eitaa logo
آسمانی باش
8.6هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
5هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
19.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیاتی از قرآن نافرمانی ابلیس @Asemani_bashim
آیت الله بهجت: یکی دیگر از آثار گناه این است که قبح و زشتی گناه از قلب گناهکار کنده می شود و گناه برای او به عنوان عادت در می آید . از اینکه مردم او را در حین ارتکاب گناه ببینند و یا او را سرزنش کنند متأثر نمی شود بلکه تمام لذت خود را در آن می بیند و به معصیت و گناه خود افتخار می ورزد و اگر گناه چنین کسانی نزد بعضی مجهول مانده باشد با فخر به بیان جنایات خود می پردازند و می گویند: به فلانی! چنین و چنان کرده ام و ... چنین کسانی مورد عفو پروردگار قرار نمی گیرند ✍️بخش قرآن تبیان @Asemani_bashim @saatibarayagha
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها @Asemani_bashim
22.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای بارش باران از حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام @Asemani_bashim
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها @Asemani_bashim
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها @Asemani_bashim
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها حسین حقیقی @Asemani_bashim
امشب ملائک بر نبی تبریک گفتند تا صبح گرد خانه اش پرواز کردند آندم که سر زد روی زهرا سادات زین مادر به عالم ناز کردند میلاد حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بر شما مبارک باد @Asemani_bashim
آیت الله حق شناس: یک روایتی است که حضرت زهرا‌ سلام‌الله علیها می‌فرمایند: «من اصعد الی‌الله خالص عبادته اهبط‌ الله عزوجل له افضل مصلحته» (بحارالانوار/70/249) اگر شما اعمال خودتان را خالصانه به پروردگار عرضه کنید، پروردگار هم مصالح شما را به شما تحویل خواهد داد. آیا من عمل خالص به پروردگار تحویل داده‌ام، تا پروردگار هم مصالح مرا مشخص کند؟ فقط کلمات پاک و خالص به سوی پروردگار می‌رود. «الیه یصعدالکلم الطیب» (فاطر/10) ما فقط مدام اعتراض می‌کنیم که چرا پروردگار مصلحت ما را نمی‌دهد! ✍️ تبیان @Asemani_bashim @saatibarayagha
سخنان پدر و دختر کارمند اداره کشتیرانی. مدتی بود که رنگ دخترم تغییر کرده بود، مثل مریضهای بد حال شده بود؛ هر روز لاغرتر می شد؛ هر وقت از سر کار می آمدم، و چشمم به می افتاد، احساس یک غم جانکاه به قلبم چنگ می انداخت. یک روز به اتفاق مادرش، دخترم را به مطب دکتر بردم و دکتر پس از معاینه، چند آزمایش نوشت و من بلافاصله، به محل آزمایشگاه بردم و قرار شد، فردا رفته و جواب آنها را بگیرم شب را تا صبح بیدار نشستم؛ و به فکر جواب آزمایشها بودم و گاه به چهره دخترکم نگاه می کردم و گاه به چهره مادرش که در خواب ناله می کرد؛ آن شب شبی طولانی بود؛ بالأخره صبحگاهان فرا رسید. صبح زودتر از معمول - با اینکه می دانستم آزمایشگاه هنوز شروع به کار نکرده - به محل آزمایشگاه مراجعه کردم و آن قدر منتظر شدم تا مسئولین آزمایشگاه آمدند و جواب آزمایشها را گرفته بسرعت نزد دکتر بردم و دکتر بمحض آنکه آنها را دید، گفت: باید به او خون تزریق شود؛ بلافاصله او را برای تزریق خون بردم و به او خون تزریق شد و چند روز بعد، حالش بدتر شد و دچار بیحالی بیسابقه ای گردید؛ به گونه ای که از غذا خوردن افتاد...سپس او را به سرعت به اهواز منتقل کردم و در بیمارستان، پس از معاینات اولیه سه حرف ALC روی ورقه معاینه درج گردید و گفتند: حتماً باید بستری شود سخنان دختر شش ساله شفا یافته: خیلی حالم خراب بود، نمی توانستم زیاد حرف بزنم. دلم می خواست با بچه ها بازی کنم؛ اما نمی توانستم. وقتی بابام مرا به بیمارستان اهواز برده، آزمایش کردند؛ دکتر حرفهای زد که بابام خیلی ناراحت شد و من بیشتر ترسیدم و از وقتی که خون به من تزریق کردند، حالم خیلی بدتر شد و بعد قرار شد مرا در بیمارستان بستری کنند. شب با دیدن ناراحتی پدر و مادرم احساس غم و تنهایی عجیبی کردم و با حالتی که نمی توانستم بگویم خوابیدم...توی خواب یک آقای بلند قدی را دیدم - که محاسن داشت و خیلی مهربان بود - او به من گفت: دخترم به مشهد بروید!... صبح که از خواب بیدار شدم، خواب را به پدر و مادرم گفتم و پدرم همان روز با من و مادرم به مشهد آمدیم؛ آنان مرا به پشت پنجره بردند و با یک پارچه گردنم را به پنجره بستند و من به مردمی که مثل من، خودشان را به پنجره بسته بودند نگاه می کردم و یاد آن آقا می افتادم بعد از چند ساعتی که گذشت خسته، شدم و خوابم برد؛ در خواب همان آقا را دیدم که به من گفتند: دخترم! تو خوب شدی؛ ولی باز هم شبها می آمدم پشت پنجره و مادرم با همان پارچه گردنم را می بست؛ شب چهارم یکدفعه بیدار شدم و دیدم پارچه از گردنم باز شده و حالم خوب شده است؛ من بی اختیار گریه ام گرفت؛ پدرم بیدار شد و مرا در بغلش فشرد و با اشک و خنده، مرا به داخل حرم برد. یا امام رضا علیه السلام گره گشا تویی... شفابخش تویی...بیمار و بیماران و همه خالصان درگاهت از تو شفا می گیرند...دلهای سوخته و چشمان اشکبار در مشهد تو آرام و قرار می گیرند. ای امام رضا علیه السلام عاشقان خود را توفیق زیارت بده...شیعیان مؤمن خود را تو بهره مند ساز و گره های زندگی ما را با انگشت کرامتت، تو بگشای...که ما را جز خانه و مشهد تو، پناهی نیست. فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی - که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز ✍🏻پنجاه و سه داستان از کرامات حضرت رضا علیه السلام نویسنده : موسی خسروی @Asemani_bashim