eitaa logo
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
755 ویدیو
40 فایل
'‌‌‌﷽' ڪو‌عشق‌ڪہ‌معمورڪندخانہ‌دل‌را؟ عمریست‌زویرانۍدل‌خانہ‌خرابم♥↻ ازدل‌مینویسیم‌و‌دلۍ‌ڪار‌میڪنیم! گوش شنوا:⇩ @fatemeh_zahra_82 ڪپۍ:حلـالتون🌱ツ .
مشاهده در ایتا
دانلود
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
• !🌿
کت‌وشلوارِ دامادی‌ا‌ش‌ را تمیز‌ و نو‌ در کمد نگه‌ داشته‌بود. به‌ بچه‌ها‌ی سپاه‌ می‌گفت: برای اینکه‌ اسراف‌ نشود، هرکدام‌ از‌ شما خواستید داماد شوید، از کت‌وشلوار‌ من‌ استفاده‌ کنید این‌ لباس‌، ارثیه‌‌ی من‌ برای‌ِ شماست! پس‌ از‌ ازدواج‌ِ ما، کت‌وشلوار‌ دامادی‌ِ محمدحسن، وقف‌ِ بچه‌های‌ سپاه‌ شده‌ بود و دست‌ به‌ دست‌ می‌چرخید..! هرکدام‌ از‌ دوستانش‌ که می‌خواستند‌ داماد‌ شوند، برای‌ مراسم‌ دامادی‌شان همان‌ کت‌وشلوار‌ را‌ می‌پوشیدند جالب‌تر‌ آنکه هر کسی‌ هم‌ آن‌ کت‌وشلوار‌ را‌ می‌پوشید به‌ شهادت‌ می‌رسید..:)
به من می‌گفت: کم حرف می‌زنی!
باور کنید هرکس چشمانش را می‌دید
الفبا را یادش می‌رفت..!
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
.•🌿°•~
کم‌کم اسارت محسن‌ را به همه اطلاع دادیم رفتم خانه، پیراهن محسن را روی زمین پهن کردم سرم را روی آن گذاشم و ضجه زدم. اما زمان زیاد؎ نگذشت که احساس کردم، محسن آمد کنارم دستش را رو؎ قلبم گذاشت و در گوشم گفت: زهرا، سختیش زیاده ولی قشنگی‌هاش زیادتره!...
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
「 .💛' !」
آمده بود مرخصی داشتیم درباره منطقه حرف می‌زدیم، لابه‌لای صحبت گفتم کاش می‌شد من هم همراهت به جبهه بیایم حرف دلم را زده بودم(: لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد گفت: هیچ میدانی که سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است؟! همین‌که حجابت را رعایت کنی، مبارزه‌ات را انجام داده‌ای!
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
🌙\~🌱•°
نماز جماعت خیلی براش مهم بود هروقت که خونه بود، برای نماز به مسجد می‌رفت؛ چه نماز ظهر و چه نماز مغرب گاهی اوقات که بیرون بودیم و اذان می‌شد به اولین مسجدی که می‌رسیدیم، ماشین را نگه می‌داشت و باهم برای نماز جماعت می‌رفتیم(:
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
- :)🌱' . .
خیلی مقید به نماز شب بود وقتی می‌خواست ماموریت برود، توصیه می‌کرد مواظب باش خواب نمانی! در قنوت نماز شبش این دعا را می‌خواند: رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍۢ وَٱجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا یعنی ما را برای متقین الگو قرار بده(:
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
.🌿•°○_
مراسم عقدمان در نیمه‌ی شعبان و داخل مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم فیلمبردار کھ آمد، از من پرسید کھ چھ آرزویی داری؟! من رضا را خیلی دوست داشتم و عشقِ ما خیلی خاص بود(: می‌دانستم کھ دوست دارد شهید شود و این را بارها گفته بود گفتم: ان‌شاءالله عاقبت ما ختم بھ شهادت شود از رضا هم کھ پرسید ، او هم همان جواب را داد!
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
!🌿(:
یك شخصیتی کاملا معمولی داشت و به گونه‌ای نبود که از جمع کناره‌گیری کند ایشان روحیه‌ای شاد داشت و با همه در ارتباط بود مانند خیلی از افراد دیگر موسیقی گوش می‌داد و اهل موسیقی مجاز بود عروسی ما اما مولودی بود! آقا مهدی بسیار اهل فست فود و عاشق پیتزا بود و همیشه می‌گفت اگر روزی شهید شدم به همه بگو: شهید عاشق پیتزا بود(:
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
🌙\~🌱•°
تو كه از روحیات و اهدافِ من به خوبی آگاهی، هر كجا میرسی ، هر وقت موقعیتی گیرت آمد ، با مردم حرف بزن و بگو شوهرت برای اعتلای كلمه الله شهید شد نه چیز دیگر! بگو شوهرت گفته كه حماقت است اگر انسان برای كمتر از رضا و لقای خدا بمیرد، حال چه برای خلق باشد و چه چیزهای دیگر!