eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
620 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
ممکن است مرا در حال ببینید اما هرگز در حال شدن نمی بینید🚫. چون من یک هستم✊. فرمانده لشکر ۲۳ نوهد ولادت: ۱۳۱۵ شهادت: ۸/ مهر/ ۱۳۶۴ 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
0⃣5⃣5⃣ 🌷 💠شهید آبشناسان، تکاوری که به شهرت داشت 🔰شهید آبشناسان در تمام لحظات عمرش از اوایل جوانی به و تحرک پایبند بود و در طول خدمت درجات پایین تر همواره در سمت ورزش یگان انجام وظیفه می کرد✔️ 🔰به ورزش باستانی علاقه وافر داشت و همواره در منزل🏡 و محل کار و حتی در ها به این ورزش می پرداخت👌 🔰و همواره با ذکر# نام_مولی المومنین (ع)، الگوی جوانمردان بود و با یاد حق به پالایش تن و روان می پرداخت.  🔰این شهید والامقام ، در آخرین روزهای عمر شریف خود نیز با وجود سن به گواهی همرزمانش هر روز صبح☀️ در محل کار به ورزش🏋 و آماده کردن جسم خود می پرداخت 🔰و همیشه این در دفتر کارش📖 نقش بسته بود و هم اکنون نیز زینت بخش سنگ مزارش🌷 است: 🔹ما زنده به آنیم که آرام نگیریم 🔸موجیم که آسودگی ما عدم ماست.  🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
🔴 💠 شروع زندگی‌مان بود و در عین حال باصفا. نمی‌شد گفت خانه! دو تا اتاق اجاره کرده بودیم که نه آشپزخانه داشت نه حمام. کنار در یکی از اتاق‌ها، یک تورفتگی بود که حسن برایش دوش گذاشته بود و شده بود . زیر پله هم یک سکوی آجری بود که چراغ سه فتیله‌ی خوراک پزیمان را گذاشته بودیم رویش، شده بود . به نظر من خیلی قشنگ بود، خیلی هم . 📙نیمه پنهان ماه،ج ۱۲،ص۱۸ 🍃❤️ @asganshadt
💕 💕 🌸 🌸 جمعہ بہ جمعہ با دوستاش می رفت ڪوهنوردی 👌 یہ بار نشد ڪه دست خالی برگرده . همیشہ برام گلهای وحشی زیبا یا بوتہ های طلایی میاورد . 😍 معلوم بود از میون صد تا شاخہ و بوتہ بہ زحمت چیده .🌸 بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع ڪنم . 😔 دیدم گوشہ اتاقش یہ بوتہ خار طلایی گذاشتہ بود ڪه تازه بود . جریانش رو پرسیدم . گفتند : از ارتفاعات لولان عراق آورده بود . شڪ نداشتم ڪه برای من آورده بود . 😊 ✍ بہ روایت همسر اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
🔰آستان ملکوتی امام هشتم، او را شیفته خود کرده بود و به همین علت، برای انجام هر کاری، توسل به آقا پیدا می کرد و می گفت: 🔰باید بروم و از مولایم اجازه بگیرم....از پذیرفتن فرماندهی لشگر نوهد، خودداری ورزید و اعلام کرد: تا اجازه نگیرم، چیزی نمی گویم.... 🔰زمانیکه به مشهد مشرف می شدیم، حاجی حال و هوای عجیبی داشت. ساعتهای طولانی را در حرم به مناجات و عبادت می گذراند و مثل اینکه، آلام درونی خویش را با توجهات خاصه ثامن الائمه التیام می بخشید.... 🔰در آخرين سفری که با هم بوديم شبي، در عالم رؤیا دیدم شهید مطهری، پرونده ای را به محضر امام راحل آورند و با اشاره به حسن، چنین گفتند: این پرونده متعلق به ایشان است..... 🔰امام نگاهی به پرونده انداخته و با تبسم پاسخ دادند: پرونده این بنده خدا در دنیا بسته شده و ادامه کارهای ایشان برای آن دنیا می ماند.... 🔰ماجرای خوابم را برای حاج حسن، تعریف کردم. او که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، گفت: 🔰جواب من، همین است و شاید، با قبول این مسئولیت به آرزوی خود برسم، انشاء الله.... ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷🌷 ❣❣❣❣ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt