eitaa logo
حوزه‌هنری خراسان‌رضوی
700 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
466 ویدیو
8 فایل
کانال اطلاع‌رسانی اخبار فرهنگی-هنری خراسان رضوی راه‌های ارتباطی ما: 📌اینستاگرام: https://instagram.com/art.kh.razavi 📌تلگرام: http://t.me/hhkhrazavi 🌐 سایت: https://khr.hozehonari.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب «خاتون و قوماندان» روایت عاشقانه و صادقانه همسر علیرضا توسلی ،ام‌البنین حسینی، از پانزده سال زندگی و دلدادگی است. مریم قربان‌زاده با حفظ امانت راوی خاطرات تلخ و شیرین این زوج مهاجر شده و با قلمی دلنشین و صمیمی روایتی جذاب تقدیم مخاطب کرده است. این اثر توسط نشر ستاره‌ها به انتشار رسیده است 🔹دربخشی از کتاب می‌خوانیم: بارها این سخن علیرضا را برای خودم و آنها تکرار می‌کردم که ما در سه جبهه می‌جنگیم: «جنگ اول با خودمان است که هوای نفس را بکشیم و از تعلقات دنیا دل بکنیم؛ جبهه دوم جنگ با مزدوران اسرائیل و آمریکاست و جبهه سوم اینجاست؛ در شهر و کوچه و خانه‌های خودمان که به مردم ثابت کنیم ما برحقّیم و برای خدا می‌رویم». تأکید علیرضا این بود: «قِسم سوم جنگ، سخت‌تر است». من داشتم در جبهه سوم می‌جنگیدم، بدون آنکه فَیر کنم یا جراحت بردارم. 💠@artmashad |
📌در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: تک تیرانداز پشت سرش بود. قصد داشتند اسیرش کنند به باسنش شلیک کرده بود؛ درست هم زده بود. آدم لگن شکسته، لنگ و کند نیست فلج است؛ یک متر هم توان جابه جایی ندارد. ماهیچه هایی که استخوان لگن را پوشانده رگ زیادی ندارد و کسی از خون ریزی از ناحیه ی لگن بسرعت نمی‌میرد با آدم‌های کاربلدی روبه رو شده بود. فکر کرد تبلت هنوز محکم در دستش بود. دکمه‌ی بغلش را نگه داشت و میانبری که پیشتر برای چنین وقتی طراحی شده بود را بالا آورد و فشار داد. پنجره‌ی تأیید باز شد. گلوله‌ی دوم دست راستش را از مچ کند. فهمید فاصله‌ی تک تیرانداز خیلی کمتر از چیزی است که فکر می‌کرده و فهمیده دارد چه میکند. نگاه کرد به تبلت و دید قبل از اصابت دست راست توانسته آخرین وظیفه‌ی خودش را انجام دهد. تبلت داشت به سرعت روند غیر قابل بازگشت نابودی اطلاعاتش را انجام می‌داد... 💠 @artmashad |
📚 | چه روزهای سختی بود ▫️کتاب در وصف ترور شهید عباس صمدی است که در سال ۱۳۶۵ در راهپیمایی ۲۲ بهمن‌ماه به دست گروهک‌های تروریستی منافقین هدف گلوله قرار گرفته و شهید شد. 📌در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: ▫️با خود می‌گفتم که اگر قرار باشد حمله‌ای صورت بگیرد، از روی ساختمان‌ها تیراندازی می‌کنند. به همین خاطر من و همراهانم بالای ساختمان‌ها را نگاه می‌کردیم. وارد خیابان خسروی نو که شدیم من تقریبا در جلوی صف بودم و در قسمت نزدیک به پیاده‌رو سمت راست، مردم با شور شعار می‌دادند. انفجاری انجام شد و من به طرف جوی آب پرتاب شدم و ... 💠 @artmashad
📚 | عیدگاه 📌در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: ▫️درست همان جایی ایستادم که پدرم خیلی دوست ندارد بایستم. حرف و حکم پدر برایم خیلی مهم است؛ اما دیدن کبوتر و کبک و پرنده‌های کوچک و بزرگ دیگر و تماشای مار و لاک‌پشت، چیزی نیست که بتوانم به‌راحتی بی‌خیالش شوم. اول صبحی راسته کوچه عیدگاه مثل همیشه پررفت ‌وآمد است. ▫️جلوی قهوه‌خانه اما بیشتر از هر جای دیگر عیدگاه شلوغ است. خوب می‌دانم پدرم برای چه می‌گوید هروقت از مسیر عیدگاه رد می‌شوم، جلوی قهوه‌خانه‌ها به‌ویژه قهوه‌خانه دربان‌ها نباید بایستم... ⭕️ جلسه نقد و بررسی این کتاب روز چهارشنبه ۳۰ آبان ماه با حضور نویسنده اثر آقای محمد خسروی‌راد در حوزه هنری خراسان رضوی برگزار خواهد شد. 💠 @artmashad
📚 | اَبَرشهر ✍️ رمان تاریخی- عرفانی اَبَرشهر به قلم محمد رودگر در سه جلد از سوی انتشارات کتابستان چاپ و منتشر شد. این رمان درباره تاریخ عرفان اسلامی و ایرانی از خاستگاه اصلی آن در نیشابور قدیم تا زمان معاصر است. اَبَرشهر نام شهر نیشابور در ایران باستان است. 📌در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: - زهری می‌خواهم که هیچ تریاق نداشته باشد و در ساعت بکشد! صاحب این جمله 99 سال زندگی کرد و فقط حملۀ ایلغار مغول توانست او را در ساعت بکشد. از او خواستند نیشابور را ترک کند، به آستانۀ محمّد محروق اشاره کرد: «اصلم اینجاست، کجا بروم؟» این‌که من طرفدار اصالتم، دلیل دیگری نمی‌خواهد؛ همین یک جمله از جدّم، حیدر، کافی است. حتّی اگر از نسّابه‌گری چیزی نمی‌دانستم، همین جمله برایم کافی بود که برای همیشه چشمم را به‌روی همه‌چیز ببندم و اصل را به اصالت بدهم. به قول حکیم نظامی گنجوی: «همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل چون‌‌که ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بوَد، یقین باشد» 💠@artmashad |
📚 | به امید دیدار ✍️ رمانی خواندنی درباره زندگی والا مقام‌ترین بانوی جهان حضرت فاطمه(س) 📌در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: ام معبـد سر اشواق را در آغوش گرفت. با نجوایی دلسوزانه گفت: «ببخـش دخترم، اما از گفتن این خاطره قصدی داشتم، من پدر و دختری را دیده‌ام که بشـارت پایان این دوران سخت و این کار زشت را با خود آورده بودند! » اشواق بی درنگ سرش را بلند کرد و به صورت ام معبد خیره شد. چه حرف تازه‌ای؛ چه بشارت شیرینی: «بگو ام معبد، از آن پـدر و دختـر بگو!... 👈 اطلاعات بیشتر و خرید کتاب 💠@artmashad |
📚 | زن‌ها روحانی نمی‌شوند ✍️ کتاب «زن ها روحانی نمی شوند» زندگینامه داستانی بانو فاطمه سادات (اشرف سادات) سید خاموشی است. کسی که اولین حوزه علمیه بانوان را در مشهد با نام مکتب النرجس تاسیس کرد. 📌در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: از وقتی کار مکتب شروع شده ،بود جلال نمی‌گذاشت اشرف دست به کارهای خانه بزند. از آشپزی گرفته تا رفت و روب را خودش و ملیحه سادات انجام می‌دادند. غذا که تمام می‌شد مهلت نمی‌داد تا اشرف می‌خواست بجنبد جلال ظرف خالی را از زیر دستش برداشته و برده بود بشوید. اشرف این مدت توی خانه پاک احساس بی‌فایدگی می‌کرد. دوست داشت دوباره بشود زن خانه و جلال بوی غذاهایش را از توی راه پله به جان بکشد. به لیلا غبطه می‌خورد که حالا روی دست اشرف بلند شده بود. در پخت انواع غذاهای ایرانی و فرنگی و شناخت جنس پارچه‌ها و مدل‌های لباس و مو و آرایش خبره شده بود. با همین هنرها شوهرش را وادار کرده بود کارتوی سینما را ول کند و یک مغازه مواد غذایی اجاره کند که نانشان بی‌شبهه باشد. 💠@artmashad |
📒 | سه خواهرون ✍️ کتاب روایت زندگی هشت زن از سه نسل است که به قلم به رشته تحریر درآمده و نشر ستاره‌ها آن را به بازار کتاب عرضه کرده است. 🟡 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: سال ۶۸ امام به‌رحمت‌خدا رفت. دریادل ولوله شد. مثل سال‌هایی که خبر شهادت مردهای خانه آمد یتیمی ما دوباره از سر گرفته شد. بچه‌ها را برداشتم و برای چهلم امام به تهران رفتیم. هر چقدر بقیه گفتند بچه‌ها را نبر، اذیت می‌کنند، اذیت می‌شوند، قبول نکردم. گفتم باید ببرمشان. از وقتی کوچک بودند هر جا دعا و زیارت و مراسم بود می‌بردمشان. شب جمعه دعای کمیل، صبح جمعه دعای ندبه، زمستان و تابستان. گاهی بیدارشان می‌کردم وسط برف و سرما می‌رفتیم دعای ندبه. خانم بزرگ می‌گفت: «بیدارشان نکن. من پیششان می‌مانم، خودت تنها برو.» می‌گفتم: «نه! دعا و مناجات برای همین‌هاست نه من و شما. اینها باید راهشان را گم نکنند... 🔗 برای مطالعه و خرید این کتاب کلیک کن 💠@artmashad |
📒 | حکایت زمستان ✍️ «حکایت زمستان» روایتی متفاوت از صفحه ای ماندگار از دیوان افتخارآمیز دفاع مقدس است. روایت مقاومتها و مظلومیتهای اسرای ایرانی در زندانهای بعثی ها و منافقین که از زبان آزاده سرفراز عباس حسین مردی و با قلم شیرین و شیوای سعید عاکف بیان شده است. در کتاب «حکایت زمستان» عباس حسین مردی راوی شجاعت رزمندگان دلیری می شود که تا آخرین نفس برای دفاع از دین و سرزمین خود مقاومت کردند. 🟡 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: تحمل بیست چهار ساعت شکنجه وحشیانه، بیچاره ام کرده بود، در عین حال او باز هم رضایت نمی داد که دست از سرم بر دارد. در کمال تعجب دیدم موقعیت برتر خودش را به رخ من می کشد و از این می گوید که او پوتین دارد و من پا برهنه هستم. آن هم با پاهای تاول زده!... 🔗 برای مطالعه و خرید این کتاب کلیک کن 💠@artmashad |
📒 | از چیزی نمی‌ترسیدم ✍️ کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم»، زندگینامه‌ خودنوشت سردار سلیمانی است که توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شده است. این کتاب شامل دست‌نوشته‌های شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهٔ مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است. 🟡 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت‌ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی‌ترسیدم.» 🔗 برای مطالعه و خرید این کتاب کلیک کن 💠@artmashad |
📒 | آبنبات پسته‌ای ✍️ قهرمان کتاب آبنبات پسته‌ای نوشته‌ی مهرداد صدقی همان پسر نوجوان رمان آبنبات هل‌دار است، با این تفاوت که هر چند کمی بزرگ‌تر شده ولی عاقل‌تر نشده است و باز هم با شیطنت‌هایش ماجراهای خنده‌دار بسیاری را رقم می‌زند. 🟡 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: مشتری وارد مغازه شد که می‌خواست به خانه‌شان تلفن بزند. وقتی دید تلفن مجهز به قفل‌بند شده است، کمی جیب‌هایش را برای پول خرد گشت؛ اما به بهانۀ اینکه الان خرد ندارد، از آقاجان برای بازکردن قفل‌بند، سکه خواست. آقاجان که سکه‌ها را توی ظرف سوهان قم ریخته بود، با نگاهی که معصومیت و صداقت از آن می‌بارید، گفت: «خدا شاهده یک‌دانه پنش تومنی‌َم توی دخل نداریم!» وقتی مشتری رفت، آقاجان به ظرف سوهان قم که بیرون از دخل بود، اشاره کرد و گفت: «دومین درسِ بازارِ یاد گرفتی؟» - بله... باید بعضی‌وقتا دروغ بگم، ها؟ - دروغ که نه؛ ولی توی بازار باید یاد بگیری چه جوری راست بگی که اگه خیلی راست نباشه، ولی خا دروغم نباشه. 🔗 برای مطالعه و خرید این کتاب کلیک کن 💠@artmashad |
📒 | جاذبه و دافعه علی(ع) ✍️ کتاب «جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)» اثر استاد شهید آیت‌اللّه مرتضی مطهری به معرفی ویژگی‌های امیرالمؤمنین(ع) از زاویه‌ای متفاوت می‌پردازد. این کتاب در انتشارات صدرا چاپ شده است. 🟡 در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. انسانهای با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت می‌کنند، گروههایی را به سوی خود می‌کشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای می‌گیرند و گروههایی را هم از خود دفع می‌کنند و می‌رانند؛ هم دوست‌سازند و هم دشمن‌ساز؛ هم موافق‌پرور و هم مخالف‌پرور... 🔗 برای مطالعه و خرید این کتاب کلیک کن 💠@artmashad |