eitaa logo
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
1.6هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
128 فایل
آقای‌امام‌رضا؛انگار‌که‌عادت‌شماست.. بازکردن‌آغوش‌برای‌ِقلب‌هایِ‌بی‌پناه‌ که‌به‌شما‌پناه‌آوردن💛..!'️ تَـقـديمـــ‌ بــِـ‌ او‌ که ضــامــِنِ آهــویِ دِلَــــــ💛ــم شُــد!.. «اطلاعات»↓⭐ @etelaat8 💛ناشناسمون💛 https://secret.timefriend.net/16869931817934
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مصباح
میخام یه کار متفاوت کنم😎 از ۱ تا ۱۱۸ یه عدد بگید منم با توجه به عددش از تو پلی لیستم هرچی اومد تقدیمتون میکنم😇 دیگه خودتونید و شانستون😜
هدایت شده از 「عماد¹²8」
مایل ب حمایت!؟🥀🚶🏿‍♂
هدایت شده از مصباح
diffrent-MADAHAN-ROZEY-HAZRAT-ZAHRA5 (1).mp3
6.77M
_عدد ۸ +بلع
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
_عدد ۸ +بلع
خیلی ممنون🌺 اجرتون‌بـا‌آقا‌ علی‌بن‌موسی‌الرضا ‌((:💛 اجرتون‌بـا‌آقا‌اباعبدالله 💔
🌸🌸🌸💗🌸🌸💗🌸🌸💗🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت34 توی راه هیچی نگفتم مرتضی دستمو گرفت مرتضی: نبینم خانومم ناراحت باشه هااا ( با حرفش آروم شدم ، آقا مرتضی یه خواهر و دوتا برادر بزرگتر از خودش داشت ) رسیدیم دم خونه همه منتظر ما بودن از ماشین پیاده شدیم ،داداش اقا مرتضی یه گوسفند جلوموم قربونی کرد مامان اقا مرتضی ،داشت اسپند دود میکرد اومد نزدیکمون گفت: خیلی خوش اومدی دخترم به خونت ( با شنیدن این حرفش ،اشک تو چشمام جمع شد ،خونم، پس اینجا خونمه ،چقدر این خانواده مهربونن ) وارد حیاط شدیم چه حیاط باصفاییه ،گوشه حیاط انگار یه خونه دیگه اس مرتضی دستمو گرفت و زیر گوشم آروم گفت: خانمم اون خونه گوشه حیاط ،خونه ماست ( چقدر از شنیدن این جمله خوشحال شدم ،خونه ما،مهم نبود متراژش چقدره، مهم این بود قرار بود منو مرتضی زیر این سقف کوچیک زندگی کنیم ) یه دفعه حسین اقا داداش بزرگه... مرتضی گفت: خوب حالا همه نخود نخود هر کس رود خانه خود این دوتا مرغ عشقم برن تو لونه اشون ( همه زدن زیر خنده ) یکی ،یکی اومدن خداحافظی کردن و رفتن من و مرتضی هم از مامان مرتضی ،خدا حافظی کردیم و رفتیم داخل خونمون... 🌸🌸🌸💗🌸🌸💗🌸💗🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸💗🌸🌸🌸💗🌸🌸💗🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت35 دروباز کردم دوتا اتاق کوچیک بود،میشد گفت یه آشپز خونه یه پذیرایی مرتضی: ببخش ،این اتاق کارم بود ،اینقدر همه چی عجله ای شد فقط تو نستم یه کمی سرو سامونش بدم ،انشاءالله یه کم شد بزرگترش میکنم نگاهش کردم ،: من به همینم راضی ام ، بغلم کرد و گفت: ممنونم که با من ازدواج کردی نمیدونم چرا بی اختیار اشک از چشمام سرازیر شد مرتضی با دستاش اشکامو پاک میکرد... مرتضی: دیگه نبینم چشمای عزیزم قرمز بشه هااا صدای در اتاق اومد چادرمو مرتب کردم ،مرتضی رفت در و باز کرد، عزیز جون بود عزیز جون: مرتضی مادر بیا چند تا لحاف بهت بدم بیاری ،نمیشه روی زمین بخوابین که مرتضی: چشم عزیز جون الان میام ،هانیه جان الان میام... - بی زحمت اول چمدون منو هم بیارین ،لباسمو عوض کنم مرتضی :چشم فردا صبح با صدای در اتاق بیدار شدم چادرمو برداشتم روی سرم گذاشتم درو باز کردم... - حامد تویی؟ اینجا چیکار میکنی؟ حامد: از اونجا که میدونستم جنابعالی تا لنگ ظهر میخوابی ،گفتم دوتا حلیم بگیرم بیام با هم بخوریم - خوب الان یه حلیم دیگه ات کو ،این که یه دونه اس حامد: آها ،یکی شو دادم به مامان اقا مرتضی ،بیچاره اومد درو باز کرد برام - کاره خوبی کردی ،بیا داخل... حامد : زکی ، من میگفتم خواهر ما تنبله تا لنگ ظهر میخوابه نگو خدا درو تخته رو باهم یک جور ساخته مرتضی: سلام حامد جان خوبی؟ حامد: فک کنم شما بهتر باشین ،حاجی مرخصی گرفتی؟ مرتضی: ولا این خواهر شما تا صبح داشت از خاطرات بچگی و ابتدایش میگفت و گریه میکرد - ععع مرتضی... مرتضی: جانم ،آها ببخشید دانشگاه و یادم رفته بود ،دیگه به لطف حرفای ایشون تا صبح بیدار بودیم ... حامد: هانیه ،از همین اول بسم الهی ،دیونگیتو رو کردی... - ععع حامممممد ،دیونه خودتی... حامد: حالا پاشین بابا ،مردیم از گرسنگی 🌸🌸🌸🌸💗🌸🌸🌸💗🌸🌸💗🌸🌸
نظراتتون راجع به رمان👇🏻☘ https://abzarek.ir/service-p/msg/701061
هدایت شده از پیشاهنگ
- حرم آقا امام رضا علیهم السلام نائب الزیارۀ همه شما عزیزان و اهالی ایتا ... - ان‌شاءالله قسمت همگی (:♥️ - دو رکعت نماز به نیابت از همگی خوانده شد . - حاجت روا بشید ان‌شاءالله
اهداء نذورات خادمین امام رضا علیه السلام و خیرین برای اربعین حسینی به موکب‌داران @aseman_hashtom8
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 انیمیش "آهوی دل" 🕯 به نیت نذر امام مهربانی ها حضرت رضا علیه السلام 🖌 شاعر : سید روح الله پیشنماز 🔰 تهیه شده در گروه فرهنگی هنری نویین ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8