شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ ۚ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ ۖ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ ۗ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿١٨٥﴾🌹
[این است] ماه رمضان که قرآن در آن نازل شده، قرآنی که سراسرش هدایتگر مردم است و دارای دلایلی روشن و آشکار از هدایت میباشد، و مایه جدایی [حق از باطل] است. پس کسی که در این ماه [در وطنش] حاضر باشد باید آن را روزه بدارد، و آنکه بیمار یا در سفر است، تعدادی از روزهای غیر ماه رمضان را [به تعداد روزه های فوت شده، روزه بدارد]. خدا آسانی و راحت شما را می خواهد نه دشواری و مشقت شما را. و [قضای روزه] برای این است: شما روزه هایی را [که به خاطر عذر شرعی افطار کرده اید] کامل کنید، و خدا را بر اینکه شما را هدایت فرموده بزرگ شمارید، و نیز برای این که سپاس گزاری کنید. (۱۸۵)🌹
خـــــــــ♡ـــــــــــدایـــــا
ویرانه دلم نیاز به اشــ ـ ـ ـ ـڪ دارد، پر از خاڪ است،
چند قطره ،گل آلودهاش می ڪند، سیــــــــــــــــــــلاب می خواهد، بــــ⛈ــــــاران های سیل آسا،
ڪویر شرمم اگر سیلاب نبیند باز قــــــــــد می ڪشند بوته های خار نسیان و گناه
میخواهم چشم هایم را به امــــــــــــــــــــانت بگذارم در دشــــــــــت لطــــــ💫ــــــفت تا بگویی ڪه فرشتگان ڪوزه به دوش آب بیاورند از چشمه نعــــــــــمت و تو بُگذَری
و
پاڪ ڪنی غبار قصور و تقصیر و مرا راه دهی به سجـــــاده امید تا سجده ڪنم در لحظه های تــــــــــــــــــــرس
امانتم را بگذار در ســـــبد اجــــــــــابت...☘
👈 در همین موقع محمدحسین، خیلی عادی، آن را با یک تیر خلاص کرد
.و وقتی از شناسایی برگشتیم و من پایم را روی خشکی گذاشتم، احساس عجیبی داشتم. سوزش خاصی تمام بدنم را در بر گرفته بود و علتش هم وضعیت آن با بود.
محمدحسین و بچه ها شب ها در این باتلاق که پر از وحشت و اضطراب راه می رفتند و فعالیت می کردند.
یکی از کارهای بسیار مهم و در عین حال که آنها انجام دادند، درست کردن آبراه بود؛ کاری که در طول جنگ بی سابقه بودآنها شب تا صبح می رفتند و با داس چولانها را زیر آب می بریدند تا بتوانندمسیر حرکت قایق ها را باز کنند؛
آن هم نه یک متر و ده متر، بلکه چیزی حدود چهار کیلومتر. آنچنان با عشق و علاقه کار می کردند که اگر کسی از نزدیک شاهد فعالیت هایشان نبود، فکر می کرد آنها در بهترین شرایط به سر می برند.
آنچه برای آنها مهم بود، موفقیت در انجام مأموریت بود که وقتی به نتیجه می رسید، شادی در چهره آنها موج می زد؛ شادی ای که ما را هم خوشحال می کرد.
🌷راوی: سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
✨شادکنیم روح ملکوتیشون را با قرائت فاتحه وصلوات✨
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64
4_527951411682476357.mp3
11.5M
🎤 واعظ: سماواتی
#دعای_کمیل⤴️
#هدیه_میکنیم_به_پیشگاه_حضرت_ولیعصر_عج
تمـام قافـیه هایـم فــدای آمـدنت
بیـا ردیف کن این جمعه های درهم را...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64
انــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهاردهم: عشق ڪتاب
زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...
حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ...
منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
- چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ...
از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...
- اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ...
- نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ...
ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...
خودش پیگر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ...
پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...
اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه ...
#بدون_تو_هرگز
#ادامه_دارد...
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64
🔴 ضربه سربازان گمنام امام زمان (عج) به جریان تحریم از بزرگترین مجاهدت های تاریخ انقلاب برای مردم است
🔹رئیس مجلس شورای اسلامی: ضربهای که سربازان گمنام امام زمان(عج ) به جریان تحریم وارد کردند، از بزرگترین مجاهدتهای تاریخ انقلاب برای تأمین منافع مردم بوده است.
🔹️قدردان این مجاهدتها هستیم و امیدواریم برای خنثی شدن توطئههای جریان تحریف، بخش بیشتری از اقدامات این عزیزان برای مردم بازگو شود.
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64
* #دعا #اربعینیات #شعبان
🔻از بيستم شعبان تا آخر ماه مبارک رمضان مناسب است كه يک اربعين دعای عهد را بخواند و ملتزم باشد.
اين، يک نوع استقرار در محبت و ولايت میآورد. بعد از نماز صبح دعای عهد را انسان چهل روز ادامه بدهد.
اين ديگر میماند. بعد هم اگر برايش ملكه شد، ادامه بدهد؛ ولی از هجدهم - بیستم ماه شعبان تا آخر ماه رمضان چهل روز بدون فاصله می توان دعای عهد را ادامه داد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
. 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
مطابق #محاسبات_نجومی
👇تقویم نجومی جمعه👇
✴️ جمعه 👈 13 فروردین / حمل 1400
👈 19 شعبان 1442👈 2 آوریل 2021
💫ذات الکرسی عمود ۱۰:۱۲
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #جمعه است
🏛مناسبت های دینی و اسلامی .
🌳 روز طبیعت .
🔥 مرگ مغیره بن شعبه " 50 هجری " در ماه شعبان .
🔘 آغاز غزوه بنی المصطلق "5 یا 6 هجری " .
🎇 امور دینی و اسلامی .
❇️ روز مبارک و محمودی است برای :
✅ خواستگاری ، عقد ، ازدواج .
✅ جابجایی و نقل و انتقال .
✅ آغاز تعلیم و تعلم .
✅ شاگرد واجیر گرفتن .
✅ آغاز نوشتن و نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه .
✅ خرید وسیله سواری .
✅ و دیدار بزرگان نیک است .
👶 مناسب زایمان و نوزادش مبارک و شایسته و روزی دار خواهد شد . ان شاءالله
✈️مسافرت : سفر بعداز ظهر آغاز شود و خوب است.اول صبح صدقه بدهید.
🔭 احکام و اختیارات نجومی :
🌗 امروز قمر در برج قوس است و از نظر نجومی روز مناسبی است برای امور زیر:
✳️ خواستگاری و عقد و ازدواج .
✳️ جابجایی و نقل و انتقال .
✳️ شرکت زدن و امور مشارکتی .
✳️ شروع به تعلیم و امور یادگیری .
✳️ جهیزیه بردن.
✳️ و به خانه و مکان نو رفتن نیک است.
📛 فروش جواهرات و حیوان خوب نیست .
📛 قرض گرفتن خوب نیست .
💑 انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، دستوری مبنی بر کراهت و استحباب و تاثیر آن بر فرزند وارد نشده است .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ،#اصلاح_مو (سر و صورت) ، باعث توانگری می شود .
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن سبب رفع درد بدن می شود .
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴 تعبیر خواب امشب :
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 20 سوره مبارکه " طه " است .
فالقاها فاذا هی حیه تسعی ....
و چنین برداشت میشود که دلیلی قوی تحت تصرف خواب بیننده در آید و کار خود را با آن پیش برد . ان شاءالله شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب
تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
🍃شهید محسن الهی در خرداد ماهه سال ۱۳۵۱ با قدم مبارکش #زندگی خانواده را جانی تازه بخشید. در خانه پدری ب دنیا آمد و تا دوسالگی با خانواده زندگی کرد، بعد که عموی بزرگوارش صاحب فرزند نشد ، محسن را به ایشان سپردند تا در دامان پر مهرشان پر ورش یابد.
🍃پس از #شهادت عموی بزرگوارش آن خانه را ترک نکرد و خواست تا با خاطرات ایشان زندگی کند. شهادت آرزوی دیرینه اش از زمان کودکی بود، همیشه بعد از بجا آوردن نماز صبح و عصر و خواندن #زیارت_عاشورا و دعای ندبه ک با پایبندی میخواند و تاکید زیادی ب خواندن آن داشت با دلی پر از اخلاص و چشمانی بارانی شهادتش را طلب میکرد.
🍃از کودکی زود گرم می گرفت و صمیمی میشد، اخلاق خوب و معرفتی که داشت در میان همه زبانزد بود و همیشه همه از کوچک گرفته تا بزرگ از او راضی بودند.
🍃خانه دومش مسجد بود به به خواندن #نماز_اول_وقت تاکید بسیاری داشت،
همیشه قبل از اذان ب مسجد می آمد و صدای دلنشین اذانش در محله طنین انداز میشد.
🍃همسرشان در موردشان میگویند :
اگر بخواهم ایشان را وصف کنم شاید در هزاران #کتاب نگنجد ، فقط میتوانم یک تیم بهترین و بزرگ ترین مرد بود.
🍃سرانجام بعد از آخرین زیارتشان در حرم صبری زینبی برای همسرشان #زینب خواستند و برای شهادت خود بسیار دعا کردند و فردای همان روز بعد از جانفشانی های بسیار به آروزی دیرینه خود رسیدند
✍نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسب سالروز شهادت
#شهید #محسن_الهی
📅تاریخ تولد : ٢٨ بهمن ۱٣۵٢
📅تاریخ شهادت : ۱٣ فروردین ۱٣٩۵
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64
بیا سبزﻩهامونو گره بزنیمﻭ🍃🍃🍃🍃
آرزوڪنیم:🌹
نفس هاموﻥگرﻩبخوره
بہ یادِخدا🌴
بہ مهربوني⚘
بہ بخششﻭایثار🌻
بہ قدرشناسيﻭسخاوت…💐
آرزوڪنیم:
همہ بہ آرزوهاشوﻥبِرسن🤲🏻
شاید ماهم آرزوﻯڪسي باشیم👌
آمین…🌿🌾🌿
روز طبیعت گرامی باد🍃🍃🍃🍃
4_6046623107278438926.mp3
3.37M
🎙زیارت آل یاسین🍃🌺
🎤با نوای حاج مهدی سماواتی
التماس دعا🤲🏻
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64
رمانــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_پانزدهم: منــ ـ شوهرش هستمـ
ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ...
بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ...
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...
از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ...
علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ...
قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...
علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟...
همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...
- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...
از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ...
#بدون_تو_هرگز
#ادامه_دارد...
#ماه_شعبان
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•✾•🌿..🌺..🌿•✾•
@shahid_aref_64