eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
.احترام واعتماد «تازه وارد زندگی مشترکمان شده بودیم. آقاسید هنوز فرصت نکرده بود برای خانه خریدی انجام دهد. آن زمان حقوق‌ها دستی از طریق بانک داده می‌شد. آقا سید حقوقش را از بانک گرفته بود و در کشوی میزش گذاشته بود. من غذایی درست کردم اما چیز خاصی نداشتیم کنارش بخوریم؛ حتی میوه. از طرفی چون آقا سید چیزی نگفته بود، من هم به پول‌ها دست نزدم تا بروم و خریدی انجام دهم. سفره را که پهن کردم آقا سید پرسید: چیزی هست کنار غذا بخوریم؟ جواب دادم: من با هر چه در خانه بود غذا درست کردم. دوباره گفت: پس آن پول در کشوی میز چه کار می‌کند؟ فردای آن روز به بانک رفت و به مسئول بانک گفت: از این به بعد خانمم می‌آید و حقوق من را می‌گیرد. اعتماد و احترام آقا سید به من، برایم بسیار جالب بود.» خانم خوشبخت «خیلی دلتنگش می‌شدم. برای این دلتنگی چاره‌ای نبود جز دیدنش یا شنیدن صدایش. برای همین روزانه چندین بار به آقا سید زنگ می‌زدم و حالش را می‌پرسیدم. صمیمیت و خوشبختی ما آن قدر زبانزد همه بود که همکارانم در اداره با اسم و فامیل صدایم نمی‌کردند. هر زمان با من کاری داشتند می‌گفتند: خانم خوشبخت.» جان من «آقا سید در محل کار، همیشه در پاسخ به تلفنی می‌گفت: جان من. این دو واژه برای دوستان و همکاران، معروف و زبانزد شده بود. تا جایی که به محض زنگ خوردن تلفنش در محل کار، قبل از این که آقا سید جواب بدهد دوستان می‌گفتند: جان من. همکاران کلی سمج شدند تا بفهمند پشت این جان من گفتن‌ها چه رمز و رازی است؟ تا این که روزی افشا کرد و گفت: خانم من، جان من است. هر وقت با من تماس می‌گیرد، به ایشان می‌گویم جان من.» -خدا -زندگی-شهدایی