#عاشقانه_شهدا🙃🍃
بعد از مــاه عسـل مستقیم رفتیم دزفــول. مجتمع مسڪونی نیروها؎ هوایی. خانها؎ بود بسیار شیڪ و مجــلل.
وسایل و جهیــزیه من هم متناسب با آن.
پــردهها؎ رنگارنگ، مبــل و صندلی شیڪ و ظروف چینی و ڪریستال.
بعد از چند ماه زندگی در دزفول، حرفهایی در گوشم میخواند. مگر نمیشود در ظرف غیر ڪریستال آب خورد. چه اشڪالی دارد ڪه رو؎ زمین بنشینیم. مگر حتما باید رو؎ مبــل باشد.
با اینڪه وسایل زندگیام را دوست داشتم، زنــدگی با عبــاس دوست داشتنیتر بود.
گفتم: مهم این است ڪه ما هر دو یڪدیگر را دوست داریم. حالا این عشــق میخواهد در روستـا باشد یا شهــر. برایم فرقی نمیڪند.
این طرف و آن طرف ڪه میرفتیم، وسایلمان را ڪادو میبردیم.
عبـاس از مادرم اجــازه گرفته بود.
مادرم گفته بود: من وظیفهام تهیه اینها بوده، هر ڪار؎ ڪه خواستید انجام دهید. اگر دلتان خواست آتشش بزنید.
از آن جهیــزیه اعیانی دیگر چیز؎ نمانده بود. هر مدرسها؎ ڪه میرفتم، پردها؎ هم همراه خودم میبردم و به ڪلاسها میزدم.
فقط مبل و صندلیاش مانده بود ڪه آن را هم دادیم به جهــاد سازندگی.
همسر#شهیدعباسبابائی
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
🌸 @arman134 🌸
🌸 روایَت عاشقے 🌸
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
عبداللّـہ هیچ وقت بہ من
نمیگفت برا؎ شہــادتم دعـا ڪن.
میگفت لــزومی ندارد آدم
از این حــرفها بہ همســرش بگوید.
گفتمش: میدانم ڪہ زیاد
برا؎ شہـادتت دعــا میڪنی،
اگــر مــرا دوست دار؎،
دعــا ڪن با هم شہیــد شویم.
گفت: دنیا فعلا با شما ڪار دارد.
گفتم: بعــد از تو سخت میگــذرد.
گفت: دنیا زنــدان مـؤمن است.
همسر#شهیدعبداللهمیثمی
🌱❤️
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
همسرم،شهید کمیل خیلی با محبت بود
مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه؛از من مراقبت میکرد…
یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود خسته بودم..
رفتم پنکه رو روشن کردم
و خوابیدم «من به گرما خیلی حساسم»
خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده، و متوجه شدم برق رفته.
بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم
رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه…
دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم
و دوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی…
شاید بعد نیم ساعت تا ۱ساعت خواب بودم و وقتی بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک
بشم…
پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری میچرخونی!؟ خسته شدی!
گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار
بشی و دلم نیومد...💔
همسر#شهیدکمیلصفریتبار
🌱
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
🌸 @arman134 🌸
🌸 روایَت عاشقے 🌸
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
در آغاز فصل عاشقی زندگی شهید
هر کسی چیزی میگفت.
یکی میگفت دویست سکه،
و دیگری میگفت کم است.
بزرگ مجلس گفت مهریه را کی گرفته و
کی داده، اما به دختر ارزش می دهد.
در تمام این حرفها و چانه زنیهای مهریه
من همه حواسم به حسن بود،هر بار که
صدای حضار مجلس بلند میشد و صدای
دیگری بلند تر،حسن غمگین و
غمگینتر میشد و هر لحظه
ناراحتیاش بیشتر میشد،
تا اینکه صبرش سرآمد و به پدرم گفت:
حاج آقا اجازه میدهید من با فاطمه خانم
چند دقیقه خصوصی صحبت کنم...
وقتی به اتاق رفتیم گفت: کالا که نمیخواهم
بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم، یک پیشنهاد میدهم، اگر شما هم
راضی باشید، به حضار مجلس هم
همان را می گوییم.
نظرت با هفت سفر عشق:
قم،مشهد،سوریه،کربلا،
نجف،مکه،مدینه چیست؟
و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی..
همسر#شهیدحسنغفاری
🌱@arman134
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
پسر دایـے ام خلبان ارتش بود،
من هم دانش سرا درس می خواندم📚
همین کہ عقد کردیم💍
کلـے اصرار کرد
که باید مستقل زندگی کنیم؛
اما پدر و مادرم می گفتند:
«تو هـم مثل پسر خودمونی،
پروانه هـم درس داره؛
زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانه دارے
این جوری، هم شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره.»😊
سخـت بود،
ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد😁
بعد هم،اتاق خودم را که طبقه بالای ساختمان بود مرتب کردیم
و یک سال اول زندگی راتوی همان اتاق سر کردیم💚
همسر#شهیدعلیرضایاسی
🌱@arman134
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
هر وقت که مادر برای سر و سامان دادن پسرش نقشهای می کشید،مقاومت میکرد.وقتی دید مادر دست بردار نیست تصمیم گرفت طبق توصیه امام راحل(ره) با همسر شهید ازدواج کند، خانمی از تبارِ سادات انتخاب کرد و میگفت می خواهم از این طریق،داماد حضرت زهرا(س) بشوم و اون دنیا به ایشان محرم باشم،شاید به صورتم نگاه کند.
علاقه زیاد این شهید به حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) زبانزد همه بود.برای عروسی اش علاوه بر میهمانان،سه کارت دعوت نیز برای امام رضا(ع)،برای حضرت ولیعصر(عج) و حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد و به ضریح حضرت معصومه(س) میاندازد،شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب میبیند که به عروسی اش آمدند،شهید ردانی پور به ایشان میگوید:
"خانم! قصد مزاحمت نداشتم،فقط میخواستم احترام کنم"
حضرت زهرا(س) پاسخ می دهند:
"مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟"
#شهیدمصطفیردانیپور
🌱
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
در سالهاے اول زندگے،
یک روز مشغول اتو کردن لباسهایش بودم؛
در همین حال از راه رسید و از من گله کرد
و گفت: شما خانم خانه هستید و وظیفهاے در قبال کارهاے شخصے من ندارید.
شما همین که به بچهها رسیدگے مےکنید، کافےست.
تا آنجایے که به یاد دارم حتے لباسهایش را خودش مےشست و بعد از خشک شدن،اتو مےزد
و هیچ توقعے از بنده نداشت...
همسر#شهیدعلیصیادشیرازی
🌱
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
محمد حسین پسرعموی من بود
ما هفتم مهر سال ۹۰ عقد کردیم
و یک سال بعد هم به خانه خودمان رفتیم💕
برای انتخاب نام محمد یاسا کلی تحقیق کردیم،یاسا به معنی پاک و دور از گناه است
همسرم به ندرت عصبانی میشد و اگر هم به آن نقطه میرسید پس از ناراحتی و عصبانیت برای اینکه از دلم در بیاورد هر کاری از دستش بر میآمد انجام میداد و جبران میکرد😇
اما وقتی عصبانی و ناراحت میشد، کمی طول میکشید تا دلش را به دست بیاوری❤️🍃
همیشه در تنگناهای مالی خیالم از بابت محمدحسین راحت بود با رفتارهای مردانهاش خیلی امیدوارم میکرد.
به او ایمان داشتم که مشکل را حل میکند و تا جایی که ممکن بود نمیگذاشت شرایط سخت شود☺️
همسر#شهیدسیدمحمدحسینمیردوستی
🌱@arman134
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
مھـریهام یک جلد قرآن بود و سه صلوات.
عقدمان خیلی ساده بود.یک ماه بعد هم
عروسی کردیم.دو سـه روز رفتیم مشھد
پابوس امام رضا(ع).بار اولی کـه رفتیم
حرم نگاهی بـه من کرد و گفت:
خانم میخواهم یـه دعایی بکنم، شما آمین بگی..
خندیدم و گفتم:
ــ تا دعات چی باشه!
+ حالا تو کاریت نباشه
ــ خب هرچی شما بگید..
دستهایش را گرفت سمت آسمان رو بـه
گنبد طلای امام رضا(ع)و گفت:
+ اللھم الرزقنا توفیق شھادت فی سبیلک
همسر#شھیدحسینمحمدعلیپور
🌱
🇮🇷@arman134🌷
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
از طریق یکی از آشنایان
به هم معرفی شدیم و برای
اولین دیدار هر دو به همراه
مادرانمان در شبستان آستان
حضرت عبدالعظیم(ع) و محلی که
اکنون آرامگاه وحید است،
با هم ملاقات کردیم.
در این دیدار شاهد احترام و
ارادت خاص آقا وحید به مادرش
بودم و این اخلاقش خیلی مرا
جذب خود کرد، چون با خودم گفتم
کسی که به مادر احترام بگذارد،
حتماً رفتارش با همسر نیز
به همین شکل است.
آقا وحید شغلش را
خیلی دوست داشت و برایش
خیلی مهم بود، برای همین
در اولین دیدار تنها خواستهاش
این بود که شرایط کارش را بپذیرم
و من با اینکه دوست داشتم
همسرم همیشه کنارم باشد اما؛
به دلیل تمام خوبیهایی که
داشت و از لحاظ اعتقادی، اخلاقی،
متانت، ادب، مرتب بودن و قیافه ظاهریاش همه آنچه من
میخواستم را داشت.
همچنین به خاطر علاقه زیادی
که به سپاه و پاسداری داشتم،
پس از چند نوبت دیدار و
گفتوگو او را به عنوان
همسر آینده انتخاب کردم.
همسر#شهیدوحیدزمانینیا
🌱
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
وعَجِّلْ فَرَجَهُم💐
🇮🇷@arman134🌷
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
من مانده بودم چه کنم
خسته شده بودم..
خواب هایی میدیدم که بیشتر
نگرانم میکرد..
نیت چهل روز روزه
و دعای توسل کردم..
با خودم گفتم:
بعد از این چهل شب
اولین کسی که آمد خواستگاری
جواب میدهم..
شب سی و نهم یا چهلم بود که
حاجی مجدد خواستگاری کردند
و من جواب مثبت دادم..
همسر#شهیدمحمدابراهیمهمت
🌱
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ الفرجهم⭐⚡
🇮🇷@arman134🌷
#عاشـقانه_شهدا🙃🍃
مـیدیـدمغیـرتـۍڪهبـهدینونـاموس
اهــلبیــت(؏)داردحتمـاًبـهخـانـوادههـم
همیـنغیـرترادارد..
ایمـان،غیـرت،مسئـولیـتوشنـاختۍڪه
بـهاحمدپـیـداڪـردهبـودم،بـاعـثشــد
نظـرمبـراۍازدواجمثبـتبـاشـد..🍃
همسر#شهیداحمدمکیان
🌱
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ الفرجهم⭐⚡
🇮🇷@arman134🌷