4_5963195961713886371.mp3
3.99M
طلبکاریم یا بدهکار
حاج آقا عالی
@Asemani_bashim
حاج آقا دولابی
تنها نشستن و مودب بودن با شماست. اما باز کردن در؛ با اوست. اختیاری نیست.
گفت من دم درایستاده بودم نه در را می زدم و نه می رفتم گفت خوب کاری کردی راه همین است هر وقت دیدی تاخیر افتاد پشت دربایست. مبادا ول کنی بروی و بگویی چیزی نمی دهند با هنر و فهمت تا پشت در برو. در را محکم نزنی یا اصلا نزن. صاحبخانه خودش میداند. آنجا بنشین...
کمی پشت در ایستادن خوب است.
به اشاره ملتفت شو.
از یکسال؛ پنج سال پشت در ایستادن نترس
پشت در بهترین جاست...
بی ادب نباشید. علم و فهم را به زور نمیشود از جایی گرفت.
در دستگاه خوبان و مافوق ما همه چیز با تسلیم به دست می آید
📕طوبای محبت ج 3 ص ۱۴۵
@Asemani_bashim
یکى از علاقمندان استاد (آیت الله کشمیری)گفت: هنگامى که حال مزاجى جناب استاد خوب بود و کسالتى نداشتند و تازه به ایران آمده بودند، وقتى توجه مىکردند حالات زندگان و مردگان را ادراک مىکردند. بنده جلسه اولى که به حضور آیه اللّه کشمیرى رسیدم و کسى در آن مجلس از علمیت مرحوم پدرم نزد ایشان تعریف کرد، فرمود: ایشان پرهیزگار هم بودند و مورد عنایت امام حسین علیه السلام قرار دارند. بعد بعضى از خصیصه هاى پدرم را گفتند؛ انگار سالها با پدرم معاشرت داشتند.
پرسیدند: رابطه ایشان با امام حسین علیه السلام چگونه بود. عرض کردم: از چهارده سالگى زیارت عاشورا مى خواندند. فرمود: اهتمام در طول این مدت به زیارت عاشورا نشانه ارادت به امام حسین علیه السلام و در برزخ از این رابطه به نحو احسن برخوردارند.
✍️(میناگردل: ص ۱۱۵ و ۱۱۶)
@Asemani_bashim
آیت الله ضیاء آبادی :
از یکی از علمای نجف نقل شده است که: یک شب در خواب دیدم در حرم مطهر امام حسین(ع) نشستهام. جوانی از درِ حرم وارد شد و با لبخند و تبسم به امام حسین(ع) سلام کرد. در عالم خواب دیدم امام حسین(ع) هم با تبسم به او جواب داد! از خواب بیدار شدم و در فکر فرو رفتم.
فردا شب که شب جمعه بود به حرم مطهر رفتم و در گوشهای ایستادم. دیدم همان جوانی که در خواب دیده بودم آمد کنار ضریح رفت و با تبسم سلام کرد. تبسم او را دیدم اما چون بیدار بودم تبسم امام حسین(ع) را ندیدم! پس از زیارت از حرم بیرون رفت و من هم دنبالش رفتم. سلام کردم و گفتم: میخواهم بدانم چرا با تبسم و لبخند به امام حسین(ع) سلام کردی؟! سرّش چیست؟ صورت خوابم را هم برایش گفتم. تأملی کرد و با تبسم گفت: من پدر و مادر پیری دارم. در چند فرسخی کربلا زندگی میکنیم.
عادتم بر این است که هر شب جمعه برای زیارت میآیم و یک هفته پدر را سوار بر الاغ میآورم و یک هفته مادر را. یک شب جمعه که نوبت پدرم بود سوارش کردم که بیاورم، مادر نیز التماس کرد که مرا هم ببر. گفتم: مادر، هوا سرد و بارانی است، نمیتوانم دو نفرتان را ببرم، نوبت شما هفته بعد است. دیدم سخت منقلب شد و به گریه افتاد و گفت: من که امید زنده ماندن تا هفتهی بعد ندارم. مرا هم باید ببری! گفتم: بسیار خوب. پدر را به چارپا سوار کردم و مادر را هم به دوش خود گرفتم و این چند فرسخ راه را در هوای بارانی تا کربلا به همین کیفیت طی کردیم. وقتی رسیدیم رو به حرم رفتم در حالی که دست پدر به دستم بود و مادر به دوشم.
با همین حال وارد حرم شدم. تا وارد شدم امام حسین(ع) را کنار ضریح دیدم؛ سلام کردم. امام که مرا به این حال دیدند لبخندی به من زدند و جواب سلامم را دادند. حالا از آن شب به بعد هر شب جمعه که به زیارت میآیم، امام را کنار ضریح میبینم با تبسم سلام میکنم، امام هم با تبسم جواب میدهد!
✍️خبرگزاری فارس
@Asemani_bashim
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ۴ دقیقه
زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز جمعه
@Asemani_bashim
@saatibarayagha
https://eitaa.com/joinchat/3916169218C1b02e7befc
ما پیاده ولی سواره، شما
یکی از راه های چاره، شما
روضه های پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما
اهل بیت از تو یاد می کردند
بر تو گریه زیاد می کردند
در کمین بود، نیزه را انداخت
پیکرت را چه بی هوا انداخت
تا نبی روی تو عبا انداخت
همه را یاد بوریا انداخت
شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء تسلیت باد
@Asemani_bashim
https://chat.whatsapp.com/DvFmp20Qar8ArJU48BclWb
...و شبی که فردای آن شب حمزه به شهادت رسید، رسول خدا او را فرا خواند و فرمود: ای حمزه، ای عموی پیامبر! نزدیک است که غیبتی طولانی داشته باشی، (مرگت فرا رسد) پس چه می گوئی اگر بر خدای تبارک و تعالی وارد شوی و از تو درباره شرایع اسلام و شرطهای ایمان سؤال کند؟ پس حمزه گریست و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، راهنمایی ام فرما و به من بفرما، پس پیامبر (ص) فرمود: ای حمزه، باید مخلصانه شهادت به لا اله الا الله دهی، و نیز شهادت دهی که من به حق رسول خدا هستم، پس حمزه عرض کرد: شهادت دادم، پیامبر فرمودند: و شهادت دهی که بهشت حق است، و دوزخ حق است، و قیامت بدون شک آمدنی است، و صراط و میزان حق است، و هر کس ذره ای عمل خیر انجام دهد آن را می بیند، و هر کس ذره ای شر و بدی انجام دهد آن را می بیند، و گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ اند، و باید شهادت دهی که علی امیرالمؤمنین است، حمزه عرض کرد: شهادت دادم و اقرار کردم و ایمان آوردم و تصدیق نمودم، پیامبر فرمود: و باید شهادت دهی که امامان از نسل علی، حسن و حسین اند، و در ذریه حسین هستند، حمزه عرض کرد: ایمان آوردم و تصدیق کردم، و فرمود: باید شهادت دهی که فاطمه سرور بانوان جهان است، حمزه عرض کرد: آری تصدیق کردم، و فرمود: باید شهادت دهی حمزه سرور شهیدان و شیر خدا و شیر رسول اوست و عموی پیامبر اوست، پس حمزه گریه کرد تا با صورت به زمین افتاد و دو چشم رسول خدا را می بوسید، پیامبر فرمود: باید شهادت دهی که جعفر برادر زاده ات در بهشت همراه فرشتگان در پرواز است، و باید شهادت دهی که محمد و آل محمد برترین آفریدگانند، به سر و آشکارشان و به ظاهر و باطنشان ایمان بیاوری و بر اساس همین اعتقاد زندگی کنی و بمیری، دوستانشان را دوست بداری، و با دشمنانشان دشمن باشی. حمزه عرض کرد: آری ای رسول خدا، خدا را گواه می گیرم و تو را، و خداوند برای گواه بودن کافی است.
شهادت این مرد بزرگ دل پیامبر خدا (ص) را به درد آورد، و آن حضرت فرمود که حمزه گریه کن ندارد، و دستور دادند که بر حمزه نوحه کنند.
✍پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله وحید خراسانی
@Asemani_bashim