«آرمان عزیز» روح بزرگ تو خاطره ساز خواهد شد و حافظه ی تاریخی ما هیچ گاه شهادت غریبانه ی تو را به دست فراموشی نخواهد سپرد...
آن جا که دلی میلرزد، آن جا که پایی متزلزل میشود، روایت قهرمانانه تو راهنمای مسیر خواهد بود...
آری «آرمان عزیز» گفتی که آقا نور چشم توست
وحالا خود، نور چشم همه ی ما شدی
شهادتت مبارک دلاور
#دلنوشته
#آرمان_عزیز
#شهید_ارمان_علی_ورد
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
@arman134
اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَي مُصَابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَي عَظِيمِ رَزِيَّتِي
خدايا سپاس تو را..
همیشه برام جای سوال بود چرا بایدشکرگذار باشم بابت مصیبت؟!
مثل هر روز غرق روزمرگی که چه عرض کنم، دیگه خفه شدم تو روز مرگی هام..
این وضعیت یه سرباز امام نیست، میدونم!
خیلی دور شدم، میدونم!
فضای مجازی، دوره اخر زمان، اجتماع پر از آسیب، همش بهونه است؛ میدونم!
اما این کسالت و رخوت انگار چسبیده به اعتقاداتم و ول کنم نیست..
یه چیزی لازم دارم،
یه نیرو، یه شوق، یه راه برای حرکت دوباره!
اما نمیدونم دنبال چی باید بگردم.
مثل هر روز توی کانال های مختلف و پیام رسان های مختلفم بودم،
با همون کسالت چسبیده بهم که دیگه انگار کم کم داشت قلبم و فتح میکرد!
نشونش؟! گریه نکردن تو روضه ها..
نشونش؟! نمازهای قضا..
تا اینکه یه کلیپ دیدم، فیلم غربت تو!
و شد انچه باید میشد!
از پس این مصیبت،از پس این روضه مجسم.
قلبم سبک شد..
همه چیز انگار نو شد..
اولش شرمنده شدم که تو برای ولی فقیهت حاضری جونتو بدی،اما..
ولی من بعد پرواز کردم انگار..
نشونش؟! هق هقم با دیدن نگاهش..
آرمان عزیز تو شدی روضه مجسم ما،
غریب گیر اوردنت..
پیراهنشش رو نه..
انگشتر..
دیگه نمیتونم ساده از این عبارات روضه بگذرم!
به لطف تو..
آره منم رفیق شهید دار شدم، انگاری تازه فهمیدم این روزا یه جای خالی تو زندگیم داشتم برای تو، که با هیچی پر نمیشد..
حالا دیگه فهمیدم چرا باید شکر گزار مصیبتی باشم که بهم رسیده!
ذکر هر روزم شده: اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَي مُصَابِهِمْ؛ خدای را سپاس بر بزرگي عزايم..
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
#دلنوشته
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
@arman134
#دلنوشته
داستان این قصه ی دردناک سر دراز دارد سالها پیش که از ولایتی بودنم گفتم ...
معلمی گفت که انقلاب را قبول ندارد دلیلش را پرسیدم؟ گفت آرمان انقلاب شهادت بود والان دیگر نیست...
من سالها سر درگم، کلمهی آرمان و شهادت در ذهنم مانده بود. تا امروز که آرمان باشهادتش گواهی شد به این ذهن آشفتهی من که شهید آرمان، آرمان انقلاب ماست. اینجا نه جزیره مجنون بود نه شهید همت ونه شهید باکری و نه یک کتاب؛ اینجا پاییز بود و آبان ماهش که من دوست داشتم.
آبان همیشه زیبا بود؛ کوچ پرستوها، باران تند و راه بندان شهر.
پاییز بود و آبان ماهش،غروب بودوغربتش، برق چشمانی که مظلومیت شهید راتمام شب فریاد میکشد، و صبحی که لاله با خون دمیده بود، و سرخی تقویمی که پاییز را رنگین تر از همیشه نشان داده بود...
#ارسالی
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
@arman134
صدای آوینی هنوز در گوشم میپیچد...
صدای انقلاب...
صدای جبهه.
صدای رفیقی که سرش بر زانو گرفته شده!
صدای تیرها...
صدای بیسیمچیها وقتی که همان لحظه به شهادت میرسیدند...
صدای «مهدی، مهدی، حمید»...
صدای باکری در گوشم میپیچد...
صدای فرزند شهیدی که سالهاست با عکس پدرش زندگی میکند و سهمش از پدر، همین قاب عکس روی دیوار است...
صدای مادری که شبانگاه باید دخترش را دلداری دهد
از نبود بابا...
صدای کسی که جگرگوشهاش را فدای اسلام کرده و دنیا حتی تکهای استخوان به او برنگردانده...
صدای اروند،
صدای کمیل،
صدای مجنون...
صدای افتادن پلاکها درون آب را از سوی اروند میشنوم...
صدای تشنگی را از کمیل...
صدای دلداگان حسین را از مجنون...
صدای نعل اسبان را از کربلا میشنوم...
گوش بده!
توهم میشنوی!
درست در روز دهم محرم بود که پیکرهاشان
گسسته شد و سر اعتقاد خود ماندند.
کربلا هنوز تمام نشده!
من صدای غربت را از اکباتان میشنوم...
از زبان خیابان!
از زبان خون!
از زبان انگشتر...
من صدای دلتنگی را؛
از زبان خاطرات ۲۱ ساله مادر آرمان میشنوم!
✍🏻 #دلنوشته
#آرمان_عزیز♥️
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
@arman134
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا