✅ چرا مرگ بر اسرائیل؟ چرا لعنت بر یهود؟ (بخش چهارم)
🌷 سخن خدا در قرآن:
این یهودیان، وقتی از طرف خدا این قرآن برایشان آمد، با آنکه نشانههای قرآن منطبق با توراتِ خودشان بود و قبل از آمدنش آن را می شناختند و دنبال این هم بودند که بیاید و با عمل به دستوراتش بر مشرکان پیروز شوند، اما همین که آمد، عمداً عمل به آن را نپذیرفتند؛ پس #لعنت بر این کافران! *
آنها با انکار قرآن، خودشان را به بد چیزی فروختند. آن هم به خاطر حسادتشان به اینکه خدا فضل و احسانش را یعنی این قرآن را بر هر کدام از بندگانش که خودش خواسته، نازل کرده، نه بر یکی از یهودیان. به همین دلیل بیش از پیش، گرفتار خشم خدا شدند. در قیامت نیز #عذابی خفّتبار نصیب این یهودیانِ کافر خواهد شد.
📖 و لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ * بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ مُهينٌ (بقره، 89 و 90)
آیه شماره 319
✅ آیا یهودیان کتاب خودشان تورات را قبول دارند؟
🌷 سخن خدا در قرآن:
وقتی به یهودیان گفته شد: «عمل به دستورات قرآن را که خدا نازل کرده، بپذیرید»، متعصّبانه جواب دادند: «ما فقط عمل به کتابی را که بر خودمان نازل شده، قبول داریم.»
آنها عمل به غیر از کتاب خودشان را نمی پذیرند؛ حال آنکه قرآن هم حقیقتاً کتاب خداست و نشانههایش با توراتی که نزد خودشان است، منطبق است. محمد! به آنها بگو: «شما اگر واقعاً کتاب خودتان تورات را که کتاب خدا بود، قبول داشتید، پس چرا پیامبران خدا را می کشتید؟
ثانیاً موسی برایتان معجزات و دلایل روشن آورد. اما شما در نبودش گوسالهپرست شدید و الان هم با انکار قرآن در حق خدا ظلم می کنید. پس چطور ادعا می کنید که تورات را قبول دارید.»
📖 و إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ * وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (بقره، 91 و 92)
آیه شماره 320
✅ پرسش و پاسخ از آیت الله خوشوقت
س: آیا می شود افرادی بزرگوار چون آقای دولابی و شیخ رجبعلی خیاط را به عنوان استاد اخلاق برگزید؟
ج: نه خیر؛ اولین شرط استاد اخلاق اسلام شناسی است. باید با قرآن و عترت آشنا باشد. این ها بی سواد بودند. انسان های خوبی بودند، اما بی سواد بودند و نمی توانستند راهی را که قرآن ارائه می کند، همان راه را ارائه کنند و حرف های دیگر می زدند.
س: مهم ترین علت موفقت علامه طباطبایی چه بود؟
ج: مطیع فرمان خدا شد و گناه نکرد. خدا هم او را هدایت کرد و به او توفیق داد.
📚 آثار بندگی، آیت الله عزیز خوشوقت
✅ از علی آموز ... (123)
🔸 چه کسی واقعاً عاقل است؟
🌷 امام علی (ع):
عاقل کسی است که با عقلش خواسته های #حرام نفسش را قلع و قمع کند.
📖 الْعَاقِلُ [الْكَامِلُ] مَنْ قَمَعَ هَوَاهُ بِعَقْلِهِ
📚 تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 54
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
1️⃣ قسمت اول:
من ورقة بن عبد اللّٰه ازدى، براى رضاى خدا به مكّه مشرّف شدم. زمانى كه مشغول طواف بودم با كنيزكى كه گندمگون و خوش صورت و خوش كلام بود مواجه شدم. وى با فصاحت و بلاغتى كه داشت اين جملات را می گفت:
اى جماعت حجّاج! بدانيد كه سروران من خوبترين خوبان و برگزيدگان نيكان مىباشند. آنها افرادى هستند كه قدر و منزلتشان از ديگران برتر است و نامشان در همۀ شهرها مشهور، و اين لباس افتخار را بر تن كردهاند.
من به آن كنيز گفتم: گمان مىكنم كه تو از دوستداران اهل بيت باشى؟
گفت: آرى.
گفتم: از كدام دوستان ايشان هستى؟
گفت: من فضّه، كنيز فاطمه دختر پيغمبر اسلام (ص) هستم.
گفتم: خوش آمدى! از ديدارت خوشحالم. من مشتاق سخن گفتن با تو بودم. اكنون از تو خواهش مىكنم هنگامى كه از طواف کعبه فارغ شدى، در بازار غذا توقف كن تا من بيايم. اين عمل براى تو ثواب دارد.
بعد از هم جدا شديم. پس از آنكه از طواف فارغ شدم و به سوى منزل خود روانه شدم و از طريق بازار غذا مىرفتم، ديدم فضّه در كنارى نشسته. به سوى او رفتم و او را به كنارى بردم و هديهاى به وى دادم كه صدقه نبود. سپس به او گفتم: مرا از بانويت فاطمۀ زهرا آگاه كن و آنچه را كه وى بعد از فوت پدرش ديد، برايم شرح بده!
وقتى او سخنم را شنيد، چشمانش پر از اشك شد. آنگاه با ناله و گریه گفت: اى ورقة! غم مرا تازه كردى و اندوهى را كه در قلب من نهان بود، برانگيختى! اكنون بشنو تا آنچه را كه از حضرت فاطمه مشاهده نموده ام بگويم. بدان موقعى كه پيغمبر خدا (ص) از دنيا رحلت كرد، مردم از صغير و كبير براى آن حضرت ضجّه و گريه كردند. مصيبت رحلت پيامبر خدا براى نزديكان و ياران و دوستان، بسيار بزرگ بود. هيچ زن و مردى ديده نمىشد مگر اينكه مشغول گريه و ناله و ندبه بود.
اما در ميان اهل زمين و اصحاب و خويشاوندان و دوستان، كسى نبود كه حزن و غم و اندوه وى از بانوى من فاطمۀ زهرا شديدتر باشد. غم و غصۀ بانوى من همچنان زياد مىشد و گريهاش شدّت مىگرفت. هفت روز بود كه نالۀ فاطمه آرام نمىشد. هر روزى كه مىگذشت گريۀ حضرت زهرا از روز گذشته بيشتر مىشد. در روز هشتم فاطمه كليۀ غم و اندوه درونى خود را ظاهر كرد و به علّت كم طاقتى از خانه خارج شد و فرياد كشيد. گويا با دهان مبارك پيامبر سخن مىگويد.
در همين موقع بود كه زنان مدينه دويدند و كودكان از جايگاه خود خارج شدند. صداى مردم به گريه و ضجّه بلند شد. مردم از هر طرف آمدند. چراغها را خاموش كردند كه صورت زنان پيدا نباشد. زنان خيال مىكردند كه پيغمبر معظم اسلام سر از قبر بيرون آورده! مردم به علّت آن منظرۀ دلخراش، دچار وحشت و حيرت شده بودند.
حضرت زهرا براى پدر بزرگوارش ناله و ندبه مىكرد و مىفرمود: وا ابتاه! وا صفياه! وا محمّداه! وا ابا القاسماه! وا ربيع الارامل و اليتامى! من للقبلة و المصلى؟ من لا بنتك الوالهة و الثكلى!
سپس در حالى كه دامن لباسش به زمين كشيده مىشد، به سوى قبر پدر بزرگوارش روانه گرديد. او از شدت اشك چيزى را نمىديد و همچنان مىآمد تا نزديك قبر پدر فقيدش رسيد و چون به سوى حجره رفت و چشمش به محلّى كه در آنجا اذان گفته مىشود، افتاد، پاهايش از رفتن باز ماند. ناله و گريۀ وى همچنان ادامه داشت تا اينكه غش كرد. آنگاه زنان دويدند و آب بر بدن و سينه و صورت او پاشيدند تا به هوش آيد.
آن هنگام كه به هوش آمد، برخاست و فرمود: قدرت و قوّت من تمام شده. طاقتم به سر آمده. دشمنم مرا شماتت و سرزنش كرده. غم و اندوه، مرا مىكشد. پدر جان! من سرگردان و تنها و حيران ماندهام. زبان و صداى من ساكت شده. پشت من خم و زندگى من ناگوار و روزگارم تيره و تار گرديده. پدر جان! بعد از تو انيس و مونسى ندارم. كسى نيست كه مرا از گريه آرام نمايد و به هنگام ناتوانى، يار و معين من باشد.
پدر جان! بعد از تو مكان نزول قرآن از بين رفت. محل هبوط جبرئيل و ميكائيل ناپديد شد. پدر جان! بعد از تو اسباب (خير و بركت) دگرگون شد. درهاى چاره به روى من بسته شد! بعد از تو دنيا را ترك نمودهام. پدر جان! تا نفس مىكشم، براى تو گريه مىكنم و مشتاق توام و غم و اندوهم براى تو ادامه دارد.
سپس ندا سر داد: پدر جان! پدر جان!
و بعد اين اشعار را خواند:
🔹حقّا كه غم و اندوه من براى تو تازه مىشود. به خداوند سوگند كه قلب من فرو مىريزد.
🔹و در هر روزى، آه و افسوس من افزون خواهد شد. رنجى كه براى فقدان تو مىبرم، تمام نخواهد شد.
🔹اين پيش آمد ناگوار عزا و مصيبت مرا بزرگ کرد. گريۀ من همه وقت تازه مىشود.
🔹حقّا آن قلبى كه در عزا و مصيبت تو صبور باشد، بسيار شكيبا و پر طاقت خواهد بود.
📚📚📚
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
2️⃣ قسمت دوم:
حضرت زهرا آنگاه فرمود:
پدر جان! بعد از رفتن تو، نورهاى دنيا منقطع شد. دنيا آن تر و تازگى را كه با بودن تو داشت از دست داد و روزگار تيره و تار گرديد. تاريكىهاى دنيا تر و خشكش را فرا گرفت. پدر جان! من تا آن هنگام كه تو را ملاقات نمايم، غصه مىخورم. پدر جان! پس از مفارقت تو چشم من به خواب نرفته. پدر جان! كيست كه به داد بيوه زنان و بينوايان برسد؟ كيست كه تا روز قيامت به داد امّت تو برسد؟ پدر جان! ما بعد از تو ضعيف و ناتوان شديم.
پدر جان! مردم از ما روگردان شدهاند، در صورتى كه ما به واسطۀ تو در ميان مردم معظّم و بزرگ به شمار مىرفتيم. كدام اشك است كه در فراق تو فرو نريزد؟! كدام غم و اندوه است كه بعد از تو براى مصيبت تو دائمى نباشد؟! كدام چشم است كه بعد از تو به خواب رود؟! در صورتى كه تو بهار دين و نور پيامبران بودى، چگونه است كه كوهها خراب نشدند و درياها فرو نرفتند و زمين طعمۀ زلزله نگرديد؟! پدر جان! من دچار مصيبت بزرگى شده ام. اين مصيبت من مصيبت كوچكى نيست.
پدر جان! من مغلوب اين عزاى بزرگ و اين پيش آمد هولناك شده ام. پدر جان! ملائكه براى تو گريان شدند و افلاك از حركت ايستادند. منبرت بعد از تو دچار وحشت، و محرابت از وجود تو خالى شده. قبر تو براى اينكه تو را در بر گرفته، خوشحال، و بهشت به تو و دعا و نماز تو مشتاق گرديد.
پدر جان! آن مجالسى كه تو داشتى دچار ظلمت بزرگى شدهاند. براى تو غصه می خورم تا اينكه به همين زودى نزد تو بيايم. ابو الحسن تو را از دست داد. همان ابو الحسنى كه امین، پدر دو فرزند تو حسن و حسين، برادر تو، دوست تو و محبوب توست. همان على كه تو او را از زمان كودكى پرورش دادى و در بزرگسالىِ او با وى برادر شدى. همان على كه محبوبترين دوستان و اصحاب تو بود. همان على كه در اسلام آوردن و هجرت نمودن و يارى كردن تو بر همه سبقت گرفت. ما تو را از دست داده ايم. گريه، قاتل ما خواهد بود. تأسف، همراه و مونس ما گرديده.
سپس حضرت زهرا فريادى زد و نالهاى كرد كه نزديك بود روح از بدنش مفارقت نمايد. آنگاه اين اشعار را خواند:
🔹صبر من كم، و عزاى من آشكار شد بعد از آنكه خاتم انبيا را از دست دادم.
🔹اى چشم من! اشك فراوان بريز! اى چشم من! واى بر تو! بخیل نباش و خون گريه كن!
🔹اى رسول خدا! اى برگزيدۀ خدا! اى پناهگاه يتيمان و ضعيفان!
🔹حقّا كه كوهها و وحوش و پرندگان و زمين بعد از گريۀ آسمان براى تو گريان شده اند.
🔹محراب عبادت و مجلس درس قرآن كه در هر صبح و شام تشكيل مىشد براى تو گريه مىكنند.
🔹دين اسلام كه در ميان مردم، يكى از غریبها به شمار مىرود در مصيبت تو گريان شد.
🔹كاش آن منبرى را كه بر فراز آن مىرفتى، مىديدى كه چگونه بعد از نور وجودت، اكنون ظلمت، آن را فرا گرفته.
🔹اى خداى زهرا! اجل مرا به زودى برسان! زيرا زندگى من تيره و تار گرديده.
حضرت زهرا سپس به جانب منزل خود بازگشت و شب و روز شروع به گريه و ناله كرد. اشك وى خشك نمىشد و ناله و ضجّهاش آرام نمىگرفت. بزرگان اهل مدينه اجتماع كردند و به حضور امير المؤمنين على آمدند و گفتند: اى ابو الحسن! فاطمه شب و روز گريه مىكند. هيچ كدام از ما شب در رختخواب به خواب نمىرويم. در حالى كه روزها به علّت مشغله و طلب معاش قرار و آرام نداريم. ما از تو تقاضا مىكنيم كه فاطمه يا شب گريه كند و يا روز.
حضرت امير فرمود: مانعى ندارد.
بعد اين موضوع را با فاطمه در ميان نهاد. ولى متوجّه شد كه آن حضرت از گريه ساكت نمىشود و تسليت گفتن براى او ثمرى ندارد. در اين حال فاطمه به علی گفت: ابو الحسن! من مدتی زیادی در ميان اين مردم نخواهم ماند و به زودى از ميان اين مردم مىروم. على جان به خدا سوگند من شب و روز از گريه آرام نخواهم گرفت تا اينكه به پدرم ملحق شوم.
حضرت امير فرمود: باشد. هر طور كه ميل دارى انجام بده.
على بعد از آن، اطاقى خارج از شهر مدينه براى حضرت فاطمه ساخت كه آن را بيت الاحزان مىگفتند. به هنگام صبح، فاطمه، حسن و حسين را برمىداشت و به بقيع مىرفت و همچنان تا شب مشغول گريه بود و چون شب فرا مىرسيد، حضرت امير مىآمد و فاطمه را به منزل برمىگرداند. حضرت فاطمه پس از فوت پدر بزرگوارش مدت بيست و هفت روز اين برنامه را انجام مىداد. آنگاه مريض شد و تا چهل روز زنده بود و سپس از دنيا رحلت كرد.
به هنگام رحلت آن حضرت، على نماز ظهر را خوانده بود و به سوى منزل بازمی گشت که كنيزان را ديد در حالى به استقبال آن حضرت آمدند كه گريان و محزون بودند. امام به آنها فرمود: چه خبر شده؟ چرا شما را ناراحت و مضطرب مىبينم؟!
گفتند: يا امير المؤمنين! دختر عموى خود زهرا را درياب، گر چه گمان نمىكنيم حاصلى داشته باشد.
🔻 ادامه دارد ...
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
3️⃣ قسمت سوم:
حضرت على به سرعت به سوى اطاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد. ناگهان ديد فاطمه در ميان بستر خويش افتاده و به طرف راست و چپ مىغلطد. امام على، عبا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارك خود انداخت و لباس خود را درآورد. آنگاه آمد و سر مبارك حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: زهرا!
ولى حضرت فاطمه سخنى نگفت. براى دومين بار فرمود: دختر محمّد مصطفى!
فاطمۀ زهرا باز هم جوابى نداد!
امام سومين بار صدا زد: اى دختر كسى كه زكات را در دامان خود براى فقرا مىبرد!
ولی باز هم جوابى نشنيد.
باز هم صدا زد: اى دختر آن كسى كه با ملائكه نماز خواند!
حضرت زهرا این بار هم جوابى نداد.
امام باز هم صدا زد: فاطمه! با من سخن بگو! منم پسر عموى تو، على بن ابى طالب.
فاطمه این بار چشمان خود را به روى او باز كرد و به او نگاه کرد. آنگاه آن بانو گريه کرد و على هم گريان شد و به زهراى اطهر فرمود: تو را چه شده؟ منم پسر عمويت على.
فاطمه گفت: پسر عمو! آن مرگى را كه نمىتوان از دست آن گريخت، احساس مىكنم. مىدانم كه تو بعد از من نمىتوانى ازدواج نكنى. يا على! اگر ازدواج كردى يك شبانه روز نزد همسرت باش، و يك شبانه روز پيش فرزندان من. على جان! به صورت حسن و حسينم سيلى نزن. اينها يتيم و دل شكستهاند. ديروز جدّ بزرگوار خود را از دست داده اند و امروز هم مادر خود را از دست مىدهند. واى بر آن امّتى كه آنان را مىكشند و با ايشان بغض و دشمنى مىورزند!!
حضرت زهرا آنگاه اشعارى را بدين ترتيب خواند:
🔹اگر گريه مىكنى بر من گريه كن اى بهترين هدايتكنندگان، و اشك بريز كه روز فراق رسيده.
🔹اى همسر بتول! من دربارۀ نسل خود به تو سفارش مىكنم، زيرا كه ايشان همراهان اسلامند.
🔹براى من و يتيمهاى من گريه كن، مخصوصا كشته كربلا را فراموش نكن.
🔹اينها تنها هستند و يتيمانى حيران و سرگردان مىشوند. خداوند مقرّر كرده كه امروز فراق است.
حضرت امير به زهراى اطهر فرمود: دختر رسول خدا! تو خبر وفاتت را از كجا مىگويى، در صورتى كه وحى خدا با مرگ پیامبر از خاندان ما قطع شده؟!
فاطمه گفت: ابو الحسن! امروز خواب ديدم كه پدر بزرگوارم در ميان قصرى از جواهرات سفيد است. چون مرا ديد، فرمود: دخترم! نزد من بيا، زيرا من مشتاق توام.
به ایشان گفتم: پدر جان! به خدا سوگند كه من بيشتر از شما شوق ملاقات شما را دارم.
پدرم فرمود: تو امشب نزد من خواهى بود.
پسر عمو! گفتار پدرم هميشه راست است و به وعدۀ خود وفا خواهد كرد. على جان! تا سورۀ يس را قرائت کردی و به پایان رسید، بدان كه اجلم فرا رسيده. خودت مرا غسل بده، ولى بدنم را برهنه نكن، زيرا من پاك و مطهّرم. على جان!فقط خودت و اهل خانهام كه به من نزديك هستند بر جنازهام نماز بخوانيد. على جان! مرا شبانه به خاك بسپار. اين نحوه را پدرم پيغمبر خدا به من خبر داده.
حضرت امير فرموده: به خداوند سوگند من خودم متصدى امر آن بانو شدم و بدن وى را با پيراهنش غسل دادم. به خدا سوگند كه بدن فاطمۀ زهرا پاك و مطهّر بود. آنگاه بدن مقدس او را از باقيماندۀ حنوط پيامبر حنوط كردم. سپس پيكر مباركش را در ميان كفنهايش جاى دادم و چون تصميم گرفتم كفن او را گره بزنم، صدا زدم: امّ كلثوم! زينب! سكينه! فضّه! حسن! حسين! بياييد و مادر خود را براى آخرين بار ببينيد. روز فراق آمده و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.
حسن و حسين در حالى آمدند كه فرياد مىزدند: آه از اين حسرتى كه به علّت از دست دادن جدّمان، پيامبر خدا و مادرمان فاطمۀ زهرا هيچ وقت از بين نخواهد رفت. ای مادر حسن و حسين! هنگامى كه جدّ ما حضرت محمّد مصطفى را ملاقات نمودى، سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنيا يتيم شديم!
🔻 ادامه دارد ..
⚫️ داستان شهادت حضرت زهرا (س)
4️⃣ قسمت چهارم:
سپس حضرت على فرمود:
من خداوند را شاهد مىگيرم كه فاطمۀ زهرا آه و ناله كرد. دستهاى خود را دراز کرد و حسن و حسين را چند لحظهاى به سينۀ خود چسباند. ناگاه هاتفى از آسمان ندا داد: ابو الحسن! حسين را از روى سينۀ فاطمه بردار. به خداوند سوگند كه ملائكۀ آسمانها را گريان كردند. زيرا دوست، مشتاق لقاى دوست است.
من حسن و حسين را از روى سينۀ زهرا برداشتم و در حال بستن بندهاى كفن، اين اشعار را سرودم:
🔹فراق تو برايم سخت ترین کار است و از دست دادن تو سختترين مصيبت.
🔹من براى حسرت و غم آن كسى گريه و ناله مىكنم كه بهترين راه را براى مرگ پيمود.
🔹اى چشم من! با من همراهى كن كه محزون دائمى هستم و براى محبوب خود گريانم.
سپس امير المؤمنين جسد فاطمۀ زهرا را روى دست خويشتن گرفت و به سوى قبر پدرش رسول خدا آورد و فرمود: سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى حبيب خدا! سلام بر تو اى نور خدا! سلام بر تو اى برگزيدۀ خدا! درود و تحيّت من و دخترت فاطمه بر تو كه بر تو وارد مىشود. حقّا كه امانت تو برگردانده شد. آه از حزن رسول! آه از حزن بتول! دنيا براى من تيره و تار شده. خوشحالى و سرور از من دور شده. آه از حزن و تأسف من!
حضرت علی آنگاه جنازۀ آن بانو را نزديك قبر پيغمبر خدا آورد و با گروهى از اهل خانۀ خود و اصحاب و دوستان و برخى از مهاجرين و انصار بر بدن مبارك حضرت زهرا نماز خواند. و چون پيكر فاطمه را به خاك سپرد و در لحد جاى داد، اشعارى خواند به اين مضمون:
🔹مصايب و مشكلات دنيا براى من زياد است. همنشين دنيا كه دنيا طلب باشد، تا زمان مرگ عليل خواهد بود.
🔹بعد از آنكه دو نفر با هم دوست بودند، قطعا فراقى وجود خواهد داشت. حقّا كه بقاى من نزد شما قليل و اندك خواهد بود.
🔹حقّا از دست دادن فاطمۀ زهرا كه بعد از رسول خدا براى من اتّفاق افتاد، دليل بر اين است كه هيچ دوستى تا ابد برقرار نخواهد بود.
پایان.
📚 بحار الأنوار، ج ۴۳ ص ۱۷۴
#مصائب_فاطمیه
◼️ وقتی که فاطمه زهرا سلام الله علیها از بلال میخواهد تا دوباره اذان بگوید...
درد و جراحات ، فاطمه زهرا سلام الله علیها را ساعت به ساعت رنج می داد و چون درد حضرت شدید میشد، غش می کردند.
روزی پیغام برای بلال فرستادند تا اذان بگوید تا بدین وسیله روزگار حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاد آورد.
بلال مدتی بود که اذان گفتن را ترک کرده بود ولی با اصرار فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد که اذان بگوید.
فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به طرف فضة نمود و فرمود :
مادامی که بلال، اذان می گوید بستر مرا کنار درب خانه ببر تا صدای بلال را خوب بشنوم.
لأنها لم تكن تقوّي على حمل الفراش ذلك؛أن ضلعا من أضلاعها قد كسر
▪️حضرت این درخواست را از فضة نمود چون از آن جا که استخوانی از پهلویش شکسته شده بود، توانایی آن را نداشت که خودش بسترش را جابجا کند.
بلال اذان را شروع کرد و وقتی که گفت :الله اکبر؛ حضرت ناله ای زد و آهی از دل برآورد.
و وقتی که به "اشهد ان محمد رسول الله" رسید، فاطمه زهرا سلام الله علیها فریاد زد :
پدر جان! ای رسول خدا!
اسمت را بر مناره ها می آورند ولی جسمت بین خاک است.
ثم وقعت على الأرض مغشيا عليها.ركض الحسنان و قالا:يا بلال! اقطع الأذان،لقد أغمي على أمّنا.
▪️سپس حضرت روی زمین افتاده و از هوش رفتند.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام چون حال مادرشان را دیدند، رفتند و به بلال گفتند :دگر اذان را قطع کن که مادرمان از هوش رفت.
📚 اعلموا اَنّی فاطمة ج١٠ص۶۶٩
#مصائب_فاطمیه
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا سلام الله علیها...
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند ؟!
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
«یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
«ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه اطهر علیها السّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده . »
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه اطهر، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إذا وهجتها الشمس تفيّأت بظلّ أراكة هناك؛فبلغ ذلك الرجلين فقطعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند.
اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلما خرجت في اليوم الثاني رأت الأراكة قد قطعت،فجلست تبكي ذلك اليوم في الشمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنینش علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد و حال آن ها را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود :
اللهم أنت شاهد كل نجوى و موضع كل شكوى؛اللهم إنك ترى ما يفعل بآل نبيك و صفيك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که با عترت رسولت، این قوم چه میکنند....
ثم صنع ظلالا من جريد النخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجعلت تخرج إليه.فاتفق المنافقون و هدّموه،فجعلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي .
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " *بیت الاحزان* " گذاشت.
اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنینش بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه اطهر سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
#معارف_فاطمی
◼️ فرازی از یکی از زیارت نامه های جامعه ، که عباراتی لطیف و نغز نسبت به صدیقه کبری علیها السلام در آن وارد شده است...
در یکی از زیارتنامه های جامعه (غیر از آن زیارت جامعه معروفه) که از امام هادی علیه السلام به دست ما رسیده، اینگونه وارد شده است :
... اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ الزَّهْرَاءِ ابْنَةِ الرَّسُولِ أُمِّ الْأَئِمَّةِ الْهَادِینَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَارِثَةِ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ وَ قَرِینَةِ خَیْرِ الْأَوْصِیَاءِ الْقَادِمَةِ عَلَیْکَ مُتَأَلِّمَةً مِنْ مُصَابِهَا بِأَبِیهَا مُتَظَلِّمَةً مِمَّا حَلَّ بِهَا مِنْ غَاصِبِیهَا، سَاخِطَةً عَلَی أُمَّةٍ لَمْ تَرْعَ حَقَّکَ فِی نُصْرَتِهَا، بِدَلِیلِ دَفْنِهَا لَیْلًا فِی حُفْرَتِهَا، الْمُغْتَصَبَةِ حَقُّهَا وَ الْمُغَصَّصَةِ بِرِیقِهَا صَلَاةً لَا غَایَةَ لِأَمَدِهَا وَ لَا نِهَایَةَ لِمَدَدِهَا وَ لَا انْقِضَاءَ لِعَدَدِهَا.
🔹 ترجمه:
خدایا، و بر بتول، آن بانوی پاکیزه، زهرا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مادر امامان هدایتگر، سرور زنان جهانیان، وارث برترین پیامبران، و همسر برترین جانشینان، شتافته به سوی تو با حالت اندوهبار از آنچه به پدرش رسید، و دادخواه از آنچه از سوی غصب کنندگان حقش به او رسید، خشمگین بر امتی که در یاری او، حق تو را رعایت نکردند، به دلیل اینکه شبانه او را در قبر دفن کردند، همان کسی که حقش مورد غصب واقع شد، و آب دهانش را از روی غصه فرو میبرد،
درودی بفرست که نه پایانی برای امتدادش باشد، و نه نهایتی برای دوامش، و نه تمام شدنی برای شمارش آن.
📚 مصباح الزّائر ص٢۵٠
📚بحارالانوار ج ٩٩ص١٨٠
👌این زیارتنامه ، از حیث فصاحت ادبی و سنگینیِ معارفی که در آن وارد شده از زیارات کم نظیر مأثوره از اهلبیت علیهم السلام است؛که سزاوار است تشنگان معارف ناب اهلبیت علیهم السلام و اهل تحقيق، از آن غفلت نورزند. علیها السلام در آن وارد شده است...
✳️ بازخوانی سیره حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها؛ الگویی ماندگار برای سبک زندگی معنوی و اجتماعی
🔸 همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها سیره و آموزههای این بانوی بزرگ اسلام بهعنوان الگویی جامع برای تعالی فردی و اجتماعی مورد بازخوانی قرار گرفت و بر ضرورت بهرهگیری از این الگوی نورانی در تقویت بنیانهای اخلاقی فرهنگی و رفتاری جامعه تأکید شد.
🔸 حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در طول زندگی کوتاه اما سرشار از معنویت خود نمونهای کامل از ایمان بصیرت سادهزیستی و پایبندی به ارزشهای الهی را به نمایش گذاشت. رفتار و منش این بانوی گرامی نشاندهنده جایگاه والای زن در اسلام و نقش اثرگذار او در تحکیم بنیان خانواده و جامعه است.
🔸 در سیره حضرت زهرا سلاماللهعلیها توجه به کرامت انسانی مسئولیتپذیری اجتماعی و دفاع از حق از شاخصهای برجسته به شمار میرود. حضور آگاهانه در عرصههای اجتماعی و روشنگری در بزنگاههای حساس تاریخی گویای عمق بصیرت و ولایتمداری این بانوی بزرگ است.
🔸 همچنین سبک زندگی حضرت فاطمه سلاماللهعلیها مبتنی بر قناعت صبر مهربانی و تربیت نسل متعهد الگویی الهامبخش برای خانوادههای امروز به شمار میرود و میتواند در مسیر تقویت فرهنگ دینی و انسجام اجتماعی نقشی مؤثر ایفا کند.
🔸 بازخوانی سیره نورانی حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها در این ایام فرصتی ارزشمند برای بازگشت به اصول اخلاقی و الهی و تعمیق معرفت دینی در جامعه است و زمینهساز ترویج سبک زندگی فاطمی در ابعاد مختلف فرهنگی و اجتماعی خواهد بود.
📚📚