eitaa logo
روناس📙
242 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
227 ویدیو
14 فایل
ما هستیم تا کتاب خونِ‌تون نیفته😉 تفکر ملی ⬅️ تولید ملی یک شهر حامی ماست😎 ارسال به هر کجا که باشی🙃 تبلیغات و سفارشات @Hatafi13 منتظر نظرات شما هستیم🤗 @ardakan_ronas
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید من‌که‌رفتم‌،دفتر‌ساکت‌‌شدن! ضبط‌گوشیمو‌باز‌کردم‌و‌‌ از‌عمد‌گوشیمو‌جا‌گذاشتم یه‌ساعت‌بعد‌به‌بهانه‌ی‌گوشی‌رفتم‌‌دفتر‌ و‌گوشیمو‌بر‌داشتم ویس‌رو‌گوش‌کردم -مات‌و‌مبهوت‌‌بدون‌حرف‌ گوش‌میکردم‌فقط! -بازرگان‌داشت‌گله‌میکرد.. از‌مصیبت‌های‌زن‌گرفتن‌میگفت وموسوی‌قهقهه‌میزد‌ حسین‌اعصابش‌‌خورد‌و‌شد‌و‌گفت انشالله‌که‌مبتلا‌بشی‌،درک‌کنی‌چی‌میگم!😐 اصلا‌اینهمه‌دختر‌توی‌مسجد‌هست چرابه‌زهرا‌نمیگی‌بره‌خواستگاری؟ -بیا‌این‌لیست‌اسامی یکی‌رو‌شانسی‌انتخاب‌کن هر‌کدوم‌در‌اومد‌تو‌باید پیله‌بشی‌به‌من‌که‌آخرش‌برم‌خاستگاریش😂.. نرگس‌از‌تو‌لیست‌،اسم‌تو‌در‌اومد!!😂 -😶 از‌بازرگان‌اصرار‌از‌‌موسوی‌انکار آقا‌تهش‌هم‌‌بازرگان‌بهش‌گفت چرا‌لپات‌سرخ‌شد‌حالا من‌دیگه‌ادامه‌نمیدم‌ ولی‌خودت‌شروع‌کردی من‌تمومش‌میکنم! 🌾🌸 ⭕️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید -حسین‌شوخی‌سرت‌نمیشه؟ -داداش!خودت‌شروع‌که‌کردی -آقا‌من‌غلط‌کردم😐💔.. -باشه‌ولی‌مسئولیت‌داره‌برام‌تو‌مجرد‌بمونی😑 -مسئولیتش‌بامن -مردم‌چی‌میگن؟ -داداشمی‌یا مامانم😶؟ -صاحب‌اختیارتم😂 محمد‌بدون‌شوخی‌میگم‌بهت قبل‌از‌اینکه‌دست‌به‌لیست‌بزنم واقعاً‌پیش‌امام‌زمان‌گفتم‌ هرکسی‌که‌‌اسمش‌در‌بیاد محمد‌رو‌مجبور‌میکنم‌بره‌خاستگاریش دیگه‌بحث‌سرحرف‌‌تو‌نیست! بحث‌سر‌قول‌من‌با‌امام‌زمانه! مکالمه‌شون‌همین‌بود بعدش‌فقط‌صدای‌آخ‌و‌اوخ‌میومد😐😂.. -صفحه‌ی‌موبایلمو‌روشن‌کردم ساعت‌دوبود ازجام‌بلندشدم مهدیه‌من‌باید‌برم‌ بدون‌اینکه‌منتظر‌جوابش‌بشم‌ رفتم‌🚶‍♀.. تارسیدم‌خونه‌ دیدم‌مامانم‌لباسامو‌‌آماده‌کرده‌گذاشته‌روتخت ولی‌خودش‌ازخستگی‌و‌کارزیادولو‌شده‌بود توی‌آشپزخونه! 🌾🌸 ⭕️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید یه‌پتو‌انداختم‌‌روی‌مادرم از‌فرصت‌استفاده‌کردم‌و‌ نمازاستخاره‌خوندم لباسامو‌پوشیدم مادرم‌اومد‌تو -بیدار‌شدی‌مامان؟ خسته‌نباشی🙂 ببخشید‌همه‌ی‌این‌زحمتا‌تقصیرمنه😢 -مظلوم‌نمایی‌نکن میدونم‌تو‌دلت‌ بساط‌ ساز‌ و‌ آواز برپاست😏😂.. -😶 -جوراباتو‌عوض‌کن جوراب‌ضخیم‌‌تر‌ ومشکی‌تراز‌این‌نداشتی‌بپوشی😐؟ -عوض‌میکنم‌‌ولی‌اون‌رنگ‌پاها‌ رو‌نمیپوشم‌مامان خواهش میکنم -هرکدوم‌رودوست‌داری‌بپوش‌ فقط‌مشکی‌نباشه🙄 -چشم دستام‌میلرزید چادرم‌روبرداشتم و‌نشستم‌رو‌تخت‌ ارزو‌کردم‌اگر‌ خدا‌زندگی‌منو‌باسید‌رقم‌زده خیلی‌طول‌نکشه‌و‌‌خیلی‌ درگیر‌مراسمات‌و...نشیم خدایا‌‌باور‌کن‌نمیکشم حس‌بدی‌نیست ولی‌خوبم‌نیست حس‌اضطراب‌نمیشه‌گفت شاید‌حس‌بلاتکلیفیه نه‌نه‌بلاتکلیفی‌نیست حس‌ترسه! 🌾🌸 ⭕️ 🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید چشماموبستم یه‌آیه‌همیشه‌‌برام‌مثل‌مسکن‌عمل‌میکرد ومن‌یتوکل‌علی‌الله فهو‌حسبه‌‌ ان‌الله‌بالغ‌امره‌ قد‌جعل‌لکل‌شی‌قدرا عباس‌در‌‌اتاقموزد‌ نرگس ‌بیا بغضم‌ترکید عباس‌که‌دید‌من‌اینجوری‌دست‌پاچم یه نگاهی‌بهم‌کردو‌رفت.. یاصاحب‌الزمان‌ادرکنی‌از‌ زبونم‌نمی‌افتاد انگار‌میدونستم‌‌و‌دلم‌گواه‌میداد این‌یکی‌دیگه‌شدنیه.. برای‌رضای‌خدا‌دیگه‌گریه‌نمیکنم دستمال‌برداشتمو‌اشکای‌صورتمو‌پاک‌کردم صدای‌آیفون‌رو‌که‌شنیدم‌ چادرمو‌سرم‌کردم‌ و‌برای‌آخرین‌بار‌خودمو‌توی‌آینه‌نگاه‌کردم 🌾🌸 ⭕️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید باجیغ‌زهرا‌به‌خودم‌اومدم بایست‌بایست‌ گل‌فروشی‌رو‌ رد‌کردی‌محمد😬! ترمزدستی‌رو‌کشیدم‌و‌پیاده‌شدم هرچقدر‌خواستم‌به‌سلیقه‌ی‌خودم گلاروانتخاب‌کنم‌نزاشت🙄.. همه‌ی‌‌گلهای‌دست‌گل‌رو‌سفید‌گرفت‌و‌ وسطاش‌رزهای‌آبی‌گذاشت:/😑 -زهراگلارو تو انتخاب‌کردی‌ دیگه‌‌واسه‌شیرینی‌نمیخواد‌از‌ماشین‌پیاده‌شی خودم‌میرم -من‌سلیقشو‌میدونم همیشه‌میگفت،عاشق‌رنگ‌سفیدم قبلا‌هم‌که‌ازش‌پرسیده‌بودم گفته بود‌ رز آبی دوست‌داره(: -خب‌اینا‌رو‌به‌خودم‌میگفتی‌ دیگه‌این‌گلا‌از‌طرف‌دامادنیست از‌طرف‌خواهر‌داماده😒😂 -از‌ زیر کار‌ در‌ نرو اگه‌خوشش‌نیومد‌ گردن‌توهه😂 زهرا‌توراجان‌مادرم اونجامزه‌نریزیا!! نمیخوادبگی‌من‌خیلی‌خوبم بخدانیستم🤦🏻‍♂ اگرم‌باشم‌خودشون‌بعد‌میفهمن🤷🏻‍♂ جعبه‌شیرینی‌و‌گلارو‌تحویل‌من‌داد و‌زنگ‌آیفون‌روزد دستاشو‌برد‌لای‌موهامو مرتبشون‌کرد -عهه‌زهرا‌چیکارمیکنی؟ -موهاتومرتب‌کردم‌چته؟😒😂 عباس‌جواب‌داد سلام‌بفرمایید،طبقه‌ی‌‌چهارم تو‌آسانسور‌به‌قیافه‌ی‌مظلوم‌خودم‌خیره‌شدم چشمامو‌بستم‌ خدایا‌‌اگرمیشه،بشه خواهش‌میکنم😢💔 🌾🌸 ⭕️ 🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید تابه‌خودم‌اومدم‌روی‌مبل‌نشسته‌بودم‌و خیره‌به‌جورابام‌نگاه‌میکردم به‌ساعتم‌نگاه‌کردم‌از‌اومدنمون‌ نیم‌ساعت‌گذشته‌ یهو‌زهرا‌پرید‌وسط‌بحث خانم‌قاسمی‌آقای‌قاسمی‌شما‌که‌نسبت‌‌به‌ما شناخت دارید آقاپسرتون‌هم‌که‌رفیق‌محمده شناخت‌داره‌روش بزارید‌هانیه‌خانم‌و‌آقامحمد‌برن‌ باهم‌صحبت‌کنند ناخودآگاه سرمو‌بردم‌بالا به‌زهرا‌خیره‌شدم چی‌میگه‌واسه‌خودش؟😐 پدر‌خانم‌قاسمی‌‌گفت‌‌من‌مشکلی‌ندارم دخترم‌پاشو‌راه‌رو‌نشون‌بده اجباراً ‌بلند‌شدم و‌گفتم‌بااجازه چقدر‌آروم‌آروم‌راه‌میرفت:/ بافاصله‌ی‌یک‌متری‌ازش‌راه‌میرفتم رفت‌روی‌گوشه‌ی‌تختش‌نشست منم‌اون‌گوشه‌ی‌تختش‌نشستم فاصله‌مون‌زیاد‌‌بود شروع کردم: بسم‌الله الرحمن الرحیم قال‌علی‌بن‌ابی‌طالب‌: النِجاتُ‌فی‌الصِدق رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یفْقَهُواْ قَوْلِی سرمو‌بالا‌آرودم‌‌و‌رک‌گفتم خانم‌قاسمی‌من‌یه‌طلبه‌ام‌که‌هیچی‌ندارم خونه ‌ندارم،شما‌باید‌بامن‌ توی‌خونه‌ی‌پدریم‌زندگی‌کنید سال‌بعد‌مُعَمْمَم‌میشم‌انشالله شما‌مشکلی‌ندارید؟ -اینا‌مهم‌نیستن خدارزاقه‌،به‌خمس‌‌حساس‌هستید؟ -بله‌سالانه‌نه،بلکه‌ماهانه‌میدم -الحمدلله‌همین‌از‌مال‌دنیا‌کفایت‌میکنه 🌾🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید -خانم‌قاسمی‌من‌نمیزارم‌همسرم بدون‌من‌جایی‌بره شما‌مخالفتی‌ندارید؟ چون‌دیده‌ام‌که‌معمولا‌راه خونه‌تامسجد‌رو‌ تنهامیومدید.. نرگس (تودلم‌گفتم‌این‌مال‌دوران‌مجردیه که‌بود‌ونبودت‌فرقی‌نداره هیچکی‌نمی‌خوادت مال‌دوران‌غربت‌و‌تنهاییه دوران‌خاک‌برسری‌مجردیه دنیا‌همین‌جور‌نمیمونه/:) -خانم‌قاسمی؟؟ -نه‌مشکلی‌ندارم اتفاقا‌این‌مسئله‌رو‌ترجیح‌میدم‌ فقط‌اگر‌مشکلی‌پیش‌اومد یا‌به‌طور‌ضروری‌باید‌تنها‌بیرون‌میرفتم مایلم‌همسرم‌بهم‌اعتمادداشته‌باشه این‌رفتارتاجایی‌که‌برای‌محافظت‌باشه بنظرم‌مشکلی‌نداره ولی‌اگربه‌منظور‌بی‌اعتمادی‌و..باشه به‌دل‌نمیشینه‌متاسفانه! -احسنتم‌،خیر‌برای‌مواقع‌ضروری‌ مشکلی‌نیست والبته‌این‌ازروی‌بی‌اعتمادی‌نیست از‌روی‌همراهی‌و‌مسئولیت‌پذیریه ویابه‌قول‌خودتون‌محافظته خانم‌قاسمی‌سوالی‌ندارید؟ -میدونم‌اهل‌کارهای‌بسیج‌و‌هیئت‌و.. هستید به الانتون‌کارندارم درآینده‌درچه‌حد‌به‌این‌کارها‌می‌پردازید و‌‌چه‌ساعاتی‌خونه‌میایدو‌ تاچه‌حداجازه‌ی‌فعالیت‌های‌فرهنگی‌رو‌به‌من‌ میدید؟ -خب‌دراینده‌قطعا‌بیشتر‌از‌غروب‌ مسجدنخواهم‌موند و‌به‌اندازه‌ی‌نیاز‌مسجد‌وهمچنین رعایت‌تعادل‌به‌این‌کارها‌میپردازم اما‌درمورد‌شما مایلم‌همچنان‌درمسجد‌خودمون‌باشید که برای‌رفت‌وآمد‌راحت‌تر‌باشیم و‌همچنین‌‌در‌کل‌مشکلی‌با‌کارهای‌فرهنگی‌ندارم -در مورد‌‌ادامه‌تحصیل‌و‌شغل‌اینده‌ام؟ -درصورت‌توان‌مالی‌تاهردرجه‌ای‌خواستید میتونید‌ادامه‌تحصیل‌بدید اما‌دانشگاه‌مختلط‌نباشه و‌همچنین‌شغل‌شما‌ بایدمحیط‌سالم‌و‌غیر‌مختلط‌داشته‌باشه -صحیح‌ممنون -به‌نکته‌ای‌اشاره‌کنم من‌درزندگیم‌کاملا‌الگوبرداری‌‌از اهل بیت رودارم تاحدتوانم‌پیروی‌از‌دستورات‌خدا‌ انجام مستحبات و..روهم‌تاحدودی‌رعایت‌میکنم وپایبند‌‌هستم نکته‌ای‌میخوام‌بهش‌اشاره‌کنم‌حجابه حجاب‌اسلامی‌که‌مچ‌دست‌و‌گردی‌صورته‌ لازم‌ُالاجراست از‌اونجایی‌که‌من‌طلبه‌هستم و‌همسرم‌هم‌باید‌‌درخور‌من‌باشند من‌دوست‌دارم‌ روسری‌مشکی‌بپوشند‌و‌ابرو‌ها‌رو‌بپوشونند جدا‌از‌شغل‌بنده من‌‌مایل‌هستم‌هم‌درامر‌حجاب‌و‌هم‌در‌سایر‌امور‌ الگو‌برداری‌از‌سیره‌ی‌حضرت‌زهرا‌داشته‌باشید -باهیچکدوم‌مشکلی‌نیست الگوبرداری‌از‌سیره‌حضرت‌زهرا‌ باعث‌افتخارماست... از‌اتاق‌اومدیم‌بیرون‌ لپام‌سرخ‌شده‌بود سید‌جلو‌تر‌من‌راه‌میرفت‌ تا‌ازراه‌رو‌خارج‌شدیم زهراخانم‌گفت‌ بریم‌‌خرید‌حلقه‌؟؟؟ -مادرم‌گفت‌:عروس‌خانم‌نظرشون‌رو‌نگفتن هنوز‌،صبرکنید سرمو‌انداختم‌پایین عباس‌:این‌سکوت‌نشانه‌ی‌رضاست؟ سرمو‌بیشتر‌خم‌کردم سید‌:اذیتشون‌نکنید شاید‌خجالت‌میکشند‌جلوی‌ما‌حرف‌بزنن و‌نظرشون‌رو‌بگند انشالله‌خانم‌قاسمی‌شما‌تلفنی‌ بازهراخانم‌حرف‌بزنید🙂.. 🌾🌸 ⭕️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید روزبعد‌تومسجدرفتم‌پیش‌شیدا -شیداجان‌،کتاب‌توحیدمفضل که‌مؤلفش‌رضامصطفویِ‌ رو داری؟ میخواستم‌ببینم‌میتونی‌ازاین‌به‌بعدخودت‌ تدریسش‌کنی؟🙂 -بله‌دارم،وای‌الان؟ نمیشه‌بمونه‌برای‌بعدکنکور؟:/ -اشکال‌نداره‌،حالا‌تواون‌موقع‌یه‌کاریش‌میکنم -خب‌چراخودت‌دیگه‌تدریسش‌نمیکنی؟ -نمیتونم‌به‌دلایلی -خبریه؟🤨 -نه‌والا‌،غیرکنکور‌چیزی‌هم‌هست؟ -حالا‌فوقش‌امسال‌نشه‌،سال‌بعد یه‌ماجرای‌‌دیگه‌ای‌هم‌بایدباشه -هرجوردوست‌داری‌فکرکن🤷🏻‍♀.. زهراخانم‌اومددفتر سرموانداختم‌پایین بَه‌زن‌برادر‌عزیزم😁 شیدا←😵 من←😰 -نرگس،خانم‌کاظمی‌ماجراچیه؟ نرگس‌که‌حرف‌نمیزنه🙄.. -هیچی‌خیره‌انشالله‌😂 من‌عین‌موش‌‌کز کردم یه گوشه شیداکه‌رفت زهراخانم‌کنارم‌نشست -نرگس‌بامادرت‌حرف‌زدم گفت‌نظرشون‌مثبته‌فقط‌مونده‌نظرتو راحت‌باش‌اصلانترس خوب‌فکراتوبکن‌عزیز‌دلم(: سری‌به‌تایید‌تکون‌دادم‌ 🌾🌸 ⭕️ 🌼『@Hiam32
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید راهی‌خونه‌شدم لباسامو‌عوض‌کردم‌و‌پیش‌مادرم‌نشستم -مامان‌زهرا‌خانم‌بهم‌گفت‌به‌شما‌زنگ‌زدن راستش‌من‌نظرخاصی‌ندارم هرچی‌شمابگید! -نرگس!‌به‌دلت‌نشست؟ -ازخجالت‌سرخ‌شدم‌و‌سرمو‌انداختم‌پایین.. -برام‌تعریف‌کن‌چی‌گفتید‌دیشب؟ -تمام‌مکالماتمون‌رو‌برای‌مادرم‌تعریف‌کردم برخلاف‌همیشه‌اصلا‌ایراد‌نمی‌گرفت یه‌جاهاییش‌میخندید یه‌جاهایی‌تایید‌میکرد تمام‌که‌شد‌گفت‌،پسرخوبیه با بابات‌صحبت‌میکنم و‌‌ رفت توی آشپزخونه.. رومو‌کردم‌به‌تلوزیون همچی‌رو‌مرور‌کردم از‌مشهد‌و‌تمام‌خاطراتم‌باسید دلم‌هری‌ریخت دوباره‌حواسمو‌سمت‌تلوزیون‌بردم کنترل‌رو‌برداشتم‌زدم‌شبکه‌ی‌افق داشت‌مستند‌پخش‌میکرد😅 یه‌زوج‌مذهبی‌توی‌حرم‌امام‌رضا‌ داشتن‌عقدمیکردن😂 ناخودآگاه‌صدازدم مامان‌اینارو😂.. -مامانم‌‌یه‌نگاهی‌کرد‌ و‌گفت:چیه‌دلت‌میخواد؟😂 -عهههههه😐 -والابخداگفتم‌چی‌شده‌ این‌دختر‌صداش‌رفت‌بالا🙄😂 چقدرهم‌دختره‌شبیهته😁😂 -نه‌اصلا‌،من‌دماغم‌خوشگل‌تره🙄 -باشه‌باشه بعدنگی‌من‌میخوام‌دماغمو‌عمل‌کنما!! -خب‌راستش‌به‌نسبت‌اون‌بهتره😅.. -اصلا‌به‌ما‌چه هروقت‌شوهرکردی‌بزار‌شوهرت‌خرجتو‌بده😂 -اِوا😶!! باباکه‌اومد‌،مامان‌باهاش‌صحبت‌کرد توی‌اتاق‌صداشونو‌میشنیدم بابا‌مخالف‌نبود‌ حدود‌یکی‌دوساعت‌حرف‌زدن.. صدام‌کردند پشت‌درخودمو‌درست‌کردم بعد‌رفتم‌بیرون‌ -جانم؟ -نرگس،نظر‌قطعی‌توچیه؟می‌پسندی؟ -مشکلی‌ندارم‌،شماراضی‌باشید‌راضی‌ام -نرگس‌اگرزهراخانم‌زنگ‌زد‌ بگم‌برای‌آزمایش‌دیگه‌ هماهنگ‌کنیم؟ راضی‌هستی؟ -میل‌خودتون دو،سه‌روز‌مسجد‌نرفتم که‌هم‌زهراخانم‌کاریم‌نداشته‌باشه هم‌بادیدن‌سید‌تن‌و‌بدنم‌نلرزه:/ روز‌سوم‌زهراخانم‌تماس‌گرفت قرار‌شد‌پس‌فردا‌آزمایشگاه‌باشیم 🌾🌸 ⭕️
هدایت شده از هم بازی
🖤 | نذر کتاب "پرچمدار کوچک من" 🖇خانه هم‌بازی با همراهی گروه‌های جهادی برگزار می‌کند: 📚 پویش اهدای ۱۰۰۰ جلد کتاب "پرچمدار کوچک من" به مناطق محروم در سراسر کشور‌ 🤔 موضوع کتاب "پرچمدار کوچک من" رو که خاطرتون هست؟ 👈 این کتاب شامل داستان‌هایی از ایده‌های خلاقانه مادرهاست برای تربیت حسینی بچه‌ها که همراه شده با نکات کارشناسی و ایده عملی برای برگزاری ۱۰ شب هیئت خانگی با بچه‌ها! 🌷 امسال قصد داریم به کمک شما دوستان مهربان از این کتاب رو تهیه کنیم و بفرستیم برای پدر و مادرهایی از روستاها و شهرهایی کشور عزیزمون که توانایی تهیه محصولات فرهنگی رو ندارن. تا ان‌شالله خانواده‌های بیشتری بتونن از این کتاب استفاده بکنند. 💚 هزینه هر یک جلد کتاب (چاپ نهم): ۴۵،۰۰۰ تومان هست و برای تهیه و توزیع ۱۰۰۰ جلد به ۴۷،۰۰۰،۰۰۰ میلیون تومان نیاز داریم (خرید کتاب + حمل و نقل و...). 📌 : ۱. اگر بتوانیم نسخه چاپ قدیم و یا با تخفیف تهیه کنیم، حتما تعداد کتاب بیشتری توزیع خواهد شد. ۲. اگر هزینه‌های جانبی مثل حمل‌ونقل و... تغییر کرد، روی تعداد تاثیرگذار است. ۳. گزارش وضعیت پویش اطلاع‌رسانی عمومی خواهد داشت. 🏴🤲🏻 بیاید باهم یک بگیم و بانی این کار خیر بشیم. 🍎 لطفا از این شماره کارت برای همراهی استفاده کنید: 💳
5892-1014-5096-4834
بانک سپه| مریم حلاج ✅ : ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ✅ اطلاعات بیشتر و همکاری: 📲 09367649777 🆔 @hambazitv_admin 🏴 در زیر خیمه اش همه یک خانواده ایم 🔘 @hambazi_tv
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید تمام‌اون‌دوروز‌کابوس‌سوزن‌ وخون‌و...توسرم‌می‌پیچید.. -مامان‌درد‌داره؟ -خجالت‌بکش‌دخترگنده😐 -مامان !!چی‌میشه‌من‌آزمایش‌ندم؟ -بمون‌‌همینجا‌،شوهرهم‌نمیخواد‌بکنی🙄 -نه‌‌نه‌منظورم‌این‌نبود! -نبینم‌اونجا‌عین‌موش‌به‌خودت‌بلرزیا!! سنگین‌میری‌،سنگین‌میای.. -چشم روز‌آزمایشگاه‌‌سیدیقش‌آخوندی‌بود‌ ولی‌کیپ‌نبسته‌بودش پیرهن‌مشکی‌‌و‌شلوارنخودی‌پوشیده‌بود به‌دل‌می‌نشست‌اما‌نمی‌زاشتم‌واردقلبم‌بشه هم‌دوستش‌داشتم‌هم‌یه‌حس‌غریبی‌داشتم نمیدونستم‌چی‌کاربایدبکنم زیادنگاهش‌نمیکردم‌ ولی‌من‌واقعا‌دوستش‌داشتم... بعداز‌‌آزمایش‌ سید‌اومد‌نزدیکم -حالتون‌خوبه؟مشکلی‌ندارید؟🙂 -نه‌،دستامو‌مشت‌کردم‌تالرزشش‌مشخص‌نباشه اما‌متوجه‌شد🤦🏻‍♀ -می‌ترسیدید؟😅 -یکم‌سکوت‌کردم‌،بعدسرمو‌انداختم‌پایین.. -بریم‌مشاور؟یالازم‌نمیدونی؟ راستش‌ترجیح‌میدم‌به‌ مشاوره‌های‌بهتری‌مراجعه‌کنم.. -خیلی‌هم‌عالی‌ چیزی‌میل‌ندارید؟ -جگر -چشم😂 پس‌برم‌با‌خانواده‌‌ها‌مون‌صحبت‌کنم‌ نشستم‌روتخت‌و‌به‌بهیار‌اونجا‌گفتم یه‌شکلات‌بده‌،قندم‌افتاد -تو‌شوهر‌به‌این‌قند‌وعسلی‌گیرت‌اومده قند‌ت‌که‌نباید‌بیوفته تازه‌باید‌قندت‌بزنه‌بالا😄‌.. -شکلاتوبده:/.. روز‌بعد‌ش‌برای‌تعیین‌مهریه‌و‌شیربهااومدن خیلی‌دخالت‌نکردم‌و‌همه‌رو‌به‌والدینم‌سپردم محمد‌ادیب‌روگرفته‌بودم‌بغلم‌وساکتش‌میکردم زهراخانم‌اومد‌بچه‌رو‌ازم‌گرفت‌و‌گفت‌نمیخواید‌ یه‌‌باردیگه‌باهم‌حرف‌بزنید‌؟ سید‌گفت:اجازه‌میدید؟ بابام‌یه‌نگاهی‌بهم‌کرد‌ و‌سرش‌رو‌به‌نشونه‌ی‌تایید‌تکون‌داد یه‌پشتی‌توی‌اتاق‌داشتم هردومون‌به‌اون‌تکیه‌دادیم باهاش‌فاصله‌ای‌نداشتم عین‌سیخ‌،چسبیدم‌به‌زمین‌.. -مایل‌هستید‌عقد‌و‌عروسی‌به‌چه‌صورت‌باشه؟ -یه‌روزباشن‌‌یعنی‌در‌اصل‌عقد‌مفصل‌باشه و‌نیازی‌به‌تالارنیست موسیقی‌هم‌که‌اصلا !! فیلمبردار‌خانم‌باشه -من‌فعلا‌سرمایه‌ی‌خونه‌‌خریدن‌ندارم مشکلی‌نداره‌اگر‌توی‌خونه‌ی‌پدریم‌زندگی‌کنیم؟ اونجاهم‌کسی‌نیست فقط‌پدر‌بنده‌هستند‌که‌توی‌جااند وزهراست‌که‌فقط‌سرمیزنه‌ومیره.. -من‌مشکلی‌ندارم‌و‌برام‌فرقی‌نداره اما‌نظرخانوادم‌رو‌‌باید‌بپرسید!! 🌾🌸 ⭕️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریه‌ی‌سید ازاتاق‌که‌اومدیم‌بیرون سید‌تا‌نشست‌گفت من‌فردا‌صبح‌برای‌تحویل‌جواب‌آزمایش‌میرم و‌ظهر‌هم‌‌نوبت‌دکترمیگیرم مشکلی‌نداره؟ باتایید‌همه‌که‌مواجه‌شد یک‌لبخند‌مسممانه‌ای‌روی‌لبش‌نشست فرداش‌عباس‌منو‌ رسوند سید‌و‌عباس‌‌توی‌مطب‌کنارهم‌‌نشستن‌و‌شروع‌ به‌حرف‌زدن‌کردن.. نوبت‌ماکه‌شدعباس‌هم‌بلندشد‌که‌بیادداخل سید‌دستشو‌روی‌سینه‌ی‌عباس‌گذاشت‌و‌گفت بشین‌من‌هستم،بلایی‌سرش‌نمیاد -آخه -بشین‌عباس‌.. دکتر‌برگه‌روگرفت‌دستش قبل‌از‌اینکه‌بازکنه‌گفت انشالله‌هرچی‌که‌پیش‌میادخیره -بعدازیکم‌معطلی‌،لبخندی‌زد‌وگفت‌مبارکه😄.. گریه‌ام‌گرفت‌و‌رفتم‌بیرون عباس‌تامنو‌دیدپاشد‌و‌گفت‌:خیر‌باشه؟ -سیدگفت:چطوری‌‌برادرزن‌عزیزم😂؟ عباس‌وسیدهم‌وبقل‌کرد‌ن وریز ریزمیخدیدن سوارماشین‌که‌شدیم عباس‌به‌همه‌زنگ‌زد به‌مامانم‌به‌بابام‌به‌زنش تاریخ‌عقدمشخص‌بود‌ فقط‌مونده‌بود‌جواب‌آزمایش که‌جواب‌هم‌مثبت‌بودالحمدلله دیگه‌وقتش‌بود‌به‌مهدیه‌زنگ‌بزنم😅.. 🌾🌸 ⭕️