هدایت شده از 🇮🇷بِیـتُالزهـراۜ🇵🇸
۴۰۰ تایی شدنتون مبارک باشه همسنگری جان💛
💫{@aseman_hashtom8}💫
از طرف بیت الزهرا 💛🖇
چون اسم کانالتون آسمان هشتم هست، از ضامن آهو (ع) بهتون تقدیمی دادم☺️
ان شاءالله قسمت شه برید زیارت بابا رضا:)✨
آسِمانِهَشتُم🥀✨
خیلی ممنون🌺
اجرتونبـاآقا علیبنموسیالرضا ((:💛
اجرتونبـاآقااباعبدالله 💔
اتفاقا بعد از دوازده سال تیر ماه رفتیم☺️
۱۷٠تایی شدنتون مبارک:) 🌿
تقدیم به:
@sharhhalinist313110
از طرف:
@aseman_hashtom8
🌸🌸💗🌸🌸🌸🌸💗🌸🌸🌸💗🌸🌸
💗 #انتظار_عشق💗
قسمت3
چند ماه قبل با چند تا از رفیقای دانشگاه یه پارتی رفتیم ،مهمونی زیاد میرفتیم دختر و پسر قاطی ،حجابم که اصلا مهم نبود،
یه شب توی همین مهمونیا یکی از پسرا چند تا قرص آورده بود نمیدونم چه قرصی بود اول نمیخواستم بگیرم از دستش ولی چون بقیه دوستام گرفتن ازش و خوردن منم روم نشد نگیرم
با خوردن قرص سرگیجه گرفتم حالم دست خودم نبود ،صدای آهنگ زیاد و بود و همه شروع کردن به رقصیدن
سرم به شدت درد گرفته بودم یه گوشه نشستم و دستمو گرفتم روی سرم
بعد از چند دقیقه یه آقایی اومد کنارم نشست
دستشو گذاشت روی شونم ،
خوبی تو؟
( سرمو چرخوندم ،چشمام تار بود نمیتونستم خوب ببینمش ،فقط بهش گفتم): حالم اصلا خوب نیست سرم درد میکنه ( یه دفعه یه قرصی اورد جلوم)
بیا بخور با این حالت بهتر میشه (قرصو گرفتم ازش و خوردم ،بعد ده دقیقه تشنج کردم و هیچی دیگه نفهمیدم)
یه دفعه خیسی بدنمو حس میکردم ،آب سرد تو اون هوای گرم خنکم میکرد چشممو باز کردم دیدم روی تخت غسالخونم
خانومایی که منو میشستن با دیدنم شوکه شدن شروع کردن به صلوات فرستادن و الله و اکبر گفتن یکی از خانما زنگ زد به حراست که بیاین مرده،زنده شده...
با شنیدن این جمله دوباره از هوش رفتم
چشممو باز کردم دیدم تو یه اتاق سفیدم ،به دستم سرم وصل بود نگاهم به مادرم افتاد که از پشت در گریه میکرد
به خاطر اون قرصای روان گردان و تشنجی که کرده بودم حرف زدن برام خیلی سخت بود
این نفهمیدم که چرا بابام زودتر خواست خاک سپاریم انجام بشه که حتی سردخونه نبردن
شاید از ترس آبروش خواسته زودتر این قضیه جمع کنه...
(قبلا تو اخبار شنیدم بودم افرادی اینجور زنده شدن مثلا یک زن میانسال به علت ضعف در علائم حیاتی به بیمارستان انتقال میدن که تلاش پزشکان برای احیاء ش بی نتیجه میمونه و با تایید مرگ به علت ایست قلبی، به سردخانه منتقلش میکنه.
صبح روز بعدی که خانواده اش برای انتقال جسد به بیمارستان میرن در حین تحویل متوجه علائم حیاتی میشن)
هیچ وقت فکر نمیکردم خدا بنده گناه کاری مثل من توجه نشون بده که فرصت توبه به من بده...
خلاصه تو اون زمان چندین جلسه کلاس مشاوره میرفتم حال روحیم خوب نبود
حوصله حرف زدن باکسی و نداشتم ،دوستایی که اون موقع همش با هم بودیم وبیرون میرفتیم انگار همه شون غیب شدن حتی سراغی از من نگرفتن....
با فاطمه هم تو همین کلاسای مشاوره آشنا شد آقای سهیلی مشاوره من ،دایی فاطمه میشد ،فاطمه رشته اش روانشناسی بود واسه همین هر از گاهی میاومد مطب بعدها متوجه شدم هم دانشگاهی هم هستیم ،تا موقعی نوبتم میرسید ،فاطمه باهام حرف میزد ،از زندگی ،از خدا ،از کسی که امیدو تو دلها میزاره،از کسی که یه مرده رو زنده کرده ،کم کم ازش خوشم اومد ،تصمیم گرفتم بیشتر باهاش آشنا بشم ،همین آشنایی ها باعث شد مسیر زندگی من عوض شه...
🌸🌸💗🌸🌸🌸🌸💗🌸🌸🌸💗🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 #انتظار_عشق💗
قسمت4
اولین باری که همراه فاطمه به بهشت زهرا رفتم تنها دفعه ای بود که هیچ ترسی به هیچ مرده ای نداشتم علتش رو نمیدونستم
دلم میخواست خودمو پیدا کنم از کجا باید شروع میکردم نمیدونستم
موقع برگشت چشمم به غسالخانه افتاد
به خودم گفتم از همینجا که دوباره زنده شدم باید شروع کنم اول قبول نمیکردن بعد با خواهش التماس قبول کردن
سه چهار دفعه اول هر موقع یه میت میدیدم حالم بد میشد و از غسالخونه میزدم بیرون
کم کم دیگه خوب شدم ،انگار با همه چیزش انس گرفتم حس خیلی خوبی میداد
هر موقع مشکلی داشتم ،حالم بد بود
میاومدم اینجا ،وقتی نگاه به این مرده ها میکردم،آروم میشدم که زندگی هیچی نیست
------------------------------
با صدای گوشیم به خودم اومدم...
- جانم فاطمه
فاطمه: هانیه جان من میرم داخل ماشین کارت تمام شد بیا(تنها کسی که از موضوع خبر داشت ،فاطمه بود ، میدونستم خانواده ام اصلا نمیزارن همچین کاری کنم،)
- باشه فاطمه جان چند دقیقه دیگه میام «یه میت و با کمک زهرا خانم و اعظم خانم ،شستیم و کفن کردیم»
- زهرا خانم با اجازه تون من برم
زهرا خانم : برو عزیزم مواظب خودت باش
- چشم(لباسمو پوشیدمو رفتم بیرون،از بهشت زهرا خارج شدم ،دیدم فاطمه داخل ماشین نشسته رفتم سوار ماشین شدم )
- شرمنده ببخشد
فاطمه: خواهش میکنم این چه حرفیه ،حالا یه موقع ما اومدیم زیر دستت با ملایمت رفتار کن باهام جبران بشه
- واااییی خدا نکنه ،این چه حرفیه میزنی دختر
فاطمه: چیزه بدی نگفتم که ،عمر دست خداست - باشه بابا،حالا این حرفا رو نزن بریم یه جایی یه چیزی بخوریم
فاطمه: باشه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از 『حِـرز|herz』🇵🇸
-تقدیمي''
۴۰۰تایی شدنتون مبارڪ همسنگࢪی:).!🌱
از طرفِ:
@herz950
خدمتِ:
@aseman_hashtom8
آسِمانِهَشتُم🥀✨
-تقدیمي'' ۴۰۰تایی شدنتون مبارڪ همسنگࢪی:).!🌱 از طرفِ: @herz950 خدمتِ: @aseman_hashtom8
خیلی ممنون🌺
اجرتونبـاآقا علیبنموسیالرضا ((:💛
اجرتونبـاآقااباعبدالله 💔
چشم @fatemehyazahraa
بله فقط لینکتون رو ارسال کنید
@anti_shayeat، @barahin، @Wiki_Shobhe، @Rahnamaye_Behesht، @Rahnamye_Behesht، @mobahesegroup
سلام خواهش میکنم بله حتما @chanal_hadishlove
بله حتما @DelbaroonehMPND
چی رو؟