قهر بودیم گفت:عاشقمی..؟! گفتم:نه گفت:لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آر؎ که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم دار؎ زدم زیرِ خنده دیگه نتونستم نگم که وجودش چقدر آرامش بخشه..💛'#همسرشهید #شهیدعباسبابایی
نگاه تند؎ کردی: با این کارات هم خودت هم من رو اذیت میکنی! من فقط نگران تو هستم! همیشه آدم با چیزایی که دوست داره امتحان میشه. من نگران امتحانی هستم که تو باید پس بد؎!#همسرشهید #شهیدمصطفیصدرزاده
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
! ..
هروقت حاجی از منطقه
به منزل میآمد، بعد از اینکه
با من احوالپرسی میکرد
با همان لباس خاکی بسیجی
به نماز میایستاد..
یڪ روز به قصد شوخی گفتم:
تو مگر چقدر پیش ما هستی
که به محض آمدن، نماز میخوانی؟!
نگاهی کرد و گفت:
هروقت تو را می بینم
احساس میکنم باید دو رکعت
نماز شُکر بخوانم..
#همسرشهید
#شهیدمحمدابراهیمهمت
نزدیکِ در بهم گفت:
رفتم کربلا زیر قبهیِ امامحسین؏گفتم که
آقا..! برام پدری کنید
فکر کنید منم علیاکبرتون
هرکار؎ قرار بود برا؎ ازدواج پسرتون
انجام بدید برا؎ منم انجام بدید..💍
#همسرشهید
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
Γ🌿♥️!'
بهش گفتم: راضی ام شهید بشی
ولی الان نه، توی پیری..!
محمدحسین گفت: لذتی که علی اکبرِ
امام حسین برد حبیب نبرد..!
#همسرشهید
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
- :)🌱' . .
حمید آقا همیشه میگفت:
من آخرش شهید میشم؛
یه روز به من گفتن بیا با هم عکس
برای شهادت رو انتخاب کنیم،
انتخاب کردیم و بعد از اعلام خبر شهادت
من رفتم منزل و کامپیوتر ایشون رو
روشن کردم و بدون معطلی
فایل عکسهای شهادت رو برداشتم،
هیچکس باور نمیکرد که ما
تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم!
#همسرشهید
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
✿!
عروسی یکی از اقوامِ نزدیکمان بود
اما یوسف هنوز آماده نشده بود
دل تو دلم نبود؛
دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم
توی همین حال و هوا بودم که یکمرتبه گفت
امشب عروسی نمیرویم!
انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم
گفتم آخه اگه نریم ناراحت میشوند
گفت عروسی مختلطِ بهتره هرجا که
احتمال گناه هست، نریم!
#همسرشهید
#شهیدیوسفمداح
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
.•🌿°•~
شرایطش را خلاصهروی کاغذ نوشته بود
و پایینش را امضا کرده بود.
تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج
ختم شد به همان کاغذ، مختصر و مفید.
بعد از باسمه تعالی، ده تا از نظراتش را نوشته
بود، بعضی هایش اینطور بودند:
داشتن ایمان به خدا و خداجویی،
مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان،
شغل من پاسدار است، مشکلات آینده جنگ،
مکان زندگی وانگیزه ازدواج، رسیدن به کمال!
عبارت ها کوتاه بود،
اما هر کدام یك دنیا حرف داشت برای گفتن!
#همسرشهید
#شهیدسیدعلیحسینی
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
✿!
شهید در خونهی ما زنده است!
لباسِ نظامی شهید را به چوب لباسی اتاق زدم
و وقتی حقوق میگیرم، میگذارم در جیبش!
بچهها که وسیلهای میخواهند میگویم
از بابا پول بگیرید و بخرید!
#همسرشهید
#شهیدمحمدبلباسی
روزها؎ جمعه میگفت: امروز میخواهم
یك کار خیر برایت انجام دهم
هم برا؎ شما، هم برا؎ خدا!
وضو میگرفت و در آشپزخانه میرفت
هرچقدر میگفتم این کار را نکنید
من ناراحت میشوم،
باعث شرمندگیِ، گوش نمیکرد!
در را میبست و آشپزخانھ را تمیز میکرد♥️:)
#همسرشهید
#شهیدعلیصیادشیرازی
هر وقت چای میریختم میآوردم،
میگفت: بیا دوسه خط روضھ بخونیم
تا چای روضھ خورده باشیم!
#همسرشهید
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی