید دید ما چقدر در کارهایمان منافع ولی خدا را در نظر می گیریم؟ انسان نباید با کارهایش سبب تضعیف ولی خدا گردد. حضرت می فرمودند: مایه ی ننگ ما نباشید، مایه ی زینت ما باشید. اگر انسان عده ای را از ولی خدا دور کرده باشد شکسته حالی او را نجات می دهد.
ذکر مصبت : سفیر امام
ای یاد گار احمد مختار یا حسین
ای جان شیرین حیدر کرار یا حسین
من مسلمم سفیر تو بر کوفیان دون
این سان شدم حقیر و گرفتار یا حسین
مولا نیا به کوفه که از این کوفیان کسی
بر عهدخویش وفادار نیست یا حسین
مسلم می گوید: حسین جان من از هیچ چیز نگران نیستم، تنها از این نگرانم که در ماموریت خود موفق نبودم، ای کاش نامه نمی نوشتم و تورا به کوفه دعوت نمی کردم.
نیا به کوفه که از این کوفیان کسی
بر عهد خویش وفادار نیست یا حسین
آن دست ها که جانب مسلم دراز شد
از بهر بیعت با مسلم یا حسین
روزی نرفته بود که بر کف گرفته سنگ
بر من زنند از در و دیوار یا حسین
ز آن وعده ها و دعوت ایشان نیافتم
دیگر به غیر حیله و آزار یا حسین
در روز روشنم همه گشتند یار لیک
یک یاورم نماند شب تار یا حسین
مسلم از خانه ی هانی خارج شد. مردم را به مبارزه دعوت کرد و چهار هزار نفر از آن هفده هزار نفر آمدند. اما تهدیدها و تطمیع ها و لذت ها آنان را از مسلم جدا نمود. پس از نماز مغرب از مسجد بیرون آمد و در کوفه تنهای تنها مانده بود. او در طول این مدت برای خود خانه و منزلی تهیه نکرده بود و حتی برای مخارج شخصی خود قرض کرده بود. با این که اموال فراوانی به طرف او آمده بود، اما همه را صرف تامین و تهیه سلاح و جنگ ودفاع از امام حسین کرد. حال مسلم به کجا برود؟ در کوفه بماند تا دستگیرش کنند یا به خانه ی هانی برود؟ خانه ی هانی در محاصره است. مسلم در کوچه ها سرگردان بود تا اینکه بانویی او را مهمان نمود، شب را در خانه ی او به سر برد، اما هنوز صبح نشده بود که دید در محاصره ی دشمن است. از سنگر بیرون آمد و شروع به مبارزه کرد تا مبادا تهدید دشمن میزبانش را نیز تهدید کند. به گونه ای جنگید که برای دستگیری او چاره ای نداشتند جز اینکه سر راهش کمین بگذارند و به این وسیله دستگیرش کنند. او را به دار الاماره آوردند. مسلم تشنه بود و طلب آب کرد، آب را به دهان نزدیک نمود، اما آب خون آلود شد و برای بار دوم و سوم همین امر تکرار شد. مسلم فهمید باید تشنه از این جهان برود و با خود فرمود اگر آب روزی تو می بود چنین نمی شد. آری، سفیر حسین باید مانند امام خویش باشد. تشنه لب وارد شد و با کمال شهامت به ابن زیاد سلام نکرد. گفتند چرا به امیر سلام نمی کنی؟ فرمود: او امیر شماست و امیر من نیست. امیر من امام حسین علیه السلام است. وقتی بالای بام رفت بر امام حسین سلام کرد و مانند امام حسین سر از بدنش جدا کردند و بدنش را از بالای بام در کوچه ها انداختند.
ای وای کامم ز آب خشک و به خون لبم تر است
جسمم ز تیغ و نیزه به دو صد پاره یا حسین
سخنران استاد میرباقری
ازدواج با کنیز
💠 حضرت امام زین العابدین علیه السلام کنیزی داشت. او را در راه خدا آزاد کرد و سپس وی را به همسری قانونی خود درآورد و با او ازدواج کرد.
جاسوس مخصوص خلیفه، این جریان را برای عبدالملک مروان گزارش داد. عبدالملک به حضور حضرت زین العابدین علیه السلام نامه تندی به این مضمون نوشت:
به اطلاع من رسیده است که با کنیز آزادکرده خود، ازدواج نموده اید؛ با آن که می دانستید در خاندان قریش، زنان وزین و با شخصیتی وجود داشت که ازدواج با آنها باعث مجد و عظمت شما می شد و فرزندان نجیب و شایسته ای می آوردند. شما با این ازدواج، نه بزرگی خود را در نظر گرفتی و نه حیثیت فرزندان خویش را مراعات کردی!
حضرت سجاد علیه السلام در جواب نوشت:
نامه شما که حاوی نکوهش من در ازدواج کنیز آزادشده ام بود، رسید. نوشته بودید که در زنان قریش کسانی هستند که ازدواج با آنها سبب افتخار من و مایه پدید آمدن فرزندان نجیب است. بدانید فوق مقام رفیع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقامی نیست و کسی در شرف و فضیلت بر آن حضرت فزونی ندارد.
یعنی ازدواج با خانواده قریش برای فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باعث مجد و عظمت نخواهد شد.
ما هرگز به دگران افتخار نمی کنیم. کنیزی داشتم برای رضای خدا آزاد کردم تا از اجر الهی برخوردار شوم. سپس وی را بر طبق قانون اسلام به همسری خود درآوردم. او زنی شریف و با ایمان، متقی و پرهیزگار است. کسی که در دین خدا به پاکی و نیکی قدم برداشته، فقر گمنامی یا سابقه کنیزی، به شخصیت او ضرر نمی زند.
اسلام، اختلافات طبقاتی را محو کرد. اسلام، پستی های موهوم را از میان برد و نقایص را با تعالیم عالیه خویش جبران کرد. اسلام ریشه های ملامت و سرزنش های دوران جاهلیت را از بیخ و بن برانداخت.
فلا لؤم علی امری ء مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیة و السلام؛
بر یک مرد مسلمان که وظایف خود را به درستی انجام می دهد، ملامت نیست. ملامت شایسته کسانی است که اندیشه های نادرست در مغز می پرورند و همچنان مانند دروان جاهلیت فکر می کنند.
عبدالملک نامه حضرت سجاد علیه السلام را خواند. مضامین محکم نامه، روحش را فشرد. آنگاه نامه را به طرف فرزند جوانش، سلیمان بن عبدالملک که در مجلس نشسته بود، افکند که بخواند. پسر جوان وقتی نامه را خواند، برافروخته و خشمگین شد. نتوانست خود را نگاه دارد.
با ناراحتی به پدر گفت که حضرت سجاد علیه السلام با پیوندی که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارد، سخت بر شما افتخار کرده و صریحا برتری و مزیت خویش را خاطرنشان نموده است.
عبدالملک گفت: فرزند! این مطلب را فراموش کن، و از آن سخنی به میان نیاور! زبان گویای بنی هاشم سنگ سخت را می شکند و امواج دریا را می شکافد.
فرزند عزیز! چیزی که سایر مردم را پست و کوچک می سازد، برای علی بن الحسین علیه السلام مایه رفعت و عظمت می شود.
حضرت سجاد علیه السلام در پاسخ نامه عبدالملک به مقام شامخ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و افتخار فرزندان عزیز آن حضرت اشاره کرد و ضمنا به طور کنایه و غیر مستقیم عبدالملک مروان را در سخن جاهلانه اش ملامت نمود و اندیشه نادرستش را از بقایای افکار مطرود و محکوم دوران جاهلیت معرفی کرد.
بدیهی است دریافت چنین نامه ای برای عبدالملک و پسرش بسیار سنگین و ناراحت کننده بود.
عبدالملک نمی بایست از اول به علی بن الحسین علیه السلام نامه انتقادآمیز بنویسد و بی جهت عمل صحیح و قانونی آن حضرت را مورد اعتراض و خرده گیری قرار دهد.
اکنون که نامه نوشته و به این عمل نادرست مبادرت کرده است، باید خود را برای دریافت پاسخ محکم و متقن آن جناب آماده نماید و به عوارض نوشته نابجای خویش تن در دهد.
عبدالملک که دوران جوانی را پشت سر گذارده است، عبدالملک که با گذشت زمان، عقلش به رشد طبیعی خود رسیده و از حوادث روزگار به مقدار قابل ملاحظه ای تجربه آموخته است، تا اندازه ای بر احساسات خویش مسلط است و می تواند خود را از هیجان های بی مورد و خطرناک نگاه دارد. ولی فرزند جوانش که اکنون دوران شباب را طی می کند و هنوز به رشد عقلی نرسیده و سرد و گرم جهان را ندیده است، بعید به نظر می رسد که بتواند خویشتن دار باشد و در مواقع تحریک احساسات، از تندروی و تصمیم های ناروا برکنار ماند.
پاسخ قاطع حضرت سجاد علیه السلام به پدر و پسر، ضربه روحی زد و هر دو از مضمون نامه آن حضرت ناراحت و رنجیده خاطر شدند. با این تفاوت که پدر کارآزموده و تجربه دیده، هیجان های خود را پنهان نگاه داشت و چیزی نگفت، ولی پسر جوان و کم تجربه نتوانست خود را نگاه دارد و مراتب ناراحتی و هیجان خویش را به زبان آورد.
اگر اختیار در دست پسر نادان و کوتاه فکر می بود، برای ارضای احساسات برانگیخته خود انتقام می گرفت.
او از قدرت های نظامی و انتظامی مملکت استفاده می کرد و به منظور جبران شکست معنوی خویش به آن حضرت آسیب مالی و جانی می رساند و کمترین توجهی به نتایج شوم عمل خود نمی نمود. ولی پدر پخته و عاقل که به تمام جهات قضیه متوجه است و با خود حساب می کند؛ گر چه پاسخ حضرت سجاد علیه السلام تلخ و سنگین است، ولی عوارض انتقام جویی و تجاوز به آن حضرت به مراتب، تلخ تر و انزجار افکار عمومی واقع می شود، ممکن است مردم بر وی بشورند و باعث سقوط حکومتش گردند.
عبدالملک روی فکر و عاقبت اندیشی به این نتیجه رسید که باید فشار روانی نامه حضرت سجاد علیه السلام را تحمل کند و از انتقام جویی که خطر بزرگتری در بر دارد، چشم بپوشد.
باید به ناراحتی و شکست روحی پاسخ زین العابدین علیه السلام تن در دهد و از تنفر افکار عمومی که شکست بزرگتر و شر ناراحت کننده تری است، برکنار بماند. او عملا به همین روش عاقلانه تصمیم گرفت و به فرزند جوان و برافروخته خود نیز توصیه کرد که ساکت باش و این سخن را دوباره به زبان نیاور! و این خود نشانه خردمندی و عاقبت اندیشی است.
💠 بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدای سخن دیدگاه وجود مبارک امیر مومنان را درباره بعثت پیغمبر عظیم شأن اسلام که عظیمترین, پر منفعتترین حادثه تاریخ حیات انسان بوده برایتان عرض میکنم و بعد چند آیه از آیات قرآن را در رابطه رسول مطهر اسلام که نگاه خدا به اوست را برایتان قرائت میکنم.
این متنی که از امیرالمومنین برایتان میخوانم یکی از جالبترین و پرمعناترین متون نهج البلاغه است که البته قبل از نهج البلاغه هم این متن را بزرگان دین در کتابهایشان نقل کردند. ارسله علی حین فترت من الرسل, خداوند زمانی پیغمبر را مبعوث به رسالت کرد که رابطه کره زمین با نبوت انبیا قطع بود. خب قطع رابطه انسان با نبوت چه زیانی دارد؟ چه ضرری دارد؟ انسان که عقل دارد علم دارد در نبود انبیا مگر عقل او و علم او قدرت راهنمایی او را به یک زندگی سالم, به یک اخلاق پاک, به یک اعتقاد صحیح, به یک عمل درست ندارد اگر داشت وضع جوامع بریدهی از انبیا الهی و به ویژه وضع جوامع فعلی غرب و بسیاری از جوامع, غرق در فساد نبود فساد در فکر, فساد در اقتصاد, فساد در سیاست, فساد در نظام خانواده. جوابی بهتر از این نیست در نبود انبیا در بیارتباط بودن انسان با انبیا اگر عقل اگر علم قدرت یک هدایتگری کاملی را داشت نباید اینگونه بود ولی اینگونه هست چرا؟ چون در علوم ثابت شده که عقلی که انسان از آن برخوردار است در عین ارزش والایی که دارد اهمیتی که دارد عقل جزئی است یعنی نورافکنی نیست که قطار فکر را, قطار اخلاق را, قطار روحیات را, قطار اعمال را به منزل برساند. بسیار عالی است عقل ولی عقل جزئی است علم بسیار عالی است اما ملاحظه میفرمایید که در کره زمین علم لحظه به لحظه در تغییر است. خب آن حقیقتی که در تغییر است چگونه میتواند انسان را به تمام مسائل اخلاقی ثابت اعمال درست ثابت روش درست ثابت هدایت کند البته در این زمینه من کاری به علوم صنعتی و علوم پزشکی ندارم آن علومی که میگویم ما خودمان عهدهدار تربیت انسان میشویم عهدهدار راهنمایی انسان میشویم.
فلسفه تربیت را ساختمانش را خودمان میسازیم کی؟ الان که میلیونها سال است نزدیکترین زمانش زمان فلاسفه یونان است زمان فلاسفه فلوطین فلسفه فلوطین در اسکندریه است و چرا تا حالا این علمی که ادعا میشود عهدهدار تربیت و ادب انسانهای کره زمین نشده؟ این ضرر نبود انبیا در زندگی است جالب این است که خداوند متعال میفرماید انسان بدون نبوت یک میت است کجای قرآن؟ سوره مبارکه انفال. اما یک میتی است که بدن زنده است بدن در حرکت است بدن میخورد بدن میپوشد بدن میخوابد بدن ازدواج میکند اما این بدن نور ندارد روح این بدن ادب ندارد قلب این بدن آلوده به عقاید فاسد است بدون نبوت انسان میت است.
فرصتی نیست من برایتان سفرهایی که در کشورهای مختلف داشتم یادداشت برداریهایی که کردم برایتان عرض کنم که بدون نبوت وضع بشر چیست. برادرانم خواهرانم حدود یک میلیارد شبه قاره هند جمعیت دارد این جمعیت بدنه عظیمیش عالم است عاقل است باسواد است دیوانه نیستند بیعقل هم نیستند دلیلش هم دانشگاههای هند است اختراعات هند است پیشرفتهای عظیم صنعتی هند است اما این هند الان الانی که شما اینجا تشریف دارید با داشتن عقل و با داشتن علم بدنه عظیمیش محور تقدس در حیاتشان گاو است. کسی اجازه ندارد گاو را بکشد اگر یک گاوی بیاید روی باند فرودگاه بنشیند برج اجازه نمیدهد هواپیما بنشیند تا خودش بلند شود برود, رئیس جمهور قبل هند نه اینی که الان هست دانشگاهی, عالم, عاقل, باسواد, رای آورده, حاکم بر یک میلیارد جمعیت عکسش را من دارم در روزنامههای قبل هم میتوانید ببینید جست و جو هم میتوانید در سایتها در گوگل بکنید بیاوردش این رهبر یک میلیارد جمعیت است درس خوانده عاقل عالم همیشه یک لیوان تمیز در جیبش بود در بیست و چهار ساعته سه بار تا چهار بار یک گاو هر کجا مشغول ادرار کردن میشد لیوان را پر میکرد و همانجا سر میکشید. مگر عقل ندارد مگر علم ندارد؟
یک بدنهی هند گرایش کامل به قداست گاو دارند منهای آئین گاو پرستی در هندوستان پانزده میلیون دین وجود دارد. چطوری این بشر میتواند متحد با هم باشد پانزده میلیون دین کدامش را من برایتان بگویم من با هند کاملا آشنا هستم کدامش را بگویم؟ مثلا یک دینش این است الان را میگویم این برای قبل از نبوت پیغمبر نیست الان را میگویم که در روزنامهها هم نوشتند الان یک دین در هند به مردمش تحمیل کرده این عقیده را که اگر سالی یک بار یک دختر هجده ساله را آرایش کنند مثل یک عروس ببرند بت خانه بخوابانند جلوی بت کامل سرش را از بدن جدا کنند آن سال باران زیاد میشود. چه ارتباطی بین باران و کشتن یک دختر بیگناه است؟
ولی دارند میکنند دختر بیست ساله را هجده ساله را شوهر میدهند شوهر جوان زیبای پولدار متوسط بیپول بعد از شش ماه, بعد از هشت ماه, بعد از دو سال یا سکته میکند میمیرد یا سرطان میگیرد میمیرد عروس را میآورند کنار جنازه شوهر میخوابانند هر دو را با هم طناب پیچ میکنند کنار رودخانه بنارس میسوزانند خاکستر دوتا را میریزند در آب میگویند اینها چون یک سال بیشتر عروسی نکرده بودند روحشان آنجا با همدیگر باشد. عروس زنده را, و موارد دیگر.
اروپا و امریکا هم الان به جای گرایش به نبوت دلار پرستند تمام زندگی اروپا نظام داده با دلار است دلار فقط. اگر ببیند دلارش دارد کم میشود کارخانههای اسلحه و هواپیماهای جنگی, موشکها, هلی کوپترها دارد در انبارها پر میشود و رکود در فروش است میآید یک گوشه دنیا آذربایجان و ارمنستان, ایران و صدام, کره شمالی و کره جنوبی, پاکستان و هند را در مساله کشمیر به جان همدیگر میاندازد فقط برای فروش دلار برای اسلحه. این بشر مرده عبارت زیباترش بشر بیعاطفه, بشر بیرحم, بشر بینظم, بشر گاو پرست, بشر دلار پرست, بشر علم پرست, بشر دنیا پرست. شما سیستمهای اقتصادی جهان را ببینید چه میکنند, سیستمهای سیاسی جهان را ببینید چه میکنند! سیستمهای اخلاقی فعلی جهان را ببینید چه میکنند! يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُمْ ﴿الأنفال ، 24﴾ مردهها دعوت خدا و پیغمبر را جواب بدهید خدا و پیغمبر هیچ هدفی جز زنده کردن شما ندارند میخواهند شما حیات اخلاقی پیدا کنید حیات عملی پیدا کنید حیات عاطفی و روحی پیدا کنید حیات قلبی و عقلی پیدا کنید بدون پیغمبر من همهتان میت هستید.
حالا اینجا نمیدانم کدام زوایای کار پیغمبر را بگویم در مسجد نشسته بود حسن و حسین دو طرف زانویش نشسته بودند گاهی که با مردم حرف میزد دوتایشان را آرام میبوسید یک عربی که تازه وارد بود به حضرت گفت این دوتا چه کسانی هستند؟ گفت نوهام هستند گفت یعنی بچههای مستقیم خودت نیستند؟ فرمود نه من یک دختر دارم شوهر دادم این دوتا بچه برای آن دخترند. گفت خیلی عجیب است دوتا فرزندی که با واسطه به شما میرسند با یک حالی خم میشوی صورتشان را میبوسی من تا الان یک دانه بچهام را نبوسیدم. این قاعده را آنجا فرمودند که یک قاعده کلی جامع و فراگیر است چقدر این قاعده زیباست پیغمبر بدون اینکه عصبانی شوند چون اهل عصبانیت نبودند خیلی نرم به این عرب فرمودند ارحم ترحم مهربانی کن تا با تو مهربانی کنند. خیلی حرف است یعنی جناب عرب توقع مهربانی از خدا داری, توقع مهربانی از عالم طبیعت داری, توقع مهربانی از مردم داری, مهربانی کن در مهربانی کردن خدا به تو مهربانی میکند مردم به تو مهربانی میکنند طبیعت به تو مهربانی میکند مهربانی کن چرا دائما در اخبار میگویند کره زمین یک درجه گرم شده؟ این گرمای خارج از نظام زمین این زیانها را ایجاد کرده لایه اوزون سوراخ شده چون در اروپا در امریکا در کشورهای شرقی از بس که با طبیعت نامهربانی کردند هوای کره زمین را آلوده کردند باعث شدند انواع آفتهای جدید برای باغها و گیاهان درست شود دائم دارند میلیونها تن دود در هوا میریزند خب طبیعت هم نامهربان شد. والا قبلا نامهربان نبود طبیعت قبلا مهرورز به فرزندانش بود اما فرزندانش بیمهری کردند آن هم دارد بیمهری میکند اگر این درجه حرارت دو شود اگر سه شود آن وقت نظام بادها نظام طوفانها نظام آبها نظام گیاهان نظام سرسبزیها همه به هم میریزد. آن وقت یک روزی میرسد که بشر خودش باید بنشیند آماده نابودی شود این قاعده نبوت.
ارحم ترحم, با همه مهربان باش تا همه به تو مهربان باشند با همه. خودش مهربانیهای عجیبی داشت خب من یک جمله جالبی برایتان بگویم سال شصت و چهار, شصت و پنج من سیتا سخنرانی داشتم درباره نظام خانواده در اسلام از بله برون داماد و عروس تا ارثشان یعنی بله برون و بعد زن و شوهر شدن و بعد بچهدار شدن و بعد نام گذاری و بعد شیر و بعد اقتصاد خانواده و اخلاق خانواده و حقوق زن بر شوهر حقوق شوهر بر زن حقوق کودکان بر پدران مادران حقوق مادران و پدران بر اولاد میرود تا پایان کار زندگی که پدر و مادر از دنیا میروند وظائف اولاد بعد از مرگ پدر و مادر کتاب تمام میشود میشود سی بحث.
یک جوانی یک روز آمد پیش من تمام اینها را از نوار درآورده بود گفت به من اجازه بدهید من انتشاراتی دارم چاپش کنم گفتم چاپ کن. تا سال نود و چهار این کتاب حدود سی و پنج بار چاپ شده به هفت زبان دنیا هم منتشر شده در هند, در پاکستان, در کشورهای عربی, روسی, ترکی استانبولی, انگلیسی. خیلی اتفاق افتاده من در هواپیما بودم البته لباس نداشتم لباسم در ساک بود میدیدم دوتا جوان یک خانم یک مرد به زبان خودشان یا ترکی یا روسی یا عربی دارند این کتاب را در هواپیما میخوانند.
برای انگلیسی کردنش یک خانمی را انتخاب کرد انتشاراتی به نام خانم مرگان اهل امریکا, در زبان فارسی اینقدر این خانم مسلط بود که فکر میکردید این بچه میدان شوش و میدان مولوی تهران است. زبان فارسی را هم دانشگاه دیده بود این کتاب را فارسیاش را به او دادند گفتند قیمتش هم هرچه میشود مهم نیست این را انگلیسیاش کن. ایشان مشغول شد در امریکا بنا بود ترجمه کند پست کند ایران, من پیغام دادم به وسیله انتشاراتی که اگر میبینی این کتاب ششصد صفحه است زیاد است خلاصهگیری کن مثلا در دویست صفحه چاپش کن اسلام را دارم میگویم نبوت پیغمبر را. خانم مرگان گفت من یک خط این کتاب را نمیتوانم حذف کنم این کتاب تمام فکر من را عوض کرده و مشغولیت درونی به من داده چون در این کتاب از قول پیغمبر شما با آدرس که در چه کتابی است نوشته شده پدر مادر وقتی بچهشان را بغل میگیرند میبوسند بوسیدنشان در پروندهشان عبادت نوشته میشود میگفت من دارم از این دین دیوانه میشوم. چه میگوید دین؟ یعنی چه؟ این چه ارتباط عاطفی است که پیغمبر شما زنده کرده! این چه ارتباط محبتی و عاشقانهای است که پیغمبر شما زنده کرده! بقیه کتاب این چه حقوقی است که هزار و پانصد سال قبل پیغمبر برای شوهر به عهده زن, زن به عهده شوهر قرار داده ما نداریم نه مساویاش را داریم نه بالاترش را. بالاخره هم عزیزانم این خانم شیعه شد با همسرش آمد ایران رفت مشهد یک سال کنار حرم حضرت رضا زندگی کرد و دوباره برگشت امریکا, این یک قانون نبوت است ارحم ترحم, یک خط هم نمیشود مهربان باش تا به تو مهربانی کنند یعنی اگر مهر میخواهی, اگر محبت میخواهی, از خدا اگر مهربانی میخواهی, از طبیعت اگر مهربانی میخواهی, از زن و بچهات و از مردم عشقی باش نرم باش مهرورز باش با محبت باش زن و بچه پیغمبر میگویند در روایات است از خانه که میرفت بیرون میدانستیم این مسئولیت هدایت جامعه را دارد باید میرفت اما دل ما تنگ بود تا به خانه برگردد. اینقدر با محبت بود اینقدر مهربان بود اولا نوشتند هر وقت زهرا را نمیدید یک روز, میآمد در خانه زهرا در میزد فاطمه من کارم زیاد است فقط میخواهم ببینمت دوتا بچه را بیاور من بغل کنم ببوسم علی را بگو بیاید من نگاهش کنم بروم. هر وقت زهرا آمد خانهاش یا خودش رفت خانه زهرا درس است دیگر درس نیست؟ در سوره احزاب میگوید لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ﴿الأحزاب ، 21﴾ پیغمبر برای همهتان در همه چیز سرمشق خوبی است اگر میآمد خانه زهرا اگر زهرا میآمد خانهاش این عقل کل این علم این عاطفه این بصیرت این دانش این نمونه بندگی خم میشد دست زهرا را میبوسید یعنی اینگونه با دخترانتان رفتار کنید شوهرش دادی رفته خداحافظ, این رسم نبوت نیست که من بچهام را شوهر دادم هیچ خبری از او نمیگیرم این رسم نیست که من دخترم را شوهر دادم حالا کار دامادم لب پاشوره خورده هیچ کمکی با مهربانی و عاطفه به بچهام نکنم نروم ببینم کمبودش چیست میتوانند گوشت بخرند, میتوانند لباس بخرند, میتوانند پول آب و برق و گاز را بدهند, میتوانند پول مدرسه بچهشان را بدهند این وظیفه است این مسئولیت است هر وقت میآمد خانه فاطمه حسن و حسین را سوار دوشش میکرد میگفت زهرا جان من دوتایی را میبرم بگردانمشان ببرم مسجد فاطمه من الان یک خرده وقت دارم چهار دست و پا میشوم این دوتا بچه را بگذار روی کول من در اتاق اینها را بگردانم. ما با نوههایمان این کارها را داریم؟ یا خستهاید, یا کسلید؟
این قطعه امیرالمومنین را نمیتوانم همهاش را بخوانم و همهاش را بگویم. بروم در مهرورزی پیغمبر الله اکبر, اگر روز عید نبود از شوق و ذوق پیغمبر زار زار گریه میکردم گریه شوق گریه ذوق نه گریه مصیبت خوانی, من مدینه بیرون مدینه به هوایی خوردم که به مرگ نزدیک شدم نمیدانم شصت درجه, پنجاه و هشت درجه بالای چند فرسخ رسول خدا با پنج ششتا از اصحاب داشتند به یک مقصدی میرفتند پیغمبر را میگویم پیغمبر, کاری که من که نمیگویم من نمیکنم من میکنم من از این کارها زیاد کردم فقط و فقط برای تاسي به پیغمبر فقط, اما ثروتمندان, عالمان, دانشمندان, دانشگاهیان چندتایشان سیاست مداران چندتایشان این کارها را میکنند؟ ما اگر از پیغمبر نشانه نداشته باشیم واقعا اهل پیغمبریم؟
رسیدند به یک پیرزنی از شدت گرما صورت سیاه شده چروکیده شده یک مقدار کمرش خم شده یک طنابی به دسته یک سطلی بسته بود پیرزن میخواست بیاندازد در چاههای همان بیابانها هم مثل منطقه بدر که چاه آب دارد خب میدانید مکه و مدینه فاصلهشان با دریای جده زیاد نیست زیر عربستان نفت و آب موج میزند البته نفتش را اسرائیل و امریکا میبرد آبش هم راکد است دولت به کل به دهاتهای عربستان نگاه بیگانه دارد هیچ کاری نمیکند مکه و مدینه نه لوله کشی آب دارد نه لوله کشی گاز, الان هم ندارد.
پیرزن هنوز سطل را نیانداخته در چاه پیغمبر رسیدند لحن کلام, مادرم حرف زدنش هم روی موج محبت بود مادرم بلند بلند هم حرف نزد تا شصت و سه سال که از دنیا رفت اصلا بلند بلند حرف نزد مادرم به من فرجه میدهی این سطل را بیاندازم در آب آب را من بکشم نمیشناخت که پیغمبر است برایش هم خیلی جالب بود چون چنین کارهایی عربها نمیکردند هنوز اسلام ریشه ندوانده بود در دل مردم, وَ لَمّٰا يَدْخُلِ اَلْإِيمٰانُ فِي قُلُوبِكُمْ(حجرات 14) یک نگاهی به پیغمبر کرد گفت اگر این کار را بکنی که دعایت میکنم یادمه پیرزن گفت به پدر و مادرت دعا میکنم پیغمبر می فرماید یک جوری با مردم رفتار کنید که مردم به پدر و مادرتان فحش ندهند پدرتان را قیامت خدا درمیآورد پدر و مادر را در معرض فحش مردم قرار نده به گونهای با مردم رفتار کنید که مردم بگویند خدا پدر و مادرش را رحمت کند برنگردند بگویند لعنت به پدر و مادرت. مهر, محبت, عشق ورزی دعا میکنم به پدر و مادرت فرمود بده به من سطل مشک انداختند ته چاه یک ربعی معطل شدند این مشک را ته چاه این طرف و آن طرف کردند تا آب از گلوی مشک رفت و سنگین شد و پر شد و کشید بالا خب در این هوای گرم مشک سنگین عرق میکند آدم خیس شده بود بند گلوی مشک را بست کجا میخواهی ببری مادر؟ گفت آن دو سه تا چادر برای من و سه تا بچه هام است ما یک تعدادی گوسفند و شتر داریم شغلمان هم همین است بچهها روزها میروند صحرا من هم میآیم آب میکشم میبرم برای غذا برای کارهای دیگر خب فرمود من تا دم خیمهات آب را میآورم در راه دارند میروند عرق همینطوری بدن پیغمبر را گرفته من منظورم فقط این یک کلمهاش است اینجاست که میگویم اگر روز عید نبود های های گریه میکردم من خیلی آدم نازک دلی هستم به این خاطر حوصله زن و بچه داری و نوه داریم صد است
در راه اصحاب که چهار پنجتا بودند گفتند آقا بار سنگین است آب سنگین است شما هم بند این مشک را به دوش انداختید هم فشار به دوشتان به کمرتان میآورد این را بدهید ما تا دم چادر بیاوریم پیرزن هم فاصله دارد با پیغمبر یک نگاهی به اینها کرد فرمود من من دوست دارم بار امتم را خودم به دوش بکشم مشک را آورد از آن طرف دو سه سال بود این پیرزن به این سهتا بچه التماس میکرد یک بار من را ببرید مدینه من فقط یک بار چهره پیغمبررا ببینم هی میگفتند زمستان است تابستان است گوسفندها کار دارند نرسیده بود مشک را گذاشت گفت که عرب زحمت کشیدی خدا پدر و مادرت را رحمت کند بیا بنشین یک ظرف شیر برایت بیاورم فرمود نه کار دارم میخواهم بروم ده پانزده قدم که دور شد پیغمبر بچهها رسیدند مادر گفت که آن آقایی که لباسش از همه کهنهتر است امروز او آب کشید آورد بروید یک تشکر از او بکنید. بچهها دویدند دیدند آن کسی که امروز آب خانه را کشیده پیغمبر است همینطوری مات زده گفتند آقا نرو اگر این مادر ما بفهمد که تو بودی دق میکند این دو سه سال است هی به ما التماس میکند ما ببریمش مدینه شما را ببیند برگردید فرمود باشد برمیگردم برگشت. بچه ها آمدند به مادر گفتند نفهمیدی این چه کسی بود؟ گفت نه آدم خوبی بود با اخلاق بود گفتند مادر این همینی است که سه سال است آرزو میکنی چهرهاش را ببینی مادر
ارحم ترحم,
وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ ﴿الأنبياء، 107﴾ اینقدر مایه مهر و محبت به تو دادم که اگر خرج تمام جهانیان کنی کم نیاوری این مهربانی است این مهر است این مهرورزی است
حرفم تمام یک کلمه شد یک صفحه نشد خدایا به حقیقت پیغمبر ما را در ایمان و اخلاق و عمل همراه و همسفر پیغمبر قرار بده خدایا ما را به گونهای قرار بده که از خودت از طبیعت از زن و بچهمان از مردم کم نگذاریم, خدایا دنیا و آخرت ما را دنیا و آخرت انبیا قرار بده, خدایا به حقیقتت گذشتگان ما پدرانمان مادرانمان عمههایمان داییهایمان خالههایمان عروسهایشان بچههایشان معلمینمان را استادهای درسمان را مردمی که در کوچه و بازار با ما سلام علیک کردند و از دنیا رفتند شهدایمان را به حقیقتت اگر در برزخ گرفتارند به آبروی پیغمبر همهشان را نجات بده, خدایا ما یک دانه دعا هم نیاز داریم دوتا هم نه! آدمهای طمع کاری نیستیم یک دانه دعا بیشتر هم نه الان به لطفت به عنایتت این فرمان را بر امام زمان واجب کن واجب کن ما هم گدایی داریم میکنیم فرمان که کاری ندارد به ولی امر بگویی این کار را بکند خدایا در همین لحظه وجود مبارک امام زمان را دعاگوی ما زن و بچههای ما نسل ما تا قیامت قرار بده, دعای او را در حق همهمان مستجاب بگردان, خدایا ما را غیر این عباداتی که داریم خادم عاشق بندگانت قرار بده, خدایا ما را هزینه کننده مهر و محبت و عشق قرار بد