ولی این شعر #قیصر_امین_پور چقدر قشنگه:
با توام
دلشوره شیرین!
با توام ای شادی غمگین
هر چه هستی باش اما کاش...
نه جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش...🌿
هزار خواهش و آیا،
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود ،هزار شاید و باید
هزار باد و مباد ،هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر ،هزار بار نبرده
هزار پوک و مگر ،هزار بار همیشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز
مگر تو ای همه هیچ
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری
مگر تو ای دم آخر در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری
#قیصر_امین_پور
آدمهایی هستند در زندگيتان؛
نمیگویم خوبند يا بد...
چگالى وجودشان بالاست...
افکار، حرف زدن، رفتار،محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است...
يادت نمیرود "هستن هايشان را"
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک میکنند، اينها روى دل و جانت!
بس که بلدند "باشند" اين آدمها را، بايد قدر بدانى! وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى بى امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است.
بعضی از آدمها ترجمه شده اند
بعضی از آدمها فتو کپی آدم های دیگرند.
بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدمها فقط جدول و سرگرمی دارند.
بعضی از آدمها خط خوردگی دارند
بعضی از آدمها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم.
و بعضی از آدمها را باید نخوانده کنار گذاشت.
از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه...
#قیصر_امین_پور
روشن از روىِ تو
چشم و دلِ روز؛
صبح از نامِ تو دَم زد كه
دَميد . . .
#قيصر_امين_پور
#امروزت_قشنگ
#لبخنــد_نصیب_لبھات😊♥️
بیتو میگویند: تعطیل است کارِ عشقبازی
عشق، اما کِی خبر از شنبه و آدینه دارد؟
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد...
#قیصر_امین_پور
#درود
#آدینه_خوش😊♥️
شیرازِ من
اردیبهشتِ دامنِ تو . . .
#قیصر_امین_پور
مرا رها بِکُنیدم به دشتِ دامنِ او....
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنهی شناسنامههایشان
درد میکند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظههای سادهی سرودنم
درد میکند
انحنای روح من
شانههای خستهی غرور من
تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است
کتف گریههای بیبهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
#قیصر_امین_پور
برای هر دریچه
سهمی از نور
لبِ هر پنجره
گُلدانی از سبز . . .
#قیصر_امین_پور
#درود
#صُبحتون_نیک
روز زیبــا نصیبتون...
اینجا همه هر لحظه می پرسند:
«حالت چطور است؟»
اما کسی یک بار از من نپرسید:
«بالت . . .»
دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر میکشیدم
و لابهلای ابرها پرواز میکردم.
و صبح چون از جا پریدم
در رختخوابم
یک مشت پَر دیدم
یک مشت پَر، گرم و پراکنده
پایین بالش
در رختخواب من نفس میزد
آنگاه با خمیازهای ناباورانه
بر شانههای خستهام دستی کشیدم
بر شانههایم
انگار جای خالی چیزی . . .
چیزی شبیه بال
احساس میکردم!
#قیصر_امين_پور
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشمهای نگران آینۀ تردیدند
نشد از سایۀ خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهیوار
باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصلها را همه با فاصلهات سنجیدند
تو بیایی، همۀ ثانیهها، ساعتها
از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند
#قیصر_امین_پور
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم
حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم
...
سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم
چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم
ستاره می شمارم سال های انتظارم را :
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم
نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم
نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!
#قیصر_امین_پور