🍃♥️🍃 مواظب نفوذیان نفوذ کرده به قطار انقلاب باشیم 🍃♥️🍃
✅ نفوذ به قطار انقلاب اسلامی در قبل و حین مبارزه و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ادامه داشته و دارد.
✅ ضد انقلاب در لباس میکانیک به قطار در حرکت انقلاب نفوذ کرد، تا پست کمک رانندگی قطار خود را بالا کشید، و پا را روی ترمز زمان گذاشت. تا انقلابییان واقعی دیرتر در جامعه اهداف الله پسندانه را عملی نمایند در نتیجه مردم طعم میوه مطلوب آن را کامل احساس نکنند.
✅ اگر نفوذیها بیشتر نفوذ کنند مانع جدی ایجاد میکنند. میکانیکهای نفوذی به جای تعمیر، میخهای پولاین را با پلاستیک عوض میکند غافل از آنکه خودش هم در قطار است. در حال حاضر در پی واژگونی یا تغییر مسیر قطار هستند. به قول سعدی کسی که کشتی را سوراخ میکند آیا میداند سرنوشت خودش بع از سوراخ شدن چه میشود؟
✅ مسئولیت مدافغان اصیل انقلاب اسلامی بسیار سنگین است. باید هم مواظب خودی نادان و هم مواظب نفوذیان و هم حامیان پشت پرده باشد. 10/01/1398
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#مصرف_درست زندگی مطلوب را در پی دارد. #لبیک_یا_خامنه_ای #دهه_فجر مبارک #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #زن_زندگی_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃 #دلنوشته_های_ریحانه ق 1 🍃♥️🍃
بهنام او که تو را به من شناساند
براي تو مينويسم. براي تويي كه خاطراتام پر از ياد توست. قلبم جایگاه عشق توست. احساسم از آن وجود توست. چشمهایم عاشق دیدار توست. هستیام غواص دریای توست. وجودم محو وجود توست. هر لحظه دوريات برايم سخت است.
دختری پنج ساله بودم. در پارک بازی میکردم. وقتی از بالای حوض روی چمنها افتادم. شروع به کریه کردم. تو آمدی، با کوشه مقنهام اشکهایم را پاک کردی، دستم را گرفتی و با مهربانی گفتی: چیزی نشده فقط ترسیدی. راست گفتی من فقط ترسیده بودم. گفتم: من پدرم را میخوام. گفتی: پدرت کجاست؟ گفتم: آن جا با مامان نشستهاند و لباسش مثل لباس توست. وقتی به چند قدمی آنها رسیدی یواش به تو گفتم: مرا همین جا زمین بگذار. مرا یواش زمین گذاشتی من به طرف پدرم دویدم و تو رفتی صندلیی نشستهی. من از بقل بابا تو را نگاه میکردم.
آن روز دقیقا به یادم مانده چون فردایش روز جشن تولد من بود. روز تولد من مضادف شده با روز جمهرری اسلامی. دوست داشتم تو هم در جشن تولد من بودی تا حضور باطنی را تکمیل میکرد. در روز تولدم یک بار دیگر بقلم میکردی تا هدیه همیشکی برایم باشد. (ادامه در ق 2)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#منتظر_دل_نوشته_های_ناب_ شما هستم. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃#اسراف_و_مصرف گرایی چیست؟ ق31 🍃♥️🍃
پی آمدهای مادی:
1-نابودی سرمایه(ها) و درآمد(ها)،
2- تضیع حقوق دیگران،
3- زمینه سازی فقر
پی آمدهای معنوی
1ـ محروم شدن از هدایت الهی،
2ـ عدم استجابت دعا،
3ـ کاهش برکات،
4ـ دوری از مجالست با صالحان
نتیجه گیری
امروز قدرتهای بزرگ صنعتی، در کشورهایشان فرا ملیتی و جهانی برنامهریزی و عمل میکنند، برای تمام جامعه انسانی در تمام جهان تصمیم میگیرند که چه چیز برای مردم خوب است و چه چیز بد، آنها قدرت عظیم رسانهای و تبلیغاتی را در انحصار خود دارند، و از آخرین فنون روانشناختی استفاده سودجویانه میکنند، تا خواسته را تحمیل کنند. و آنچه که خود تولید کرده و منافعشان را تامین میکند به خورد مردم بدهند.
برای کنترل مصرفگرايي بیرويه معرفی فرهنگ صحیح لازم است. برای رسیدن به این هدف معرفی فرهنگی که اسراف و تبذیر تبلیغ میکند ضروری و لازم است.
كارهائي كه بايد صورت گيرد، اعمال آموزشهاي اسلامی در اين زمينه ميتواند راه گشا باشد. شروع این اصلاح فرهنگ باید از سوی مسوولین جامعه عمل بپوشد، تا پذیرش مردمی پیدا نماید.
مصرفگرایی برای طبقـههای پاییـن بدون توجـه به مساله نیازهای واقعی، دام بسیار خطرناک به حساب می آید. این گروه از افراد جامعه هر چه گرفتار این دام شوند، بیشتر به سوی فقر می روند.
(ادامه در ق 32 )
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#مصرف_درست زندگی مطلوب را در پی دارد. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #زن_زندگی_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃 #دلنوشته_های_ریحانه ق 2 🍃♥️🍃
آن روزها حدود شش ماه بود که جنگ بر کشور ما تحمیل شده بود. تو هم مثل پدرم لباس رزمندگان را به تن داشتی. اما نمیدانستم چرا تنها به پارک آمدی. فقط دلم میخواست دوباره ببینمات.
هر هفته به مامان میگفتم: مرا به پارک ببر. به امید این که تو را دوباره ببینم. نمیدانم چرا با یک بار دیدن، مشتاق دیدار مجدد بودم.
بعد از پنج هفته تو را در پارک دیدم. خیلی خوشحال شدم. اما نمیدانستم با چه بهانهی نزدیک تو بیایم. بعد از کمی فکر، تصمیم بچهگانهای گرفتم.
زود رفتم عروسکم را آورده و توی گلها انداختم. پیش تو آمدم. روی صندلی نشسته و سرت را پایین انداخته بودی و با انگشتهای دستات بازی میکردی، گفتم: سلام آقا.
سرت را بالا آوردی. بعد از لحظهای نگاه کردن با تبسم جواب دادی. من گفتم: آقا میبخشی عروسکم لایه شاخههای آن گلها افتاد.
بدون این که جواب بدهی بلند شدی به طرف عروسکم رفتی. شاخهها را با احتیاط کنار کشیدی. عروسگم را برداشتی. خار و خاشکش را تمیز کردی. به گلها نگاه نمودی. یک گل زیبا و خوش رنگ با احتیاط چیدی. با عروسک به من دادی. آن گل بهترین هدیهای است که در عمرم دریافت کردهام.
مردی که با چرخ دستی بستنی میفروخت و فریاد میزد: بودو بودو بستی تمام شد.
گفتی: بستنی میخوری؟ گفتم: پدرم بیاد میخره.
پرسیدی: مگر کجا رفته؟ گفتم: در جبهه.
رفتی یک بستنی لیوانی خریدی. خیلی خوشمزه بود. گفتم: کجایی که به پارک نمیآیی؟ (ادامه در ق 3)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#منتظر_دل_نوشته_های_ناب_ شما هستم. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_یه_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃 #دلنوشته_های_ریحانه ق 3 🍃♥️🍃
سرت را پایین انداخته گفتی: در بمباران هوایی به روستایمان زن و دو فرزندم مجروح شدند. بیشتر به آنها سر میزنم. یک مغازه هم در خیابان آزادگان دارم. وقتی حوصلهام سر میرود. به پارک میآیم.
توی دلم گفتم: آخجون مغازهاش نزدیک خانه ماست. گفتم: کلاس قرآن میروم. چند تا سوره حفظ شدهام. بابام میگه وقتی خواستی بیحوصله شوی، قرآن بخوان. میخوای سورهای که حفظم برات بخوانم. با تکان سر تایید کردی. وقتی خواندم، برایم دست زدی. و صلوات فرستادی.
مغازه تو سر راهم در رفتن به دالقرآن نونهالان مطهر بود. وقتی دوستانم میخواستند خوراگی بخرند میگفتم: خوراکیهای مغازه لطف الله خوشمزه است.
با آنها میآمدم. تو مشغول فروختن بودی. احساس میکردم ناراحتی، ناراحت میشدم. اگر خوشحال بودی، خوشحال میشدم.
به مامان میگفتم: بریم از آقا لطف الله خرید کنیم. به این ترتیب مشتری شدیم، با این تفاوت من مشتری دیدن تو بودم و مامان بیخبر از نیت من، مشتری اجناس تو بود.
وقتی برای خرید با مادر میآمدیم، به او میگفتم: صبر کن مشتریهایش بروند.
اگر تنها میآمدم، منتظر میشدم تا مشتریها بروند. یادته اولین بار تنها برای خرید مدادرنگی آمده بودم. تو یک بسته آوردی و من بستهای با رنگ دیگر خواستم و تو عوض کردی. آنقدر با انگشت نشان دادم تا مجبور شدی مرا بقل کنی تا خودم یکی بردارم.
وقتی خم شدی تا بقلم کنی، پریدم بقل تو و دستهایم دور گردنات حلقه کردم. با خنده گفتی: خانوم چهکار میکنی؟ (ادامه در ق 4)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#منتظر_دل_نوشته_های_ناب_ شما هستم. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_یه_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃#اسراف_و_مصرف گرایی چیست؟ ق32 پایانی 🍃♥️🍃
مصرف گرایی کاذب بلایی است خانمان سوز، مخصوصا برای کسانی درآمد کافی جهت تامین نیازهای واقعی ندارند. اگر واقعبینانه بررسی شود بیشترین ضرر را این گروه متحمل میشوند.
اگر دولت مردان، با همکاری کارشناسان خبره دلسوز چارهای برای این معضل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیندیشند، مصرف گرایی بیرویه، روند رشد و توسعه را بسیار کند خواهد کرد که رسیدن به اهداف متعالی را ناممکن خواهد نمود.
مهمترین برنامه آموزشی باید این مساله باشد که به مردم آگاهی دهند تا از هر کالایی به اندازه نیاز واقعی تهیه و مصرف کنند. فایدههای مصرف بهینه و ضررهای اسراف را به طور ملموس به جامعه منتقل کنند.
مقصر اصلی و عمده، جهل و نادانی خود انسانهاست که خواسته ظاهری قدرتهای بزرگ صنعتـی را، خواسته باطنی خـود میدانند.
روی آوردن گروهی از افراد جامعه به مصرفگرایی برای فرار از رنجها باطنی خودشان است، غافل از آن که خود مصرف گرایی عامل اصلی دردها و رنج هاست.
حضرت علی (ع) می فرماید:«از اسراف بپرهیز، و میانه روی را برگزین، از امروز به فکر فردا باش، و از اموال به اندازه کفایت مصرف کن، و بقیه را [برای روز مبادا] نگهدار. »
مسلمان در هر کجا و در هر زمانی که زندگی میکند، مخصوصا با توان اقتصادی بالا باید از «کالاهای در اختیار» در حد کفایت و اندازه استفاده نماید، تا در گروه اسراف کاران و تبذیر کنندهگان قرار نگیرند.
والسلام محمد ابراهیم پاکروان 22/7/88
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#مصرف_درست زندگی مطلوب را در پی دارد. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #زن_زندگی_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
🍃♥️🍃 #شهید_آشنای_همه زیارت قبر شهید ق 1 🍃♥️🍃
شهادت یکی از حقایق عظیم قرآنی بوده و دارای معنای بسیار وسیعی است. حواس عادی و نیروهای محدود وجودی ما تنها ظاهر مسایل را درک میکند. حقایق اعمال و معانی نفسانیه، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت، خیر و شر، حسن و قبح و مظلوم و ظالم آنچه از دسترس حس مخفی است، تنها با قلب الهی قابل ذریافت است.
فردی شاهد است بر وجود ظلم و زور و ذلتی، تاب تحملاش را ندارد، به پا برمیخیزد، فریاد عدالت میکشد، سلاح برمیدارد، تا جان دارد به مبارزه ادامه میدهد، تا شهید میگردد. ای کسی که بر سر گلزارش میروی تا حمدی بخوانی، زینبی باش و جهاد تبیین نما.
شهید آشنای همه مردم اللهجو هست. چون منافع کارهارهایاش اقداماتاش به نفع همه هست. برای حفظ دینمان جنگیده، خاک سرزمینهمان را با خوناش آبیاری کرده، ادامه دهنده راه تمام آزادگان چهان امام حسین بوده است.
مردم قدردان، وقتی به قبرستان میرسند اول به زیارت خیلی آشنای عمومی خود میروند، قدردانی مینمایند، بعد سراغ آشنای خصوصی خود میروند. در کل هر کس به قبرستان میرود بیشتر از آشنای خصوصی خود به آشنای همهگان احترام میگذارد. چرا؟ چون چرایاش در ضمیر همهگان(پیرو جوان؛ باسواو بیسواد، زنو مرد، سیاهو سفید و...) به طریقی آشکار شده است که شهید آشنای محبوب و دیرین اوست.
ای عزیز، بر سر مزار هر شهید میروی، بدان برای دیدن والاترین انسان اللهگونه شده عازم هستی. یک کاسه اخلاص، یک دل قرآنی ببر، سورهای یا آیهای برای آیه بخوان، شهید آیهای از آیات الله است.
هرجا شهیدی دفن است باید قاتلاناش را شناخت، اگر معدوم شدهاند باید نفرت خود را از آنان آشکار سازیم. اگر هنوز کسانی هستند مخالف صراط مستقیم هستند، باید سلاح شهیدان را برداشت و با آنان مبارزه کرد تا سلاح شهیدان بر زمین نماند.
سنگ قبر شهدا نشانه تا راه گم نشود. زبان حال سنگ قیر شهدای گم نام: مهم نیست اسم را بدانی، مهم است که اهدافام و پیام خونام را میدانی. به همین خاطر به سزاغام میآیی.
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#قبر_شهد_ارسال کننده عزت است. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_یه_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃 #دلنوشته_های_ریحانه ق 4 🍃♥️🍃
در جواب گفتم: ترسیدم بیافتم. بعد از بلند شدن گفتی: خوب حالا کدام را انتخاب میکنی؟ من که دوست داشتم بیشتر در بقل تو بمانم، منمنکنان گقتم: دارم فکر میکنم که کدام را انتخاب کنم.
یادته یک بار در پارک به تو گفتم: کاشکی هم سن بودیم تا با هم بازی میکردیم. گفتی: بابا بزرگها هم با نوههای خود بازی میکنند. چون نمیخوستم تو بابا بزرگم باشی، در جواب گقتم: من دو تا بابا بزرگ دارم. یگی بابای مامانم و آن یکی بابای پدرم.
یادته یک روز تو را در مغازه کمی خوشحال دیدم. با خوشحالی پرسیدم: چه خبر شده؟ گفتی: دخترم کمی حالش خوب شده آوردم خانه. گفتم: من و مامانم جمعهها به پارک میرویم. دخترت را بیار بازی کنم.
گفتی: او کوچک و هنوز دستاش در کچ است. گفتم: باشه من مواظباش میشوم.
گفتی: وقتی مامانش هم از بیمارستان مرخص شد، میگویم بیاورد تا با هم بازی کنید. سرم را پایین انداختم، گفتم: میخواهم تو هم بیاوری. گفتی: باشد.
آن موقع دخترت سه سال داشت. یعنی دو سال از من کوچکتر هست. زینب خانم لاغر بود و دوست داشتنی. آن روز بعد از کمی بازی کردن به تو گفتم: دخترت خسته شد. او را بقل میکنی؟ او را بقل کردی. دوباره گفتم: اگر منو هم بقل کنی خسته نمیشوی. خم شدی در حالی که مرا بقل میکردی، گفتی: نه ریحانه جان. داشتی یواش یواش راه میرفتی یک بار به من نگاه میکردی و میخندیدی و یک بار به دخترت. و من خیلی خوشحال بودم. به دخترت گفتم: بابایت را ببوس. وقتی او بوسید، من هم از شوق تو را بوسیدم و تو هر دوی ما را بوسه باران کردی. چقدر یاد آوریاش خوشحال کننده است. (ادامه در ق 5)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#منتظر_دل_نوشته_های_ناب_ شما هستم. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_یه_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🍃♥️🍃 #دلنوشته_های_ریحانه ق 5 🍃♥️🍃
بعد از آن روز بود که از مادرم اجازه گرفتم تا بیایم و با دخترت بازی کنم. بعضی وقتها از تو اجازه میگرفتم تا دخترت را به خانه پدرم ببرم.
یادت هست من در شش سالگی سخت مریض شده بودم. مادرم مرا در بیمارستان بستری کرده بود. وقتی فهمیدی به بیمارستان آمدی و به مادرم اصرار کردی که برو به خانه و شبها من مراقبت میکنم روزها تو. آن سه شبی که تو مراقبم بودی، راحت درد را تحمل میکردم. حالا میفهمام چرا زود خوب شدم. دیدن تو به من آرامش میداد. احساس میکردم تو دردهای مرا فراری دادی.
یادته مدتی بعد گریهگنان وارد مغازهات شدم. یک چیزی میخواستم بگویم اما گریه نمیگذاشت، تو اشگهای مرا پاک کردی مرا دلداری دادی. وقتی توانستم حرف بزنم، گفتم: مردی آمده با مادرم دعوا میکند.
پرسیدی برای چی؟ گفتم: گرایه خانهاش را میخواهد. بابام هم نیست.
تو هرچه پول در دخل بود، جمع کردی، با من به طرف خانه ما حرکت کردیم. من جلو میدویدم. از هر چند قدم یک بار برمیگشتم، وقتی میدیدم داری میآیی احساس شادی و قدرت میکردم.
وقتی به مرد رسیدی گفتی چه شده است. مرد گفت: گرایه دوماه را ندادهاند. (ادامه در ق 6)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#منتظر_دل_نوشته_های_ناب_ شما هستم. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_یه_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.
🌺🌺🌺💐 سلامتی آنهایی که حتی دو دانه ساقه سبز بههم گره نزدهاند، ولی یک عمری است دلهایشان به منجی حقیقی جهان چنان گره کور خورده که در طیبعت هیج قدرتی نمیتواند باز کند.
بلبل و گل و سبزه بیمهدی صفا ندارد.
بوییدن و نوشیدن و خوردن بیمهدی صفا ندارد (مخصوصا در ماه رمضان)
باز شدن گرههای زندگی در دولت منجی
قدم زدن در دولت مهدی زهرا صفا دارد
دشمنهای مهدی در به در
رفیقهایش گل به سر
گرفتاریهاشان زود بدر
خوشیهایشان هزار برابر
سیزده بدر رمضانی هم به انتظار گل سرسبد الهی، مبارک.🙏🏻🌺🌺🌺💐
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
🍃♥️🍃 #دلنوشته_های_ریحانه ق 6 🍃♥️🍃
تو گفتی: چقدر میشود. مرد گفت: سی هزار تومان. تو سی هزار شمردی و به او دادی.
بعد گفتی: سر هر ماه بیا مغازه و گرایهات را بگیر. مادرم با خجالت گفت: بابای ریحانه را میفرستم مغازه. خدا خیرت بدهد.
وقتی مادرم خوشحال شد. نمیدانید من چقدر خوشحال شدم. از خوشحالی بپر، بپر میکردم.
نمیدانم چرا بعد از مدتی پیش دیگران خجالت میکشیدم با تو حرف بزنم، حتی پیش دخترت زینب خانوم. حس غریبی در من تقویت میشد. که تنها در موقع خرید و یا حرف زدن آن حس آرام میشد.
من دوست داشتم بیشتر با تو حرف بزنم، اما احساس میکردم وقتی کسی هست تو دوست نداری با من حرق بزنی. حس میکردم مرا دوست داری اما موانعی وجود دارد که مانع میشوند. از یک طرف نمیخواستی من ناراحت شوم و از طرف دیگر نمیخواستی دیگران بدانند که من با تو خیلی راحت و خودمانی هستم.
یادته میآمدم و از مغازه تو به مادرم که به خانه دایی یا خاله رفته بود تلفن میکردم. فقط پنج بار صحبت کردهام، بقیه بهانه بود برای دیدن تو. الکی شماره میگرفتم و پجوپج میکردم. چون مادرم گفته: خدا نمیبخشد کسی را که به دیگران ضرر برساند. امیدوارم که حلال نمایید.
چه زود آن سالها گذشت. من نه ساله شدم. دیگر با تو کمتر حرف میزدم و کمتر تو را میدیدم. پدر و مادرم گفته بودند که چه کسانی محرم و نامحرم هستند. و تو در دسته نامحرمها قرار گرقته بودی. وقتی میخواستم بیحوصله شوم، قرآن میخواندم. (ادامه در ق 7)
🖌 محمد ابراهیم پاکروان (مواِپا)
#منتظر_دل_نوشته_های_ناب_ شما هستم. #لبیک_یا_خامنه_ای #تقویت_انقلاب_اسلامی. #حفظ_اسلام #حفظ_انقلاب #حفظ_حجاب #حفظ_زن_زندگی_یه_زهرایی. #ما_ملت_امام_حسینم
ارتباط با نویسنده: @pakravan40
نشانی کانال: https://eitaa.com/asarepakrvan
توجه: استفاده در کانالها و گروهها با حفظ امانت، صلواتی است.