مادرانه های #مادرشهید:
هر سال که نزدیک ماه #محرم می شدیم.
مصطفی حسابی سرش شلوغ بود.باید تدارک #هیئتش را می دید.
هر وقت خونمون می آمد.آروم و قرار نداشت. از بس که فکرش #درگیر کارهایش بود.دوست داشت به #بهترین شکل ممکن، برنامه هایش انجام شود و برای اربابش چیزی کم نگذارد🚫
دورت بگردم دیدی اون همه #خلوص و صداقت در کارها و رفتارت چه #پاداشی داشت؟
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@asganshadt
#خاطرات_شهدا
قرار بود بریم مسافرت
همه وسایلامونو جمع کرده بودیم
دانیال ام خودش وسایلشو جمع کرده بود ،
همین که خواستیم از در بریم بیرون یادش افتاد کمربندشو جا گذاشته
بهم گفت مامان کمربند منم بردار جاگذاشتم
منم حواسم نبود و کمربند نظامیشو برداشتم!
وقتی رسیدیم لباساشو پوشید که عکس بگیریم ، هی بغل کتشو میزد کنار ژست میگرفت و میگفت : ببین مادر من کمربند چی برام آورده ...
کمربند نظامی ....!! و میخندید...😂
و این عکسِ یادگاری ماندگار شد براش...
#شهید_دانیال_صفری 🌹
راوی #مادرشهید
شهادت ۱۳۹۷ سیستان و بلوچستان
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt
تابوت #شهيد ڪه آمد...
مادر ڪفن را باز ڪرد
فرزند دلبندش،
سر در بدن نداشت
خنديد وگفت:
قولداده بود بيايد و آمد..!
پسرم هميشه #سرش ميرفت،
#قولش نميرفت
مثل الان...:)🕊
#مادرشهـید
@asganshadt🌹🍃