eitaa logo
عسل 🌱
9.8هزار دنبال‌کننده
25 عکس
16 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرم پولدار بود که دوست معتمد مامانم زندگیمون رو به آتیش کشید چند وقتی میشد دوست مامانم وقت هایی که بابام خونه میومد اونم باهاش بود... مادرم بهش شک کرده بود و اون از اعتماد مامانم سو استفاده کرد و با پدرم ازدواج کرد😭💔 سال ها گذشت ، مامانم دق کرد ، منم در اوج بدبختی بودم و هیچ خواستگاری نداشتم تا اینکه خواهرم (دختر نامادریم) ازدواج کرد...❤️‍🔥 با همون نگاه اول عاشق شوهرش شدم و یاد نامادریم افتادم و کاری که با مادرم کرد...🔥 عطش انتقام و نفرت کل وجودم رو پر کرده بود و این مرد کسی بود که منو به خواسته هام می‌رسوند یه روز که شوهرش تو خونه تنها بود با یه نقشه ای وارد خونه شدم که....😏🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/233963728Ca5e5a1e1e1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودتو نخود هر آشی نکن! نخود هر آشی نشو! نخود نفخ میاره! مردم؛ اگه آش بخورن و نفخ کنن به آشش که نه! به آشپزشم نه! ولی به به نخودش یه فحشی میدن! نمیدن؟!!! اگر پندِ خردمندان به شیرینی نیاموزی فلک این پند با تلخی بیاموزد تو را روزی
🎓 کاردانی و کارشناسی معتبر برای شاغلین ( بدون آزمون) ✨ در دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت علوم 🚀 ✅ ثبت‌نام رسمی سازمان سنجش فرم مشاوره رایگان https://mat-pnu.ir/5 ایدی پشتیبانی🆔 @hamrahanfarda_admin برای پاسخ دهی بهتر به دلیل حجم زیاد پیام ها لطفا فرم ثبت نام را تکمیل کنید تا کارشناسان ما با شما تماس بگیرند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ اگه امام جماعت مسجد یا مدرسه یا اداره هستی اگه سخنران فعال و جهادی هستی دوست داری تو کارت موفق بشی و کلی پیشرفت کنی؟ ----------------------کافیه با روایتها و محتواهای تبیینی ما همراه بشی و کلی طرح و ایده و محتوا و کتاب و استیکر و.... برای خودت به دست بیاری 🔅 تو این کانال ضمن آشنایی با جذابیت های تبلیغی و فرهنگی یه راهیار فرهنگی همیشه همراه خودت داری. ----------------------- از دست ندی که خیلی به کارت میاد. -_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_- 🖐 لینک عضویت در کانال 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
_پاتون چطوره؟ بهتره؟ همونطور که با لبه‌های شال بازی می‌کردم بی‌توجه بهش جواب دادم _بشما ربطی نداره! نفسش رو کلافه بیرون داد و دستی به موهای پر پشتش کشید. معلوم بود داره نهایت سعیش رو می‌کنه تا هنوز صبور باشه _اگه درد دارید و می‌دونید مسکن می‌خواید زودتر بگید تا یه پرستاره هست برم بیارمش آمپول و سرمتونو بزنه..‌.همینطوری دیر وقته، دیگه دیرتر بشه صورت خوشی نداره نصف شب برم در خونه‌ی مردم نگاهم رو روی شال نگه داشتم و جوابش رو ندادم. جلو اومد و فنجون جوشونده‌ای که بهش دست نزده بودم رو برداشت _الان بهترید؟ درد ندارید؟ لجبازی نگاهم با اخم بالا اومد _گفتم به شما ربطی نداره آقای دکتر! چند ثانیه‌ خیره زل زد تو چشمام. دست‌هاشو بغل زد و با خونسردی سر تکون داد _آره، اتفاقا خوب شد یادم آوردید، اصلا حواسم نبود خودمم مدرک تزریقات دارم، اگه ضرورت بشه، اصلا هیچ احتیاجی به آدم غریبه نیست! یعنی لجبازی و کل‌کل تو خونشونه!🤪😁🚨 https://eitaa.com/joinchat/3648127820Ccc82d6628b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امانتِ لجبار و چموش عموش رو آورده ، حالا پاش !!!🙄😒 https://eitaa.com/joinchat/3648127820Ccc82d6628b
Mah: ‌ -عمو آدامس میخری؟ توروخدا بخر، از صبح هیچی نفروختم! به طرف صدای دختر بچه چرخید، چشمای دخترک شبیه گمشده‌اش بود: شما چقدر خوشگلی خانم کوچولو چه چشمای مشکی قشنگی داری‌. - اگه ادامس بخری میخندم لپام چال میوفته. -بابات کجاست عمو؟ -مامانم میگه بابام یه نامرد عوضیه! همیشه هم گریه میکنه. نمیخری عمو؟ مامانم مریضه منتظرمه، برام قرمه سبزی پخته دستش روی اسکناس‌های داخل جیبش چرخید:با قرمه‌سبزیای مامان هوژین انگشتاتم میخوری. با شنیدن اسم آشنا حرکت انگشتانش متوقف شد. -هوژین؟ -اوهوم. اسم مامانم هوژین هست. عمو تورو خدا ادامسامو بخر مامانمو ببرم دکتر. انگار کسی به قلبش مشت میکوبید:من همه ی آدامسات و میخرم،بعدشم میریم مامان هوژینتو ببریم دکتر. -راست میگی عمو؟ -آره...آره عزیزم. فقط بلدی خونه تونو؟ -بلدم عمو. -بریم، بریم مامان هوژینتو بهم نشون بده! -عمو شما فرشته ای؟ -چی عمو؟ دخترک شیرین زبانی کرد: -آخه مامان ماهی میگه همه ی مردا مثل بابا سهراب من نامرد و عوضین. میگم شما که انقدر مهربونی حتما فرشته ای ... -یا خدا.. یا خدا.. ماهلین...!!!! https://eitaa.com/joinchat/2498823120Cc2583c6edf بنر پارت واقعی. کپی ممنوع - این بچه کیه بغلت هاااا؟ از ترس من فرار کردی حالا باید بفهمم ازدواج کردی و بچه داری؟ هق هق کنان خودشو عقب کشید: - ولم کن! بزار تو درد خودم بمیرم! تو‌چه میدونی من چی کشیدم، من دیگه به درد تو نمیخورم. اون بچه دوید سمتم جیغ زد: - بابا مامانمو ول کن، اون سَلَطان داله....🙊🥺 https://eitaa.com/joinchat/2498823120Cc2583c6edf
- این بچه کیه بغلت هاااا؟ از ترس من فرار کردی حالا باید بفهمم ازدواج کردی و بچه داری؟ هق هق کنان خودشو عقب کشید: - ولم کن! بزار تو درد خودم بمیرم! تو‌چه میدونی من چی کشیدم، من دیگه به درد تو نمیخورم. اون بچه دوید سمتم جیغ زد: - بابا مامانمو ول کن، اون سَلَطان داله....🙊🥺 https://eitaa.com/joinchat/2498823120Cc2583c6edf
خلبان هواپیمای شکاری بودم و عاشق دختری زیبا شدم که توی اولین دیدارمون، داداشش در شرایط بدی دیدمون و همین موجب کینه و خشمش شد... 🤦‍♀️😔👇 توی اولین سفری که با هم رفته بودیم، دختری که خیلی دوستش داشتم از کوه پایین افتاد و حشره پاش رو نیش زد. میخواستم کولش کنم که از ترس برادرش نذاشت ولی وقتی مسافتی رو طی کردیم ورم پاش بیشتر شد و تب ضعفش رو زیاد کرد، به ناچار بالاخره کوتاه اومد و اجازه داد کولش کنم. در طول مسیر مدام می‌ترسید برادرش ما رو با هم ببینه و دعواش کنه، به پارکینگ که رسیدیم التماس کرد بذارمش زمین ولی کوتاه نیومدم و همانطور که دستش دور گردنم حلقه بود و سرش روی شونه‌ام بود جلوتر رفتم یکدفعه مرد جوان قدبلند و چهار شانه هیکلی رو دیدم که خشمگین و عصبانی به طرفمون می‌دوید. دوستش دو دستی زد توی سرش و گفت: وای بدبخت شدیم، دیدمون! این بار با بغض و التماس گفت: تورو خدا بذارم زمین! 😰 با دیدن چهره‌ی برافروخته و غضبناک مرد جوانی که هر لحظه بهمون نزدیک‌تر می‌شد کم کم دستهام شُل شد و از روی کمرم پایین اومد. عصبانی و خشمگین نگاهم کرد و گفت: آقا کی باشه؟... 😰😱👇 https://eitaa.com/joinchat/3375759688Cddb5e445af رمانی براساس اسناد و شواهد تاریخی مناسب همه‌ سلیقه و سن و جنسی... 🥰 که دامن‌گیرش میشی و میتونی حجم بالای رو توی کانال ببینی 🤩💥 https://eitaa.com/joinchat/3375759688Cddb5e445af اگر میخوای این سرگذشت واقعی رو بخونی و بدونی آخرش داداشش باهاشون چیکار میکنه! 🤔 زودتر‌ بیا‌ تا لینکش پاک نشده👆👆 ادامه ی رمان مهیج و پرماجرای "برآمِه‌وِمین_برایم‌بمان" رو فقط در این کانال بخونید 👆