eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
مقام معظم رهبری: «شیرودی اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم» 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. 🔶 خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ ◽️شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. ◽️چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌷 ۸ اردیبهشت سالروز شهادت 🌹@shahid_aref_64🌹
🔺موشک جواب موشک 🔺هنوز یکسال از تشکیل یگان توپخانه سپاه نگذشته بود و کلی آرزوهای دوربرد داشتیم که یک روز آمد و استعفایش را گذاشت روی میز. 🔺گفتیم چه شوخی بی‌مزه‎ای! 🔺گفت شوخی ندارم، من باید بروم یگان موشکی را عَلَم کنم. 🔺گفتیم هنوز کلی کار و ایده روی زمین مانده در توپخانه داریم... 🔺گفت اینها مال شما، من باید بروم. 🔺علت را جویا شدیم. 🔺جوابش مثل همان موشک‌هایی که بعدها ساخت، ویران کننده بود؛ «صدام روی سر مردم موشک می‌ریزد و مردم در کنار آوار موشک‌ها شعار می‌دهند موشک جواب موشک... اما دست امام خالی است. من باید بروم دست خمینی را پر از موشک کنم تا حرف مردم زمین نماند...» 🔺سه چهار ماه بعد، اولین موشک به بغداد اصابت کرد. حسن مقدم روی موشک نوشته بود : و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی... 🔹خاطره از سردار یعقوب زهدی - به مناسبت سالروز شهادت شهید حسن تهرانی مقدم .......🍃🌺🍃....... @shahid_aref_64
# از_زبان_خواهر_شهید👇👇 روزی در خانه بودم که دیدم احمد آمد و گفت : معلم ما همش به امام خمینی توهین میکند و ما ناراحت میشیم احمد گفت : با دوستانم تصمیم گرفتیم که جواب حرف های زشتی که به امام خمینی میزند را بدیم . یکبار با بچه ها تصمیم گرفتیم جلوی چشم معلممان عکس شاه و فرح را که روی اول جلد کتاب ها بود را پاره کنیم سر کلاس که بودیم ، احمد از معلم اجازه گرفته و میگوید آقا اجازه یه سوال دارم میشه بیام بپرسم و آقا معلم اجازه میده . احمد به همراه دوستانش میروند پیش معلم و چند تا از کتاب هایی که عکس شاه و فرح داشت را میبرند نزد معلم و جلوی معلم همه را پاره میکنند و میریزند پیش معلم و میگویند اینم جواب حرفای زشتی که به امام خمینی زدی معلم که حسابی غافلگیر شده بود سریع رفت مدیر را صدا کرد و خلاصه یک کتک مفصلی خوردند بعد هم آنها را از مدرسه اخراج کردند 😔 شهید میگوید 👇 بعد از شهادت احمد ، دفترچه ایی از او پیدا کردیم که ورق به ورق آن نوشته بود: شهید احمد نعمت بخش یا حسین شهید والسلام 🕊
. . 🌷یک روز زنگ زد گفت: با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که هستند در یک جلسه خودمانی که است به نیت شهادت گرفته‌ایم. حدودا ۱۰ یا ۱۲ جوان فوق العاده بودند که الان متوجه شدم خداوند حرف آن‌ها را خرید و من را نخرید. از آن جمع ۳ نفر به شهادت رسیدند. متوجه شدم که خداوند آن جوانان را مورد عنایت قرار داده و از این چله نشینی‌ها نتیجه گرفتند. : 🕊🌺 به که پیش با رفقایش کردند برمی‌گردد؛ یک ، برپا کردند و فقط از اهل بیت (علیهم السلام) شهادت را طلب می‌کرد. دعای هایش این بود که رقم بخورد. یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید این بود که در زیادی داشت و معتقد بود که هر کاری را باید به نحو شایسته انجام دهد. ۹۴ شهید مدافع حرم 🕊 💙🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 🖍روایت همسر شهید مدافع امنیت از توهین یک نفر به چادرش و واکنش شهید به این اتفاق: 💫چند روز قبل از شهادتش بیرون رفته بودم که یک ماشین به چادر من توهین کرد ، زنگ زدم به شهید و گفتم چرا نیستی از من دفاع کنی؟ 😡از شدت عصبانیت موشتشو محکم کوبید تو دیوار ... گفت خانم نگین انگشتری برای تولدم خریده بودی شکست ... من چیکار کنم نیستم مواظب تو باشم ....🌷🍃 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
💚همسر شهیدهمت نقل می کند: 🌴عملیات مسلم بن عقیل(ع) بود. چند شب قبل از عملیات حاجی به خانه آمد. مثل همیشه خاکی و خسته، زمستان بود، حاجی هم به خاطر سینوزیت شدیدی که داشت، سرش به شدّت درد می کرد. خودش را آماده نماز خواندن کرد. گفتم: «حالا یه دوش بگیر، یه لقمه غذا بخور، خسته ای، بعد نماز بخون.» نگاه معنی داری به من کرد و گفت: «من این همه خودمو به زحمت انداختم و اومدم خونه که نماز اوّل وقت بخونم، حالا تو می گی اوّل برم غذا بخورم.» یادم می آید آنقدر حالش بد بود و در شرایط جسمانی بدی به سر می برد که وقتی نمازش را شروع کرد، کنارش ایستادم تا اگر وسط نماز حالش بد شد و خواست زمین بخورد، بتوانم او را بگیرم. برایم جالب بود با آن حال بد و وضع خراب و سردردی که داشت، حاضر نشد نماز اوّل وقت را رها کند و به باقی امور برسد. _سالروز _شهادت: 🌷 ⚘به کانال شهید عارف محمدحسین یوسف الهے خوش آمدید:↙️ @shahid_aref_64