eitaa logo
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
744 ویدیو
40 فایل
'‌‌‌﷽' ڪو‌عشق‌ڪہ‌معمورڪندخانہ‌دل‌را؟ عمریست‌زویرانۍدل‌خانہ‌خرابم♥↻ 「بہ‌رسم𝟮𝟭خرداد𝟵𝟵🗞⿻.!」 ازدل‌مینویسیم‌و‌دلۍ‌ڪار‌میڪنیم! براۍ‌گفتن‌سخن‌هاتون‌بگوشیم⇩ @fatemeh_zahra_82 @E_N_nataj ڪپۍ:حلـالتون🌱ツ .
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روزۍ مولات بیاد بالا سرت نمازت و بخونه و با هق هق بگه کھ خدایا ما جز خوبۍ از او ندیدیم ... :)
هیچکس مثلِ حسن فکر غمِ ماها نیست دست و دلباز‌تر از او به همہ دنیا نیست 💚'
وقتۍ خدا را بیش از هرچیز دوست‌داشتی جشن بگیر مؤمن شدنت را... فرمودن!
✅ واکنش تند رئیس مجلس به اظهارات نسنجیدۀ وزیر امور خارجه در خصوص نقش تاریخی شهید سلیمانی قالیباف: 🔸حالا که حاج قاسم نیست، نخواهیم گذاشت با فرصت طلبی برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود به او جفا کنند و نقش تاریخی شهید سلیمانی را وارونه جلوه دهند.
💬توئیت معنادار دفتر رهبر انقلاب
⭕️ آن حرفها را حتی می‌شود اینطور شنید: "برای پیشبرد دیپلماسی یک مانع میدانی وجود داشت و آنهم سردارسلیمانی بود. آمریکا زحمت حذف این مانع را کشید." حالا واکنش پمپئو به ظریف را ببینید👆
AUD-20210426-WA0039.m4a
7.04M
🔸برنامه جدید غربگرایان برای انتخابات با فراهم کردن هیزم فتنه جدید توسط ظریف 🗣️محمد اکبرزاده کارشناس ارشد مسائل سیاسی
•{🤎📜🪐}• با خاطرات زيادى زندگى ميكنيم كه اگر به خودشان بود؛ تا حالا هزار بار از خاطرمان رفته بودند. ••| اما ما نگه‌شان ميداريم؛مدام مرورشان ميكنيم. |••
همان يك لحظه ى كوچك كه روزى قلبمان را به نفس نفس انداخته.
همان خاطره هاى ناچيز دوست داشتنى كه مسكنِ زخمهاى روزمرگۍ اند!
[🔐🥥] |⌲✰⎙ @aseman_del
خدایا ! وجودِ تو آرزویم را گسترده ساخت و عفوِ تو از عملِ من برترۍ گرفت:)
✨ اشڪ آغاز جنون است،تماشا سخت است دیدن بغض علۍ در غم زهرا سخت است...:)
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_بیست_ونهم:به من بگو نمی دونستم کاری که
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : سید رفقاش که داشتن می رفتن، کامران با ترس اومد سمتم و در حالی که خنده های الکی می کرد و مثلا خیلی رو خودش مسلط بود، سر حرف رو باز کرد. ـ راستی آقا مهران، حرف هایی که اون روز می زدم، همه اش چرت بود. همین جوری دور هم یه چیزی می گفتیم. چند لحظه مکث کردم. ـ شما هم عین داداش خودم، حرفت پیش ما امانته، چه چرت، چه راست. یکم هاج و واج به من و سعید نگاه کرد. خداحافظی کرد و رفت. سعید رفت تو، من چند دقیقه روی پله های سرد راه پله نشستم. شاید وجود آتش گرفته ام کمی آرام تر بشه. تمام شب خوابم نبرد. از فشار افکار روز، به بی خوابی های مکرر شبانه هم گرفتار شده بودم. از این پهلو به اون پهلو … بیشترین زجر و دردی که اون ایام توی وجودم بود، فقط یه سوال بود. سوالی که به مرور، هر چه بیشتر تمام ذهنم رو خودش مشغول می کرد. – خدایا ! دارم درست میرم یا غلط؟ من به رضای تو راضیم، تو هم از عمل من راضی هستی؟ بعد از نماز صبح، برگشتم توی رختخواب با یه دنیا شرمندگی از نمازی که با خستگی و خواب آلودگی خونده بودم. تا اینکه بالاخره خوابم برد. سید عظیم الشأن و بزرگواری، مهمان منزل ما بودند. تکیه داده به پشتی، رو به روشون رحل قرآن. رفتم و با ادب، دو زانو روی زمین، مقابل ایشون نشستم. قرآن رو باز کردند و استخاره با قرآن رو بهم یاد دادند. سرم رو پایین انداختم. ـ من علم قرآن ندارم و هیچی نمی دونم. ـ علم و هدایت از جانب خداست. جمله تمام نشده از خواب پریدم. همین طور نشسته، صحنه های خواب جلوی چشمم حرکت می کرد. دل توی دلم نبود. دانشگاه، کلاس داشتم اما ذهن آشفته ام بهم اجازه رفتن نمی داد. رفتم حرم، مستقیم دفتر سوالات شرعی ـ حاج آقا ! چطور با قرآن استخاره می کنن؟ می خواستم تمام آدابش رو بدونم. باورم نمی شد، داشت کلمه به کلمه سخنان سید رو تکرار می کرد. ... 🥀 @aseman_del