20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز سه شنبه شبــهـای شهید تورجــی زاده!
🌷شهید صاحب الزمان(عج)🌷
🌷...محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی.
رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری!
کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی!
گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید.
من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟ بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا میرم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم.
بعد ها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندن نماز امام زمـــان (عج) بر می گرد.
یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشکـــــــ از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم.
می گفت: یکبــــار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!
آیت الله میردامادی نقل میکنه ، بعد از شهادت، خوابش را دیدم. ازش پرسیدن این همه از حضرت زهرا گفتی و خوندی، آخرش چه ثمری برات داشت!؟ جواب داد، همین که تو آغوش امام زمان (عج)، جان دادم برام کافیه.
کتاب شهدا و اهل بیت
ناصرکاوه
به نقل از سردار علی مسجدیان
💥روضه حضرت زهرا(س):👇
🌟 خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح شده بودند ... حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلیها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بی سیم چی را صدا زد.
حاجی گفت: هر جور شده با بی سیم، تورجی زاده را پیدا کن... شهید تورجیزاده فرمانده گردان یا زهرا سلام الله علیها بودند و مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا(س) بود. خلاصه تورجی را پیدا کردند... حاجی بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: تورجی چند خط روضه حضرت زهرا(س) برام بخون.... تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت...
صدا را روی تمام بی سیمها انداخته بودند.
خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند. خط را گرفته بودند. عراقیها را تارو مار کردند. تورجی خونده بود:
" در بین آن دیوار و در
زهــرا صدا می زد پدر
دنبال حیـدر می دوید
از پهلویش خون می چکید
زهرای من، زهرای من..."
🌷🌷🌷محمد ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت . یکی از سادات گردان نقل می کرد :
یک بار به سنگر فرماندهی رفتم . محمد به احترام من از جا بلند شد . گفتم : «یک مرخصی چند ساعته می خواهم تا به اهواز برم .» به دلایلی مخالفت کرد . اصرار کردم اما بی فایده بود در نهایت وقتی ناامید شدم گفتم :
«باشه شکایت شما را می برم پیش مادرم.» هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که پا برهنه به دنبالم دوید !
دستم را گرفت و گفت :«این چه حرفی بود که زدی؟! بیا این برگه ی مرخصی سفید امضا کردم هر چه قدر میخواهی بنویس.»
تا به چهره اش نگاه کردم دیدم خیس از اشک است . گفتم :«به خدا شوخی کردم منظوری نداشتم و...» اما محمد همچنان اصرار داشت که من حرفم را پس بگیرم !
یک سال بعد در عملیات کربلای 10 گلوله ی خمپاره به درون سنگر اصابت کرد . خیلی عجیب بود ، سه ترکش به او اصابت کرده بود . یکی به پهلو یکی به بازو و دیگری به سر . یک باره به یاد حرف سال قبل محمد افتادم . او از شهادت خود این گونه گفته بود : من در عملیاتی شهید می شوم که با رمز یا زهرا (س) باشد و من آن زمان فرمانده گردان یا "زهرا(س)" باشم . مدتی بعد پیکر او تشیع شد و همان گونه که وصیت کرده بود سربند یا "زهرا (س)" به پیشانی او بستیم و در کنار دوستانش در گلستان شهدای اصفهان آرمید .
🌷مداح دل سوخته شهید محمد رضا تورجی زاده🌷
تندتر از امام و ولایت فقیه نروید
که پایتان خرد می شود ...
از امام هم عقب نمانید ،
که منحرف می شوید ...
🌷 شهيد ، محمد رضا تورجی زاده 🌷
بیشتر مناجات ها و مداحی های محمد در مورد امام زمان بود...خیلی دلتنگش بودم؛ تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم: محمد این همه در دنیا از آقا خوندی، تونستی آقا را ببینی؟...محمد در حالی که می خندید گفت: "من در آغوش آقا امام زمان(عج) جان دادم..."راوی مادر شهید
💥 سر قبر شهید_تورجیزاده که رفتیم، دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و گفت: آمین بگو😨 من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر😉 اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم، پس دعاکن تا به خواستهام برسم🙏...راوی: شهید مدافع حرم مسلم خیزاب
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت #ناصر_کاوه
4_5816776609583071472.mp3
3.52M
✼🍃🎀🎀🍃✼زیباترین تواشیح ونماهنگ حضرت مهدی
#لطیفه😂
ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ وقتی پای ﻣﻦ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ #ﭼﺎیی
ﻣﻴﺮﻳﺰﻩ بابام ﻣﻴﮕﻪ ﻣﮕﻪ ﻛﻮری...
اﻣﺎ ﭘﺎی #بابام ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ
ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﻣﻴﮕﻪ ﻛﺪﻭﻡ نفهمی ﺍﻳﻨﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ... 😅😅
پدر عاشقتم❤️😑
#احکامشرعی🌷🌹🌷
✅یکی از افرادی که واجب النفقه پدر است #فرزند است تا زمانی که برای زندگی اولیه خود محتاج باشد حتی اگر ازدواج کرده باشد
مثلا اگر دختری به خانه بخت رفته ولی #داماد بخاطر فقر نمیتواند نفقه زنش را بدهد و پدر هم داراست 💶بر #پدر واجب است نفقه دخترش را بدهد و نمیتواند بگوید به من مربوط نیست بر عهده #شوهرش است.
احکام
#لطیفه😊
سر خيابون منتظر تاكسي بودم برم جايي#تاكسي جلوي پام ترمز زد گفت بپر بالا
منم دو سه بار بالا پايين پريدم
نميدونم چرا رفت😕
ولي خدايي خوب پريدم لياقت نداشت!😂
🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#لطیفه😁
امروزسوار#تاکسی شدم...🚕
موقعی که راننده میخواست
بقیه پولم رو بده، #خـرده نداشت
گفت به جاش درو محکم ببنـد😐
😂😅😅
🌷🌹🌷🌹🌹🌹🌷🌷
#احکامشرعی🌷🌹🌷🌷🌹
✍.. بعضی از تاکسیرانان بیدلیل پولی بیش از کرایه واقعی از مسافران میگیرن، که معمولاً با نارضایتی مسافران همراه است.
❗️درحالیکه این پول اضافه #حرامه
😨
👈 مسافر هم میتواند همان نرخ مشخص را به راننده بدهد و چیزی بدهکار نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❓آیا رانندگان تاکسی و وانتبار میتوانند سهمیه بنزین خودشون را بفروشند؟🤔
✅مراجع عظام تقلید امام خامنـهای، #شبیریزنجانی، #نوریهمدانی :
اینگونه امور تابع قوانین و مقررات مربوطه است و تخلف از آن جایز نیست.❌
✅ آیتالله العظمی مکارم شیرازی :
درصورتیکه #سهمیه_شخصی باشد، فروش آن مانعی ندارد.
ولی اگر برای خدمات حملونقل عمومی باشد جایز نیست.❌
احکام