eitaa logo
روناس
243 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
14 فایل
ما هستیم تا کتاب خونِ‌تون نیفته😉 تفکر ملی ⬅️ تولید ملی یک شهر حامی ماست😎 ارسال به هر کجا که باشی🙃 تبلیغات و سفارشات @Hatafi13 منتظر نظرات شما هستیم🤗 @ardakan_ronas
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید یه دختر چوچولوی باحجاب رو بغل کرده بود خیلی ناز بود ، دلم براش ضعف رفت🥺⁦❤️⁩ روی قالی نشستم اون خانم داشت تلفنی صحبت می کرد تلفن رو که‌قطع‌کرد بچه رو گذاشت زمین و بالبخند خیلی زیبایی گفت سلام گلم خوبی؟😊 -سلام خانم ، خیلی ممنون شما خوب هستید 🙂 که یکدفعه این خانم چوچولوهه باصدای نازک گفت -سیلام دستاشو گرفتم تو دستم و فشار دادم -سلام عزیزم ، چطوری خانم خوشکله 😉 -اوبم لپشو کشیدم و گفتم‌فدات بشم عروسک خانم😁 با هر پلک زدنش قندو تو دلم آب میکرد چشمای بادمی کشیده و مژه های بلند ، چشمای سیاه که مردمک چشمشو قایم میکرد😍 یه شکلات از کیفم در آوردم و تقدیمش کردم ببینم اسم این خانم خوشکله کیه؟ دور و برشو نگاه کرد و گفت طهورا وایی عزیزم چه اسم قشنگی اسمتم مثل خودت خوشکله😄 مادرش کفششو در آورد ونشست کنارم -خب خانمی نمیخوای خودتو معرفی کنی؟😉 -مکثی کردم و گفتم اسمم نرگسه -به به نرگس خانم😊 -میشه شمارتو داشته باشم؟ کمی فکر کردمو گفتم بله 🙂 گوشیشو باز کرد گفت میشه لطف بفرمایید ... -یاداشت کنید... و شماره ی مادرمو بهش دادم داشتم فکر میکردم که شمارمو واسه چی میخواست که در همون حین سید رسید سرشو انداخت پایین و سلام کرد خواهرش جواب داد به جواب خواهرش اکتفا کردمو چیزی نگفتم به محض نشستن سید، طهورا پرید تو بغلش در تمام مدت سید مشغول طهورا شد منم در مورد مدرسه و درس ، کمی حرف زدم خیلی زود گرم صحبت شدیم چیزای جالبی برام میگفت .. اما کماکان هواسم یه سیدو طهورا هم بود از حرفای طهورا فهمیدم اسمش محمده طهورا دایی محمد صداش میکرد ... رو به خواهر سیدکردمو گفتم ببخشید اسم شما چیه؟ -زهراسادات موسوی😊 یکدفعه موبایل سید محمد زنگ خورد و از آدرس دادنش حدس زدم مادرمه😶 هی دست به محاسنش میکشید و اینور و اونور رو نگاه میکرد ونشونی میداد که من یکدفعه بابامو دیدم و داد زدم اهههه بابامه سریع سید و خواهرش گفتن الحمدلله لپام از خجالت سرخ شد و گفتم ببخشید زحمت دادم بهتون و بادو سمت مامان و بابام رفتم پدر و مادرم بادیدن من گل از گلشون شکفت و کلی حرف خوردم😶🤐 منم چیزی نگفتم چون حق با اونا بود 🤕 یکم که آروم شدن بابام گفت اون خانواده ای که تازه پیششون بودی کجان؟؟ راه رو بهشون نشون دادم و راهی شدیم دوباره به قلم هانیه باوی ✨』
😌 🌈 تا اسمموخوند بدوبدو دویدم سمت درب دانشگاہ ولے از اتوبوس خبرے نبود? خیلے دلم شڪست. گریہ ام گرفتہ بود.? الان چجورے برگردم خونہ؟! چے بگم بهشون؟!? آخہ ساڪمم تواتوبوس بود? بیچارہ مامانم ڪہ براے راہ غذا درست ڪردہ بود برام?? تو همین فڪرها بودم ڪہ دیدم از دور صداے جناب فرماندہ میاد. . بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم: . سلام. ببخشید..هنو حرفم تموم نشدہ بود ڪہ گفت: . اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! ? . -ازاتوبوس جا موندم? . -لا الہ الا اللہ…اخہ چرا حواستون رو جمع نمیڪنید?اون از اشتباهے سوار شدن اینم از الان. . -حواسم جمع بود ولے استادمون خیلے گیر بود.? . -متاسفم براتون.حتما آقا نطلبیدہ بود شما رو. . -وایسا ببینم.چے چے رو نطلبیدہ بود.من باید برم?? . -آخہ ماشین ها یہ ربعہ راہ افتادن. . -اصلا شما خودتون با چے میرید؟! منم با اون میام.? . -نمیشہ خواهرم من باماشین پشتیبانے میرم.نمیشہ شما بیاید. . -قول میدم تابہ اتوبوسهابرسیم حرفے نزنم.? . -نمیشہ خواهرم.اصرار نڪنید.? . -اگہ منو نبرید شڪایتتون رو بہ همون امام رضایے میڪنم ڪہ دارید میرید پیشش.? . -میگم نمیشہ یعنے نمیشہ..یا علے ? . اینو گفت و با رانندہ سوار ماشین شد و راہ افتاد.و منم با گریہ همونجا نشستم ? . هنوز یہ ربع نشدہ بود ڪہ دیدم یہ ماشین جلو پام وایساد و اقا سید یا همون اقاے فرماندہ پیادہ شد و بدون هیچ مقدمہ اے گفت: . لا الہ الا اللہ…مثل اینڪہ ڪارے نمیشہ ڪرد…بفرمایین فقط سریع تر سوار شین.. . سریع اشڪامو پاڪ ڪردم و پرسیدم چے شد؟! شما ڪہ رفتہ بودین؟!?? . هیچے فقط بدونید امام رضا خیلے هواتونو دارہ. هنوز از دانشگاہ دور نشدہ بودیم ڪہ ماشین پنچر شد.?فهمیدم اگہ جاتون بزاریم سالم بہ مشهد نمیرسیم ??? . رانندہ ڪہ سرباز بود پشت فرمون نشست و آقا سید هم جلوے ماشین و منم پشت ماشین و توے راہ هم همش داشتن مداحے گوش میدادن?…(ڪرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پاے تو دادم/) . . حوصلم سر رفت… . هنذفریم ڪہ تو جیبم بودو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و رفتم تو پوشہ اهنگام و یہ آهنگو پلے ڪردم… ??????? یهو دیدم آقا سید با چشمهاے از حدقہ بیرون زدہ برگشت و منو نگاہ ڪرد.??? یہ نگاہ بہ هنذفرے ڪردم دیدم یادم رفتہ وصلش ڪنم بہ گوشیم ? . آروم عذر خواهے ڪردمو و زیاد بہ روے خودم نیاوردم و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول یہ لا الہ الا اللہ گفت و سرشو برگردوند? ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 『‌ @chadoraneh113 』 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄