هارون خلیفه عباسی سالی به عزم حج و زیارت بیت مکرم به مکه رفت. دیدن کعبه و اوضاع و احوال زائران بیت و استماع نغمه های شورانگیز (لبیک، اللهم لبیک لبیک)؛ تکانی در دل او ایجاد کرد و اندکی به خود آمد
یک شب به وزیرش فضل برمکی گفت: من شنیده ام در جوار خانه ی خدا افراد زاهد و عابدی زندگی می کنند. امشب مرا نزدیک یکی از آنها ببر که موعظه ای بشنوم وزیر او را به طور ناشناس در خانه ی عبدالعزیز عمروی برد که در میان مردم معروف به زهد و پارسایی بود. در زد، صدا آمد: کیست؟ وزیر گفت: امیرالمؤمنین[!] هارون الرشید است. قصد ملاقات دارد. او گفت: چرا تحمل زحمت کرده اید؟! وظیفه ی من بود که شرفیاب خدمت شوم. امیرالمؤمنین خلیفه ی پیامبر است. اولوالامر است و اطاعتش بر همه واجب است!! هارون این جملات را که شنید قیافه در هم کشید و گفت: نه، این را نمی خواهم. این تیپ همان بله قربان گوهاست. ما از اینها خیلی دیده ایم و از این سخنان خیلی شنیده ایم آن مرد این حرف را شنید و گفت: آنکه شما می خواهید من نیستم، او فضیل بن عیاض است، آنجا بروید. هارون گفت: نزد او برویم. در خانه ی فضیل رفتند. پشت در خانه ی فضیل آمدند و صدای تلاوت قرآن درون خانه را شنیدند که: «أفحسبتم انما خلقنا کم عبثا و انکم الینا لاترجعون؛ آیا گمان کرده اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم و بازگشتی به سوی ما نخواهید داشت»؟ هارون تا شنید گفت: این صدا متوثر است، در بزن. صدا آمد کیست؟ وزیر گفت: امیرالمؤمنین[!] هارون است، قصد ملاقات دارد. جواب آمد: در موقع شب بدون اذن قبلی به خانه ی کسی وارد شدن و زحمت دادن روا نیست! وزیر گفت: دیگر گذشته است، حال اذن ورود می دهی؟ گفت: اگر به میل من باشد خیر وگرنه که خود دانید. هارون با عجله وارد شد، نزد فضیل آمد و دست او را در دست خود گرفت. فضیل گفت: این چه دست نرمی است اگر از آتش رهایی یابد! این جمله ی موعظه در هارون اثر کرد و گریه اش گرفت!وزیر که این گفتار فضیل را جسارت آمیز تلقی کرده بود گفت: فضیل! مگر نه اینکه امیرالمؤمنین خلیفه ی پیامبر است و اولوالامر است و اطاعتش واجب است؟ فضیل گفت: مگر این خلیفه به راه خدا و رسول می رود که اطاعتش واجب باشد؟ گفت: بله که می رود. او گفت: عجب دارم! اینجا که مکه است و حرم است؛ اثری از راه خدا و رسول در آن نمی بینم! آیا وضع سایر بلاد چگونه خواهد بود. هارون گفت: مرا پندی ده که برای این آمده ام. فضیل گفت: ای مرد از خدا بترس و جواب برای روز جزا آماده کن که مسئولیت سنگینی به عهده گرفته ای.
اگر شبی پیرزنی در خانه اش گرسنه بخوابد در روز قیامت دامن تو را خواهد گرفت. وظیفه ی حفظ حقوق افراد ملت به عهده ی تو گذاشته شده است. آماده برای حساب خدا باش! از این جمله هارون منقلب شد و به شدت گریست. وزیر گفت: ای فضیل! امیرالمؤمنین را کشتی، بس کن! فضیل گفت: خاموش باش ای هامان (هامان اسم وزیر فرعون است) تو و امثال تو چاپلوسان او را دوره کرده اید و هلاکش می کنید. کشتن کار توست و نه کار من. آن گاه رو به هارون کرد و گفت: گول این مرد و امثال او را نخور. این مرد امشب با توست و فردا –روز جزا- با تو نخواهد بود. حساب کار خودت را داشته باش. هارون تشنه شد. گفت: به من آب بده. فضیل برخاست کوزه ی آب را آورد و گفت: تو را قسم می دهم به حق قرابتی که با پیامبر (ص) داری بگو: اگر کسی قدرتمندتر از تو باشد و این کوزه ی آب را در اختیار خود بگیرد و بگوید نصف مملکت را به من بده تا آب بدهم چه می کنی؟ گفت: زیرا از تشنگی بمیرم مملکت چه نفعی به حال من خواهد داشت؟! گفت: بسیار خوب حالا اگر او نصف مملکت را گرفت و آب را داد خوردی و بعد در مجرای بول گیر کرد و در فشار حصر بول افتادی بعد او گفت: نصف دیگر را هم به من بده تا مجرای بول را باز کنم. چه می کنی؟
گفت: می دهم زیرا از فشار بول بمیرم مملکت چه نفعی به حال من خواهد داشت؟! بعد فضیل گفت: ای خلیفه هشیار باش! سلطنت و مملکتی که تمام قیمتش یک آب خوردن و یک بول کردن است به این همه ظلم و ستم ها و بیدادگری ها نمی ارزد. وقتی خواستند برخیزند هارون کیسه ای که هزار دینار طلا در آن بود پیش فضیل گذاشت و گفت: این مال حلالی است که از مادرم به من به ارث رسیده است؛ این را به عنوان هدیه از من قبول کن. فضیل گفت: عجیب است! من می خواهم تو را از آتش جهنم برهانم! تو مرا به آتش جهنم می کشانی؟! این را از پیش من بردارید که می ترسم از شومی آن این محله آتش بگیرد! برخاستند و بیرون آمدند در حالی که هارون می گفت: عجب: چه مردی است این مرد!
✍ سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 3- صفحه 9-14
@Asemani_bashim
زمانها و دوره هایی در زندگی ما وجود دارد
که دوست نداریم آقا امام زمان علیه السلام در آن زمان ومکان حضور داشته باشند
و تعداد ومدت زمان این دوره ها نشانه نزدیکی و دوری ما از ایشان است
شما هم مکثی کن و مرور...!!!
@Asemani_bashim
حاج آقا فاطمی نیا؛
حديث داريم كه اگر كسي پشت سربرادر مؤمنش جمله اي بگويد كه احترام او پايين بيايد، از ولايت الله خارج ميشود!
خارج شدن از ولايت خدا شوخي نيست، ميفرمايد از ولايت الله خارج ميشود! پناه بر خدا ميبرم!
آن وقت ما انقدر راحت پشت سريكديگر صحبت مي كنيم! تهمت ميزنيم! عيوب يكديگر را فاش ميكنيم!
آبرو ميبريم! پناه بر خدا ميبرم!
بسيار بايد حواسمان به اعمال و گفتارمان باشد؛ اين زبان را بايد كنترل كنيم.
✍کانال استاد
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
در میان اصحاب امیرالمومنین مردی را داریم به نام ربیع بن خثیم، همین خواجه ربیع معروف که قبری منسوب به او در مشهد است. حالا این، قبر او هست یا نه، من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست ولی در اینکه او را یکی از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام می شمارند شکی نیست. ربیع بن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش این مرد بعد از شهادت امیرالمومنین تا دوران شهادت اباعبدالله که بیست سال فاصله شد، زنده بود یعنی ایامی که امام حسین را شهید کردند او زنده بود. نوشته اند بیست سال تمام این مرد کارش عبادت بود و یک کلمه هم به اصطلاح حرف دنیا نزد. * قبر خودش را کنده بود و گاهی می رفت در قبر ولحدی که خودش برای خودش کنده بود می خوابید و خود نصیحت و موعظه می کرد، می گفت: یادت نرود عاقبت باید بیایی اینجا، تنها جمله ای که غیر از ذکر دعا از او شنیدند آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم حسین بن علی فرزند عزیز پیغمبر را شهید کرده اند: چند کلمه گفت در اظهار تاثر و تاسف از چنین حادثه ای: وای بر این امت که فرزند پیغمبر شان را شهید کردند! می گویند بعدها استغفار می کرد که چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به زبان آوردم.
همین آدم در دوران امیرالمومنین علی علیه السلام جزء سپاهیان ایشان بوده است. یکی روز آمد خدمت امیرالمومنین عرض کرد: (یا امیرالمومنین! انا شککنا فی هذا قتال). (انا) راهم که می گوید معلوم می شود که او نماینده عده ای بوده است. یا امیرالمومنین! ما درباره این جنگ شک و تردید داریم، می ترسیم این جنگ جنگ شرعی نباشد چرا؟ چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم، ما داریم با مردمی می جنگیم که آنها مثل ما شهادتین می گویند، مثل ما نماز می خوانند، مثل ما رو به قبله می ایستند. و از طرفی شیعه امیرالمومنین بود، نمی خواست کناره گیری کند. گفت: امیرالمؤمنین! خواهش می کنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جایی و دنبال ماموریتی بفرست که در آن شک نباشد.
امیرالمومنین هم فرمود: بسیار خوب، اگر تو شک می کنی من تو را به جای دیگر می فرستم. نمی دانم خودش تقاضا کرد یا ابتدائاً حضرت او را به یکی از سرحدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود. کار سربازی می خواست انجام بدهد اما در سرحد کشور اسلامی که اگر احیانا پای جنگ و خونریزی به میان آمد طرفش کفار یا بت پرستان باشند، غیر مسلمانها باشند. این نمونه ای بود از زهاد و عبادی که در آن زمان بودند.
این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟ این، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردی مانند علی باشد اما در راهی که علی دارد راهنمایی می کند و در آنجایی که علی فرمان جهاد می دهد، شک کند که آیا درست است یا نادرست، و عمل به احتیاط کند، بنا را بر احتیاط بگذارد.
✍🏻آزادی معنوی
نویسنده : متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
@Asemani_bashim
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ۵ دقیقه
نماهنگ راهم بده
مهدی رسولی
من سائلم درو واکن
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
✨ روزبهروز روشنتر میشویم...
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
در فکر قول و مقال نباشیم، در فکر عمل باشیم. اگر در فکر عمل به معلومات باشیم دیگر خاطرجمع باشیم به اینکه شکست نخواهیم خورد روزبهروز روشنتر میشویم.
✍ بهسوی محبوب، ص٩۶
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ۳ دقیقه
نماهنگ یا امام رضا علیه السلام
علی اکبر قلیچ
@Asemani_bashim
حاج آقا قرهی :
محضر آیتالله العظمی بهاءالدّینی بودیم، یک آقایی آمد که میخواست نماینده بشود. ایشان گفت: من میخواهم یک نکته خصوصی محضر مبارکتان بیان کنم. آقا میدانست چی میخواهد بگوید، فرمودند: بگویید، اینها غریبه نیستند. لذا آن بنده خدا هم دیگر مجبور شد که بگوید. گفت: به من گفتن برای نمایندگی مجلس بروم، خواستم که شما ... آقا به سرعت فرمودند: چه کسی به شما گفته است؟ ظاهراً گفت: بعضی از آقایان گفتند. آقا فرمودند: اشتباه کردند! شما نمیخواهد بروی، به درد شما نمیخورد. خیلی به آن شخص برخورد، امّا به روی خودش نیاورد، یک چائی هم خورد و دست آقا را بوسید و رفت.
ما تعجّب کردیم که حالا چرا آقا جلوی ما اینطور برخورد کرد. امّا وقتی آن شخص رفت، آقا فرمودند: این آقا همه کارهایش را کرده است، فقط آمده بود از ما تأییدیّه بگیرد، الآن هم سراغ یک آقای دیگر میرود، ایشان هم به او تأییدیّه میدهند و بعد هم نماینده میشود، امّا بدبخت میشود، من خواستم بدبخت نشود
✍️خبرگزاری مهر
@Asemani_bashim
حاج آقا فاطمی نیا:
نقل است که روزی فردی مرتبا به درگاه خداوند زاری کرده و دعا مینمود؛ روزی شیطان آمد و به او گفت؛ این چه «یارب یارب» است، آیا این همه گفتهای جواب نشنیدهای؟!
این شخص دلش شکست و خوابید؛ در خواب، فرد بزرگی را دید، آن شخص به او گفت؛ چرا یارب نمیگویی! مرد پاسخ داد؛
لبیکم نمی آید جواب زان همی ترسم که باشم رد باب
چه دعایی کنم در حالی که هنوز لبیکی از خداوند متعال نشنیدهام؛ میترسم مردود درگاه الهی باشم. آن شخص گفت؛ خدا مرا فرستاده تا این را به تو بگویم که این «یا رب یا رب» تو همان لبیک ماست.
یعنی خداوند متعال میفرماید؛ اگر من نخواهم صدای تو در درگاه من بلند شود، نمی گذارم اصلا «یا رب» بگویی.
چون خدا خواهد که غفّاری کند میل بنده جانب زاری کند
✍️شفقنا
@Asemani_bashim
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬با ديدن اين كليپ همه با هم براي فرج آقا و مولايمان حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف دعا كنيم
🌸ای بیقرار یار ، دعای فرج بخوان
🌸با چشم اشکبار ، دعای فرج بخوان
🌸عجّل علی ظهورک و یابن الحسن بگو
🌸پنهان و آشکار دعای فرج بخوان...
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ کوتاه
لحظاتی دلنشین و روحانی
حاجت داری بطلب
کارها با کریمان دشوار نیست
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
@Ostad_aali4_5956388631823254421.mp3
زمان:
حجم:
3.33M
صوت دو دقیقه
کلیپ کوتاه
خشنودی خدا
حاج آقا عالی
@saatibarayagha
@Asemani_bashim