#مشهد
#عین_صاد
مقیّد بود اول و آخر ماه را...
مشهد باشد!
مىگفت:
اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد...
#روح، با يك نيت بد...
سياه و كدر مىشود!
بیشتر به امام رضا پناه مىبُرد.
از او شنیده بودیم:
زيارت #امام_رضا مثل #حمام است!
و با اين نياز...
#زیارت میرفت!
در یکی از سفرها...
يكى از مريدان مشهدى گفته بود:
منزل ما(که در خیابان نخریسی است)
خالى است!
تشریف ببرید آنجا.
گفته بود: دور است!
من جايى دور و بر #حرم مىخواهم!
پرسيدند:
چرا اينقدر نزديك؟!
گفت: آلودهها... لب حوض مىنشينند!
آن قدر يقين به رافت و...
دستِ گشايشگرِ امام داشت...
كه وقتى نیازمندی...
نزديكى حرم چیزی از او خواست...
با آن همه دست و دلبازى...
محل نمیگذاشت و...
بیاعتنايى میکرد!
وقتى اصرار او را میدید...
میفرمود:
بىسليقه!
آدم در كنار دريا...
از يك پيت حلبى آب نمىخواهد!
برگرفته از زندگی استاد #علی_صفایی_حائری
(مشهور به #عین_صاد)
فرمانده سلام ❤️ :
#خاطره
حتما بخونید خیلی عالی 👇👇👇👇💐
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران...
چون بابا نداشت خیلی بد #تربیت شده بود
خودش میگفت:
گناهی نشد که من انجام ندم!😔😭
تا اینکه یه نوار #روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و روش کرد...☺️🍃
.
بلند شد اومد جبهه!👉
یه روز به فرماندمون گفت من از بچگی حرم امام رضا (علیه السلام) نرفتم...
می ترسم #شهید بشم و #حرم آقا رو نبینم!😔😭
یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا زیارت کنم و برگردم...
اجازه گرفت و رفت مشهد؛
دو ساعت توی حرم #زیارت کرد و برگشت جبهه!
.
توی وصیت نامه اش نوشته بود :😔👇👇👇
در راه برگشت از حرم امام رضا توی ماشین خواب #حضرت رو دیدم...
آقا بهم فرمود حمید!
اگر همین طور ادامه بدی؛
#خودم میام می برمت...😍❤️
.
یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود!
نیمه شبا تا #سحر میخوابید داخل قبر گریه میکرد😭
میگفت یا امام رضا #منتظر وعده ام...
🌷 #آقاجان_چشم_به_راهم_نزار🌷
👇👇👇
توی وصیت نامه #ساعت شهادت، #روز شهادت و #مکان شهادتش رو هم نوشته بود!!
#شهید که شد دیدیم حرفاش درست بوده
دقیقا توی روز، ساعت و مکانی شهید شد!
که تو وصیت نامه اش نوشته بود...
#شهید #حمید_محمودی
#مشهد
مقیّد بود اول و آخر ماه را...
مشهد باشد!
مىگفت:
اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد...
#روح، با يك نيت بد...
سياه و كدر مىشود!
بیشتر به امام رضا پناه مىبُرد.
از او شنیده بودیم:
زيارت #امام_رضا مثل #حمام است!
و با اين نياز...
#زیارت میرفت!
در یکی از سفرها...
يكى از مريدان مشهدى گفته بود:
منزل ما(که در خیابان نخریسی است)
خالى است!
تشریف ببرید آنجا.
گفته بود: دور است!
من جايى دور و بر #حرم مىخواهم!
پرسيدند:
چرا اينقدر نزديك؟!
گفت: آلودهها...
لب حوض مىنشينند!
آن قدر يقين به رافت و...
دستِ گشايشگرِ امام داشت...
كه وقتى نیازمندی...
نزديكى حرم چیزی از او خواست...
با آن همه دست و دلبازى...
محل نمیگذاشت و...
بیاعتنايى میکرد!
وقتى اصرار او را میدید...
میفرمود:
بىسليقه!
آدم در كنار دريا...
از يك پيت حلبى آب نمىخواهد!
برگرفته از زندگی استاد #علی_صفایی_حائری
(مشهور به #عین_صاد)
@armangerai