◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۲ #آداب_قبل_بارداری #فرزندآوری #تغذیه_مناسب من ۲۸ سالمه و سه ساله که ازدواج کردم. تقر
#تجربه_من ۵۹۳
💥مادران شاغل را دریابید.
در مورد ما مادران شاغل متاسفانه شرایط فرزندآوری خیلی دشواره و سازمانها کمترین همکاری رو میکنن. بنده در تامین اجتماعی کارمند هستم و حالا که برای نگهداری از فرزند دومم درخواست مرخصی بدون حقوق میدم باهام موافقت نمیشه
چند ماه قبل هم یکی از همکارای پرستار خانم رو اخراج کردن چون به خاطر نگهداری از فرزند دومش درخواست مرخصی بدون حقوق داد اما چون موافقت نشد بنده خدا مجبور شد غیبت کنه و در نهایت با سابقه ۸ ساله اخراج شد
متاسفانه قوانین حمایتی از مادران شاغل خیلی کم و محدود هست. مرخصی ۹ ماهه واقعا کمه و نوزاد ۹ ماهه نیاز به مراقبت جدی و مادرانه داره حداقل تا یک سال و نیم الی ۲ سال، اما ما مجبوریم طفل های معصوم رو هر روز صبح زود با چشمان گریان در مهد کودک رها کنیم و بیشتر از اون نوزاد مادر ها در فشار روحی شدیدی قرار میگیرن.
این شرایط سخت باعث شده که اکثر مادران شاغل بیش از یک فرزند نداشته باشن و در حسرت فرزندان بیشتر بمونن
شخصا در تجربه فرزند اولم اینقد سختی کشیدم که دیگه حاضر نبودم به فرزند دوم فکر کنم اما با توصیه رهبر عزیزمان اقدام به فرزند آوری کردیم حالا که فرزند دومم به دنیا اومده پر از استرس هستم و هر روز فکر میکنم بعد از ۹ ماه این طفل معصوم رو باید در کدوم مهد کودک تا عصر هر روز رها کنم و زجر بکشم.
ما نیاز داریم تا قانون مرخصی بدون حقوق تا ۲ سال برای مادران شاغل تصویب و به سازمانها ابلاغ بشه قطعا با وجود این قانون انگیزه زیادی در مادران شاغل جهت فرزندآوری به وجود خواهد آمد.
خواهش میکنم شما که رسانه دارید و میتونید صدای ما رو به گوش مسئولین برسونید این لطف رو بکنید.
ما نه حقوق میخاییم نه هیچ مزایایی فقط نیاز مادر و طفل هست که تا ۲ سال در کنار هم باشند همین
#اشتغال_زنان
#مادری
#فرزندآوری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۳ 💥مادران شاغل را دریابید. در مورد ما مادران شاغل متاسفانه شرایط فرزندآوری خیلی دشوا
#تجربه_من ۵۹۴
❌وارونگی در ارزش ها به واسطه رسوخ فرهنگ غربی
#سبک_زندگی_اسلامی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۵ ✅ طعم شیرین مادری... #فرزندآوری 🆔 @asanezdevag
#تجربه_من ۵۹۶
✅ در دروازه رو میشه بست، در دهن مردم رو نه...
✨امام على عليه السلام: «هر كه درباره بسيارى از امور #بى_اعتنايى و #چشم_پوشى نكند، زندگيش تيره شود.»
📚ميزان الحكمه، ج ۸، ص ۳۴۶
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۶ ✅ در دروازه رو میشه بست، در دهن مردم رو نه... ✨امام على عليه السلام: «هر كه درباره
#تجربه_من ۵۹۷
من یک خانم هستم و توی یک محیط کاملا علمی و روشنفکرانه!!!!!!! شاغل هستم.
در بارداری اولم که کلی استرس داشتم که اگر همکاران آقا بفهمند هی میخواهند تبریک بگویند که به نظر من خیلی کار زشت و دور از غیرتی بود و اصلا نمی پسندیدم؛
در بارداری دومم که به فاصله ی تقریبا دو سال بعد بود همان آقایان مثلا روشنفکر چه طعنه های زشتی که نزدن😔
و حالا که دوست دارم فرزند سومم را هم تا فاصله اش با قبلی زیاد نشده، بیاورم
تنها و تنها استرسم مواجهه ی همکارانم با این موضوع هست که البته آه و وای و واویلای همکاران خانم هم، بر صحبت های نابجای همکاران آقا اضافه میشود.
قابل توضیح که نود درصد همکارانم با مدرک تحصیلی ارشد و دکتری و از قشر مرفه جامعه هستن ولی وقتی حرف بچه میشه چنان از خرج و مخارج و اوضاع اجتماع حرف میزنن انگار خودشون به نون شب محتاجن
اگر هم در پاسخ جوابی بدهیم با طعنه میگویند که شما از صحبت های آقایتان(رهبر ) همین توصیه به فرزند آوری را یاد گرفتید
حالا انگار ما دو جین بچه داریم
این مساله واقعا دغدغه ی من هست و از ترس حرف های آنان جرات نمیکنم برای بارداری سوم اقدام کنم 😔😔😔
#جامعه_دوستدار_کودک
#فرزندآوری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۷ من یک خانم هستم و توی یک محیط کاملا علمی و روشنفکرانه!!!!!!! شاغل هستم. در بارداری ا
#تجربه_من ۵۹۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#اشتغال_زنان
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_اول
۱۹ ساله بودم و ترم دوم دانشگاه که مادر همسرم اومدن خواستگاری 😊 و بعد یه سری جلسات و صحبت ها، در تابستان عقد کردیم💍 ترم سوم رو تو دوران عقد خوندم و اردیبهشت ۸۵ ازدواج کردیم و با یه ازدواج آسان و ساده، زیاد به همسرم سخت نگرفتم چون میدونستم که همه ی هزینه ها پای خودشونه و خودمون باید بعدها تا سال ها قسط عروسی آنچنانی رو بدیم که بازم هرکاری کنی حرف و حدیث پشتشه😏 همسرم هم سرکار می رفت و هم به تشویق من درسش رو ادامه داد🥰
با بالارفتن سرسام آور اجاره ها دیدیم که با پولی که ما داریم پیدا کردن خونه اجاره ای تو تهران سخته، تصمیم گرفتیم که با پول اجاره ای که تو تهران خونه اجاره کرده بودیم و یک وام و با کمک مادرم در حومه ی تهران یک خونه بخریم 🏩 و این اولین خونه ی ما و البته شریکی بود.
یادم نمیره بعد مدتها استرس گشتن دنبال خونه و اثاث کشی و... اون شبی که بین خروارها اثاث تو خونه ی خودمون خوابم برد چه لذتی داشت😍 بالاخره درسم تموم شد تو ۷ ترم 🤩
چند ماه بعدش تو یه شرکت وابسته به جهاد کشاورزی مشغول به کار شدم. خیلی محیط کاری خوبی داشتم و واقعا هیچ چیزی هم از لحاظ خونه داری کم نمیذاشتم.
تو دلم به خدا گفتم خدایا هر چیزی خواستم بهمون دادی ( البته منم چیزهای غیر معقول نخواستم) خودت میدونی که تو حومه ی تهرانیم و همسرم هم بعضی شب ها خونه نیست و تو این شرایط بدون وسیله بارداری سخته، اگر بشه یه ماشین بخریم ما هم زود تصمیم نی نی آوردن میگیریم😉
خدا صدام رو شنید و گفت از من برکت و از شما هم حرکت😅 یه ماشین دست دوم قسطی خریدیم،
کم کم به فکر این افتادیم که دیگه وقت این رسیده که ما هم بچه دار بشیم👼 و خیلی سریع خدا خواستمونو اجابت کرد و یه بارداری نسبتا راحتی داشتم ولی با ویاری که تا اتاق عمل هم رهام نکرد😫 سال ۸۹ بود که ماه آخر بارداری رو دکتر دیگه برام مرخصی نوشت و گفت دیگه تو خونه استراحت کنم و منتظر دنیا اومدن پسرم باشم👶
بعد از به دنیا اومدن فرزندم هم ۶ ماه مرخصی زایمان عین برق و باد گذشت و روز جدایی فرا رسید😔 محل کارم تقریبا بین منزل خودمون و منزل مادرم بود و همسرم هم کارش شیفتی و مجبور بودیم بیشتر اوقات منزل مادرم باشیم و آخر هفته ها بریم خونه ی خودمون😑
پسرم اصلا شیشه نمیگرفت و مادرم به سختی با قاشق بهش شیر می داد. البته اینم بگم که واقعا مدیرمون بر خلاف اینکه واقعا سختگیر بودن، تو این مورد نرمی زیادی به خرج دادن و گفتن که صبح ها ساعت ۹ سرکار باشم و بعدازظهر ها هم ساعت ۱۴ میتونم برم منزل و در واقع ساعت شیردهی که دو ساعت بود رو برای من سه ساعت کردن☺️
مدیرمون گفت اگر هم یه روز دیدی بچه مشکلی چیزی داره تماس بگیر و بگو و نیا🤩
تقریبا یکماه به این منوال گذشت ولی من دیدم تا کی میتونم با این شرایط پیش برم و یا مدیرمون تا کی میتونه انقدر باهام راه بیاد🤔
بالاخره یه روز دل و زدم به دریا گفتم که استعفا میدم و بهترین روزهای زندگی خودم و پسرم رو کنارش بدون هیچ دلشوره و دغدغه ای میگذرونم😍
اینم بگم که من از روز اول بیمه بودم و حقوق و مزایای عالی داشتم به طوری که ما هیچ وقت مرغ و گوشت و ماهی و آجیل شب عید و... نمیخریدیم از طرف محل کارم کاملا تامین بودیم و در واقع حقوق من پس انداز میشد ولی با همه ی این امتیازات شغلی استعفا دادم.
نمیشه گفت هیچ وقت از این کارم پشیمون نشدم ولی اگرم این فکر میومد به سراغم به خانواده هایی نگاه میکردم که روز و شب ندارن و از بودن در کنار بچه هاشون لذت نمیبرن.
خدا رو شکر روزیمون کمتر که نشد هیچ تونستیم دو سال بعد از تولد فرزندم خونه ی شریکی اطراف تهرانمون رو به خونه ی شش دانگ برای خودمون تو تهران ارتقاء بدیم🥰 هرچند کوچولو بود و خییییلی قدیمی، دادیم اجاره و دوباره بعد چندسال با کلللی قسط و وام و پیرو صحبت های در گوشی من و خدا☺️ یه خونه ی بزرگتر خریدیم و بالاخره مزه ی نشستن تو خونه ی خود خودمون رو چشیدیم🥺
با وجود سه فرزند پسر و دختر و پسر چند ماهه از همون روزهای بعد بیکاری آروم نگرفتمو کلاس های مختلف هنری قالیبافی، قلاب بافی و... شرکت کردم و کلی آثار هنری خلق کردم 😍
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #فرزندآوری #اشتغال_زنان #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت
#تجربه_من ۵۹۸
#فرزندآوری
#مادری
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_دوم
لازم به ذکره که بگم تو یه گروه خیریه عضو هستم و فعالیت اجتماعی هم در کنار فرزندانم دارم و از این طریق تونستم به هموطنام کمک کنم و شایدم دعای اوناس که بدرقه ی راه زندگیم هست.
ببخشید سرتونو درد آوردم ولی بگم اگر برگردم عقب هم باز همین راه رو ادامه میدم. البته تو این زندگی خیلی سختیها و مشکلات کشیدیم ولی باز کنار هم موندیم و اینکه خدا صدام رو میشنوه برام دلگرمی بود.
من نخواستم ناراحتتون کنم و سعی کردم قسمت های خوبش رو براتون بگم😁 به امید خدا و دعاهای شما میخوام ارشد شرکت کنم و به خاطر فرزندانم تحصیلاتم رو ارتقاء بدم.
نا گفته نمونه به شکرانه ی نعمات خدا قبل تولد فرزند دومم حامی یه فرزند شدیم که نتایج و برکاتش تو زندگیمون جاریه و حسش میکنیم، و در واقع ما چهار فرزند( بدون احتساب دو سقط اون وسط مسطا ) داریم😁
برای پسرم دعا کنید پشت کنکوریه😉
راحت نیست ولی بگم که خودم یه کوچولو دارم به فرزند چهارم (شما بخوانید پنجم) فکر میکنم و منتظرم که پسر چهارده ماهم رو از شیر بگیرمو اقدام کنم😅
میدونم که کلی حرف و حدیث هم خواهم شنید از بعضیا ولی برام مهم نیست چون من به آینده ی بچه هام و کشورم فکر میکنم و فرمان جهاد رهبر عزیزم و اینکه ( خدایا به من فرزندان بسیار عطا فرما تا در سپاه مهدی(عج) لشگری از خون من باشد 🙏)
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹۹ ✅ معرفی پزشک... #طب_سنتی #تهران 🆔 @asanezdevag
#تجربه_من ۶۰۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
من ۱۸ ساله بودم که ازدواج کردم ( کاملا سنتی و به دور از تجملات)، سال سوم دبیرستان رو تموم کرده بودم، با خواهرم که دوقلو هستیم تصمیم گرفتیم پیش دانشگاهی رو غیر حضوری بخونیم و من از اواسط مدرسه یعنی ۶ ماه بعد از عروسی متوجه شدم که باردارم! با ویار سخت و طاقت فرسا🤒😪🤕
بالاخره امتحانات آخر سال رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و در تابستان در حالی که دقیقا یک ماه بعد، تاریخ زایمانم بود و همش در فکر زایمان طبیعی بودم. یک دفعه اتفاقی برام افتاد وو بخاطر مشکل کوچیکی سزارینم کردن😒( توی دورانی که به هر بهانهای سریعاً سزارین میکردن🤨)
به هرحال نشد که طبیعی زایمان کنم. آقا پارسای من در حالی که ۱۹ ساله بودم به دنیا اومد.
سه تا خواهرهام طبیعی زایمان کرده بودن، احساس می کردم من یه تجربه ای از اونها کمتر دارم🙃 باید این اتفاق شیرین رو تجربه میکردم😌 همیشه احساس میکردم زایمان طبیعی یه چیز دیگه است 😇
خلاصه گل پسرم یک ماهه بود که دانشگاه غیرحضوری قرآن و حدیث رو شروع کردم. درس و بچه داری مخصوصاً اینکه خونه پدر شوهر هم بودیم برام واقعا سخت بود، هیچ وقت خواب درست و حسابی نداشتم ولی هیچ وقت غر نمیزدم ☺️
آقا پارسا سه ساله بود که تصمیم گرفتیم مجدداً باردار بشم، ما هم که قصد داشتیم بیشتر از چند تا بچه داشته باشیم😉، تصمیم گرفتم و اراده کردم که خودم رو برای زایمان طبیعی آماده کنم😎💪 البته به اطرافیان زیاد چیزی نمی گفتم که مبادا دل سردم کنن.
۹ ماهه باردار بودم که با خواهرجان میرفتم امتحان میدادم، بالاخره درست وسط امتحانات ترم آخر دانشگاه، ریحانه خانم تصمیم گرفت دنیا بیاد🤗
وقتی رفتم زایشگاه و گفتم می خوام این بار طبیعی زایمان کنم، ماما منو دیوانه خطاب کرد😒😒 با اینکه خودم رو برای این بیمهریها آماده کرده بودم ولی با این حال و روزی که داشتم خیلی ناراحت شدم. در حالی که درد می کشیدم منو با انگشت به هم نشون می دادن و می گفتند دیوانه است...😡😓
گفتم در و دیوار رو از پوستر ترویج زایمان طبیعی پر کردین در حالی که خودتون قبول ندارین☹️
دکتر هم اومد و گفت اگه بخوای همین الان میتونم سزارینت کنم، گفتم نه، مرسی!😉
بالاخره بعد از یک روز درد کشیدن ریحانه خانوم خوشگل به دنیا اومد😍
همه شما مادرها می دونید که چه حس و حال قشنگیه و وصف ناپذیر...، درد کشیدنش هم لذت بخشه....😌😌
من چند ساله که خاطرات خوب رو برا خودم مینویسم، خیلی ساده تو یک صفحه. پیشنهاد میکنم بنویسین اتفاقات خوب زندگیتون رو، وقتی بعد چند وقت میخونین همش یاداوری میشه خیلی لذت بخشه
خلاصه که هیچ اتفاقی خداروشکر نیفتاد و همه ترسی که اطرافیان و ماما ها وارد می کردن الکی بود (از جمله اینکه بخیه هات باز میشه! میمیری! خودت و بچه ات از بین میرین!!)
علیرغم مخالفت اطرافیان بخصوص مادرم این بار با آقای همسر تصمیم گرفتیم اختلاف سنی بچهها رو از چهار سال به سه سال کاهش بدیم😉😌😌 و من برای بار سوم حامله شدم ولی این بار تصمیم گرفتم که فعلاً به اطرافیان هیچی نگم با اینکه ویارم به شدت سخت بود ولی سه چهار ماه کمتر بیرون میرفتم و تمام سعیم رو میکردم که شک نکنن 😁به هر حال موفق شدم تا ۶ ماه حتی مامان و خواهران هم متوجه نشن!!😳
وقتی به اونها گفتم که حامله ام که ویارم تموم شده بود و دو هفته ی دیگه وارد ماه هفتم میشدم!😊 آخه نمیخواستم مامانم زیاد غصه ویار و بغل شدن های زیاد دخترم و ... بخوره، ولی بر خلاف تصورم وقتی که بهشون گفتم همگی خیییلی خوشحال شدن و از اینکه تا اون روز متوجه نشده بودن خیلی تعجب میکردن خلاصه گفتیم و خندیدیم😁😅
بعضی از اطرافیان شروع کردند به دلداری دادن و از این حرفها !! ولی من رُک می گفتم بابا ناخواسته نبوده! فرمان ولی امر مسلمین هست، باید اطاعت کرد😌
زایمان حنانه خانوم نسبت به زایمان قبلی بهتر بود چون تجربه زایمان طبیعی داشتم و کاملاً آمادگی روحی و جسمی داشتم.
اینبار خداروشکر ماماها خوش اخلاق تر بودن، هر چند دکتر زنان اومد گفت: تو نمیتونی زایمان کنی! میرم ساعت ۱۱ شب میام سزارینت میکنم😢😤 حرفشو به دل نگرفتم و تمام تلاشم رو کردم که دردم پیشرفت کنه، نگاهم همش به ساعت بود، 😥 عقربه ها هم تند تند جلو میرفتن هم یواش یواش....🤒 تا اینکه بالاخره ده دقیقه به یازده حنانه خانم دنیا اومد🤗 ساعت ۱۱ دکتر اومد و با تعجب گفت: این زایمان کرد؟؟!
خلاصه اینکه همه ی اینها نظر لطف خداست و هر چقدر شکرگذار باشیم کمه.
الان ۲۷ ساله هستم، آقا پارسا ۸ سالشه، ریحانه خانم چهار و حنانه خانم یکسال داره.
هرچند به لحاظ جسمی لاغر هستم اما اگه خدا راضی باشه و توان بده، یکی دیگه هم ان شالله از خدا میخوایم ولی فعلاً نه!😜🤪
اینم بگم که خواهرم که گفتم دوقلو هستیم هم فعلا سه تا بچه دارن
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۶۰۲ ✅ برای راضی کردن همسرم، دست از تلاش بر نداشتم. #فرزندآوری 🆔 @asanezdevag
#تجربه_من ۶۰۳
معمولا وقتی کسی هدیه میگیره از ارگانی یا مجموعه ای چیزی نمیگه ولی من میگم.
تا اینجا بعد از گذشت ۵ ماه نه پوشک خریدم و نه شیر خشک.
دیروز هم از دفتر رهبری تماس گرفتن و گفتن میخوان بیان خونمون.
اومدن و کلی تبریک گفتن. کلی هم هدیه دادن.
با ارزش ترینش یک قرآن بود.
غیر از اون یه چادر برای خانمم
سه تا کارت هدیه برای انتخاب اسم خوب برای بچه ها
یه کارت هدیه به مادرم که اونجا بوده!
چهارتا سکه بهار آزادی
و البته قول هایی درباره وام و کمک برای خرید مسکن.
کار مناسب با رشته ی تحصیلی و...
خلاصه اینکه کلی دلگرم شدیم.
#رزاقیت_خداوند
🆔 @asanezdevag