فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار: خوشحالی اخوی، عملیات دیشب چطور بود؟،
رزمنده: خیلی خوب شد،
حالت چطوره؟
خیلی خوبه،اول شب دستم قطع شده از مچ،ولی با این دستم جنگیدم!😢😢😢
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مرد تویی،
بقیه اداتو درمیارن.
ننگ بر مدیرانی باد که با ،
دروغگویی ، فساد ، دزدی
آزرده خاطرت کردند
حرمت ات را پاس نداشتند
زحماتت را نادیده انگاشتند
به تاریخ
به کشور
و به مردم شان خیانت کردند
مرد تویی دلاور ،
مدیران تمام کشور
بند یک کفش پوتین ات هم نمی شوند ...
تمام آقا زاده های شان با شهرک های لاکچری شان با خودروهای لوکس شان و با تمام دنیای شان ، ارزش همان باند خونی که روی دست ات بسته ای را ندارند ...
یادمان بماند ، که یک کرور مدیران کشور ، با ایل و تبارشان ، قابل مقایسه با همین نیم دقیقه مصاحبه عاشقانه تو نیستند ...
مرد تویی ...
بقیه ، اشباح الرجال هستند
درود بر شرف و نجابت ات ...
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
موقع خواب بهمون خبر دادن که امشب رزم شب دارین ، آماده بخوابین
همه به هول و ولا افتادیم و پوتین به پا و با لباس کامل و تجهیزات نظامی خوابیدیم
تنها کسی که از رزم شب خبر نداشت حسین بود
آخه حسین خیلی زودتر از بچه ها خوابیده بود...
... نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد
با صدای گلوله و انفجار از جا پریدیم
بچه ها مثل قرقی از چادر پریدند بیرون و به صف شدیم
خوشحال هم بودیم که با آمادگی کامل خوابیدیم و کارمون بی نقص بوده
اما یهو چشامون افتاد به پاهای بی پوتینمون
تنها کسی که پوتیش پاش بود حسین بود
از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم
آخه ما همه شب موقع خواب با پوتین خوابیده بودیم و حسین بی پوتین
به بچه ها نگاه کردم ، داشتن از تعجب کُپ می کردند
فرمانده با عصبانیت گفت: مگه نگفتم آماده بخوابین و پوتینهاتون رو دم در چادر بذارین؟
این دفعه رو تنبیه تون می کنم که دفعه دیگه خواستون جمع باشه
زود باشین با پای برهنه دنبالم بیاین...
... صبح روز بعد همه داشتیم پاهامون رو از درد می مالیدیم
مدام هم غُر می زدیم که چطور پوتین از پاهامون در اومده
یهو حسین وارد شد و گفت: پس شما دیشب از قصد با پوتین خوابیده بودین؟
همه با حیرت نگاش کردیم و گفتیم:
آره! مگه خبر نداشتی قراره رزم شب بزنن و ما تصمیم گرفتیم آماده بخوابیم؟
حسین با تعجب گفت: نه! من خواب بودم ، نشنیدم
بچه ها که شاکی شده بودند گفتند:
راستی چرا دیشب همه ی ماها پاهامون برهنه بود جز تو؟
حسین که عقب عقب راه می رفت گفت: راستش من نصف شب بیدار شدم
خواستم برم بیرون چادر که دیدم همه با پوتین خوابیدن
گفتم حتما خسته بودین و از خستگی خوابتون برده و نتونستین پوتیناتون رو در بیارین
واسه همین اومدم ثواب کنم و آروم پوتین هاتون رو در آوردم ، بد کاری کردم؟
آه از نهاد بچه ها در نمی یومد
حسین رو گرفتیم و با یه جشن پتوی حسابی حالشو جا آوردیم
#نام ویادشهدا باصلوات🥀
📚برشی از #کتاب_شهدا
📗#صندوقچه_گل_رز
🌹شهید #ابوالفضل_راه_چمنی
☂اسفند۹۳، چهل و پنج روزی میشد که ابوالفضل سوریه بود. همه دلتنگش شده بودیم. ابوالفضل تماس گرفت و گفت بیایید سوریه چندروزی با هم باشیم و بعد برگردیم. دعوتش را قبول کردیم و با همسر و عروسم عازم سوریه شدیم.
❄️وقتی رسیدیم فرودگاه دمشق، ابوالفضل را آنجا زیارت کردیم و با هم رفتیم هتل. آن زمان، اوضاع سوریه شرایط جنگی داشت، طوری که جرات نمیکردم تنهایی از هتل خارج شوم. صدای تیر اندازی به قدری زیاد بود که گمان میکردم ممکن هست هر لحظه ما را بزنند.
☂یک هفته، مهمان بیبیزینب و حضرت رقیه سلاماللهعلیهما بودیم. هر روز به زیارت این بزرگواران میرفتیم. یک هفته کنار ابوالفضل بودیم. شاید بهترین روزهایی که توانستیم ابوالفضل را بیشتر ببینیم همان ایام بود. با هم حرفهای مردانه میزدیم، درد دل میکردیم و زیارت میرفتیم؛ روزهای قشنگ و بیاد ماندنی بود.
❄️ابوالفضل میگفت: بابا کار خوبی کردید که آمدید!خیلی دلتنگتان شده بودم. بعد از یک هفته خاطره به اتفاق ابوالفضل به ایران برگشتیم.
🎙راوی: پدر شهید راه چمنی
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸فیلم چند دقیقه قبل از شهادت شهیدان رستگاری و اسلامی فرد، که در ۱۳ بهمن ۱۳۶۵به شهادت رسیدند.
چهرها بر اثر چند روز درگیری بادشمن زیر انفجار توپ و خمپاره سیاه شده و ذره ای ترس، منت، طلبکاری ندارند، این همه آرامش از کجاست؟
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🌷🕊
🕊
🌷
#تفحص_شهدا
به یاد شهدای گمنام
در طلائیه کار می کردیم.
برای ماموریتی به اهواز رفته بودم. عصر که برگشتم، دیدم بچه ها خیلی شاد هستند.
آنها سه شهید پیدا کرده بودند که فقط یکیشان گمنام بود. بچه ها خیلی گشتند. چیزی همراهش نبود. گفتم یک بار هم من بگردم.
آن شهید، لباس فرم سپاه به تن داشت. چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب دقت کردم. دیدم یک تکه عقیق است که انگار جمله ای روی آن حک شده است.
خاک و گل ها را کنار زدم. رویش نوشته شده بود: «به یاد شهدای گمنام» دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم.
می دانستم که این شهید باید گمنام بماند، خودش خواسته!
شادی روح امام و شهدا صلوات
4_5789542642865932756.mp3
2.05M
🎤•|کربلایۍمحسنتوکلیان|•
🔊شور - عَلیٌ حق علیٌ هو..؛💚🍇•~
↓
#حیدرحیدرفاتح خیبر
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#یکشنبه_های_علوی_و_فاطمی
🌱با عشق عـلـی در همه جا اوج گرفتیم...
با فـاطمـه آرام به هر مــوج گرفتیم...
🌱از نســل گلِ نستـرن و وارث یاسيم...
ما هر چه که داریم از این زوج گرفتیم..
🔅السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علی ابن ابى طالِب عليه السلام.
🔅السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
4_5765155225853758108.mp3
30.51M
🔊#شیطان_شناسی_در_قرآن
8⃣3⃣ جلسه سی و هشتم
* در مکانهای زیارتی ائمه چطور ادب را رعایت کنیم؟
* جهتهای چهارگانه حمله شیطان
* گرانترین کالای دنیا در خلوتترین بازار دنیا
⏰مدت زمان۵۶
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
●آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام):
قطعا شما به #عملکردن به دانستههایتان نیازمندترید
تا آنکه در پی دانستنیهای جدید باشید.
| غُررالحِکم،حدیث۱۸۸۲
اهتمام شهید سید مجتبی هاشمی به #نماز اول وقت✨✨
🌺سید از قبل از انقلاب هم اهتمام ویژه ای به اذان و #نماز اول وقت داشت. وقتی اذان می شد. در هر جا که بود فرقی نمی کرد؛ خانه، مغازه اداره. شروع می کرد به اذان گفتن میکرد🌺
🦋در یکی از مصاحبه هایش گفته بود: به آنهایی که می گویند روحانیون در جنگ حضور ندارند می گویم که دو گروهان از نیروهای ما را طلاب قم تشکیل می دهند. در طول شش ماه که از جنگ می گذرد، حتی یک بار هم نماز جماعت را ترک نکرده ایم. چون اعتقاد داریم که نماز ما را حفظ می کند🦋
#نمازاول وقت✨✨📿
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
گریه کرد و هپچ نگفت!;
این داستان واقعی است 👇👇
ترافیک سنگینی بود. خسته و گرسنه از دفتر روزنامه به طرف خانه می آمدم. بوی ناهنجار داخل تاکسی نفسم را بند آورده بود. راننده مدام نق می زد، از گرانی می گفت و از این که شب عیدی چه خاکی بر سرش بریزد. «دو تا دختر دانشجو دارم و یک پسر الاف ولگرد. دختره کمرم را شکسته و پسره ستون خانه ام را.» پک عمیقی به سیگارش زد و همة وجودش را پر از دود کرد. مثل این که با خودش دشمنی داشت. بعد دهانش را به طرف بیرون شیشه کرد. دود را به بیرون داد. پشت چراغ قرمز، کنار یک خودروی گران قیمت آلبالویی، خانمی با یک سگ پشمالو که جفت دست هایش را به شیشه چسبانده بود، ایستاد. هق زدم، دلم بالا آمد. وقتی ناخن های سگ را روی شیشه نقش بسته دیدم، نگاهم به نگاهش گره خورد. زن از دودی که مرد راننده به طرفش هدیه کرده بود، با غیظ دندان هایش را به هم سایید و مرد راننده ترمز دستی را رها کرد. از چراغ قرمز گذشت. کلافه شده بودم از بوی سیگار. داشتم بالا می آوردم. راننده همین طور غرغر می کرد و سرنشینان داخل تاکسی مدام نق ونوق های مرد راننده را با تکیه کلام بریده شان به نشانة تأیید سر می جنباندند.
رادیو داخل تاکسی یک مرتبه آهنگ دیگری که بوی جنگ را می داد، گذاشت. من چیزی از جنگ نمی دانستم؛ یعنی بعد از جنگ به دنیا آمده بودم، ولی زیاد دربارة دفاع مقدس چیزی سرم نمی شد، اما با نوای رادیو خودم را به جبهه رساندم و در کنار خاکریز ها ایستاده بودم و داشتم تانک های دشمن را که به طور نعل اسبی به طرفم می آمدند، نگاه می کردم. تشنگی و گرما... یاد خاطرات پدرم افتادم که وقتی تلویزیون جنگ را نشان می دهد، ناگهان بلند می شه و داد میزنه: ها ها، این جا تو این نیزار ها، من همین جا زخمی شدم؛ همین جا دست هام قطع شد. همین جا توی همین نیزار ها سی نفر از بچه های گردان ما شهید شدن. چون دشمن حمله کرده و راه بازگشت نبود شهدا را لای پتو پیچاندند.
رادیو خیالم را برید: «شنوندگان گرامی، امشب وداع با شهیدان. پنج شهید گمنام...» توی دلم گفتم: ای بابا، چند تکه استخوان، حتما همان ها که بابام تعریف کرده که لای پتو پیچاندن و دفن شان کردن، حالا بعد سی سال چند تکه استخوان... تو دلم داشتم با خودم غر می زدم و مجادله می کردم که دوباره راننده شروع کرد به حرکت. «جوان های مردم رو به کشتن دادن. من خودم شش ماه جنگ بودم. حالا چی؟ باید شب تا صبح پشت این قارقارک، هی رجز بخونم و گدایی کنم.» هی نق زد و غر زد.
مسافری گفت: بنده خدا، حتما تو عقب افتادی، وگرنه ماشاءالله هی می خورن این جانبازا. نوش جانشان، بخورن. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. حیف اینا که رفتن زیر یک من خاک.
ناگهان دلم فرو ریخت. وقتی گفت این جانبازان همین طوری دارن پول نفت رو می لونبونند، می خواستم با همان گوشی تو دستم بزنم توی دهن زنیکه کنارم و بعد محکم بکوبم تو سر راننده.
رسیدم سر کوچه مون. از تاکسی پیاده شدم. زنگ آپارتمان را زدم. طبقه اول تا چهارم، هر روز این شصت و چهار پله را می شمردم، ولی امروز فرق می کرد. یاد حرف های داخل تاکسی افتادم که چطوری جانبازان مال مردم و دولت و بیت المال را میخورن. ولی ما که مستاجریم و این هم طبقة چهارم و این پدر که با صد تا ترکش توی پا هاش، هر روز باید دویست پله بالا برود و بیاید. تازه گاهی که بیرون می ره، میگه تا عصر نمی آم. برام سخته هی برم، بیام. ولی خدا را شکر کردم و پله ها رو نشمردم.
بابا و مامان دور سفره منتظر من بودند.
سلام!
تلویزیون تازه شروع به اخبار کرده بود که تا دست و صورتم را شستم و آمدم کنار بابا، بابا رفته بود تو متن خبر. کار هر روزه اش بود. بعد نشستم اولین لقمه را زدم. دیدم باز دارن از شهدای گمنام می گن.
بابا نویسنده است و خاطرات شهدا و رزمنده ها رو می نویسه. گفتم: بابا، راست میگن اینا یک مشت استخوان هستن؟ اشک از گوشة چشم بابام غلتید و هیچ نگفت. خیلی خجالت کشیدم. عذرخواهی کردم، ولی باز هیچ نگفت. رفت توی خلوت همیشگی خودش و من پیش خودم گفتم چه اشتباهی کردم. همین طور گیج و بی تاب بودم.
نمی دانم چقدر از شب گذشته بود که خواب دیدم سر مزار شهدا هستم. پنج نفر بسیجی خیلی زیبا با چفیه نورانی دارن همین طور به طرفم می آن. کمی دور تر یک جای بلند که دورش کلی پرچم های «یا زهرا» و «یا حسین» سبز و سرخ و درخت های بید لرزان، صحنه عجیبی که تا به حال ندیده بودم. پنج شهید کفن سفید کنار هم یکی از شهدا پا هاش از کفن بیرون بود. پیش خودم گفتم: اینا که میگن همه یه مشت استخوانه، ولی این که انگار تازه شهید شده، همین طور داشتم با خودم حرف می زدم که دیدم آن پنج نفر که داشتند طرفم می آمدند و چفیه داشتند، جلوم ایستادند. به اسم صدایم زدند. بعد یک نفرشان که از بقیه بلند قد تر بود، با دست جای شهدا رو نشانم داد.
دلم ریخت. جنازه ها نبودن و جاشون خالی بود. گفتم: پس این شهدا چی شدن؟ گفت: ما همان پنج شهیدی هستیم که تو گفتی، یک مشت استخوان. حالا هر چه دلت می خواد از ما بخواه. ما از خدا برات می گیریم...
1_1470280764.mp3
20.23M
🎧 #مدح خوانی
📔 امیرالحق امیرالعشق...
🎤 #کربلایی_حسن_عطایی
🎉 ویژهٔ #ولادت_امیرالمومنین(ع)
💐عیدمیلاد مردخیبرشکن،امیرعدل وعدالت ،علی علیه السلام وروز مردوپدر،پیشاپیش بر پدران و مردان بزرگوارکانالمون مبارک باد💐
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
✴️ دوشنبه 👈 25 بهمن / دلو 1400
👈12رجب 1443👈14 فوریه 2022
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥 مرگ معاویه " 60 هجری ".
🏴وفات عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله
🐪 ورود امیر مؤمنان علیه السلام به کوفه پس از جنگ جمل " ۳۶ هجری.
❤️ ورود فاطمه بنت اسد علیها السلام به درون کعبه برای تولد امیرمؤمنان علیه السلام.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر مناسب است:
✅ شکار و صید و دام گذاری.
✅ امور زراعی و کشاورزی.
✅ استحمام.
✅ و خوردن دارو خوب است.
📛 ولی واسطه شدن خوب نیست.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود).
🚘سفر : مسافرت خوب نیست در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان خوب و نوزادش اسان تربیت شود و صالح و عفیف و متدین خواهد شد.ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر تا ظهر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️ خرید و فروش ملک.
✳️ بذرافشانی و کاشت.
✳️درختکاری.
✳️ کندن چاه و کانال.
✳️آغاز نگارش کتاب مقاله و پایان نامه.
✳️ سر تراشیدن.
✳️ و لباس نو پوشیدن خوب است.
✳️ برای دریافت تقویم نجومی هر روز و روزهای گذشته کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام یا ایتا جستجو کنید و به کانال ما بپیوندید.
💠 به کانال ما در موضوع خواص و فروش حرز امام جواد علیه السلام سری بزنید مناسب ترین قیمت👇
@Herz_adiye_hamrah
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت امشب:شب سه شنبه، فرزند سخاوتمند و نرم دل و مهربان خواهد شد.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب ضعف بدن می شود.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 12 سوره مبارکه " یوسف " علیه السلام است.
ارسله معنا غدا یرتع و یلعب ......
و از مفهوم آن استفاده می شود که عزیزی از خواب ببینده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده خیر و نیک باشد. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید .
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما
تقویم همسران:نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
02537747297
09123532816
09032516300
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
💠آیت الله عبدالکریم حق شناس(ره)
💌اِنَ اللهَ یَنظُرُ بِالاَسحارِ اِلی قُلوبِ المُتَیَقِظین
🔺 خدای متعال در سحرها به قلبهای شما نظر میکند.
با نماز شب شما را نورانی و منور میکند. پروردگار با نماز شب عمر شما را طولانی میکند. دیگر اینکه نماز شب چراغ قبر شماست، ازینها گذشته رزق فردای شما را میرساند.
📚مواعظ،ج ۳،ص۱۵۳
🌙 #نماز_شب
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
مادرش میگفت!
سخت تر از نبودنش ...
یادآوری آخرین لبخند پسر شهیدش بود …
📎سلامتی همه مادران 🌷شهدا صلوات
#شبتون منوربه نگاه شهدا ✨🌙
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093