حضرت علی (علیه السلام) : ذِكْرُ اَللّهِ دُعَامَةُ اَلاِيمَانِ وَعِصْمَةُ مِنَ اَلْشِّيطَانِ ...
ذكر خدا ستون ايمان و نگاهدارنده از وسوسه شيطان است
✍«غررالحكم ص188»
@Asemani_bashim
امیرمومنان سه کلمه در مناجات با خدا گفت که در ضمن آنها چشمه های بالاغت را جاری ساخت و هر یک از آنها گوهری است عالی و گرانبها.
1 - الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، پروردگارا این عزت برای من کافی است که بنده تو باشم.
2 - الهی کفی بی فخرا ان تکون لی ربا
بارالها، این افتخار برای من بس است که تو پروردگار من باشی.
3 - انت کما احب فاجعلنی کما تحب
خدایا تو آنچنان هستی که من می خواهم، مرا هم آنچنان کن که تو می خواهی
✍🏻خصال صدوق
از هر جا سخنی (1)
نویسنده : سید محمود اسدیان شهر بابکی
@Asemani_bashim
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلخوشی علما
آیت الله مجتهدی تهرانی
@Asemani_bashim
https://chat.whatsapp.com/DvFmp20Qar8ArJU48BclWb
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طاقت بیار رقیه
مهدی رسولی
@Asemani_bashim
https://chat.whatsapp.com/DvFmp20Qar8ArJU48BclWb
بی هوش شدن «میرداماد» با تصرّف «میرفندرسکی»
روزی میرداماد(رحمةاللّهعلیه) در مدرسه درس میداد. ناگهان روی منبر حالت اغما به ایشان دست داد و بیهوش شد.
او را به منزل بردند، یک هفته گذشت. همه أطبا شهر به عیادتش آمدند، ولی او به هوش نیامد.
به شاه عباس خبر دادند.
شاه عباس مرحوم شیخ بهایی(رحمةاللّهعلیه) را خواست و استدعا کرد بروید و از ایشان عیادت کنید.
مرحوم شیخ بهایی به عیادت میرداماد آمدند و نبض ایشان را گرفت.
سپس نزد شاه عباس برگشت و فرمود: ایشان مزاجا سالم میباشند، ولی شخص بزرگی در ایشان تصرف کرده و ایشان را به این حال درآورده است.
شاه عباس برای حل مشکل، از شیخ بهایی درخواست میکند که آن شخص بزرگ را پیدا کند.
مرحوم شیخ برمیگردد و از خادم مدرسه، از واردین روز شنبه پرس و جو میکند.
خادم شرح میدهد که چند نفر آمدند و مدتی ایستادند و صحبتهای میرداماد را گوش کردند و از مدرسه که خارج شدند، ایشان به این حالت درآمد.
مرحوم شیخ بهایی نشانیهای بیشتری از خادم گرفته و رفتند و در تخت پولاد مشغول جستجو شدند و به میرفندرسکی(رحمةاللّهعلیه) برخوردند و دیدند نشانیها بر ایشان تطبیق میکند.
بعد از سلام و عرض ارادت، عرض کردند: این سید، چه تقصیر داشته که شما او را ادب نمودهاید؟
جناب میرفندرسکی فرمودند: من مدتی حرفهای او را گوش کردم. او کلا از عذاب و قهّاریت خدا سخن میگفت و این سبب میشد که مردم از خدا ناامید و دور شوند و حال آنکه همه انبیا آمدهاند که مردم را به خدا نزدیک کنند. در قرآن هر آیه عذاب که آمده، یک آیه رحمت بعد از آن نازل شده است. «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ»؛(حجر:49) به بندگانم اطلاع بده که من، خداوندی بسیار آمرزنده و مهربانم.
مرحوم شیخ بهایی فرمودند: خانواده سید که تقصیر ندارند و خیلی در ناراحتی به سر میبرند.
میرفندرسکی فرمود: بروید، خوب شد. مرحوم شیخ بهایی که برگشتند، دیدند میرداماد به حال آمده و نشسته است.
✍🏻پایگاه تخصصی حکیم، عارف، فیلسوف، میرزا ابوالقاسم میرفندرسکی
پایگاه خبری تحلیلی رویش
@Asemani_bashim
@Ostad_Shojae4_5778177493680786889.mp3
زمان:
حجم:
11.23M
صوت ۱۵ دقیقه
شهید آوینی
امینی خواه
شجاعی
میشه زیارت با کفر باشه
میشه حج با کفر باشه
میشه مبلغ اسلام باشی در کفر
سلامت قلب
@Asemani_bashim
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا اومدی
گروه نجم الثاقب
ویژه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
@Asemani_bashim
https://chat.whatsapp.com/DvFmp20Qar8ArJU48BclWb
سید جواد هاشمی
در شبکه نسیم خاطره ای نقل کرد و گفت :
من خیلی به امام رضا ع ارادت دارم زیارت هر امامی که بروم زیارت نامه امام رضا را هم میخوانم در صحن حضرت ابالفضل ع نشسته بودم دلم یاد امام رضا کرد شروع به خواندن این زیارت کردم چند دقیقه بعد دیدم یکی از خدام حرم آمد کنارم ، شنید زیارت امام رضا میخوانم نشست پشت سرم و شروع کرد با من زیارت را تکرار کردن و اشک میریخت ، بعد از اتمام زیارت رو کرد به من و گفت :
زیارت امام رضا را در کنار ضریح حضرت عباس میخوانی؟ گفتم اشکالی داره گفت نه، من خودم آزاد شده امام رضا هستم پرسیدم چطور ؟گفت :
زمان جنگ من اعتقاد داشتم امام رضا در دست ایرانی ها اسیر شده و باید حرمش را آزاد کنیم لذا به مادرم که عاشق امام رضا بود قول دادم که بروم به جنگ ایرانی ها برای آزاد سازی حرم امام رضا به همین خاطر داوطلبانه به جیش الشعبی پیوستم و مرتب برای مادرم نامه مینوشتم که مثلا من الان در شلمچه هستم جایی که امام ع از آنجا وارد ایران شد ، تا اینکه یک روز بلندگوی گردان مرا صدا زد و گفتند تلفن با تو کار داره ،رفتم مادرم بود پای تلفن گریه میکرد، گفت
تو مطمئنی راه درستی انتخاب کرده ای گفتم چطور؟ گفت دیشب خواب دیدم در یک صحرای بزرگ امام رضا ع دستهایش را بازکرده و زائرانش را به آغوش میگیرد هم اینکه تو نزدیکش شدی دستهایش را بست و به توگفت تو با ما نیستی تو گفتی من برای آزاد کردن شما و حرمتان آمدم امام فرمود تو سپاه را اشتباه آمده ای جبهه من اینطرفه تو طرف دشمنان منی، مادر که این رو گفت چند روز فکر میکردم دیدم رفتار نیروهای ما شبیه یاران امام رضا نیست تصمیم گرفتم به طرف ایرانی ها بیام حرکت کردم به سمت خاکریز ایرانی ها و فریاد میزدم آمدم تسلیم بشم آمدم بیام پیش امام رضا ، از خاکریز ایرانی ها تیراندازی کردند دو تا تیر به پاهام خورد ولی یکی از سربازهای ایرانی که عرب خوزستان بود فهمید چی میگم به کمکم آمد و من را نجات داد تو آمبولانس گذاشتنم چیزی نفهمیدم چشمام رو که باز کردم تو یک بیمارستان بودم گفتم من کجام ؟ گفتند اینجا بیمارستانی در مشهد امام رضا است از پنجره به بیرون نگاه کردم گنبد امام رضا را دیدم ، گفتم آقا آزاد شده توام این زخم گلوله ها نشان محبت و عشق منه ،
بعد از اون به لشگر بدر ملحق شدم و در جبهه بر علیه حزب بعث و صدام جنگیدم ،استخبارات صدام پدر و مادر و دو برادرم را اعدام و شهید کرد، به همین خاطر وقتی زیارت امام رضا ع راخواندی کنارت نشستم و با تو همراه شدم ،من آزاد شده امام رضایم.
✍پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
@Asemani_bashim
یکی از دعاهایی که در ثبات ایمان و حسن عاقبت مؤثر است، دعای یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک است در أمالی سید مرتضی، از ابن حوشب چنین نقل شده است: به ام سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله) گفتم: بیشترین دعای پیامبر (صلی الله علیه وآله) چه بود؟ ام سلمه گفت:
بیشترین دعای پیامبر (صلی الله علیه وآله)، این دعا بود یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک است؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: ای أم سلمه، هیچ انسانی نیست مگر آنکه دلش بین دو انگشت از انگشتان خدای عز و جل قرار داد. قلب هر کس را که او بخواهد ثابت می ماند و قلب هر کس را که بخواهد گمراه می شود(سید الشریف مرتضی، أمالی السید المرتضی، (قم: انتشارات مکتبة آیة العظمی المرعشی النجفی 1403) الجزء الثانی، ص 2)
✍🏻اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت (جلد دوم)
نویسنده : میرزا حسن ابوترابی
@Asemani_bashim