eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
981 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅‍ اگر مرتكب اشتباهي مي‌شدم، جلوي بچه‌ها آن موضوع را مطرح نمي‌كرد تا مبادا به من بي‌احترامي شود. هر وقت از دستم عصبانی مي‌شد، حرفي نمي‌زد؛ مي‌رفت بيرون از منزل يا مشغول به كاري مي‌شد و پس از اينكه به آرامش مي‌رسيد، موضوع را مؤدبانه و منطقي بيان مي‌كرد. 🔹همسر شهید دکتر مسعود علی محمدی (دانشمند هسته ای) ✨«الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحب المحسنين» (آل عمران،۱۳۴) مومنان در هنگام عصبانيت خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند وخدا نيكوكاران را دوست دارد. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۲ #فرزندآوری #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_دوم تابستان تمام شد و سال تحصیلی جدید شروع شد
۲۶۲ من سختیها و دغدغه های باردار شدن و مادر شدن و حتی زندگی کردن با مادر شوهر را منکر نمیشم ولی من و همسرم قانونی برای خودمون داریم و اون اینه که از هر چیز و هرکس که دلگیر شدیم یا خستگی بهمان فشار آورد در کنار همدیگه، اوقات ناخوشایند را فراموش کنیم و این قرار به هر دوی ما انرژی تازه ای میبخش😊 احمدرضا دو سالش تمام شد و خداوند افتخار خادمی امام رضا ع را به من بخشید. اطرافیان میگفتند تو با دوتا بچه و مادر شوهر پیرت، نمیرسی حرم بری و بهتره که این مسئولیت رو قبول نکنی اما من باز هم، مثل همیشه تابع حرف آخر شوهر جان بودم و خدا شاهده هر وقت که عزت و اقتدار همسرم رو حفظ کردم، من در نظر او و در رفتار او، یک ملکه بودم. این یک شگرد زنانه است که خداوند بارها و بارها آن را به زن گوشزد کرده. خدا بهتر از هر کسی میدونه که چه چیزی برای بنده اش بهتره. خواهران عزیزم شوهر را احترام کنید و به او اقتدار ببخشید و در سایه ی اقتدار همسر، کدبانو و ملکه باشید. باور کنید خود همسران تون این مقام و حتی بالاتر از آن را به شما می دهند. خلاصه آقایی در حق من لطف کردند و گفتن از اونجایی که من علاقه هام رو به خاطر بچه ها و مادرشوهرم تا حدی کنار گذاشتم این فرصت خوبیه که ساعاتی از هفته رو برای خودم باشم و همون ابتدا مسئولیت بچه ها رو طی این چند ساعت کاملا به عهده گرفتند و من بی دغدغه هفته ای یکبار افتخار خدمت به امام رضا و حضور در نزدیکترین حد ممکن به این امام عزیز رو داشتم و هنوز بعد گذشت ۴ سال مزه ی شیرین این افتخار تمام وجودم رو در بر میگیرد. حدود شش ماه به همین منوال گذشت و من و همسری تصمیم گرفتیم عضو ششمی به خانواده اضافه کنیم و از اونجایی که بعضی از خواهران خادم در حین بارداری خدمت رو ترک نکرده بودن به خودم امید دادم که من هم انشالله میتونم ولی از اونجایی که ماههای اول بارداری ویار و حالت تهوع زیاد داشتم نشد. مجبور شدم دیگه حرم نرم ولی به هیچ وجه متاسف نبودم چون فقط و فقط جایگاه خدمتم عوض شد و نیت زندگی من از آنجا که محکم و پابرجاست، تغییر نکرد☺️ دوران بارداری رقیه جان سراسر استرس بود. براساس نتایج سونو ها، سه دلیل محکم برای سقط دخترم وجود داشت و گفته بودن باید دل از جگر گوشه ام بکنم. من و همسرم حسابی داغون شده بودیم ولی صحبتهای مادر شوهرم باعث شد تا روحیه تازه ای بگیرم و به خدا توکل کنم. من دختر درون رحمم را با هزار امید، نذر حضرت رقیه کردم و او الان سالمترین و زیبا ترین عضو خانواده ی ماست. به قول همسرم هر سخنی که از زبان این بچه میشنویم، کام مون شیرینتر و اوقات مون به یاری خدا شادتر میشه. خدایا شکرت رقیه جان حدود یک سال و سه ماه داشت که من و همسری برای دو سالگی او و آمدن عضو جدید صحبت از برنامه ریزی میکردیم که ناگهان فرزند چهارم بی دعوت و واقعا هدیه وار، همه و ما را غافلگیر کرد و من گیج و منگ بودم. ترسِ از شیر گرفتن رقیه جان و کوچک بودنش و زایمان طبیعی پشت سرهم تمام وجودم را فرا گرفته بود. من دوس داشتم فرزند چهارمم پسر باشه برای همین در پی برنامه ریزی برای پسر دار شدن بودیم که ریحانه جان بی دعوت تشریفشون رو آوردن و خدا به من این پیام رو داد که مگر همیشه از من نخواستی آنی و کمتر از آنی تو را به خودت وانگذارم. منم گفتم چشم با تمام وجودم برایش مادری میکنم. رقیه جان رو قبل از هفته ی بیستم بارداری از شیر گرفتم. همیشه سعی کردم که با او و ریحانه مثل دوقلو رفتار کنم تا خدای نکرده به رقیه جان کم توجهی نشه. همسرم خوبم در کار خانه دست به کمک هست اما من راضی نیستم ایشون صبح تا شب سرکار باشن و وقتی وارد خونه شدن، دوباره کار خانه انجام بدن. برای همین قرار خونه ما اینه که وقتی بابایی اومد همه جا مرتب باشه و پدر خانواده این چند ساعت رو سرگرم بازی با بچه ها بشن🌷 من زایمانهام به لطف خدا طبیعی بوده و با ورزش و خیلی راهکارهای پیش پا افتاده بدنم تغییر آنچنانی نکرده خدا رو شکر. هم چنین من اصلا برای بچه هام پوشک استفاده نمیکنم و همیشه از پارچه براشون استفاده میکنم. سر بچه ی اول و دوم جلو انداختن کارها یه مقدار سخت تره و وظیفه مادری سنگین تر ولی بچه های سوم و چهارم به بالا😁چون قسمتی از کارها و تربیت رو فرزندان اول به عهده میگیرن انگار وقت آدم آزادتره، شایدم این تجربه منه ولی به هرحال اگه اولی درست تربیت بشه تربیت بقیه خیلی راحت تره، چون بچه ها عجیب از همدیگه حرف شنوی دارن و این موضوع واقعا یک کمک الهیه به نظر من😉 🍀ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
✅ تمام برکات در سایه گذشت است. ... خیلی‌ها به جایی می‌رسند بخاطر اینکه همسرشان فداکاری می‌کند. ✅ اگر همسرشان فداکاری نکند ... اگر واقعاً یک کسی دکتر می‌شود، اگر مرد دکتر می‌شود یک دکترای افتخاری هم باید به خانمش بدهند بخاطر اینکه اگر او نبود، این نبود. 🌐 درس‌هایی از قرآن - ۱۱/۱۰/۹۹ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۴ #ازدواج_آسان #قسمت_چهارم روز بعد اومدن از مکه به آقا سید زنگ زدم و گفتم دم در امام
۴۱۴ یکی دو روز بعد از عروسی، داداشم اومد خونه مون همون که برای من عقد جشن گرفته بود. خانمش پیش آقا سید گفت حیف این وسایل که تو این خونه است و با حرفاش نیش زد و رفت. بعد از رفتن شون، همسرم بهم گفت به خاطر اینا نمیخواستم بیارمت اینجا... میدونستم اینجوری میشه. آقا سید برای اولین بار، آخر آبان ماه بعد از ۳ ماه از شروع زندگیمون حقوق گرفت یعنی طی این مدت با کمک مختصری که پدرشون بهمون می کرد، روزگار میگذروندیم. البته اون بنده خدا هم بیشتر از اون نداشت بده، وگرنه بیشتر کمک می کرد. زندگی مون شیرین بود، قدر همو خیلی خوب میدونستیم چون به سختی به هم رسیده بودیم. خیلی دوسش داشتم چون واقعا جای همه رو برام پر کرده بود انقدر که محبت بهم میکرد. زندگی خیلی خوبی داشتیم اگه البته اون یک سال و نیم اول زندگیمون رو حذف کنیم. آخه خانوادم منو به خاطر انتخابم و شرایط شروع زندگیم و یه سری سوتفاهم ها ۱/۵ سال طرد کردن نه کسی میومد خونه من نه منو دعوت میکردن، حتی تماس تلفنی هم هیچ کدوم نداشتن، حتی خواهرم که از همه بیشتر انتظار داشتم ازش. از برادرهام دلگیر بودم که چرا لااقل یک تلفن نمیکنین بهم. اصلا گیرم خودم انتخاب کردم نباید بپرسین که خوشبختم یا نه؟ شاید انتخابم درست نبوده، شاید داره منو میزنه، داره منو میکشه، چرا یه پیگیری نمی کنین از زندگی من؟! بعد ۵ ماه از شروع زندگی مون، خونه مونو عوض کردیم خونه بزرگتر و محله خوب و کوچه روبروی دانشگاهم که راحت باشه رفت و آمدم. دوباره نمره هام خوب شد و معدل الف شدم و به تنهایی و بی کسی عادت کردم. همسرم خیلی عالی تر از تصورم بود. تو این ۱/۵ سال ،خانواده همسرم متوجه نشدن که ما رفت و آمد نداریم. تو خیابون که مادر شوهرم زنگ میزد میگفت کجایی؟ میگفت داریم میریم خونه برادر خانمم یا تو خونه صدای تلویزیون که بود و از خونه شون تماس میگرفتن، به صداها میگفت مهمون داریم مثلا خواهرخانم اینا اینجان. خلاصه زندگی خوبی داشتیم بی نهایت خوشبختی رو احساس میکردم و از خدا ممنون بودم که بعد اون همه سختی منو به خوشبختی رسونده. بعد از ۱/۵ سال باهام آشتی کردن و ارتباطات شکل گرفت و شناخت روی همسرم انقدری شد که اونو تو سر من میزدن که اونو تو رفتارات الگو قرار بده همونایی که موقع انتخاب من، میگفت من هم از لات محله و هم از آخوند محلشون تحقیق کردم، کوچکترین عیبی نگفتن فقط اون به درد ما نمیخوره سطح مالی و تحصیلات خودش و خانواده اش به ما نمی خوره و از این حرفا و ملاک، اخلاق و ایمانش نبود که من بند اونا بودم. ولی بعدا به خاطر همون اخلاق و رفتار خوبش تو سر من میزدن که یاد بگیر ازش. خلاصه بعد از اینکه درسمون تموم شد تصمیم به آوردن بچه کردیم. سه روز بعد مثبت شدن بارداری، دردای زیادی زیر شکمم ایجاد شد که با مراجعه به پزشک، متوجه شدیم که بارداری خارج رحم دارم که باید زود عمل بشم. ضربه بدی بود اونم تو بارداری اول. چند ماه بعد مجدد اقدام کردیم که شکر خدا باردار شدم. بارداری من خیلی سخت بود، ویارهای شدید، معده دردهای طاقت فرسا که چند شبی مجبور میشدم در بیمارستان بستری بشم و دیابت بارداری که دارو و انسولین مصرف میکردم. بعد از ۹ ماه بارداری، سر ایست قلبی جنین در حالی که بچه داشت طبیعی به دنیا میومد مجبور به سزارین اورژانسی شدم و بچه رو احیا کردن. خدا یه دختر سفید، چشم ابرو مشکی بهمون داد به نام زهراسادات خانم. از قبل اومدنش موقع بارداری برکت به خونه مون اومد. ما تونستیم با فروختن ماشینمون که یک سال بعد از عروسیمون پراید خریده بودیم و ارث پدری من یک خونه ۸۵ متری دو خوابه بخریم تو محله خوب تبریز. همسرم یک سال بعد از تولد دخترمون ارشد قبول شد و منو هم تشویق به ادامه تحصیل می کرد. در حالی که خانواده من نگران بودن که نذاره درسمو بخونم و سر کار نذاره برم، در قسمت شروط ضمن عقد، ادامه تحصیل و شاغل بودن گذاشته بودن و تو سند ازدواجم درج کرده بودن😂 . شروع به کار کردم. فردی نبودم تو خونه بشینم. هم تدریس تو مدرسه غیرانتفاعی میکردم و هم نقشه طراحی میکردم. دخترم رو هم مادرشوهرم نگه میداشت و مهد نمیذاشتم والا شاید قید کارو میزدم. بعد از گرفتن از شیر و پوشک، تصمیم به بارداری دوباره گرفتم و به لطف خدا دوباره باردار شدم. تو این بارداری هم مشکلات بارداری قبل رو داشتم، حتی آب هم نمیتونستم بخورم و یک مشکل اساسی دیگه که از اول خونریزی داشتم که کار دستم داد و در ۱۳ هفتگی بچه سقط شد. ضربه خیلی بدی بود خیلی ناراحت بودم خیلی گریه کردم مخصوصا هیچ کس پیشم نبود از خانواده ام ، همه مسافرت رفته بودن چون عید بود. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۶ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #مخالفت_همسر #رزاقیت_خداوند بنده ۲۱سالمه و یک فرزن
۴۱۷ ✅ زندگی زیباست... همسر من کشاورزه و مجبور شد در استانی غیر از محل سکونتمون مشغول به کشت و کار بشه و چون اونجا دور از شهره و قابل سکونت نیست، من و دو تا بچه هام فعلا از برکت وجود فیزیکی ایشون محرومیم... با این حال که حضورا نیستند که من رو در بزرگ کردن دو تا بچه‌ی ۴ ساله و ۱ ساله‌مون کمک بدن، اما گرمای وجودشون از اون مسافت دور هم به ما میرسه.... طوریکه قصد داریم( اول هم به اصرار و اشتیاق خودم) دو تا بچه‌‌ی دیگه هم بیاریم اونم با فاصله‌ی دو سال با قبلی... چرا اینطوره؟ چون ایشون بسیااار خوش اخلاق و حلیم و بامحبت و البته پرتلاش هستند.... من همیشه نسبت به ایشون خودم رو بدهکار میدونم... ناراحتم که چرا نزدیکشون نیستم که بتونم به اموراتشون رسیدگی کنم😔 بارها هم بهشون گفتم دوست داشتم به هم نزدیک بودیم تا بهت خدمت کنم... ببخش که نمی تونم به وظایفم در قبالت خوب عمل کنم.... و متقابلا ایشون هم بابت این وضعیت بارها از من عذرخواهی کردند و ابراز شرمندگی....(که همین محبتی که دارند هم برای من کافیه💝) یعنی هیچ موقع به ذهنم نرسیده و نگفتم چرا نیستی که کمک حال من باشی!!! چون می بینم که با این مخارج سنگین در این دوره زمانه، مردان خانواده هم بسیار تحت فشار هستند و اکثرا در شرایط سخت در حال مجاهدت اند... گرفتاریهای بیرون از منزل رو هم فراموش نکنیم.... بلاخره اوضاع اقتصادی رو همه مون خبر داریم... زندگی برای مردهامون هم سخت و طاقت فرسا شده... درک شون کنیم اگر وقتی میان خونه از فرط خستگی نتونند با بچه ها بازی کنند یا برای ما ظرف بشورند! البته اینها دلیل نمیشه که خدای نکرده آقایی کم بگذاره برای وقت گذراندن برای زن و بچه ش... وقتی زن و مرد بدانند که هر کدام نهایت تلاش خودشون را دارند می کنند، نه خستگی بر کسی غلبه می کنه نه مشکلات گوناگون و هرکدام خود را بدهکار دیگری می داند.... اینطوری زندگی خیلی زیباست☺️ 🆔 @asanezdevag
🌺 همسر شهید بابایی: بعد از این که رفتیم دزفول، عباس کم کم در گوشم حرف‌هایی خواند که قبل از آن نشنیده بودم. می‌گفت آدم مگر روی زمین نمی‌تواند بنشیند، حتماً مبل می‌خواهد؟ آدم مگر حتماً باید توی لیوان کریستال آب بخورد. می‌رفت و می‌آمد و از این حرف‌ها به من می‌زد. در آن سن و سال طبیعی بود که من وسایلم را دوست داشته باشم. ولی داشتم چیزی بزرگ‌تر را تجربه می‌کردم؛ زندگی با آدمی که به او علاقه داشتم. آخر سر برگشتم گفتم: «منظورت چیست؟ می‌خواهی تمام وسایلمان را بدهی بیرون؟» چیزی نگفت. گفتم: «تو من را دوست داری و من هم تو را. همین مهم است. حال می‌خواهد این عشق توی روستا باشد یا توی شهر. روی مبل باشد یا روی گلیم.» گفت: «راست می‌گویی؟» راست می‌گفتم. ... سرتیپ که شد آمد به من گفت: «این موتورخانه‌ی اسلحه‌خانه‌ی پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی برویم آنجا؟» که موافق بودم. آخر کار، به همان سادگی زندگی که در روستاهای دزفول دیده بودم برگشته بودیم و خوشحال بودم. با او می‌توانستم روی زمین خالی هم سر کنم. 🆔 @asanezdevag
🌺 ✅ هنرِ مرد... ❤️ می‌فرمودند: درست است که زن باید از شوهرش اطاعت کند، ولی این هنر مرد است که همسرش را مطیع خود قرار دهد و راه اصلی آن فقط و فقط محبت ورزیدن و نیکوئی کردن است. مرد باید کاری کند همسرش به معنای حقیقی کلمه عاشق او باشد و آنقدر محبت کند و در این محبت صادقانه باشد که قلب همسرش را مالک شود. ❤️ وقتی محبت آمد، اطاعت و تبعیت هم به دنبال آن خواهد آمد و همسر در همه‌ی مشکلات با شوهرش همراهی می‌کند و خواست خود را بر خواسته‌ی او منطبق می‌نماید و در عمل با شوهرش مخالفت نمی‌ورزد؛ چنانکه راه اصلی وادار کردن فرزندان به اطاعت نیز محبت و احترام به ایشان است. 🔹به نقل از فرزند علامه طهرانی 📚 نور مجرد ۲ - ص ۶۵۶ 🆔 @asanezdevag
🍃 ✅ بهترین راه، محبت کردن به همسر و فرزندان است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «خَیرُکم، خیرُکم لأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیرُکم لأَهْلَی»؛ بهترین شما کسی است که بهترین شما در رابطه‌اش با خانواده‌اش باشد، و من بهترین شما در رابطه با خانواده‌ام هستم.    ✅ هر کاری که می‌توانی بکن، پول خرج همسرت کن، به او محبت کن، تا با هم یگانه شوید.    ✅ زن و مرد باید به همدیگر خوش بین باشند و هر کدام عیب را از خود بدانند، و به دیگری نسبت ندهند. اصلاً عیب دیدن کار خوبی نیست.    🆔 @asanezdevag