(1)
لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمود:
- آری! به آسمان نگاه می کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.
فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم.(1)
(2)
نوبت را رعایت کنید!
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن علیه السلام آب خواست، حضرت نیز قدری شیر دوشید و کاسه شیر را به دست وی داد، در این حال، حسین علیه السلام از جای خود بلند شد تا شیر را بگیرد، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله شیر را به حسن علیه السلام داد.
حضرت فاطمه علیه السلام که این منظره را تماشا می کرد عرض کرد:
- یا رسول الله! گویا حسن را بیشتر دوست داری؟
پاسخ دادند:
- چنین نیست، علت دفاع من از حسن علیه السلام حق تقدم اوست، زیرا زودتر آب خواسته بود. باید نوبت را مراعات نمود.(2)
(3)
گریه پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان ام سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه و زاری شد.
ام سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود:
خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
خدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروههایی که از آنها نجاتم داده ای بر نگردان!
خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وا مگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار!
در این هنگام، ام سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند.
ام سلمه گفت:
- یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وا نگذارد، پس وای بر احوال ما!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را (3) خداوند لحظه ای به خود وا گذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!(4)
(4)
رعایت حجاب در نزد نابینا!
ام سلمه نقل می کند:
در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله بودم. یکی از همسرانش به نام میمونه نیز آنجا بود. در این هنگام، ابن ام مکتوم که نابینا بود به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله به من و میمونه فرمود:
- حجاب خود را در برابر ابن مکتوم رعایت کنید!
پرسیدم:
- ای رسول خدا! آیا او نابینا نیست؟ بنابراین حجاب ما چه معنی دارد؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
- آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی بینید؟
زنان نیز باید چشمانشان را از نامحرم ببندند.(5)
(5)
بد خلقی فشار قبر می آورد!
به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ فوت کرده. پیغمبر صلی الله علیه و آله با اصحابشان از جای برخاسته، حرکت کردند. با دستور حضرت - در حالی که خود نظارت می فرمودند - سعد را غسل دادند.
پس از انجام مراسم غسل و کفن، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند.
در تشییع جنازه او، پیغمبر صلی الله علیه و آله پا برهنه و بدون عبا حرکت می کرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را می گرفت، تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آنرا بر طرف کردند و پس از آن فرمودند:
- من می دانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بنده اش انجام می دهد محکم باشد.
در این هنگام، مادر سعد کنار قبر آمد و گفت:
- سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
- مادر سعد! ساکت باش! با این جزم و یقین از جانب خداوند حرف نزن! اکنون سعد گرفتار فشار قبر است و از این امر آزرده می باشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند.
مردم که همراه پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند، عرض کردند:
یا رسول الله! کارهایی که برای سعد انجام دادید نسبت به هیچ کس دیگری تا کنون انجام نداده بودید: شما با پای برهنه و بدون عبا جنازه او را تشییع فرمودید.
رسول خدا فرمود:
ملائکه نیز بدون عبا و کفش بودند. از آنان پیروی کردم.
عرض کردند:
گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را می گرفتید!
حضرت فرمود:
چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او می گرفت من هم می گرفتم!
عرض کردند:
- یا رسول الله صلی الله علیه و آله بر جنازه سعد نماز خواندید و با دست مبارکتان او را در قبر گذاشتید و قبرش را با دست خود درست کردید، باز می فرمایید سعد را فشار قبر گرفت؟
حضرت فرمود:
- آری، سعد در خانه بد اخلاق بود، فشار قبر به خاطر همین است!(6)
(6)
دوازده درهم با برکت
شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید دید لباس کهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقدیم نمود و عرض کرد:
یا رسول الله! با این پول لباسی برای خود بخرید. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: پول را بگیر و پیراهنی برایم بخر! علی علیه السلام می فرماید:
- من پول را گرفته به بازار رفتم پیراهنی به دوازده در هم خریدم و محضر پیامبر بر گشتم، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیراهن را که دید فرمود:
این پیراهن را چندان دوست ندارم ارزانتر از این می خواهم، آیا فروشنده حاضر پس بگیرد؟
علی می فرماید:
من پیراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله را به ایشان رساندم، فروشنده پذیرفت.
پول را گرفتم و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتادیم تا پیراهنی بخریم.
در بین راه، چشم حضرت به کنیزکی افتاد که گریه می کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک رفت و از کنیزک پرسید:
- چرا گریه می کنی؟
کنیز جواب داد:
- اهل خانه به من چهار درهم دادند که متاعی از بازار برایشان بخرم. نمی دانم چطور شد پول ها را گم کردم. اکنون جرات نمی کنم به خانه بر گردم.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به کنیزک داد و فرمود:
هر چه می خواستی اکنون بخر و به خانه بر گرد.
خدا را شکر کرد و خود به طرف بازار رفت و جامه ای به چهار درهم خرید و پوشید.
در بر گشت بر سر راه برهنه ای را دید، جامه را از تن بیرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پیراهنی به چهار درهم باقیمانده خرید و پوشید سپس به طرف خانه به راه افتاد.
در بین راه، باز همان کنیزک را دید که حیران و اندوهناک نشسته است. فرمود:
چرا به خانه ات نرفتی؟
- یا رسول الله! دیر کرده ام، می ترسم مرا بزنند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
- بیا با هم برویم. خانه تان را به من نشان بده، من وساطت می کنم که از تقصیراتت بگذرند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اتفاق کنیزک راه افتاد. همین که به جلوی در خانه رسیدند کنیزک گفت:
- همین خانه است
.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله از پشت در با صدای بلند گفت:
- ای اهل خانه سلام علیکم!
جوابی شنیده نشد. بار دوم سلام کرد. جوابی نیامد. سومین بار سلام کرد، جواب دادند:
- السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
- چرا اول جواب ندادید؟ آیا صدای مرا نمی شنیدید؟
اهل خانه گفتند:
- چرا! از همان اول شنیدیم و تشخیص دادیم که شمایید.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
- پس علت تأخیر چه بود؟
گفتند:
- دوست داشتیم سلام شما را مکرر بشنویم!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
- این کنیزک شما دیر کرده، من اینجا آمدم تا از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنید.
گفتند:
- یا رسول الله! به خاطر مقدم گرامی شما این کنیزک از همین ساعت آزاد است.
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله با خود گفت: خدا را شکر! چه دوازده درهم با برکتی بود، دو برهنه را پوشانید و یک برده را آزاد کرد!(7)
(7)
سفارش هایی از پیامبر صلی الله علیه و آله
شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه ای بنمایند.
حضرت این گونه توصیه فرمودند:
- من به تو سفارش می کنم برای خدا شریک قرار ندهی، اگر چه در آتش بسوزی و شکنجه ببینی!
پدر و مادرت را نیز اذیت مکن و به آنان نیکی کن، زنده باشند یا مرده. اگر دستور دهند که از خانواده و زندگیت دست برداری چنین کن! و این نشانه ایمان است. آنچه که اضافه داری در اختیار برادر دینی ات بگذار!
در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش!
به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
هر کدام از مسلمانان را دیدار کردی سلام برسان!
مردم را به سوی اسلام دعوت کن!
بدان که هر کارگشایی تو ثواب بنده آزاد کردن را دارد، بنده ای که از فرزندان یعقوب است.
بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرامند.(8)
(8)
گریه برای یتیمان
در جنگ احد بسیاری از رزمندگان اسلام، از جمله، حضرت حمزه علیه السلام به شهادت رسیدند. به طوری که شایع شد که شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نیز شهید شده اند.
زن های مدینه به سوی احد حرکت کردند. فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در میان آنان بود. پس از آنکه دریافتند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سالم است به مدینه بازگشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز با کمی فاصله به طرف مدینه حرکت نمود. زنان بار دیگر گریه کنان به استقبال شتافتند. در این وقت زینب دختر جحش محضر پیامبر گرامی رسید. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:
- صبور و پایدار باش!
گفت:
- برای چه؟
فرمود:
- در شهادت برادرت عبدالله.
گفت:
- شهادت برای او گوارا و مبارک باد!
فرمود:
- صبر کن!
گفت:
- برای چه؟
فرمود:
- درباره شهادت داییت حمزه علیه السلام.
گفت:
- همه از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم، مقام شهادت برای او مبارک باد!
پس از چند لحظه، دوباره پیامبر صلی الله علیه و آله رو به زینب کرد و اظهار فرمود:
- صبور باش!
گفت:
- دیگر برای چه؟
فرمود:
- به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمیر.
زینب تا این جمله را شنید با صدای بلند گریه کرد و به طور جانگدازی ناله سر داد. او در پاسخ کسانی که می گفتند.
- چرا برای شوهرت چنین گریه می کنی؟
پاسخ داد:
- گریه ام برای شوهرم نیست، چرا که او به فیض شهادت در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده، بلکه گریه ام برای یتیمان اوست، که اگر سراغ پدر را بگیرند، چه جوابی به آنان بدهم؟(9)
(9)
با دوستان، مدارا!
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست، به طوری که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:
- دو نفر از امت من می آیند و در پیشگاه پروردگار قرار می گیرند؛ یکی از آنان می گوید:
خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال می فرماید: حق برادرت را بده! عرض می کند:
خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده متاعی دنیوی هم که ندارم. آنگاه صاحب حق می گوید:
پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن!
پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:
آن روز، روزی است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسی حمل کند. خداوند به آن کس که حقش را می خواهد می فرماید: چشمت را برگردان، به سوی بهشت نگاه کن، چه می بینی؟ آن وقت سرش را بلند می کند، آنچه را که موجب شگفتی اوست - از نعمت های خوب - می بیند، عرض می کند:
پروردگارا! اینها برای کیست؟
می فرماید:
برای کسی است که بهایش را به من بدهد.
عرض می کند:
چه کسی می تواند بهایش را بپردازد؟
می فرماید:
تو.
می پرسد:
چگونه من می توانم؟
می فرماید:
به گذشت تو از برادرت.
عرض می کند: خدایا! از او گذشتم.
بعد از آن، خداوند می فرماید:
دست برادر دینی ات را بگیر و وارد بهشت شوید!
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید!(10)
(10)
تلاش یا راه توانگر شدن!
شخصی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید تا چیزی درخواست کند. شنید که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:
هر که از ما بخواهد به او می دهیم و هر که بی نیازی پیشه کند خدایش بی نیاز کند. مرد بدون آنکه خواسته اش را اظهار کند، از محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله بیرون آمد. بار دوم نزد پیامبر گرامی آمد و بی پرسش برگشت. تا سه بار چنین کرد. روز سوم رفت و تیشه ای به عاریت گرفت، بالای کوه رفت و هیزم گرد آورد و در بازار به نیم صاع جو (تقریباً یک کیلو و نیم) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و این کار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و یک برده هم خرید و توانگر شد. بعد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
- نگفتم هر که از ما خواهشی کند به او می دهیم و اگر بی نیازی پیشه کند، خدایش توانگر سازد!(11)
(11)
علی علیه السلام از عدالت می گوید
یکی از خصوصیات حضرت علی علیه السلام این بود که بیت المال را به طور مساوی میان مردم تقسیم می کرد و بین مسلمانان تبعیض قایل نمی شد؛ این امر باعث شده بود، برخی از طرفداران تبعیض و انحصار طلب ها به معاویه بپیوندند.
عده ای از دوستان علی علیه السلام به حضور حضرت رسیدند و گفتند:
- چنانچه افراد سیاس و انحصار طلبها را با پول راضی کنی، برای پیشرفت امور شایسته تر است. امام علی علیه السلام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود:
- آیا نظرتان این است به کسانی که تحت حکومت من هستند ظلم کنم و حق آنان را به دیگران بدهم و با تضیع حقوق آنان یارانی دور خود جمع نمایم؟ به خدا سوگند! تا دنیا وجود دارد و تا آفتاب می تابد و ستارگان در آسمان می درخشند، این کار را نخواهم کرد. اگر مال، از آن خودم بود آن را به طور مساوی تقسیم می کردم، چه رسد به اینکه مال، مال خداست.
سپس فرمود:
- ای مردم! کسی که کار نیک را در جای نادرست انجام داد، چند روزی نزد افراد نااهل و تاریک دل مورد ستایش قرار می گیرد و در دل ایشان محبت و دوستی می آفریند؛ ولی اگر روزی حادثه بدی برای وی پیش بیاید و به یاریشان نیازمند شود، آنان بدترین و سرزنش کننده ترین دوستان خواهند شد.(12)
(12)
در وادی یابس چه گذشت؟
ابو بصیر می گوید:
از امام رضا (ع) در مورد سوره والعادیات پرسیدم، امام (ع) فرمود: این سوره در ماجرای وادی یابس (بیابان خشک) نازل شده است. پرسیدم: قضیه وادی یابس از چه قرار بود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
- در بیابان یابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پیمان محکم بستند که تا آخرین لحظه، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را بکشند.
جبرئیل جریان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله نخست ابوبکر و سپس عمر را با سپاهی چهار هزار نفری به سوی ایشان فرستاد که البته بی نتیجه بازگشتند.
پیامبر صلی الله علیه و آله در مرحله آخر علی علیه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوی وادی یابس رهسپار نمود. حضرت علی علیه السلام با سپاه خود به طرف بیابان خشک حرکت کردند.
به دشمن خبر رسید که سپاه اسلام به فرماندهی علی علیه السلام روانه میدان شده اند. دویست نفر از مردان مسلح دشمن به میدان آمدند. علی با جمعی از اصحاب به سوی آنان رفتند. هنگامی که در مقابل ایشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسیده شد که شما کیستید و از کجا آمده اید و چه تصمیمی دارید؟ علی علیه السلام در پاسخ فرمود:
- من علی بن ابی طالب پسر عموی رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم، شما را به شهادت یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنم. اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر شریک مسلمانان هستید.
ایشان گفتند:
- سخن تو را شنیدیم، آماده جنگ باش و بدان که ما، تو و اصحاب تو را خواهیم کشت! وعده ما صبح فردا.
علی علیه السلام فرمود:
- وای بر شما! مرا به بسیاری جمعیت خود تهدید می کنید؟ بدانید که ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما کمک می جوییم: ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
دشمن به پایگاههای خود بازگشت و سنگر گرفت. علی علیه السلام نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام، علی علیه السلام فرمان داد مسلمانان مرکب های خود را آماده کنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا نمایند و در حال آماده باش کامل برای حمله صبحگاهی باشند.
وقتی که سپیده سحر نمایان گشت، علی علیه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوی دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگیر شد که تا هنگام درگیری نمی فهمید مسلمین از کجا بر آنان هجوم آورده اند. حملهه چنان تند و سریع بود، قبل از رسیدن باقی سپاه اسلام، اغلب آنان به هلاکت رسیدند. در نتیجه، زنان و کودکانشان اسیر شدند و اموالشان به دست
مسلمین افتاد.
جبرئیل امین، پیروزی علی علیه السلام و سپاه اسلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی، مسلمانان را از فتح مسلمین باخبر نموده و فرمودند که تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند!
پیامبر صلی الله علیه و آله و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال علی علیه السلام شتافتند و در یک فرسخی مدینه، سپاه علی علیه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت علی علیه السلام هنگامی که پیامبر را دیدند از مرکب پیاده شده، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز از مرکب پیاده شدند و میان دو چشم (پیشانی) علی علیه السلام را بوسیدند. مسلمانان نیز مانند پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام قدردانی می کردند و کثرت غنایم جنگی و اسیران و اموال دشمن که به دست مسلمین افتاده بود را از نظر می گذراندند.
در این حال، جبرئیل امین نازل شد و به میمنت این پیروزی سوره عادیات به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وحی شد:
والعادیات ضبحاً، فالموریات قدحاً، فالمغیرات صحباً، فأثرن نفعاً فوسطن به جمعاً... (13)
اشک شوق از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر گشت، و در اینجا بود که آن سخن معروف را به علی علیه السلام فرمود:
اگر نمی ترسیدم که گروهی از امتم، مطلبی را که مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام گفته اند، درباره تو بگویند، در حق تو سخنی می گفتم که از هر کجا عبور کنی خاک زیر پای تو را برای تبرک برگیرند!(14)
(13)
جوان قانون شکن
روزی علیه السلام در شدت گرما بیرون از منزل بود سعد پسر قیس حضرت را دید و پرسید:
- یا امیرالمؤمنین! در این گرمای شدید چرا از خانه بیرون آمدید؟ فرمود:
- برای اینکه ستمدیده ای را یاری کنم، یا سوخته دلی را پناه دهم. در این میان زنی در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام علیه السلام ایستاد و گفت:
- یا امیر المؤمنین شوهرم به من ستم می کند و قسم یاد کرده است مرا بزند. حضرت با شنیدن این سخن سر فرو افکند و لحظه ای فکر کرد سپس سر برداشت و فرمود:
نه به خدا قسم! دون تأخیر باید حق مظلوم گرفته شود!
این سخن را گفت و پرسید:
- منزلت کجاست؟
زن منزلش را نشان داد.
حضرت همراه زن حرکت کرد تا در خانه او رسید.
علی علیه السلام در جلوی درب خانه ایستاد و با صدای بلند سلام کرد. جوانی با پیراهن رنگین از خانه بیرون آمد حضرت به وی فرمود:
از خدا بترس! تو همسرت را ترسانیده ای و او را از منزلت بیرون کرده ای.
جوان در کمال خشم و بی ادبانه گفت:
کار همسر من به شما چه ارتباطی دارد. والله لاحرقنها بالنار لکلامک. بخدا سوگند بخاطر این سخن شما او را آتش خواهم زد!
علی علیه السلام از حرف های جوان بی ادب و قانون شکن سخت بر آشفت! شمشیر از غلاف کشید و فرمود:
من تو را امر بمعروف و نهی از منکر می کنم، فرمان الهی را ابلاغ می کنم، حال تو بمن تمرد کرده از فرمان الهی سر پیچی می کنی؟ توبه کن والا تو را می کشم.
در این فاصله که بین حضرت و آن جوان سخن رد و بدل می شد، افرادی که از آنجا عبور می کردند محضر امام (ع) رسیدند و به عنوان امیرالمؤمنین سلام می کردند و از ایشان خواستار عفو جوان بودند.
جوان که حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسری می کند، به خود آمد و با کمال شرمندگی سر را به طرف دست علی (ع) فرود آورد و گفت:
یا امیرالمؤمنین از خطای من درگذر، از فرمانت اطاعت می کنم و حداکثر تواضع را درباره همسرم رعایت خواهم نمود. حضرت شمشیر را در نیام فرو برد و از تقصیرات جوان گذشت و امر کرد داخل منزل خود شود و به زن نیز توصیه کرد که با همسرت طوری رفتار کن که چنین رفتار خشن پیش نیاید.(15)
(14)
علی علیه السلام و بیت المال
زاذان نقل می کند:
من با قنبر غلام امام علی علیه السلام محضر امیرالمؤمنین وارد شدیم قنبر گفت:
یا امیرالمؤمنین چیزی برای شما ذخیره کرده ام! حضرت فرمود:
- آن چیست؟
عرض کرد: تعداد ظرف طلا و نقره! چون دیدم تمام اموال غنائم را تقسیم کردی و از آنها برای خود بر نداشتی! من این ظرف ها را برای شما ذخیره کرده ام.
حضرت علی علیه السلام شمشیر خود را کشید و به قنبر فرمود:
- وای بر تو! دوست داری که به خانه ام آتش بیاوری! خانه ام را بسوزانی! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه کرد و نمایندگان قبایل را طلبید، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بین مردم تقسیم کنند.(16)
(15)
علی علیه السلام و یتیمان
روزی حضرت علی علیه السلام مشاهده نمود زنی مشک آبی به دوش گرفته و می رود. مشک آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمناً از وضع او پرسش نمود.
زن گفت:
علی بن ابی طالب همسرم را به مأموریت فرستاد و او کشته شد و حال چند کودک یتیم برایم مانده و قدرت اداره زندگی آنان را ندارم. احتیاج وادارم کرده که برای مردم خدمتکاری کنم.
علی علیه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتی گذراند. صبح زنبیل طعامی با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، کسانی از علی علیه السلام درخواست می کردند زنبیل را بدهید ما حمل کنیم.
حضرت می فرمود:
- روز قیامت اعمال مرا چه کسی به دوش می گیرد؟
به خانه آن زن رسید و در زد: زن پرسید:
- کیست؟
حضرت جواب دادند:
- کسی که دیروز تو را کمک کرد و مشک آب را به خانه تو رساند، برای کودکانت طعامی آورده، در را باز کن!
زن در را باز کرد و گفت:
- خداوند از تو راضی شود و بین من و علی بن ابی طالب خودش حکم کند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود:
- نان می پزی یا از کودکانت نگهداری می کنی؟
زن گفت:
- من در پختن نان تواناترم، شما کودکان مرا نگهدار!
زن آرد را خمیر نمود. علی علیه السلام گوشتی را که همراه آورده بود کباب کرد و با خرما به دهان بچه ها می گذاشت.
با مهر و محبت پدرانه ای لقمه بر دهان کودکان می گذاشت و هر بار می فرمود:
فرزندم! علی را حلال کن! اگر در کار شما کوتاهی کرده است. خمیر که حاضر شد، علی علیه السلام تنور را روشن کرد. در این حال صورت خویش را به آتش تنور نزدیک می کرد و می فرمود:
- ای علی! بچش طعم آتش را! این جزای آن کسی است که از وضع یتیم ها و بیوه زنان بی خبر باشد.
اتفاقاً زنی که علی علیه السلام را می شناخت به آن منزل وارد شد.
به محض اینکه حضرت را دید، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت:
وای بر تو! این پیشوای مسلمین و زمامدار کشور، علی بن ابی طالب علیه السلام است.
زن که از گفتا
ر خود شرمنده بود با شتاب زدگی گفت:
- یا امیرالمؤمنین! از شما خجالت می کشم، مرا ببخش!
حضرت فرمود:
- از اینکه در کار تو و کودکانت کوتاهی شده است، من از تو شرمنده ام!(17)
🔴 عظمت گناه
✍ ما خیال می کنیم گناه چیز کوچکی است. حتی یک گناه صغيره جرمش بسیار سنگین است. در روایات ما آمده است که به کوچکی گناه نگاه نکنید، به بزرگی آن کسی نگاه کنید که معصیتش را کرده اید.
شما یک موقع به یک آدم معمولی بی احترامی می کنید، مثلا یک سیلی به او می زنید، این بد است. اما یک موقع یک سیلی به یک مرجع تقلید با عظمت میزنید. یک موقع - معاذ الله - یک سیلی به امام زمان یا پیامبر (ص) می زنید. حال اگر کسی یک بی احترامی به خود خدا که عظمتش بی نهایت است بکند چه؟ بنابراین، هر گناهی در حد خود بسیار بزرگ است.
لذا اهل معرفت که می فهمیدند، برای کوچک ترین گناه و یا کمتر از آن هم می ترسیدند. مرحوم ملکی تبریزی از یک مجلسی که شبهه غیبت در شده بود، بلند شد، و خیلی ناراحت بود. می گفت: همین ما را چهل روز عقب انداخت.
این ها عظمت پروردگار را درک کرده بودند و می دانستند یک خلاف ادب، یک مکروه و یک گناه چقدر زشت است. چقدر سنگین است.
📚 کتاب صراط و شفاعت
🔴 عظمت گناه
✍ ما خیال می کنیم گناه چیز کوچکی است. حتی یک گناه صغيره جرمش بسیار سنگین است. در روایات ما آمده است که به کوچکی گناه نگاه نکنید، به بزرگی آن کسی نگاه کنید که معصیتش را کرده اید.
شما یک موقع به یک آدم معمولی بی احترامی می کنید، مثلا یک سیلی به او می زنید، این بد است. اما یک موقع یک سیلی به یک مرجع تقلید با عظمت میزنید. یک موقع - معاذ الله - یک سیلی به امام زمان یا پیامبر (ص) می زنید. حال اگر کسی یک بی احترامی به خود خدا که عظمتش بی نهایت است بکند چه؟ بنابراین، هر گناهی در حد خود بسیار بزرگ است.
لذا اهل معرفت که می فهمیدند، برای کوچک ترین گناه و یا کمتر از آن هم می ترسیدند. مرحوم ملکی تبریزی از یک مجلسی که شبهه غیبت در شده بود، بلند شد، و خیلی ناراحت بود. می گفت: همین ما را چهل روز عقب انداخت.
این ها عظمت پروردگار را درک کرده بودند و می دانستند یک خلاف ادب، یک مکروه و یک گناه چقدر زشت است. چقدر سنگین است.
📚 کتاب صراط و شفاعت
🟢آثار زیارت
به برخی از آثار زیارت اشاره میکنیم؛
🔶نور و آرامش الهی
خداوند در قرآن مجید رسیدن به نور و آرامش الهی را در رفتن به خانه های دانسته است و دستور میدهد خانه هایی که در آنجا صبحگاهان و عصرگاهان، تسبیح خدا گفته میشود مورد احترام و بزرگداشت قرار گیرد:
«فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الآصال رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یخافُونَ یوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الأَبْصار». (این نور الهی) در خانههایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده، دیوارهای آنرا بالا برند (تا از دستبرد شیاطین وهوسبازان در امان باشد)؛ خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود و صبح وشام درآنها تسبیح او میگویند. مردانی که خرید و فروش و بازرگانی، آنان را از یاد خدا و برپاداشتننماز و ادای زکات غافل نمیکند. آنها از روزی میترسند که در آن، دلها و چشمها زیر و زبر میشوند.»
➖سیوطی مینویسد: وقتی این آیه نازل شد و پیامبر (ص) آن را در مسجد تلاوت کرد، مردی برخاست و از پیامبر خدا (ص) پرسید: در اینجا مقصود از بیوت، کدام خانه ها است؟ پیامبر (ص) فرمود: خانه های پیامبران. ابوبکر در حالیکه به خانه علی و فاطمه (س) اشاره میکرد پرسید: آیا این هم از همان خانه هاست؟ پیامبر (ص) فرمود: از برترین آنها است. (۲)
🔶محبت الهی و سعادت
امام صادق(ع):« مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ ع وَ حُبَّ زِيَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَيْنِ وَ بُغْضَ زِيَارَتِهِ».
هر کس که خدا خیر خواه او باشد، محبت امام حسین (ع)و شوق زیارتش را در دل او می اندازد، و هر کس که خدا بدخواه او باشد، کینه و بغض زیارت امام حسین(ع)را در دل او می نهد.(۳)
🔶رفع مشکلات مادی
یکی از شبهاتی که همواره مطرح میشود عبارت است از اینکه افراد به جای حج و زیارت به فقرا کمک کنند این در حالی است که زیارت از جهات مختلف برای فقر زدایی تأثیر گذار است؛
➖امام باقر(ع):«مُروا شيعَتَنا بِزيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام فَاِنَّ اِتْيانَهُ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ وَ يَمُدُّ فِى الْعُمْرِ وَ يَدْفَعُ مَرافِعَ السُّوءِ و اِتيانُهُ مُفْتَرَضٌ عَلى كُلِّ مُؤمِنٍ يَقِرُّ لِلحُسَينِبِالإِمامَةِ مِنَ اللّهِ» شیعیان ما را به زیارت قبر حسین امر کنید. زیارت قبر حسین، روزی را زیاد عمر را افزایش می دهد و بلاهای سخت را دفع میکند.(۴)
➖از قدیم گفتهاند: «ﺍﮔر میخواهی کسی را یک وعده سیر کنی، به او ماهی بده، ولی اگر میخواهی یک عمر سیرش کنی، به او ماهیگیری یاد بده.» آشنایی و ارتباط با انسان های فداکار که نه تنها مال بلکه جان شیرین شان را در راه خدا فرا کرده اند روحیه فداکاری را در انسان تقویت میکند؛ در زیارت امام حسین(ع) به بالاترین الگوهای فداکاری و خستگی ناپذیری، احترام، توجه، و ابراز محبت می کنیم، و اراده و انگیزۀ ما برای فداکارای و. . تقویت می شود و به این صفات نزدیک می شویم.
➖ نقش معنویت در انگیزه برای کارهای نیک امری است واضح که در قرآن هم به آن اشاره شده است؛
«لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الآْخِرِ وَ الْمَلائِکةِ وَ الْکتابِ وَ النَّبِیینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ...»نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید (و تمام گفتگوی شما، دربارة قبله و تغییر آن باشد و وقت خود را مصروف آن سازید)؛ بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورده، مال (خود) را، با تمام علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و خواهندگان و بردگان، انفاق کند».
می فرماید: «وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکمْ قالُوا خیراً لِلَّذین أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ» (هنگامی که) به پرهیزگاران گفته می شد: پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ می گفتند: خیر (و سعادت). (آری) برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است و چه خوب است سرای پرهیزگاران!»(۵)
🔻 ادامه دارد 👇👇
🔶استجابت دعاها
➖ امام صادق(ع):«إن کانَت لَک حاجَةٌ، فَاجعَل قَبرَ النَّبِی خَلفَ کتِفَیک، وَاستَقبِلِ القِبلَةَ وَارفَع یدَیک، وَاسأَل حاجَتَک؛ فَإِنَّک أحرى أن تُقضى إن شاءَ اللّهُ».(۶)
حاجتى داشتى، پشت به قبر پیامبر(ص) و رو به قبله بِایست و دو دستت را به آسمان بردار و حاجتت را بخواه، که در این صورت، سزاوارترى تا به خواست خدا، حاجتت برآورده گردد.
➖ امام صادق(ع):إنَّ أبوابَ السَّماءِ لَتُفتَحُ عِندَ دُعاءِ الزّائِرِ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ(ع)؛ فَلا تَکن عَنِ الخَیرِ نَوّاما» درهاى آسمان در هنگام دعاى زائر امیر المؤمنین(ع) گشوده مى شود. پس، از خیر غافل مباش.(۷)
🔶فریادرسی در سختی ها
در مورد زیارت امام رضا(ع) از قول حضرتش روایت است که فرمود: «مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی وَ مَزَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ الْمِیزَان» کسی که مرا با دوری منزل و مزارم زیارت کند، در روز قیامت در سه جا نزد او میآیم تا او را از سختی رهایی بخشم: هنگام تحویل پرونده به دست راست یا چپ، وقت گذشتن از پل صراط و کنار میزان ».(۸)
🔶وجوب بهشت
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «سَتُدْفَنُ بَضْعَهٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ لَا یَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّهَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّار» به زودی پاره ای از تن من در خراسان دفن میشود، مؤمنی او را زیارت نمیکند، مگر آنکه بهشت برای او واجب و بدنش بر آتش حرام میشود.»(۹)
🔶🟢فضیلت پیاده روی برای زیارت امام حسین
امام صادق (ع): «مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَی عَنْهُ سَیِّئَةً حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ [الْمُفْلِحینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّی إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص. یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَی»
کسی که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن علی(ع) باشد اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمی که برمیدارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو میفرماید تا زمانی که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالی او را از رستگاران قرار میدهد تا وقتی که مراسم و اعمال زیارت را به پایان رساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب میفرماید تا زمانی که اراده مراجعت نماید در این وقت فرشتهای نزد او آمده و میگوید: رسول خدا سلام رسانده و به تو میفرماید: «از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشتهات آمرزیده شد.(۱۰)
➖حضرت صادق (ع): «إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً مُوَکَّلِینَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ ع. فَإِذَا هَمَّ بِزِیَارَتِهِ الرَّجُلُ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ ذُنُوبَهُ فَإِذَا خَطَا مَحَوْهَا ثُمَّ إِذَا خَطَا ضَاعَفُوا لَهُ حَسَنَاتِهِ فَمَا تَزَالُ حَسَنَاتُهُ تَضَاعَفُ حَتَّی تُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ اکْتَنَفُوهُ وَ قَدَّسُوهُ وَ یُنَادُونَ مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ أَنْ قَدِّسُوا زُوَّارَ حَبِیبِ اللَّهِ فَإِذَا اغْتَسَلُوا نَادَاهُمْ مُحَمَّدٌ ص. یَا وَفْدَ اللَّهِ أَبْشِرُوا بِمُرَافَقَتِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ نَادَاهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع. أَنَا ضَامِنٌ لِقَضَاءِ حَوَائِجِکُمْ وَ دَفْعِ الْبَلَاءِ عَنْکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ ...»
خداوند متعال فرشتگانی دارد که موکّل قبر حضرت امام حسین (ع)میباشند، هنگامی که شخص قصد زیارت آن حضرت را مینماید حق تعالی گناهان او را در اختیار این فرشتگان قرار میدهد و زمانی که وی قدم برداشت فرشتگان تمام گناهانش را محو میکنند و سپس قدم دوّم را که برداشت حسناتش مضاعف و دو چندان میکنند و پیوسته با قدمهایی که برمیدارد حسناتش مضاعف میگردد تا به حدّی میرسد که بهشت برایش واجب و ثابت میگردد، سپس اطرافش را گرفته و تقدیسش میکنند و فرشتگان آسمان نداء داده و میگویند: «زوّار دوست دوست خدا را تقدیس نمائید»، و وقتی زوّار غسل کردند حضرت محمّد (ص)ایشان را مورد نداء قرار داده و میفرماید:ای مسافران خدا! بشارت باد بر شما که در بهشت با من هستید. سپس حضرت امیر (ع) به ایشان نداء نموده و میفرماید:من ضامنم که حوائج شما را بر آورده نموده و بلاء را در دنیا و آخرت از شما دفع کنم، ...(۱۱)
🔻 ادامه دارد 👇👇
💠داستان
قاضی نوراللّه شوشتری در کتاب المجالس ماجرای عجیبی نقل کرده است؛
او از پدر و مادری ناصبی متولد شده بود. مادرش نذر کرده بود که اگر پسری از او متولد شود او را برای دزدی و غارت گری در راه زائران حضرت امام حسین (ع) بفرستد تا اموال زائران را غارت کند و آنان را به قتل برساند!
زمانی که او به دنیا آمد و به عنفوان جوانی رسید او را به خاطر ادای نذرش سر راه زائران فرستاد. هنگامی که به نواحی مسیّب نزدیک کربلا رسید به انتظار ورود زائران نشست ولی خوابی سنگین او را فرا گرفت و در حالی که خواب بود، قافله زائران از جادّه گذشته، گرد و غبار قافله زائران بر روی او مینشیند در این اثنا به خواب میبیند که قیامت برپا شده، فرمان آمده که او را به دوزخ دراندازند ولی آتش به خاطر آن گرد و غبار پاک به او نرسید. در حالی که از آن نیّت زشتش لرزان و ترسان بود از خواب بیدار شد.
از آن پس ملازم ولایت اهل بیت گشت و مدتی بسیار طولانی مقیم کربلا و ساکن حائر شریف حضرت امام حسین (ع)شد و از این هنگام بود که مدح و ستایش اهل بیت را محور کار خود قرار داد و با یک رباعی کار نورانی مدیحهسراییاش را شروع کرد:
إذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُر حُسَیناً
لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ
فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً
عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسین
👈آنچه گفته شد سرگذشت ابوالحسن جمال الدین علی بن عبدالعزیز موصلی حلّی از ادیبان بزرگ و از مدیحهسرایان اهل بیت علیهم السلام و شاعری برجسته و انسانی فاضل بود که در شهر حلّه میزیست و در سال ۷۵۰ قمری در همانجا درگذشت و مزارش در شهر حلّه زیارتگاه معروفی است.
💠داستان
مرحوم علامه نوری از عالم بزرگوار و متقی و معدن علم و فضل، شیخ المشایخ شیخ جواد و او از پدر بزرگوارش عالم متقی شیخ حسین نجفی نقل میکند:
مردی نصرانی در بصره تجارت داشت سود بسیار از بازرگانی به دست آورد، به طوری که بصره را برای سکونت و تجارت خود مناسب ندید. همکاران و دوستانش برای او نوشتند به بغداد بیا، بصره برای تو سزاوار نیست. ناگزیر اموال خود را گرد آورده، به سوی بغداد حرکت کرد تا بتواند به کسب خود ادامه دهد.
در راه دزدان به وی حمله کردند و اموالش را چپاول نمودند. تاجر بینوا با دست خالی و پای پیاده خود را به یکی از بادیه نشینها رسانیده و به عنوان مهمان بر آنها وارد شد. کم کم با اهل قبیله مأنوس گردید، و در تغییر مکان با آنها همراه، و در کار و شغل زراعت با آنها همکاری مینمود.
پس از مدتی با خود گفت: گویا من بر این مردم تحمیل شدهام. لذا روزی با جوانان و رفقا اندیشه خود را به میان گذاشت. به ا و گفتند: مطمئن باش تو بر ما تحمیل نشدهای. زیرا بودجه روزانه معینی برای خوردن و آشامیدن میهمانان منظور است، و با بود و نبود تو تغییری در آن داده نمیشود، آسوده باش.
تا اینکه عدهای از آنها قصد زیارت ائمه کردند و جهت توشه راه، گندم و خرما تهیه کردند، این نصرانی هم شوق زیارت پیدا کرد و گفت: از تنهایی در اینجا خسته میشوم، اگر مانعی ندارد مرا هم با خود ببرید تا کمکی برای شما باشم.
لذا آن نصرانی را هم با خود بردند. از توشه آنها میخورد و مواظب اثاث آنها بود، تا به نجف اشرف وارد شدند، زیارت کرده سپس عازم کربلا شدند.
ایام عاشورا بود، چون داخل کربلا شدند، همه کربلا پر از ماتم و شور و گریه بود. کنار صحن منزل کردند و اثاثیه خود را پیش نصرانی گذاشتند و به او گفتند: همین جا بمان تا فردا بعد از ظهر ما نزد تو میآییم.
شب عاشورا بود، نصرانی در آنجا ماند. چون مقداری از شب گذشت، سه بزرگوار دید که از حرم خارج شدند، یکی از آنها به دیگری فرمود: نام زائرانی را که در این شهر آمدهاند در دفتر مخصوص ثبت کن.
آن دو نفر جدا شدند و رفتند، مدتی گذشت و برگشتند و صورت اسامی را تقدیم آقا نمودند. آقا نگاهی به دفتر کرد و فرمود:هنوز از افراد زائر باقی مانده است.
دوباره رفتند و برگشتند و گفتند: کسی باقی نمانده است. آقا فرمود: باز هم لیست کمبود دارد، آن را کامل کنید.
برای سومین بار به همه جا مراجعه کردند، برگشتند و گفتند: هیچ کس باقی نمانده است مگر این مرد نصرانی.
فرمود:چرا اسم او ننوشتهاید؟
«اَلَیسَ قَد حُلَّ بِساحَتِنا؛ آیا او در حریم ما وارد نشده است؟»
پس آن نصرانی از خواب کفر بیدار شد و نور ایمان در دلش تابید، و خداوند عوض اموال دنیوی نعمتهای اخروی به او لطف فرمود.(۱۲)
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.کتاب رحمت واسعه، صفحه ٢٧٢
۲.الدّر المنثور، تفسیر آیه مورد اشاره
۳.کامل الزیارات، ص۱۴۲.
۴.تهذیب، ج۶، ص۴۵ و ۴۲
۵.نحل /۳۰
۶.الکافی، ج ۴، ص ۵۵۱
۷.المقنعة، ص ۴۶۲
۸.عيون أخبار الرِّضا،ج۲،ص۲۵۵
۹.بحار الأنوار،ج۱۰۲،ص۳۱
۱۰.ثوابالاعمال، صفحه۹۱
۱۱.همان،ص۹۲
۱۲.دارالسلام: ج ۲، ص ۱۴۴
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
🌸🍃🌸🍃
از نوشته های زیبای شهید آوینی,,,
سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!
اما خبری از پول نبود…
به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!
گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت
و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … .
خدای من!
من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم
اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام …
فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …
خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟
الهی و ربی من لی غیرک ...
🟢 درس اول
کرم و سخاوت بیبديل
مورّخان نوشته اند: «حضرت مجتبی عليه السلام» در طول عمر خويش دو بار تمام اموال و دارايی خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را برای خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.»
💠داستان
عثمان در كنار مسجد مدينه نشسته بود. مرد فقيری از او كمك مالی خواست. او پنج درهم به وی داد. فقير گفت: مرا نزد كسی راهنمايی كن كه كمك بيشتری به من كند. عثمان به طرف حضرت مجتبی و حسين بن علی عليهما السلام و عبداللَّه جعفر، كه در گوشهای از مسجد نشسته بودند اشاره كرد و گفت: نزد اين چند نفر جوان كه در آنجا نشستهاند رفته، از آنها تقاضای كمك میكني.
وی نزد آنها رفت و درخواست كمك نمود. امام حسن عليه السلام فرمود: از ديگران كمك مالی خواستن، تنها در سه مورد رواست: ديهای (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به كلّی عاجز باشد، يا بدهی كمرشكن داشته باشد كه از عهده پرداخت آن ناتوان است، و يا فقير و درمانده گردد، به گونهای كه دستش به جايی نرسد. پس در مورد كداميك از اين سه مورد درخواست كمك میكني؟
گفت: اتفاقاً گرفتاری من يكی از همين سه چيز است. حضرت مجتبی عليه السلام پنجاه دينار به وی داد، و امام حسين عليه السلام به پيروی از آن حضرت [و با حفظ حرمت او] چهل و نُه دينار، و عبداللَّه بن جعفر چهل و هشت دينار به وی دادند.
مرد فقير هنگام برگشت، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردي؟ جواب داد: از تو پول خواستم، تو [اوّلاً كم] پول دادی و [ثانياً] نپرسيدی پول را برای چه منظوری میخواهم؟ امّا هنگامی كه نزد آن سه نفر رفتم، يكی از آنها (حسن بن علي) در مورد مصرف پول از من پرسش نمود و آن گاه هر كدام مبالغی را به من عطا كردند.
عثمان گفت: اين خاندان، منبع علم و حكمت، و سرچشمه نيكی و فضيلتند. نظير آنها را نمیتوان يافت.(۲)
💠داستان
يكی از كنيزان حضرت، دست گلی را به عنوان هديه به آن حضرت تقديم كرد. حضرت او را در مقابل آزاد نمود. وقتی به آن حضرت گفتند: چگونه كنيزی را كه قيمت گزافی دارد در مقابل يك دسته گل آزاد كردي؟ فرمود: خداوند ما را اين چنين تربيت نموده و فرموده است: «وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها»؛(5) «هرگاه با تحيّتی به شما تحيّت گفته شد، شما نيز تحيّتی بهتر يا همانند آن بفرستيد.» و من هديهای را بهتر برای اين كنيز از آزادی او نيافتم.(۳)
✔️كمك از طريق راهنمايی
گاه حضرت دست خالی بود و نمیتوانست مستقيم به فقيری كمك كند، از اين رو از طريق راهنمايی صحيح مشكل او را حل میكرد.
💠داستان
روزی فقيری نزد آن حضرت آمد و درخواست كمك نمود. حضرت پولی نداشت به او كمك كند و از اينكه مرد فقير نااميد برگردد، شرمسار بود؛ لذا فرمود: آيا حاضری تو را به كاری راهنمايی كنم كه به مقصودت برسي؟ فقير گفت: چه كاري؟ حضرت فرمود: امروز دختر خليفه از دنيا رفته و خليفه [سخت] عزادار است، ولی هنوز كسی [جرأت نكرده] به او تسليت بگويد. نزد خليفه میروی و با سخنانی كه به تو میگويم، او را تسليت میگويي.
فقير گفت: چگونه تسليت بگويم؟ حضرت فرمود: وقتی نزد خليفه رسيدی بگو: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الّذی سَتَرَها بِجُلُوسِكَ عَلی قَبْرِها وَلاهَتَكَها بِجُلُوسِها عَلی قَبْرِكَ؛ ستايش خدای را كه او را مستور كرد [و زير خاك پنهان نمود] با نشستن تو بر قبر او (يعنی زير سايه پدر از دنيا رفت) و او را هتك و اهانت نكرد با نشستن او بر سر قبر تو (يعنی ممكن بود بعد از تو دخترت در عالم تنهايی مورد هتك و بیحرمتی قرار بگيرد).»
مرد فقير طبق گفته حضرت عمل كرد. اين جملات عاطفی اثر عميقی بر روح خليفه گذارد و از حُزن و اندوه او كاست؛ از اين رو دستور داد جايزهای به وی بدهند.
آن گاه پرسيد: اين سخن از آنِ تو بود؟ گفت: نه، حسن بن علی عليهما السلام آن را به من آموخته است. خليفه گفت: راست میگويي، او منبع سخنان فصيح و شيرين است.(۴)
✔️ نجات فقرا
شخصی خدمت حضرت مجتبی عليه السلام رسيد و عرض كرد:ای فرزند اميرمؤمنان! تو را به خدايی كه به شما نعمت فراوان داده سوگند میدهم به فرياد من برس كه دشمنی ستمكار دارم كه نه حرمت پيران را پاس میدارد، و نه به كوچكی صغيران ترحّم میكند. حضرت كه به جايی تكيه داده بودند، با شنيدن اين سخن برخاسته و فرمودند: اين دشمن كيست تا داد تو را از او بگيرم؟
عرض كرد: دشمن من فقر و نداری است. حضرت اندكی سر به زير انداخته، سپس به خدمتكار خويش فرمودند: آنچه از مال نزد تو موجود است حاضر كن. او نيز پنج هزار درهم آورد و به آن مرد داد. و بعد، حضرت فرمودند: تو را به خدا سوگند میدهم هرگاه بار ديگر اين دشمن به تو حمله كرد و در حق تو ستم روا داشت، او را نزد من بياور تا [شرّ] او را از تو دور گردانم.»(۵)
🔻 ادامه دارد 👇👇
✅ آرشیو مطالب (سخنرانی) 🔰
🟢 درس دوم
حلم و گذشت
💠داستان
روزی پیرمردی از اهالی شام آن حضرت را که سوار بر مرکبی بود، دید و آنچه خواست به آن حضرت دشنام گفت؛ ولی امام (ع) سکوت کرد. وقتی ناسزاگویی او تمام شد، امام با آغوش باز به سوی او توجه کرد و در حالی که خنده بر لب داشت، بر او سلام کرد و فرمود: «أَیهَا الشَّیخُ أَظُنُّک غرِیباً وَ لَعلَّک شبِّهْتَ فلَوِ استَعْتَبْتَنَا أَعتَبْنَاک وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَینَاک وَ لَوْ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاک وَ لَوْ اسْتَحْمَلْتَنَا حَمَّلْنَاک وَ إِنْ کنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاک وَ إِنْ کنْتَ عُرْیاناً کسَوْنَاک وَ إِنْ کنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَینَاک وَ إِنْ کنْتَ طَرِیداً آوَینَاک وَ إِنْ کانَ لَک حَاجَةٌ قَضَینَاهَا لَک فلَوْ حَرَّکتَ رَحْلَک إِلَینَا وَ کنْتَ ضَیفَنَا إِلَی وَقْتِ ارْتِحَالِک کانَ أَعْوَدَ عَلَیک لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالًا کبِیراً؛ ای پیرمرد! به گمانم غریبی و گویا به اشتباه افتاده ای! اگر از ما بخواهی مشکلات را حل کنیم، سختی ها را از تو برطرف می کنیم و اگر از ما کمک بخواهی به تو عطا می کنیم، و اگر از ما راهنمایی بخواهی، تو را راهنمایی می نماییم، و اگر بخواهی برایت بردباری کنیم چنین می کنیم، و اگر گرسنه هستی، تو را سیر می کنیم، و اگر برهنه هستی، تو را می پوشانیم، و اگر نیازمندی، تو را بی نیاز می کنیم، و اگر رانده شده ای، به تو پناه می دهیم، و اگر حاجتی داری، برای تو بر می آوریم، و اگر به سوی ما سفر نموده ای، تا وقت بازگشت میهمان ما هستی، و این برای تو بهتر است؛ زیرا ما خانۀ وسیعی برای پذیرایی داریم و منزلت و مال فراوان در اختیار ماست.»
هنگامی که آن مرد شامی این گفتار پر مهر امام حسن(ع) را شنید، گریست و آنچنان دگرگون شد که در همان لحظه عرض کرد: «>اشْهَدُ انَّک خَلَیفَةُ اللَّهِ فی ارْضِهِ "وَاللَّهُ اعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ"»گواهی می دهم که تو خلیفۀ خدا در زمینش هستی و خدای متعال آگاه تر است که رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد.»
آنگاه گفت: من تو و پدرت را دشمن ترین مخلوقات نزد خود می پنداشتم؛ اما اکنون دریافتم که محبوب ترین خلق خدا نزد من می باشید. آن مرد اثاث خود را به منزل امام انتقال داد و تا در مدینه بود، میهمان آن حضرت بود، سپس به سوی شام بازگشت، در حالی که صادقانه به ولایت خاندان رسالت معتقد شده بود.(۶)
💠 برتر از گذشت
حضرت مجتبی عليه السلام گوسفندی داشتند. روزی میبيند كه پای گوسفند شكسته است. به غلام خود فرمود: چه كسی اين كار را كرده است؟ غلام عرض كرد: من اين كار را انجام داده ام. حضرت فرمود: چرا چنين كردي؟ غلام عرض كرد: میخواستم شما را ناراحت و اندوهگين كنم. حضرت تبسّم كرد و آن گاه فرمود: اين عمل به خاطر اين است كه تو آزاد نيستي. پس او را آزاد كرد و به او هديه خوبی نيز عطا فرمود.
راستی حضرت حقيقتاً مصداق اين آيه است كه میفرمايد: «وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ»و خشم خود را فرو میبرند، و از خطای مردم در میگذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.(۷)
💠داستانی دیگر
از عفو و گذشت
امام حسن (ع) همسایه ای یهودی داشت که دیوار خانه اش خراب شده و فاضلاب منزلش به منزل امام ریخته بود. امام چیزی به او نفرمود تا اینکه روزی همسر مرد یهودی به منزل امام آمد و متوجه شد و به شوهرش خبر داد. مرد یهودی برای عذرخواهی نزد حضرت آمد؛ اما حضرت در جواب سؤال مرد یهودی که پرسید: چرا به من اعتراض نکردید، فرمودند: جدم رسول خدا (ص) به من دستور داده است که همسایه را تکریم کنم. این برخورد حضرت سبب شد تا آن مرد یهودی مسلمان شود.(۸)
🟢 درس سوم
قناعت و ساده زيستی
روزی حضرت مجتبی عليه السلام با برادرش حسين بن علی عليهما السلام و فرزندان عباس به باغ يكی از ارادتمندان رفتند و در باغ گردشی نمودند و در گوشهای نشستند. امام مجتبی عليه السلام به شخصی به نام مُدرِك بن زياد فرمود:ای مرد! آيا غذا و خوردنی پيدا نمیشود تا ميل كنيم. مُدْرك فوراً مقداری نان و سبزی و نمك آورد و حضرت تناول كرد و فرمود: چقدر خوشمزه و پاكيزه بود! طولی نكشيد كه غذای بسيار لذيذ و خوشمزهای آوردند. امام به مُدرك فرمود: تمام غلامان و خدمتگزاران را فراخوان تا از اين غذا بخورند. غلامان آمدند و از غذا خوردند، ولی امام خود تناول نفرمود. مُدرك علّت را پرسيد. حضرت فرمود: آن نان و نمك و سبزی غذای محرومان بود و همان غذای محبوب من میباشد.(۹)
🔻 ادامه دارد 👇👇
✅🔰 کانال آرشیو مطالب(سخنرانی) 🔰🔰
رخدادهای پیرامون واقعه کربلا در پنجم صفر سال 61 هجری قمری به شرح زیر است: در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه.ق، حضرت رقیه (س) مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه»، «فاطمه» و «زینب» و پدرش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مادرش اماسحاق است.
ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم 61 هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد. قبل از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی حضرت اباعبدالله (ع) قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت به خواهرشان حضرت زینب (س) در مورد وی سفارش کردند.
حضرت رقیه (س) بعد از شهادت امام حسین (ع)، اهل بیت (ع) و اصحاب ایشان در صحرای کربلا، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شهر شام، رنجهای فراوانی دید.
در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.
از کهنترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ "رقیه" یاد شده است، قصیده سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و امام موسی کاظم (ع) است.
«🔰#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»🔰
#موضوع:غفلت از یاد خدا
#آیه
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
ﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﻛﻨﻨﺪ،ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ[ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ] ﻏﺎﻓﻞ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ،ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﻧﺪ.
📚سوره مبارکه #منافقون آیه ٩
وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ
ﻭ[ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ]ﮔﻮﻳﻨﺪ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﻢ،ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ[ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ] ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻳﺪ،ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺘﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻳﺎﻭﺭی ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
📚سوره مبارکه #جاثیه آیه٣٤
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ.....َ
ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎنی ﻣﺒﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻲ ﻛﺮﺩ.....
📚سوره مبارکه #حشر آیه ١٩
#حدیث
پیامبر #اكرم صلى الله عليه وآله وسلم
ما مِن ساعَةٍ تَمُرُّ بِابن آدَمَ لَم یُذکَر اللهُ فیها إلّا حَسِرَ عَلَیها یَومَ القیامَةِ
هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد و او به یاد خدا نباشد روز قیامت حسرتش را خواهد خورد.
📚نهج الفصاحه صفحه 707 حدیث 2677
امام #علی عليه السلام
مَن طالَت غَفلَتُهُ تَعَجَّلَت هَلَكَتُهُ
هر كه غفلتش به درازا كشد،هلاكتش شتاب گيرد.
📚 غرر الحكم حدیث ۸۳۱۸
امام #صادق عليه السلام
أَوحَى اللّه عَزَّ و َجَلَّ إِلى موسى عليه السلام يا موسى: لا تَنسَنى عَلى كُلِّ حالٍ وَ لا تَفرَح بِكَثرَةِ المالِ، فَإِنَّ نِسيانى يُقسِى القُلوبَ، وَ مَعَ كَثرَةِ المالِ كَثرَةُ الذُّنوبِ
خداى عزوجل به موسى وحى كرد:اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش نكن و به ثروت زياد شاد نشو،زيرا از ياد بردن من دلها را سخت مى كند و همراه ثروت زياد،گناهان زياد است.
📚تحف العقول صفحه ۴۳۹
#داستان
حضرت سلیمان همسران متعددی برای خود انتخاب کرد و هدفش این بود که از آن همسران،دارای فرزندان متعددی شود تا در اداره مملکت و جهاد با دشمن،به او کمک کنند،بر همین اساس گفت:من با آنها همبستر میشوم و به زودی فرزندان متعددی نصیبم شده و همه آنها،یاران من و رزمندگان در جبهه جهاد خواهند شد.
او در این گفتار،تنها به همسران و خودش اتکا کرد،خدا را از یاد برد و [انشاءالله_اگر خدا بخواهد]نگفت و به این ترتیب بر اثر یک لحظه غفلت،لغزش پیدا کرد و تَرک اَوُلینمود،از این روی وقتی که به سراغ همسرانش رفت،تنها دارای یک فرزند از آنها شد،آن هم ناقص الخلقه بود،جسد مُرده آن فرزند را آوردند و روی تخت او افکندند.
سلیمان (ع) دریافت که در این آزمایش الهی،لغزیده است،توبه کرد و از درگاه خدا تقاضای بخشش نمود،و گفت:خدایا مرا ببخش،و به من حکومت بی نظیر عنایت کن،خداوند حکومت بسیار با اقتداری به او داد،باد را تحت فرمان او نمود،تا به فرمان او درآید،و او را دارای مقامات ارجمندی کرد.
📚قصه های قرآن به قلم روان،محمد محمدی اشتهاردی
#غفلت_از_یاد_خدا
#نشر_پیام_صدقه_جاریه_می_باشد
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
#موضوع:مقام مادر
#آیه
وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا
ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺎﻃﻊ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮستید،ﻭﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ نیکی ﻛﻨﻴﺪ،ﻫﺮﮔﺎﻩ یکی ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﭘﻴﺮی ﺭﺳﻨﺪ[ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻭﺭﻧﺪ]ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍُﻑ ﻣﮕﻮی ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ[ﺑﺎﻧﮓ ﻣﺰﻥ ﻭ] ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﻜﻦ،ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ سخنی ﻧﺮم ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ[ﻭﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍنه]ﺑﮕﻮ.
📚سوره مبارکه #اسراء آیه ۲۳
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا
ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺭﻭی ﻣﻬﺮ ﻭﻣﺤﺒّﺖ،ﺑﺎﻝ ﻓﺮﻭتنی ﻓﺮﻭﺩ ﺁﺭ ﻭ ﺑﮕﻮ:ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ !
ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﻛﻮﺩکی ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺣﻤﺖ ﻗﺮﺍﺭﺩﻩ.
📚سوره مبارکه #اسراء آیه ۲۴
#حدیث
پیامبر #اکرم صلّی اللّه عليه و آله وسلّم
الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ
بهشت،زير پاى مادران است.
📚كنزالعمّال حدیث ۴۵۴۳۹
پیامبر #اکرم صلّى الله عليه و آله و سلّم
أعظَمُ الناسِ حَقّا على المرأةِ زَوجُها،وأعظَمُ الناسِ حقّا عَلَى الرَّجُلِ اُمُّهُ
بزرگترين حقّ را بر زن،شوهر او دارد و بزرگترين حقّ را بر مرد،مادر او دارد.
📚كنز العمّال حدیث۴۴۷۷۱
امام #صادق عليه السّلام
جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبیِّ صلّى الله عليه و آله و سلّم فقالَ:يا رسولَ اللّه،مَن أبَرُّ ؟قالَ: اُمَّكَ،قالَ:ثُمّ مَن؟قالَ:اُمَّكَ، قالَ:ثُمَّ مَن؟قالَ:اُمَّكَ،قالَ:ثُمّ مَن؟قالَ:أباكَ
مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلّم آمد و عرض كرد:اى رسول خدا،به چه كسى نيكى كنم؟فرمود:به مادرت.
عرض كرد:سپس به چه كسى؟فرمود:به #مادرت
عرض كرد:بعد از او به چه كسى؟فرمود به #مادرت
عرض كرد:سپس به چه كسى؟فرمود:به پدرت.
📚منتخب ميزان الحكمه حدیث۶۱۴
#داستان
روزی حضرت موسی علیه السّلام درضمن مناجات به پروردگار عرض کرد:خدایا میخواهم همنشینی را که در بهشت دارم،ببینم که چگونه شخصی است!
جبرئیل بر او نازل شد و گفت:یا موسی قصابی که در فلان محل است،همنشین تو است،حضرت موسی درب دُکان قصاب آمد، دید جوانی شبیه شب گردان، مشغول فروختن گوشت است،شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل رفت،حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید به جوان گفت:مهمان نمیخواهی؟
گفت:بفرمائید،حضرت موسی علیه السّلام رابه درون خانه برد،حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود،آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد،پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او راشستشو داد،غذا را با دست خودبه اوخورانید،موقعی که خواست زنبیل
را به جای اول بیاویزد،پیرزن کلماتی
را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی علیه السّلام غذا آورد
و خوردند،آن حضرت سؤال کرد،حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟عرض کرد:این پیرزن مادر من است،چون وضع مادیام خوب نیست کنیزی برایش بخرم،خودم او را خدمت میکنم،پرسید:آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟گفت:هر وقت او را شستشو میدهم و غذا به او میخورانم میگوید:خدا ترا ببخشدو همنشین و هم درجه حضرت موسی علیه السّلام در بهشت گردی...
حضرت موسی علیه السّلام فرمود:ای جوان بشارت میدهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده،جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی.
📚 یک صد موضوع پانصد داستان
#مقام_مادر
#نشر_پیام_صدقه_جاریه_است
#جهت_عضویت_به_روی_آدرس_کلیک_کنید
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
🌸🍃🌸🍃
#توبه_نصوح
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.
روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.
روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند.
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
#موضوع:صدقه
#آیه
وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً
و هر كه روزی او تنگ باشد،بايد از آنچه خدا به او داده است انفاق كند، خدا هيچكس را بيش از آنچه به او داده مكلّف نمی کند،خدا از پس سختی آسانی قرار می دهد.
📚سوره مبارکه #طلاق آیه۷
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﺍم ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ،[ ﻭﺍﻣﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ] ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺷﻮﺩ،ﻭ ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﻲ ﺍﺳﺖ.
📚سوره مبارکه #حدید آیه ١٨
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ....
ﺍی ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! #ﺻﺪﻗﻪ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ....
📚سوره مبارکه #بقره آیه٢٦٤
#حدیث
پيامبر #اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم
إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبّ
ِ
#صدقه،خشم پروردگار را فرو مینشاند.
📚نهج الفصاحه صفحه۲۸۴،حدیث۶۴۶
حضرت #علی علیه السّلام
اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّة
ِ
روزی را به وسيله #صدقه طلب كنيد و كسی كه به گرفتن عوض باور داشته باشد، به بخشش جوانمردی كند.
📚نهج البلاغه حكمت۱۳۲
.اِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَة
ِ
چون تنگدست گشتيد به وسيله #صدقه دادن با خدا معامله كنيد.
📚نهج البلاغه حكمت۲۵۰
امام #باقر علیه السّلام
اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ يَنفيانِ الفَقرَ وَ يَزيدانِ فِى العُمرِ وَ يَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعينَ ميتَةَ سوءٍ
كار خير و #صدقه،فقر را مى بَرند،بر عمر مى افزايندو هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى كنند.
📚من لا یحضره الفقیه ج۲،ص۶۶، ح۱۷۲۹
#داستان
روزی حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از شیطان پرسید:ای ملعون!چرا مانع از #صدقه دادن می شوی؟عرض کرد:ای رسول خدا اگر اَره ای بر سرم گذارند و مانند درخت اَره ام کنند برایم راحتر است از تحمل صدقه دادن اشخاص،حضرت فرمود:چرا از صدقه دادن مردم ناراحتی؟شیطان گفت:در #صدقه پنج خصلت است:
۱.مال را زیاد می کند.
۲.مریضان را شِفا می دهد.
۳.بلاها را دفع می کند.
۴.صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور می کنند.
۵.بدون حساب واردبهشت میشوند و عذابی برایشان نیست.
رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از استماع این سخنان از شیطان به او فرمود:خدا عذابت را زیاد گرداند.
📚کتاب داستانهای عبرت انگیز از شیطان
#صدقه
#نشر_پیام_صدقه_جاریه_است
#جهت_عضویت_به_روی_آدرس_کلیک_کنید
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
#موضوع:کم فروشی
#آیه
وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ
الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ
وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ
أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ
ﻭﺍی ﺑﺮ #ﻛﻢ_ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ !
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﻛﺎﻟﺎیی ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﻭزن می ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ،ﺗﻤﺎم ﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﻰ ﺳﺘﺎﻧﻨﺪ.
ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﻭﺯﻥ ﻛﻨﻨﺪ،ﻛﻢ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ.
ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺮ ﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ؟
📚سوره مبارکه #مطففین آیه ۱،۲،۳،۴
وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ
ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﻣﻜﺎﻫﻴﺪ.
📚سوره مبارکه #الرحمن آیه ۹
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ
وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ
وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ #ﻛﻢ_ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ.
ﻭ [ﻣﺘﺎﻉ ﻭ ﻛﺎﻟﺎ ﺭﺍ] ﺑﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭی ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺯﻥ ﻛﻨﻴﺪ،ﻭ ﺍﺯ ﻗﻴﻤﺖ ﺍﺷﻴﺎء ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻣﺮﺩم ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﺮﻳﺪ ﻧﻜﺎﻫﻴﺪ،ﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺒﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻧﻪ ﻓﺘﻨﻪ ﻭ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺮﭘﺎ ﻧﻜﻨﻴﺪ.
📚سوره مبارکه #شعراء آیه های ۱۸۳،۱۸۲،۱۸۱
#حدیث
حضرت #على علیه السّلام
إِذَاطُفِّفَتِالْمَكَايِيلُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِينَ وَالنَّقْصِ
هر زمان که مردم کم فروشی کنند،خداوند آنان را به خشکسالی وکم شدن محصول،گرفتار سازد.
📚بحار الأنوار،جلد۹۷،صفحه۴۵
#داستان
نخستین ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺗﺮﺍﺯﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺧﺖ ﺣﻀﺮﺕ شعیب علیه السّلام بود،ﻗﻮﻣﺶ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻰ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ #ﻛﻢ_ﻓﺮﻭﺷﻰ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ،ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﺟﻬﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺗﺎﺯﻩ، ﺑﺮ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺷﻨﻴﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ،ﻛﺎﻟﺎ ﻭ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻛﺎﻣﻞ ﻭﺯﻥ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ #ﻛﻢ_ﻓﺮﻭﺷﻰ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ ﺭﺍ ﺭﻭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ،ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺍﺥ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺣﺘﻜﺎﺭ ﻭ #ﻛﻢ_ﻓﺮﻭﺷﻰ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺤﺖ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ،ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ،حضرت ﺷﻌﻴﺐ علیه السّلام ﻭ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﻋﺬﺍﺏ ﺑﺮ آن قوم #کم_فروش ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺁﺗﺸﺒﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺎﻳﻪ ﺧﺎﻧﻪ ها ﻭ ﺁﺏ ﻫﻢ ﻛﺴﻰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺩ،ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻯ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺴﻴﻢ ﺧﻨﻜﻰ ﻭﺯﻳﺪﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﻗﻄﻌﻪ ﺍَﺑﺮ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﺭﻫﺎﺋﻰ ﻳﺎﺑﻨﺪ،ﭼﻮﻥ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺑﺮ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﻫﺎﻯ ﺁﺗﺶ ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺸﺎﻥ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﻰ ﺩﺭ ﻫﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪند ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻨﺪ،ﻣﺪﺕ ﺍﻳﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭﺷﺎﻣﻞ ﻫﻮﺍﻯ ﮔﺮﻡ،ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺩﺍﻍ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻟﺮﺯﻩ بود.
📚یکصد موضوع پانصد داستان،بخش عذاب
شخصى به دیگرى كه ترازو دار و در حال جان دادن بود گفت:بگو:(لا اله الّا اللّه)او گفت:من به گفتن این كلمه قادر نیستم،پرسیدچرا؟
گفت زیرا كه آن زبانه ترازو،بالاى زبان من قرار گرفته و مانع گفتن:(لا اله الا اللّه) شده ! به او گفت:مگر تو حق مردم را به هنگام وزن کردن اشیاء ادا نمی كردى؟
گفت:چرا،ولى گاهى میشد كه من متوجه نبودم و مقدارى گرد و غبار در میان كفه ترازو بوده و من آن گرد و غبارها را نمیگرفته ام.
📚تفسیر آسان جلد۱۸صفحه ۲۰۱
#کم_فروشی
#نشر_پیام_صدقه_جاریه_می_باشد
#جهت_عضویت_به_روی_آدرس_کلیک_کنید
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
#موضوع:اسراف
#آیه
....وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ
ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﺁﺗﺶ ﺍﻧﺪ.
📚سوره مبارکه #غافر آیه ٤٣
...وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
...ﻭ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﻭ ﺑﻴﺎﺷﺎﻣﻴﺪ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﻜﻨﻴﺪ،ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ #ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
📚سوره مبارکه #اعراف آیه٣١
وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا
ﻭ ﺣﻖّ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺣﻖّ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ،ﻭ ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ #ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻭﻟﺨﺮجی ﻣﻜﻦ.
📚سوره مبارکه #اسراء آیه٢٦
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا
بی ﺗﺮﺩﻳﺪ #ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﻭلخرجان ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﺍﻧﺪ،ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺱ ﺍﺳﺖ.
📚سوره مبارکه #اسراء آیه٢٧
#حدیث
پیامبر #اکرم صلی الله عليه و آله و سلم
مَنْ تَتَبَّعَ ما يَقَعُ مِنْ مائدَةٍ فَاَكَلَهُ ذَهَبَ عَنْهُ الْفَقْرُ وَعَنْ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ اِلَى السَّابِعِ
كسى كه جستجو كند و آنچه از سفره افتاده بردارد و بخورد،فقرو تنگدستى از خودش و اولادش تا هفت پشت رخت برمىبندد.
📚مجموعه الاخبار باب 171 حديث 8
پیامبر #اکرم صلی الله عليه و آله و سلم
اَرْبَعَةٌ يَذْهَبْنَ ضياعاً:اَلْاَكْلُ عَلَى الشِّبَعِ وَالسِّراجُ فِى الْقَمَرِوَالزَّرْعُ فِىالسَّبْخَةِ وَالصَّنيعةُ عِنْدَ غَيْرِاَهْلِها.
چهار چيز هدر مىرود:
1.خوردن بعد از سيرى
2.روشن كردن چراغ در مهتاب و جائى كه روشن است
3.زراعت در زمينى كه شورهزار است
4.نيكى كردن به كسى كه لايق آن نيست
📚من لايحضره الفقيه جلد4صفحه 352
امام #على علیه السلام
فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِك
#اسراف را رها كن و ميانه روى در پيشگير و امروز به ياد فردا باش و از مال به اندازه ضرورتت نگهدار و اضافى آن را براى روز نيازمنديت (قيامت) پيش فرست.
📚صنیف غررالحکم و دررالکلم صفحه 359 حدیث 8128
امام #صادق علیه السلام
لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ يَشْتَرى ما لَيْسَ لَهُ وَيَلْبِسُ ما لَيْسَ لَهُ وَيَأْكُلُ ما لَيْسَ لَهُ
#اسراف كننده را سه نشانه است:چيزهائى را میخرد و مىپوشد و مىخورد كه در شأن او نيست.
📚تفسير نورالثقلين
امام #صادق علیه السلام
اَدْنَى اْلاِسْرافُ هِراقَةُ فَضْلِ اْلاِناءِ وَابْتِذالُ ثَوْبِ الصَّوْنِ وَاِلْقاءُ النَّوى
پائين ترين مرتبه #اسراف عبارتست از
1.دور ريختن آبى كه از آشاميدن اضافه آمده است
2.اينكه لباس كار و لباس بيرونى، يكى باشد
3.بدور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما چون از هسته خرما ماده غذائى براى شتران تهيه مى شود.
📚وسائل الشيعه،حدیث3باب28 صفحه 374
#داستان
چند نفر از دوستان و آشنایان در خانه امام رضا علیه السلام مهمان بودند،امام از اتاق بیرون آمد،دقایقی سپری شد،مهمانها منتظر برگشتن امام بودند و از دیرکردن ایشان نگران شدند،یکی از دوستان جوان امام که از لای در متوجه آمدن امام شد،بیرون آمد وگفت:سرورم!چرا داخل نمیشوید؟چیزی شما را ناراحت کرده است؟امام سیب نیمخوردهای را نشان داد و گفت و فرمود این میوه را چه کسی این گونه خورده؟مرد جوان صدایش را بلند کرد وگفت این میوه نیمخورده کیست؟
مهمانها از اتاق بیرون آمدند،مرد جوان سیب نیمخورده را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد،یکی از مهمانان دست بر سینه گذاشت و گفت:مولایم! از شما عذر میخواهم،این سیب را من خوردهام،امام رو به او کرد و فرمود چرا# اسراف میکنی؟ چرا قدر نعمتهای خدا را نمیدانی و به آن بیاعتنایی،مگر نمیدانی که خدا #اسرافکاران را به سختی #عذاب میدهد؟
امام با مهمانان به اتاق برگشت،وقتی همه در جای خود نشستند،امام رو به آنها کرد و فرمود:دوستان من!وقتی به چیزی نیاز ندارید،بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید به کسانی بدهید که به آن نیازمندند.
📚فروع کافى جلد ششم صفحه 297
#اسراف
#نشر_پیام_صدقه_جاریه_می_باشد
#جهت_عضویت_به_روی_آدرس_کلیک_کنید
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani
#موضوع:مشورت
#آیه
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
ﻭ ﺁﻧﺎﻥ(مومنان کسانی هستند)ﻛﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ #ﻣﺸﻮﺭﺕ ﺍﺳﺖ و از آنچه روزی آنان کرده ایم انفاق میکنند.
📚سوره مبارکه #شوری آیه ٣٨
...وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين
َ
...ﻭ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ #ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﻦ،ﻭ ﭼﻮﻥ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮفتی ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ،ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
📚سوره مبارکه #آل_عمران آیه١٥٩
#حدیث
رسول #اكرم صلى الله عليه و آله
مُشاوَرَةُ العاقِلِ الناصِحِ رُشدٌ و َيُمنٌ و َتَوفيقٌ مِنَ اللّه فَإِذا أَشارَ عَلَيكَ النّاصِحُ العاقِلُ فَإِيّاكَ و َالخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِكَ العَطَب
َ
#مشورت كردن با عاقِل خيرخواه،مايه هدايت و ميمنت است و توفيقى است از جانب خداوند،پس هرگاه خيرخواه عاقل،تو را راهنمايى كرد،
مبادا مخالفت كنى كه موجب نابودى مى شود.
📚محاسن جلد2صفحه602حدیث25
رسول #اكرم صلى الله عليه و آله
يَا عَلِيُّ لَا تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ وَ لَا تُشَاوِرِ الْبَخِيلَ فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِكَ وَ لَا تُشَاوِرْ حَرِيصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّهَا
اى على با #ترسو #مشورت مكن،زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با #بخيل #مشورت مكن،زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با #حريص #مشورت مكن،زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
📚علل الشرايع جلد2 صفحه559 حدیث1
امام #على عليه السلام
خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُوا النُّهى وَالعِلمِ و َاولُو التَّجارِبِ و َالحَزمِ
بهترين كسى كه با او #مشورت كنى كسى است كه صاحب عقل و علم و تجربه ها و دورانديشى باشد.
📚غرر الحكم جلد1 صفحه 389
امام #على عليه السلام
مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا
هر كس خود رأى شد هلاك مى شود و هر كس با افراد صاحب نظر #مشورت كند در عقل آنان شريك مى شود.
📚نهج البلاغه قصار161
امام #على عليه السلام
لا غِنَی کالعَقلِ،و لا فَقرَ کالجَهلِ،و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون #مشورت نخواهد بود.
📚نهج البلاغه حکمت 54
امام #حسن علیه السلام
ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشدِهِم
هيچ قومى با يكديگر #مشورت نكردند مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند.
📚تحف العقول صفحه233
امام جعفر#صادق عليهالسلام
مَنِ استشارَلَم يُعَدمْ عِنَدالصّوابِ مادِحاً وَ عِندَ الخَطَأِ عاذِراً
کسی که مشورت می کند اگر کارش را درست انجام دهد مردم او را می ستايند و اگر اشتباه کند(چون قبلش مشورت کرده است)ديگران وی را معذور خواهند میدانند.
📚بحارجلد75 صفحه104
#داستان
در شهر مدينه،مردی که در کمال توانگری بود خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و با آن حضرت درباره ازدواج #مشورت کرد و گفت: می خواهم با فلان زن که مال و منال زيادی دارد ازدواج کنم،امام حسين عليه السلام فرمودند:اگر با او ازدواج کنی نيازمند و پريشان ميشوي،مدتی نگذشت که آن مرد با #مشورت امام مخالفت کرد و آن زن را به عقد خود درآورد و بعد از مدت کوتاهی همه دارایی و مال او از بين رفت و در کمال فقر و احتياج به سر برد،روزی خدمت امام حسين عليه السلام آمد در حالی که پشيمان شده بود،امام فرمودند:من تو را از اين کار منع کردم؛ولی تو بر خلاف گفته من عمل کردی،اکنون اگر نظر من را ميخواهی با فلان زن ازدواج کن؛که وضع مالی خوبی ندارد،آن مرد به فرمايش امام عمل کرد و روزی زيادی نصيب او شد.
📚کرامات حسينيه و عباسيه صفحه 59
#مشورت
#نشر_پیام_صدقه_جاریه_می_باشد
#جهت_عضویت_به_روی_آدرس_کلیک_کنید
https://eitaa.com/archive_mataleb_sokhanrani