تو با این زیباییت میتونستی هزارتا گناه انجام بدی
ولی...
از همه چی حتی چهرهی زیبات گذشتی و رفتی🕊🕊🕊
خدا هم خریدت🌹
خوشبحالت☺️
برای ماهم دعا کن💔
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
فرزندان امام میم
حاج میثم مطیعی
کانال عاشقان شهادت
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
🌹🕊🕊🌹
❤️ای شهید
💟قبل از ایــــــــن که من برادر یا خواهرت شوم
💟تو برادری خودت را اثبات کردی و برادرم شدی!
💟قبل از این که من به سمــــــت تو بیایم تو سمــــــــت من آمدی!
💟قبل از این که من راهم را انتــــخاب کنم تو راهـــت را انتخاب کردی!
💟می بینی همه جا و همـــــــه وقت تو قبل از من همـــــــــه کار کرده ای!
💟همــــــــه کار کرده ای که من به بی راهـــــــه نروم!
💟طوری پرواز کـــــــرده ای که اگر تا قیامت هم بگویم خوشا به حالت سیر نمی شوم!
💟برادرم تا دستم را در دست مادرم و مادرت زهـــــــرا (سلام الله علیها)
نگذاشته ای تنهایــــــــم نگذار
🌹| @asganshadt
🌹🕊
🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
✖️مصطفی مولودی رهبر حدکا و خالدعزیزی دبیرکل سابق دمکرات کردستان در میان مجروحین حملات موشکی سپاه میب
باز هم مثل همیشه سپاه به وعده خود عمل کرد و انتقام خون شهدا را گرفت.
#یکی_بزنی_دهتا_میخوری
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
@asganshadt
#نماز_شب_آخر
مهدی از شناسایی ڪہ آمد نیمہ شب بود و خوابید. بچہ ها ڪہ برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نڪردند چون میدانستند حسابی خستہ است.
اما او صبح ڪہ برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت: مگر نگفتہ بودم مرا برای نماز شب بیدار ڪنید؟
دلیلش را گفتند، آه سردی ڪشید و گفت:
افسوس شب آخر عمرم، نماز شبم قضا شد ۰۰۰
فردا شب مهدی هم بہ خیل #شهیدان پیوست...
#شهید_مهدی_سامع
@asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
🍂
🔻 غروب کربلای4 2⃣
حسن بسی خاسته
حدود 10 - 20 متر با هم در آب شناور بودیم که قایقی بدون سِکاندار و سرنشین که به روی آب رها شده بود نظرم را جلب کرد. به محض این که سعی کردیم به طرف قایق 🚤 برویم، عراقی ها که متوجه قصد ما شده بودند به طرف قایق تیراندازی کردند و ما هم مجبور شدیم مسیر خود 🏊♀ را تغییر دهیم.
لحظه ای پشت سرم را نگاه کردم ولی خدای من😱...اثری از عدنان بروی آب نبود. گلوله های آر پی جی بی وقفه در اطراف من به سطح آب برخورد می کرد و من ناراحت از نبود عدنان.
پشت سرم را نگاه کردم بچه ها همه به آب زده بودند و عده ای دیگر هنوز در ابتدای معبر مانده بودند. صحنه ی بسیار غمبار و دردناکی بود. همانطور در حال شنا، سراغ عدنان را از ناصر گرفتم که با اظهار بی اطلاعی از او، غمی دوباره را میهمان قلبم کرد. تقریبا به نزدیکی ساحل خودی رسیده و تا حدودی از تیررَس دشمن خارج شده بودیم که با تلاش و با فاصله تقریبا 5-6 متر از هم دیگر و در حالی که از شدت سرما توان حرف زدن از ما سلب شده بود از آب خارج شدیم.
@asganshadt