eitaa logo
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
1.6هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
128 فایل
آقای‌امام‌رضا؛انگار‌که‌عادت‌شماست.. بازکردن‌آغوش‌برای‌ِقلب‌هایِ‌بی‌پناه‌ که‌به‌شما‌پناه‌آوردن💛..!'️ تَـقـديمـــ‌ بــِـ‌ او‌ که ضــامــِنِ آهــویِ دِلَــــــ💛ــم شُــد!.. «اطلاعات»↓⭐ @etelaat8 💛ناشناسمون💛 https://secret.timefriend.net/16869931817934
مشاهده در ایتا
دانلود
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مَݩ پشټ در حــَرَم چناݩ مے مانَم شاید ڪهـ ڪبۅټرۍ ضمآنټ بڪنــد🌱💛 ...🕊 🥀 ☺️ @aseman_hashtom8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
هم‌اکنون‌به‌یادتو‌ن‌حرم‌بابارضا🌿❤️
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨ 📚 📝 بعد کلاس رفتم سمت خونه... اصلا حال و حوصله غذا درست کردن نداشتم یه یاد داشت نوشتم زد به در ورودی که بابا جون من حالم خوب نبود وقت غذا درست کردن نداشتم شرمنده رفتم تو اتاقم مغزم داشت میترکید دیدم گوشیم داره زنگ میخوره خاله زهرا بود حوصله جواب دادنشو نداشتم گوشیمو گذاشتم رو بی صدا یه دفعه دیدم یه پیام اومد باز کردم دیدم شماره ناشناسه : سلام عزیزم لطفا بیا تلگرام یه چیزی فرستادم برات ببین این دیگه کی بود رفتم تلگراممو باز کردم چند تا عکس بود دانلود کردم تا باز بشه وااییی اصلا باورم نمیشد یاسری با دخترای مختلف با لباسای خیلی بد با دیدن عکسا حالت تهوع بهم دست داد مستقیم رفتم سمت سرویس بهداشتی یه کم سبک شده بودم رفتم سمت آشپز خونه یه مسکن پیدا کردم خوردم گوشیمو هم خاموش کردم دراز کشیدم چشمم به عکس مامان افتاد اشکم سرازیر شد مامان جون ببین با رفتن حال و روزمو چرا خدای تو منو نگاه نمیکنه یعنی من از این آشغالا هم کثیف ترم این چه بخت شومیه که من دارم اینقدر گریه کردم که خوابم برد صبح با صدای زنگ ایفون بیدار شدم ،یکی دستشو گذاشته بود رو زنگ ولم نمیکرد رفتم پایین نگاه کردم دیدم عاطفه اس درو باز کردم با چه عصبانیتی داره میاد ،تو دستشم یه جعبه شیرینی بود خوابم میومد چشمام به زور باز میشد عاطی: دختره دیونه معلوم هست کجاییی؟ دیگه میخواستم درو بزنم بشکنم -بروسلی هم شدی ما خبر نداشتیم پس... عاطی: گوشی وا مونده ت چرا خاموشه ،مجبور شدم زنگ بزنم واسه حاجی ،که گفت نوشته بودی حالت خوب نیست - نترس بابا ،نمردم که ،تازه میمردمم چرخه طبیعت همچنان ادامه پیدا میکرد عاطی: وااااییی از دست تو... - حالا بیا بریم بشینیم عاطی جان قربون دستت ،من تا برو دست و صورتمو بشورم یه چایی اماده کن عاطی:: وااااییی روتو برم هی (رفتم دست و صورتمو شستم اومدم تو آشپر خونه ) - به به چه کردی تووو خانوووم ،الان دیگه وقت شوهر کردنته ،حالا برو پیش اون شهید جونت دست به دامن شو عاطی: نه مثل اینکه کلن قاطی کردی، در ضمن الان باید بریم دست به دامن بشیم واسه جنابعالی نه من ،شما کارتون گیره - واااییی عاطی یادم ننداز... اصلا حالم خوب نیس... ادامه دارد .... 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨ 📚 📝 عاطی: چی شده باز - هیچی بابا... آها به خاطر هیچی منو کشوندی اینجا نه؟ - میگم بهت بزار صبحانمو بخورم چشم خوب حالا شیرینی واسه چی آوردی ،نکنه شوهر گیر اوردی واسم اومدی خاستگاری عاطی: نه خیر... شما که باید دبه ترشیتونو اماده کنین... - عع پس مناسبتش چیه؟ عاطی: آبجیتون داره شوهر میکنه - برو بابا مسخره کی میاد تو رو بگیره عاطی: حالا که یکی پیدا شده - جونه سارا راست میگی؟ عاطی: جووونه سارا ( یه جیغ بنفشی کشیدم که عاطی دستاشو گذاشت رو گوشش) عاطی: دختره خل گوشمو داغون کردی ذوق مرگ شدی نه؟ - وااااییی باورم نمیشه،حالا اون بدبخت کیه ؟ عاطی : لووووس - ببخشید شوخی کردم،حالا بگو کیه، وااایییی یعنی به آرزوت رسیدی.... عاطی: انشاءالله شما هم به آرزوتون برسین - واجب شد منم بیام پیش شهیدت حالا بگو چند سالشه ،چیکاره اس ،چه جوری اشنا شدین عاطی: اوووو یه نفس بکش ،من فکرشم نمیکردم بیاد خاستگاریم ،درسش تمام شده است توی سپاه کار میکنه واسه یه همایشی چند باری اومده بودن دانشگاه ما... - واااایی چه عاشقانه تبریک میگم عاطفه جون خیلی خوشحال شدم ... عاطی: قربونت برم من... - خوب عقدت کی هست ؟ عاطی: هفته بعد تولد حضرت فاطمه،با اقا سید تصمیم گرفتیم عقدمون و مزار گلزار شهدا بگیریم - به به هنوز نیومده چه اقا سیدی هم میکنه? منم دعوتم دیگه؟ عاطی: نیومدی که میکشمت... اومدم که باهم بریم گلزار - خوبه دیگه باز چی میخوای از اون شهید ،بابا بزار یه نفسی از دستت بکشه عاطی: وااا برم تشکر کنم دیگه - ای کلک دید گفتم که میری اونجا تقاضای شوهر کنی. عاطی: دیونه... خوب حالا تو بگو چه مرگته ؟ - واااییی نمیشه نگم امروز ،با حرفای تو الان حالم خیلی خوبه ،با یاد اوری حالم بد میشه عاطی: بیا بریم گلزار همونجا حرف میزنیم - باشه صبر کن پس اماده بشم رفتم لباسمو عوض کردم گوشیمو روشن کردم ..اوووو چقدر پیام ،شماره ناشناسم چند تا پیام داده بود نخونده حذفش کردم مسدودش کردم شماره بابا رضا رو گرفتم : - سلام بابا جون خوبی؟ بابا رضا: سلام سارا خوبی بابا؟ بهتر شدی ؟ - قربون اون دلتون برم،اره بهترم ،خواستم بهتون بگم حالم خوبه الان دارم با عاطفه میریم بهشت زهرا... بابا رضا: خدا رو شکر ،باشه بابا ،مواظب خودتون باشین ،شب غذا میخرم میارم غذا درست نکن... - فداتون بشم من چشم فعلا بابا رضا: یاعلی حرکت کردیم رفتیم سمت بهشت زهرا ،توی راه هم عاطفه از آقا سید حرف میزد که چه ادم با شخصیتیه... ادامه دارد .... 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃